خانم همسایه

1390/04/10

سلام خیلی وقته که دارم داستانهای شما رو میخونم منهم میخوام یک داستان رو براتون بنویسم که خودم هم باورم نمیشه
دوسال پیش بود که پیرزن مهربانی که همسایه ما بود رو بچه هاش بردن پیش خودشون وخونه رو دادن اجاره ،داستان از اونجا شروع میشه که یه روز جمعه صبح که من رفته بودم خرید موقع برگشتن دیدم یه کامیون جلوی آپارتمان ماایستاده وداشتن اسباب منزل رو تخلیه میکردند من هم بی اعتنا به اونها رفتم که برم خونه دیدم که جای پیرزن همسایمون اومدن،چون فصل تابستون بود وهوا هم گرم بود ر فتم توخونه ویه پارچ آب خنک براشون آوردم ،خوشبختانه کارگر گرفته بودن و نیازی به کمک من نبود،بعد از خوردن آب پارچ رو گرفتم رفتم خونه،شب ساعت نه ونیم بود که در خونه رو زدند،از خانمم پرسیدم که مهمون داریم گفت:نه،رفتم در رو باز کردم دیدم همین همسایه جدیده هست ،گفت:میشه لطف کنید یه کمکی به ما بکنین،ما هم تو رو دربایستی گفتم:باشه، خانمم پرسید:کی بود گفتم:این خانم همسایه هست ،میخواد کمکشون کنم،خانمم هم از اونجا که خیلی به من اطمینان داشت!!! گفت:وایسا خودم هم همراهت میام ،گفتم:شاید مرد تو خونشون باشه،که زن همسایه گفت:اگر مرد داشتم که مزاحم شما نمیشدم،خلاصه باخانمم ودختر کوچکم رفتیم کمکشون کنیم ،یه چندتا چیز سنگین داشتن مثل یخچال ،کمد اینجور چیزا که کمک کردم جابجا کردن منهم که طراح دکوراسیون هستم چندتا تز دادم که خوششون اومد،البته تا یه چندروز هرچی میخواستن میومدن خونه من،این گذشت تا اینکه یک رو که من سر خیابون منتظر ماشین بودم دیدم بعله خانم بادخترشون(راستی یادم رفت که بگم خانم همسایه با دختر خوشکل حدود 26 سالش تنها زندگی میکنند که البطه خودشون اینجور به ما گفتن (بعدأفهمیدم که قضیه چیز دیگه هست اصلأاینا مادر و دختر نیستن))از یه ماشین مدل بالا پیاده شدن (اخه گفته بودن تو شهر ما هیچ اشنایی ندارن )البته منو ندیدن چون جلوتر از من پیاده شدن، تاکسی که گرفتم اونها هم جلوتر سوار شدن من صندلی عقب نشسته بودم اونها هم اومدن کنار من نشستن،تا سوار شدن یه سلام علیک گرمی به من کردن ،کهمن مجبور شدم کرایه اونا رو حساب کنم،راستش رو بخواید اصلأتوفکر این نبودم که چه کونی هستن و چه گوشتی هستن برام عادی بود،بعد از اون جریان چند بار دیگه هم دیدمشون که با ماشینهای مختلف مدل بالا میان سر خیابون پیاده میشن که اصلأبرام مهم نبود،تا اینکه یک روز که خانمم خونه نبود (رفته بود خونه باباش اینا ) اون اتفاق افتاد .
صدای زنگ اومد،رفتمدر رو باز کردم دیدم دختر خانم همسایه است (اسمش ملیحه بود )سلام علیک کرد گفت:ببخشید یه فیلم رو کامپیوترم دارم میریزم رو موبایلم نمیخوندش خیلی هم لازمش دارم نمیدونید چکارش باید بکنم ،گفتم:باید تبدیل(کانورتش) کنید،گفت:چجوری،گفتم: بابرنامه،گفت:شما دارین،گفتم:بله ،رفتم براش اوردم دادم بهش ،چند دقیقه بعد اومد در زد گفت:نتونستم باهاش کار کنم اگه میشه لطف کنید بیاید برام نصب کنید بعد هم بهم یاد بدین چجوری باهاش کار کنم ،منم یکم این پا واون پا کردم با بی میلی رفتم براش درست کنم ،وقتی رفتم تو خونه متوجه شدم مادرش نیست برای کاری رفته بود بیرون ،منم مستقیم رفتم سر کامپیوتر وکارم و شروع کردم ،برنامه که نصب شد خواستم اول امتحانش کنم ،بعد صداش بزنم (آخه رفته بود توآشپز خونه )یه فیلم ازتو گالریش انتخاب کردم شروع کردم به کانورت وقتی فیلم رو نگاه کردم (یه فیلم 7یا8 دقیقه ای بود )یه دفعه کپ کردم، بعله ملیحه خانم بود که