خانم فروشنده (۱)

1390/02/20

مدیر یه کارخونه تو شهرستان بودم ، البته به تهران خیلی نزدیک بود . یکی از فروشنده هایی که بهمون مواد اولیه می فروخت یه خانمی بود که تازه ازدواج کرده بودو شوهرش هم تو یه شهرستان دیگه کارمیکرد وفقط آخرهمفته ها میرفت خونه . به خاطر کار مدام این خانم با من در تماس بود و به موبایلم هم زنگ می زد و گاهی که من کلافه و خسته کار بودم ، با جکی یا یه شوخی ظریف سعی می کرد خستگیم رو درکنه یا آرومم کنه و من هم اینها رو به حساب خوش قلبیش می زاشتم . تا یه روز که تو صحبتهای تلفنی کاری کم کم سرشوخی باز شد و با این عبارت که من ریشه ام عربه صحبت به درازی و کوتاهی جریانات و تحمل واین حرفها رسید ، البته هنوز خیلی با خجالت این حرفها رو میزدیم . منهم واسه اینکه حرف رو تمام کرده باشم بهش گفتم اگه راست میگی فردا بیا کارخونه تا هم تو ببینیش هم من تحملت رو اندازه بگیرم! اونهم خیلی راحت گفت که میاد !! باورم نمی شد ولی فرداش وقتی واسه سرکشی تو سالن تولید بودم نگهبانها خبردادند که مهمون دارم و باید برگردم و وقتی به اطاقم رسیدم ، دیدمش که اونجاست . شوکه شده بودم ولی اون همونجا بود و خود خودش بود. تعارفش کردم و با هم وارد اطاق شدیم و روبروی هم نشستیم و از هرجایی صحبت کردیم و چای خوردیم ولی هیچ کدوم جرات نداشتیم بریم سراصل مطلب. دلمو به دریا زدم و گفتم خوب ، حالا چطوری ثابت کنیم که تو بحثهای تلفنیمون کی راست میگه ؟ که با کمی خجالت گفت : شما باید شروع کنید تا منهم بتونم ثابت کنم! باورم نمی شد پاشدم و رفتم رو دسته مبلش نشستم و خیلی خجالتی از بالا صورتش رو بوسیدم ، وقتی دیدم اعتراضی نکرد و حتی صورتش رو بالاترآورد ، لبهاش رو بوسیدم و دستم از روی پالتوش رفت رو سینه هاش ، اصلا اندازه اش رو از روی اون همه لباس نمی فهمیدم ، ولی اون شروع کرده بود به مکیدن لبهام و من هم داشتم ازخودبیخود می شدم . پشت اطاقم یه پستو بود که یه تخت واسه شبهایی که تو کارخونه می موندم توش داشتم ، درحال بوسیدن بردمش اونجا و بدون اینکه پالتوش رو دربیارم فقط شلوار جینش رو به زور ( از حرص و هول شدن خودم ) درآوردم و کس خوشگلش رو دیدم . بااینکه کاری نکرده بودیم و خیلی سریع پیش رفته بودیم ، کسش خیس خیس بود ، من یه کمی با دست باهاش وررفتم و اون هم از لای زیپ شلوارم سرکیرم رو بیرون کشید و باهاش ورمیرفت . دیگه تحمل نداشتم ، شلوارم رو تا زانو پایین کشیدم و پرتش کردم رو تخت ، طوری که پاهاش از بالای تخت آویزون بود و از کمر روی تخت خوابیده بود ، کسش زده بود بالا ، لباساش هنوز تنش بود ، من که دیونه شده بودم ، اصلا به اون فکر نمی کردم ، کیرم رو گذاشتم دم کسش ، خیلی خیس و گرم بود ، با اولین فشار تا کلاهکش رفت توش ، یه آخ کوچولو گفت ، بیشترازترس سرو صدا ساکت بودیم ، وقتی به زور تا ته کیرم رو فشاردادم تو کسش ، رنگ صورتش قرمز شده بود ، فشارزیادی رو تحمل می کرد ، ولی من مثل یه حیون شده بودم و محکم تلمبه می زدم ، اصلا نمی تونستم خودمو کنترل کنم کاملا معلوم بود که داره درد میکشه ، بعد از حدود 10 دقیقه تلمبه زدن وحشیانه وقتی مه داشت آبم می آمد به صورتش نگاه کردم ، عرق کرده بود ولی چشماش می خندید و لباش خشک شده بود و با زبونش داشت خیسش می کرد ، کیرم رو بیرون کشیدم و آبم رو ریختم رو موکت زمین . یادم نمیاد قبلا اونقدر ازم آب اومده باشه. از خجالت بهش نگاه نمی کردم. اونهم همینطور بود. شلوارامون رو پوشیدیم و برگشتیم تودفترم.تا چنددقیق ساکت بودیم.آروم گفت حالادرموردمن چی فکرمیکنی؟ گفتم نمیدونم ولی ازت خجالت میکشم. اولین باری بود که به زنم خیانت می کردم و اونهم گفت که اولین بارشه که به شوهرش خیانت میکنه. میگفت از عشق به من بوده که اینکارروکرده و چون واقعا دوستم داره اینکاررو بازهم می کنه . وقت رفتن بدون اینکه به هم نگاه کنیم صورت هم رو بوسیدیم و خداحافظی کردیم. هفته بعدش شوهرش با یه بطر ویسکی اومد پیشم ، ماهمدیگررو میشناختیم، گفت که زنش به خاطرقدردانی ازخریدایی که می کنم برام فرستاده ولی بعدش که زنگ زدم تاازش تشکرکنم ، گفت نگهش دار تا یه باربا همب خوریمش.
شاید به نظرتون خیلی سکسی نیود، البته منهم باهاتون موافقم ولی این خاطره رو باید می گفتم تا بتونم خاطره های شیرینی که تو سه سال و نیم با هم بودن و سکس های داغ و طولانی و قشنگ با این زن زیباداشتم براتون تعریف کنم.

