خانواده آقای میرابی (1)

1393/08/22

داستان خانواده آقای میرابی داستانی با زبان کم و بیش طنز می باشد امیدوارم حوصله بخرج داده و تا پایان همراه شاغلام، راوی داستان ما باشید. کپی و انتشار این داستان با نام نویسنده و راوی داستان شاغلام که به حق کار طاقت فرسا و خطیر نقل داستان را برای شما دوستان دارد، بلامانع است. . . .

شاغلام: آقای رضا میرابی به تازگی به تهران منتقل شده اند. خانواده ای متشکل از همسر و دو دختر و یک پسر بکن. فرزند اول مهشید و دومین آنها مهران است و آخرین هم مهتاب، اعظم خانم نیز مادر این فرزندان معصوم است. آقای میرابی نویسنده ستون ادبیات و شعر یکی از همین روزنامه های بقول خودش مهشور است و بواسطه همین شهرت و طرفدارانی از عام و خاص برای خود دست و پا کرده است و بیشتر وقت خود را در منزل به مطالعه کتب و مقالات مختلف می گذراند تا از انبوه این صفحات ضمخت چند سطری برای خوانندگان سختگیرش بیرون بکشد. اعظم خانم که زنی حدودا 42 ساله است، البته خود او این را هرگز بیان نکرده است و بنده با توجه به تعداد فرزندان و سن و سال آنان بعد از عملیات پیچیده ریاضی واری اینچنین استنباط کرده ام، زن است دیگر خرده ای نباید گرفت، او مربی شنا است و از سن جوانی به این حرفه مشغول است و مربی ماهر و زبده ای است البته با این سن و سال هنوز با دیدن او به یاد دختران جوان دم بخت می افتم. بماند که بدنی کشیده و تکیده دارد و قوس و برآمدگی های بدنش زیبایی او را چندین برابر کرده است، مخصوصا کمر باریک او که به جرات خرده ای از مچ نحیف بنده ضخیم تر است و صد البته باسن مبارکشان برعکس کمرشان چندین و چندین برابر پهناورتر و برآمده تر است که هر بار با دیدن آن ناخوداگاه دستان و آلت همیشه در صحنه بنده حقیر در خط مقدم رزم مالش و حالش جق حضور بهم رسانیده و دلی از عزا در می آورند و حالی به ما می رسانند. بله، کمر و باسن که این است بماند سر و سینه و پاچه و ران و دیگر اعضا، گاها فحش و نامس به این نویسنده می دهم که چرا من بیچاره را راوی گذارده است و بدبختانه باید برای گروهی بدبخت تر از خود نقل کنم، باز من چیزهایی دیده ام و جق زده ام اما آنها ندیده ند جق خواهند زد . مادر که اینگونه است امان از مهشید و مهتاب، دگر دختران همین مادر هستند ، تو خود تصور کن آن کون و کس و کمر چه ثمره می دهد.ماشاالله زبان قاصر از گفتن است. فرزند ارشد مهشید، اخیرا به خانه شوهر رفته است و گویند که شوهر مهندس است در شهری دور از تهران عسلویه نام با پارتی و پا در میانی کاری دست و پا کرده است و ماهی هفت روز را در منزل و باقی را دست به کیر در عسلویه سپری میکند. مهشید جان که جانم به فدایش از صبح تا شب در خانه است و اصول خانه داری را تمرین می کند تا در حضور حمید جان چیزی کم و کسر نداشته باشد البته گاهی هم با دستان بلوری اش و گاهی هم با خیار و بادمجان سیاه اصول زناشویی را با کوس و کون خود تمرین می کند تا دوباره در حضور مهندس حمید آنچنان دست و پا بسته هم نباشد البته بماند که در خانه پدر کم هم تمرینات عملی نداشته است، دختر است دیگر فراموش می کند باید چندین و چندین بار دوره کند تا چیزی دستش بیاید. ما هم همچنان دست به کیر و خایه ایم و فحش بر لب به این نویسنده کونی که مارا راوی داستان این خانواده تماما سکسی کرده است. اما دیگر دختر این خانواده مهتاب جان است. او هنوز محصل است و در دبیرستان طلب علم می کند و گاهی هم لز با دوستان و گاهی هم سکس دوباره با دوستان، اما انصافا کونی بزرگ همچون بزرگان دارد عینهو مادرش، ماشالله. مهران، پسر خانواده دانشجو است و هی این کوس های دانشگاه را می کند و می کند و دوباره می کند، اما از آنجایی که فهمیده کوس خودی و هم خون طمع شیرین تری دارد بیشتر به این سو است تا آن سو ( این را نشنیده بگیرید). گفتم اعظم خانم مربی شناست اما این را هم بگوییم که دستی هم در ماساژ دارد. این زن جانانه و این ماساژو بودن، اولین رابطه حسی جنسی شهوانی را رقم زده است که اگر عمری بود خواهم گفت، انصافا خودم قریب به پنج یا شش بار با این خاطره جق زده ام.

(دوستان عزیز این داستان به دلیل روابط خانوادگی، سه خانواده دیگر را هم درگیر داستان خواهد کرد با انبوهی از شخصیت ها مواجه هستیم و انسجام داستان مهمترین قسمت آن است و به همین دلیل نیاز به تفکر و داستان پردازی دارد لیکن هفته ای یک یا دو قسمت به آن اضافه می شود امیدوارم صبور و پیگیر باشید با تشکر شاغلام)

نویسنده : گل ممد


👍 1
👎 1
75065 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

443946
2014-11-13 15:01:26 +0330 +0330
NA

خوب نبود،دیگه بیش از حد از طنز استفاده شده

0 ❤️

443947
2014-11-14 19:00:46 +0330 +0330
NA

کیری این چی بود نخوندم شا غلام تو کونت

0 ❤️