یه مردداشت میگاییدش ،تو همون حال بودم که صدای شکستن چیزی از پشت سرم اومد وقتی نگاه کردم دیدم ملیحه جون سینی شربتی روریخته و مات و مبهوت منو نگاه میکنه،بعد از چند دقیقه زبونش باز شد شروع کرد به دادوبیداد که چرا من رفتم سر چیزای خصوصیش ،منم که دیگه گوشم بدهکار این حرفها نبود تمام فیلمهای اون پوشه رو گرفتم واجرا کردم دیدم بعله تو هر فیلم بازیگر نقش مرد عوض میشه ولی ملیحه جون نقش تمام زن هارو بعهده گرفته ،(بعدأمعلوم شد که یه چندتا از گردن کلفتای شهر هستن که این دوتا ازشون فیلم گرفتن تا تیغشون بزنن)خلاصه منم گفتم عزیزم مگه من چیم از اونا کمتره منم میخوام ،اولش قبول نمیکرد خلاصه با هزار زبون ریزی راضیش کرد ،البته اونم گفت:نه برات ساک میزنم نه هم از عقب میدم سریع کارتو بکن وبرو ،منم گفتم:باشه،فقط یه خواهش ،گفت:چیه گفتم:لب وصورتت خیلی خوشکل و خوش فرمه میشه یکم ازت لب بگیرم قبول کرد.
اروم خوابوندمش رو تختش شروع کردم ازش لب گرفتن چون تو این کار استادم چنان اروم میخوردم که حس اونم بیاد ،اولش خیلی با اکراه همکاری میکرد ،آروم آروم روسریش رو در آوردم رفتم سراغ گوش وگردنش آروم لبم رو میکشیدم روی پوست سفید و نرمش 10 دقیقه با صورت و گردنش بازی کردم ،خیلی بهم حال میداد ،آروم آروم رفتم پایین چادرش زیرش پهن شده بود ،ازش اجازه گرفتم تا تیشرتش و در بیارم وایییییییییی چی میدیدم چه بدن نازی ،بدون مو سفید مثل برف یه کرست قرمز داشت اونم درآوردم سینه های نرمی داشت خیلی نرم ،شروع کردم به خوردن پستوناش ،من که تو هوا بودم خیلی باحال بود ،اونم همچنان داشت با اکراه نگاهم میکرد ،برش گردوندم شروع کردم از بالای کمرش رو با لبم لمس میکردم آروم تا پایین اومدم ،شلوارش رو درآوردم از پشت زانوش شروع کردم به خوردن ،پشت رونشو زبون میزدم وای که چه حالی داشت ،دوباره برش گردوندم از کنار زانوش شروع به خوردن و لیسیدن کردم ،دیگه نمیتونست جلوی خودش رو بگیره اونم آروم آروم داشت حسش میومد ،ازاونجایی فهمیدم که دستش و کرده بود تو موهام ،یه شرت سفید پاش بود اونو درآوردم بهههههههههههه چه بهشتی حق داشتن که برای این کس شبی 400 500 هزار تومن بدن واقعأچیزی کم نداشت ،آروم لبم رو گذاشتم روکسش شروع کردم بوسیدن چوچولش رو بین اون کس تپل پیدا کردم و شروع کردم به مکیدن وزبون زدن که دیگه نالش در اومده بود چند دقیقه که خوردم ارضا شد ،حالا نوبت من بود شلوار وشرتم وباهم دراوردم ،کیرم وکه دید گفت:همین گفتم:مگه چشه چیزی نگفت ،لای پاشوباز کردم آروم (البته اگر محکم هم میکردم اتفاقی نمی اوفتاد )کیرم و کردم تو کسش شروع کردم به تلمبه زدن ،اگه قیافه خوشکل و بدن نازش نبود ،فکر کنم تا دو روز هم تلمبه میزدم اتفاقی نمی افتاد چون از بس که گشاد بود ،دلش برام سوخت برگشت پشت به من قنبل کرد گفت:میتونی از کون بکنی (بعدأبهم گفت که به کمتر کسی کون میداده)منم کیرمو ایندفعه با فشار کردم تو که صداش درومدگفت:چکارمیکنی وحشی ،ازش عذرخواهی کردم شروع کردم به تلمبه زدن وای که چه حالی میداد از زیر سینه هاش رو میگرفتم و میکردمش تا اینکه میخواست آبم بیاد ، گفتم دارم میام گفت:توکونم خالیش کن آبم که اومد لباسامونو پوشیدیم بعد بهش کانورتور کردن رو یادش دادم . اون قضایایی رو که تو پرانتز نوشتم رو بهم گفت بعدش هم خداحافظی کردم رفتم خونه البته تا چند روز قیافه نحسش رو که میدیدم حالم بد میشد .چند روز بعد هم بخاطر اینکه پیش من لورفته بودن از اونجا اسباب کشیس کردن و رفتن . پایان