نوشته: Markjavan


👍 1
👎 0
63963 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

280211
2011-05-11 00:13:56 +0430 +0430
NA

سلام،،
با اینکه زیاد سکسی نبود ولی بد نبود
خاطرات بعدی رو(البته اگه که باهاش داشتی) رو برامون بذار

0 ❤️

280212
2011-05-11 01:51:47 +0430 +0430
NA

آخه بزمجه شوهر زنه واسه قدردانی از جنابعالی از طرف زنش واسط ویسکی اورد اونم تو شهرستان چیز دیگه نبود بیاره یا مثلا خود زنه نمیتونست وقتی میخواست دوباره بیاد پیشت با خودش بیاره حتما باید میداد شوهرش بیاره واسط

سگ زنده مرده اون ریشتو بگاد مرتیکه عرب کونی

0 ❤️

280213
2011-05-11 03:23:54 +0430 +0430
NA

chi begam ba bacheha movafeqam!

0 ❤️

280214
2011-05-11 03:38:59 +0430 +0430
NA

من موندم که تو اداره تخت خواب چیکار میکه ؟ شایدم هتل پنج ستاره بوده ، آخه کونی دروغ واجبه ؟ اگه دروغ نگی خواهرتو میکنن ؟

0 ❤️

280215
2011-05-11 03:40:29 +0430 +0430
NA

با نظر mory7006 موافقم ادامه بده ولی جاهایی که با هیچ منطقی جور در نمیاد رو یا عوض کن یا اصلا" ننویس

0 ❤️

280216
2011-05-11 03:58:35 +0430 +0430
NA

د.کس خل اونا هم دل دارن هم دول.فهمیده؟نه فک نکنم

0 ❤️

280217
2011-05-11 05:31:42 +0430 +0430
NA

يه چيزى تومتن بدجورى توجهم روجلب كردواون “مه” بود،-وقتى مه داشت آبم ميومد-،دوست عزيزاحيانا شمابا نويسنده داستان “تجاوزبه همكارم درمحل كار” نسبتى ندارى؟

0 ❤️

280218
2011-05-11 06:01:41 +0430 +0430
NA

اگه سعی وتلاشتو زیاد کنی تو هم یه روز مدیر میشی…
فکر کنم از اون ابادانیهای لاف زنی…
این دفعه رو فحش نمیدم ولی…

