خانم معلم حشری

1396/10/13

سلام
اسم من علیه قبلا براتون یک داستان گذاشتم می خواستم در مورد دوستی با دختر دیگه ای رو براتون تعریف کنم…
حوالی تابستان سال ۷۶ بود که از میدون امام حسین تهران برمیگشتم خونه سوار مینی بوس شدم و رفتم کنار یه خانم که بعدا فهمیدم ۶-۷ سال از من بزرگتره، نشستم…
یک مقدار که گذشت سر صحبتو باهاش باز کردم و تا رسیدن به مقصد خودشو معرفی کرد و میدون رسالت بهش شماره تلفن خونمونو دادم قرار شد همون شب زنگ بزنه…
شب حدود ساعت ۱۱ بهم زنگ زد و در حالی که توی رختخواب بودم باهاش صحبت کردمو گفتش که تنهاست و تنها زندگی می کنه که این سرآغاز یک دوستی پنج ساله با این خانم بود و اسمش نسرین بود که بعدها فهمیدم اسم مستعارشه…
این خانم بچه شهرستان بود و برای تحصیل اومده بود تهران و لیسانس زبان گرفته بود و توی همین تهران مونده بود و در دبیرستان های تهران زبان تدریس می کرد…
همون شب اول که گفت تنهاهه بهش گفتم که جای من اونجا خالیه و با یک لحن خاصی هم گفت نه اصلا اینجوری نیست و من فکر کردم اصلا نمیشه باهاش سکس داشت ولی خیلی دوست داشت با هم بریم بیرون.
من هم توی اون سن که حدود بیست سالم بود استقبال می کردم مثلا اولین بار گفت بریم تئاتر و رفتیم یه تئاتر طنز در سالن گلریز خیابون یوسف آباد و توی سالن کم کم دست همدیگه رو گرفتیم و این شروع برنامه های جدی ترمون بود. بعد چند بار با هم رفتیم کوه دربند و وسایل کامل بردیم و صبح زود می رفتیم بالا و یه جای دنج پیدا می کردم و جا می انداختیم و بساط کباب و بعدشم می رفتیم تو بغل هم… خیلی برای من لذت بخش بود و می دونم که اونم خیلی دوست داشت… چند ساعت تو بغل هم بودیم کلی همدیگرو می مالوندیم و کم کم لباساشو درمیآوردم و اونم خیلی حال می کرد جوری که می گفت کاش مکان داشتیم می رفتیم و راحتتر بودیم و می گفت این تو بغل بودنها اگر کامل نشه من سرم درد می گیره و دوست دارم سکس کامل داشته باشیم…
بعد از یکی دو ماه که تو کف جا بودیم و توی پارکها یا توی تاکسی همش دست من تو سوتینش بود و یا ازش لب می گرفتم و اونم کیر منو یا از روی شلوار و یا توی شلوار می مالوند، خودش پیشنهاد داد بیا خونه ی من…
یادمه یه روز جمعه آدرس دقیق داد و گفت بیا و اول سر کوچه از تلفن عمومی زنگ بزن من درهارو باز می کنم بی سرو صدا بیا بالا…
بالاخره رفتم خونشو در و باز کرده بود یواش رفتم بالا…
چون به صورت مجردی مستاجر بود و نمی خواست کسی بفهمه… رفتم خونش که یه سوئیت بود و درو بست نشستیم فیلم دیدن و یه آرایش ملایم کرده بود و اومد نشست پیشم من دستش گرفتم و شروع کردم به بوسیدنش و اون شروع کرد به لب گرفتن و من زبونمو می کردم توی دهنش و اون زبونمو میک میزد و خیلی حال می کردیم و روی زمین یک رختخواب پهن کرد و رفتیم توی رختخواب… شروع کردم دوباره به بوسیدن و لب گرفتن و دستم بردم از زیر لباسش سوتینشو گرفتم و انگشتامو بردم زید سوتینش و سینه های نرمش گرفت توی دستم و می مالوندم و فشار می دادم و اه و اوهش بلند شده بود در همین حین یه دستمو بردم باسنش گرفتم باسنش می مالوندم خیلی کیرم بزرگ شده بود و اونم داشت حال می کرد یادمه بهش گفتم میشه شلوار استریجتو دربیاری و یه دامن بپوشی گفت آره و دست دراز کرد از توی کشوی بالا سرمون یه دامن کوتاه در آورد و پوشید و من دسترسیم به کون لختش خیلی راحت شد وهی می مالوندمش و از جلو کیرمو به کسش فشار می دادم…
خیلی که تو بغل هم بودیم به من گفت چون دختره نمی تونه اجازه بده کامل کیرمو بکنم تو کسش ولی خودش هم خیلی دوست داشت که به من کس بده…
قبلا بهم گفته بود خیلی دوست داره با هم بریم حموم که من پیشنهاد دادم و با هم رفتیم حموم و تو حموم لخت شدیم و رفتیم زیر دوش آب و شروع کردیم به لب گرفتن و حال کردن کیرمن که شق بود و گرفت توی دستشو می مالوندش و هی پشتشو به من می کرد و میگفت از پشت بهو بچسب و فشار بده و منم تا جایی که جون داشتم اینکارو می کردم خیلی حال می داد و از اونجایی که اون حدود ۳۰ سالش بود و من ۲۰ سالم بود و چون نسرین هم جنوبی بود کلا خیلی حشری بود و ولم نمی کرد و هر وقت باهاش بودم تا لحظه آخر دوست داشت باهاش ور برم یا بمالمش یا دوست داشت کیرمو از پشت لای کونش بزارم و فشار بدم و یا دو دستی با کیرم بازی می کرد…
اینو بهتون بگم اگر یه زن بهتون اعتماد کنه همه چیزشو بهتون میده و اصلا باورم نمیشه که خانم معلم چطوری خودشو در اختیار من میگذاشت (اصطلاحی که خودش بکار میبرد) …
اون سالها، سالهای خوبی بود و خیلی من با این خانم حال کردم و واقعن منو از لحاظ روحی و جنسی ارضا می کرد… یادمه نسرین سه تا خونه عوض کرد و هر بار زنگ می زد و آدرس جدیدشو میداد و می گفت برم پیشش البته چند بار هم من جا جور کردم و می اومد…
تقریبا سال ۸۱ به بعد دیگه ارتباطم باهاش قطع شد چون اون موقع نه اون موبایل داشت نه من…
امیدوارم از خاطره من خوشتو اومده باشه…
تا بعد

نوشته: علی


👍 16
👎 4
70617 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

667839
2018-01-04 00:06:06 +0330 +0330
NA

داستانت خوب بود
ولی خب یه جا گفتی که ۷-۸ سال بزرگ تره
و یجا گفتی که تو بیست ساله بودی و اون سی ساله
حالا اینم که زنا و دخترا از پسرای کوچیک تر خودشون خوششون نمیاد البته بعضیاشون
ولی در کل داستان خوبی بود بازم از خاطراتت بنویس

1 ❤️

667849
2018-01-04 03:55:10 +0330 +0330

«««اگه یه زن بهتون اعتماد کنه همه چیزشم بهتون میده »»»

جملات قصار تو شهر غریب حکم گوز تو بازار مسگرا رو داره

0 ❤️

667855
2018-01-04 05:42:07 +0330 +0330

به احترام بقیه که تا الان فحش ندادن فقط بهت میگن پیر جلقی بدبخت،
سال 76 آخه
پاشو برو تو اعتراضا شرکت کن به جای این توهمات

0 ❤️

667910
2018-01-04 20:53:49 +0330 +0330
NA

اخه کجای داستانش حرف از تلفن همراه زد

0 ❤️

667921
2018-01-04 21:39:46 +0330 +0330

بگذریم که حوالی تابستان ها دبیرستانها تعطیلن و غالب معلمهای شهرستانی دلشون واسه ننه بابا تنگ میشه
معلمهای زبان هم از تر بیت معلم استخدام میشن
دوستان بالایی که بحث موبایل را شروع کردن
موبایل سال ۷۱ با ۱۰هزار مشترک شروع شد و تا سال ۸۴ آنچنان فراگیر نبود ،از سال ۸۴ و ۸۵ به لطف گران شدن نفت و پولدار شدن دولت کمکم تعداد خطوط زیاد شد

0 ❤️

668041
2018-01-05 18:38:29 +0330 +0330

مرگ بر ضد ولایت جقی

0 ❤️

668123
2018-01-06 07:32:30 +0330 +0330

گفت کاش مکان داشتیم، پس مگه نگفتی تنهاست

0 ❤️

668186
2018-01-06 14:18:08 +0330 +0330

جالب بود . حداقل مثل بقیه جقیا نبود (clap) (clap) (clap) (clap) (clap) (clap) (clap)

0 ❤️