اوی فهش نده خیالی بود . این رو نوشتم که اینهایی که میان داستان تخمی تخیلی مینویسن یکم این تخیلشون رو باز کنند میتونن بهتر بنویسن .وقت مارو کمتر هدر بدن.

نوشته: مهدی


👍 0
👎 0
74204 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

288676
2011-07-01 23:42:59 +0430 +0430
NA

تا نصف خوندم اعصابم نکشید شانسی این خط آخر رو دیدم که نوشتی خیالی باشه مشکل اون به کنار ولی غلط املایی و مشکل جمله بندی زیاد داشتی

0 ❤️

288677
2011-07-02 00:05:58 +0430 +0430
NA

خیالی بود؟؟؟ یهنی داشتی کسشعر تفت میدادی. کلاس نوشتن گذاشتی اومددی به سبک لقمان حکیم که گفت ادب از که آموختی از بی ادبان اومدی به ملت نوشتن یاد بدی؟؟؟؟ خب می تونستی با سکوت پر معنای خودت خیلی بیشتر آموزش بدی آره دادا. آره

0 ❤️

288678
2011-07-02 02:11:50 +0430 +0430
NA

این داستان : تراوشات ذهن یک جقی!!! بی نظرم!!!

0 ❤️

288679
2011-07-02 02:34:00 +0430 +0430
NA

همین که اعتراف کردی کس گفتی برا هممون کافیه

0 ❤️

288680
2011-07-02 02:40:55 +0430 +0430
NA

داستان پردازیت افتضاحه اما چون گفتی خیالیه میبخشمت

0 ❤️

288681
2011-07-02 03:14:25 +0430 +0430
NA

میمون جون یکی میاد داستان خیالی می نویسه که نویسنده باشه بقیه می خونن بتونن نقد کنن نظر بدن تعریف کنن ، نه تو .بچه جون برو کتاب املا سبزو بخر سعی کن انشا هم بنویسی بعد بیا داستان واقعیاتو بنویس هه:D

0 ❤️

288682
2011-07-02 03:55:51 +0430 +0430
NA

کثافت خیال پردازیت کاملا تخمی بود از اولم فهمیدم تخیلی چون معلومه تلفیقی از چندتا داستانه.

0 ❤️

288683
2011-07-02 05:11:05 +0430 +0430
NA

یک کلام ختم کلام. کس ننه جندت

0 ❤️

288684
2011-07-02 08:26:20 +0430 +0430
NA

کسی داستان خیالی مینویسه که یه داستان با حالو با معنی بنویسه بشه نظر داد فکر کردی الان همه واست دست میزنن با این داستانت؟

0 ❤️

288685
2011-07-02 08:33:02 +0430 +0430
NA

با این که داستان تخمی بود ولی از یه چیزت خوشم اومد که نگفتی کسش تنگ بود

0 ❤️

288686
2011-07-02 15:46:59 +0430 +0430
NA

:d =)) =))
Navid-love va sex
كيرم از پهنا تو كس و كونه مؤنثاتتون_ميدونم , خواهر جنده و مادر كونيتونو شخصأ گاييدم كه هي ايدي ميسازيد و ميايد كس و كونه ناموستونو پهن ميكنيد ، كه چي بشه!!_قرار گذاشته بوديم كه كسي نفهمه كه كس كشي ناموس هرزتونو ميكنيد_ولي دوست داريد همه بفهمن كه خوك صفت هستيد و لذت ميبريد كه من كس خواهرو مادرتونو جر ميدم و نگاه ميكنيد!!

0 ❤️

288687
2011-07-02 15:48:52 +0430 +0430
NA

کس و شعر محض تخیلی و بود و تکراری سوژه ای غیر کامپیوتر و ماهواره گیر نمیاد؟

0 ❤️

288688
2011-07-02 15:51:37 +0430 +0430
NA

Navid o sex
بدو بدو زود بدو_خوارتونو دراز كش كردم_بدويد_ياه ياه ياه ياه‎=‎‎)‎‎)‎

0 ❤️

288689
2011-07-03 04:17:04 +0430 +0430
NA

خوب بیشعور مگه مرض داری مارو مسخره کردی.حالا اینا به کنار حداقل داستان خیالی مینویسی درست بنویس نه اینقد مضخرف.تازه بیشتر مواقع تو داستان خیالی موضوع خوبی رو انتخاب میکنن و دربارشم قشنگ مینویسن اما تو چی.برو کتاب داستانتو بخون که این سایتا به درد تو نمیخوره فردا اغده ای بار میای.فحشم بهت نمیدم که تو روحیت نخوره.با تشکر از تمامی بچه های این سایت.

0 ❤️

288690
2011-07-03 11:09:51 +0430 +0430
NA

خوشحالم.لابد انقد کيرم کلفت بوده که اين مامان خراب(ميتراکير!) از سوزشه کون يه جا بند نيست گريه نکن پسرم خوب ميشه.LOOOL!!!‎

0 ❤️

288691
2011-07-04 08:44:38 +0430 +0430
NA

az intarafe donya kiram to dahanet jaghi khan.khak bar saret dorogh gooooooooooo

0 ❤️

288692
2011-07-04 09:01:04 +0430 +0430
NA

حیف شد
خیلی دیر رسیدم ، بچه ها کارت رو ساختن

0 ❤️