0 ❤️

280219
2011-05-11 06:17:32 +0430 +0430
NA

kos gofti.mibosidish.kardish vali az khejalat be ham negah nemikardid.afarin be in hame hojbo hayaton.
akhe koni mikoni onam kosmide behet vali khejalat mikeshid.kheyli bahali.
ba zanetam injoriyi
baz ye khiyanate dige.
motmaen bash ya zanet ya dokhtaret ya aroset beheton khiyanat mikone

0 ❤️

280220
2011-05-11 06:23:58 +0430 +0430
NA

چرا به مرور زمان داستان جالب و باحال ، مثل غیرت و مردونگی نیست و نابود شد؟
یکی لطفا جواب بده . . .

0 ❤️

280221
2011-05-11 07:05:08 +0430 +0430
NA

غیرت و مردونگی نیست نشده کم شده داستان خوب هم همینجور .

0 ❤️

280222
2011-05-11 07:05:48 +0430 +0430
NA

اونایی که غیرت دارن یه سکس درست دارن داستان نمی نویسن اونایی هم که تازگیا داستان می نویسن یا همجنس بازن یا می افتن به جون محارم و جد و آباد خودشون یا خیانت می کنن دیگه حتی اگه واقعی هم نباشه همین چیزا تو ذهنشونه که می نویسن البته چند تا داستان عالی هم داریم تو سایت ولی خب کمن دیگه

0 ❤️

280223
2011-05-11 09:25:13 +0430 +0430
NA

كاملا با ساراجونم موافقم

0 ❤️

280224
2011-05-11 09:41:47 +0430 +0430

همین که با زن شوهر دار سکس داشتی خیلی لاشی و زنجنده هستی.

0 ❤️

280225
2011-05-11 18:19:33 +0430 +0430
NA

جواب خیانت خیانته و هیچ شکی توش نیست.

0 ❤️

280226
2011-05-11 19:03:03 +0430 +0430
NA

ميدونى عاقبت كارت چى ميشه؟ نميدونى ديگه ولى من بهت ميگم عاقبت كارت اين ميشه كه بچه محلات هر روز كه تو ميرى سر كار ميانو تحمله زنتو اندازه ميگيرنو راجبش بحث كارشناسى ميكنن سر كوچه و تو محل هم سمينار و كنفرانس راه ميندازن، احتمال داره از خودت هم دعوت كنن بهت تقدير نامه بدن، حالا هى برو دنبال زن مردم

0 ❤️

280227
2011-05-12 04:00:58 +0430 +0430
NA

کاری به داستانت ندارم حالا برو پی کارت
ولی این دو تا دوست عزیزمnokta va girghashang طنز سایت شهوانی شدینا
من که باهاتون حال میکنم

0 ❤️

280228
2011-05-12 05:14:18 +0430 +0430
NA

damet hararat.bahal bood

0 ❤️

280229
2011-05-12 06:29:08 +0430 +0430

نمى دونم چرا همه نظرات جنده هارو تاييد ميكنن؟
كس مشنگ زورت مياد كسى به كس تو بو نمى كنه؟

0 ❤️

280230
2011-05-12 12:32:00 +0430 +0430
NA

بازم خیانت
همش همین شده
راستی اون ویسکی رو که آورده شوهرش احیانا شیشه خانواده زمزم نبود؟!!!
می خوام یه وقتی بزارم و داستانم رو بنویسم.فقط نمی خوام توش دروغ بگم.حتی اگه سوتی داده باشم
فقط موندم اینجا بنویسم یا تو فروم؟ دوستان نظرتون چیه؟

0 ❤️

280231
2011-05-12 16:27:08 +0430 +0430
NA

كس خل مريض اين كس شرا چيه نوشتي رواني
خيانتكار

0 ❤️

280232
2011-05-27 12:40:19 +0430 +0430
NA

صفتتو میدونی حیوون همون حیوون بمون اون بطری کوکا کولایی هم که بهش گفتی ویسکی رو بکن تو کون خودت …کس ش

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها