خرگوش ديوانه

1396/10/24

دوستش داشتمو این یه احساس جدید نبو د.من همه ی زنای تو زندگیمو دوست داشتم پیر،جوون،خوشگل،زشت؟همه زنا از نظر من دوست داشتنی بودن شاید برای همین اسمم شده بود یه موجود هرزه و تنوع طلب!
لبخند زدم و از آینه ماشین به خودم خیره شدم،هولیا قطعا خوشش میومد.نگاه تحسینگرش همیشه روی موهام بهم اینو میگفت كه نقطه ضعفه اون موجود شیطون یه حجم زیتونی رنگ روی سر منه.
دعوت شده بودم به خونه ی كوچولوی گرم دخترونش،به صرف یه شام حاج خانم پز!
مسیر نیاوران تا پونك طولانی بود و كل ذهن من لبریز از افكار درهم بر هم.
هولیا تنها دختری بود كه از همون روز اول فهمیده بود من چطور ادمیم اما بازم باهام ادامه داده بود،شایدم من اینطوری حس میكردم!برام كاراش گنگ و مجهول بود.به خودم كه اومدم دیدم پونكم جلوی خونش.
نفس عمیقی كشیدم و ماشین و پارك كردم
سعی كردم با اعتماد به نفس برم نزدیك خونشو خودمو برای یه سكس حسابی با اون باكره ی خوشگل اماده كنم.
درو باز كردمو ایستادم پشت واحدش اهسته در زدم.یكم بعد درو باز كرد و با چشمای وحشی سیاهش بهم خیره شد
_خوش اومدی مهندس!بفرما
سری تكون دادم و رفتم داخل
_صد بار نگفتم تو خونه ی من كفشتو درار این با كلاس بازیا مال مایه داراس نه ما!
خندم گرفت از صدای جیغش،عادت كرده بودم به كفش و یادم میرفت خونه ی نقلی اون موجود با مزه فرشه!
از دور بهش خیره شدم،به موهای مواج طلایی رنگش به پیرهن سیاه عروسكیش و جورابای بلند مشكی…لعنتی دقیقا دست گذاشته بود روی نقطه ضعفم.
باسن بزرگش زیر اون پیرهن پف دار گم بود و كمرش باریك تر به نظر میومد كفشامو در اوردمو رفتم داخل نشستم.
یه ظرف بزرگ میوه گذاشت جلوم.
چشمم به میز و لازانیا و سالاد و كلی چیز خوشمزه دیگه روش بود.هولیا مسیر نگاهمو دنبال كرد و لبخند بدجنسی روی لبای قرمزش نشست.
_هوم گشنته پس اما فعلا از شام خبری نیست بشین میوه بخور
+ای به چشم طوطی خانم
خندیدو مشغول پوست گرفتن یه پرتقال شدم.به این موضوع فكر میكردم كه اگه سرمو بیارم بالا قطعا سرنوشتم مثل زنای مصری میشه.
بینمون سكوت بودو من عاجز از شكستن این سكوت سخت بودم هولیا همیشه عجیب بود برام.
صدای موزیكالش توی گوشم دوید:
_خوب سامان دیشب با كدومشون بودی؟
دیشب!ذهنم پرید به دیشب!نگین…
+هیچ كی عزیزم تو كه میدونی
_من كه چی؟یعنی تو بدون سكس به من وفاداری؟
بی اراده بهش زل زدم اون خیلی بازیكن ماهری بود انگار یه زن ٤٠ ساله مطلقه جلوم بود نه یه عروسكه ظریفه ١٩ ساله!
پاهای كشیدشو انداخت روی هم و با عشوه هایی كه كاملا طبیعی و ذاتی خودش بود گفت:
_همیشه شهامت اینو داشته باش گند كاریاتو به عهده بگیری مرد اونیه كه اگه زن بازی هم میكنه بهش افتخار كنه نه اینكه عین یه احمق قایمش كنه.
انقدر مصممو بی رحم كلمات و میگفت كه احساس فروریختگی كردم.شاید اگر صدای لطیفشو لحن شهوانی صداش نبود بدنم به رعشه میوفتاد.
_اسمش؟
نمیفهمیدم چرا انقدر اصرار داشت اسمشو بفهمه
+نگین!
صورتش عصبی تر شد اما یكم بعد لبخند زد و شونه های سفیدشو كشید عقب.
_اهان
دوباره سكوت.اینبار میترسیدم چیزی بگم اونم حرفی نمیزد.صدای خش خش پوست كندن پرتقال میومد و یذره از عصاره ش كه پاشید روی میز
_بشین الان میام.
نتونستم بپرسم كجا،سعی كردم عقب نشینی كنم اونم بدون توجه به من رفت توی اتاقش و درو بست
١دقیقه٢دقیقه٣دقیقه زمان میگذشت . نمیفهمیدم داره چیكار میكنه پرتقال تموم شده بودو دستامو توی هم محكم قلاب كرده بودم،پامو میكوبیدم به میز و استرس عجیبی داشتم.اتاقش پشت سرم بود.
شهامت اینو نداشتم برگردم و به درش خیره شم سراسر درگیره نبوده هولیا بودم كه دستاش و روی شونم حس كردم و لباشو كنار گوشم.
_پس با نگین بودی…
چرخید و اومد روبروم.باورم نمیشد، از چیزی كه میدیدم داشتم شاخ در میوردم
یه كاستوم خرگوشی فوق العاده سكسی پوشیده بود كه از حریر سیاه و خزای سفید با مزه درست شده بود روی كون بزرگش یه دم سفید خرگوش بود و دوتا گوش سفیدم روی موهای طلاییش
دستكشای سفید كوتاه و جوراب لونه زنبوری تا وسطای رون گوشتیش
زیبایی خودشم كه جای حرفی نداشت
+هولیا؟
_چیه تعجب كردی؟
نشست روی پام و دستش و انداخت دور گردنم،بهم نزدیك تر میشد و رونشو روی كیرم فشار میداد
_بهت نگفته بودم من عاشق بازی كردنم توی سكس؟
هنوز برام عجیب بود یه دختر چطوری توی اولین سكس میتونه انقدر زن باشه!
لباشو كشید روی گردنم و اهسته پوستشو كشیدو با صدای لطیف سكسیش گفت:
_نمیخوای با خانم خرگوشه بازی كنی مهندس؟
به خودم مسلط تر شدم كونشو فشار دادم و گفتم
+معلومه كه میخوام!
ازم دور شد،سرشو خم كرد عقب و با خنده گفت:
_پس حالا هركاری كه من میگم میكنی باشه ؟
+باشه
مگه كسی هم میتونست توی اوج شهوت با همچین عروسكی مخالفت كنه
دستمو كشید سمت خودش رفتیم توی اتاق با لبخند ملوسی گفت
_لباستو درار عزیزم
دكمه هامو یكی یكی باز كردم و پیرهن و انداختم روی زمین.بهم نزدیك شد دستاشو توی موهام قفل كرد و محكم لبمو گزید
من حریص تر از اون
پهلو هاشو فشار میدادم.كیرم داشت شلوارم و پاره میكرد اما میخواستم ببینم هولیا چی میخواد
_بخواب!
خوابیدم روی تخت دو نفرش.بهم گفته بود از بچگی تخت دو نفره داشته و عادت نداره به تخت كوچیك
یه شال قرمز اورد!
+چیكار میكنی هولیا؟
_هیسسسس عزیزم قانون بازیه
دستامو محكم به هم بست و گره زد به تاج تخت.سینم كشیده شده بود.
با حالت رقص روی كیرم تكون میخورد اومد جلو و كنار گوشیم گفت
_حالا اصل بازیه عشقم.
دستشو روی شكمم میكشد ،بافت توری اون دستكش سفید قلقلكم میداد اما حرفاش…
حرفای اون دختر داشت دیوونم میكرد.
مدام كنار گوشم با صدای سكسیش كه اه و ناله هم چاشنیش شده بود میگفت.
_كه اینطور!كیرتو كردی تو كس اون نگینه جنده؟نمیخواستی منو بكنی؟ها؟
كلمات سراسر تهدید بود اما با لطافت و عشوه های دیوانه كننده كه ادم و به جنون میكشید
_روی بدن خوشگلتم دست كشیده مگه نه؟
اههههه اینجا چی؟
زیر نافمو لمس میكرد.
_اینجا چی؟اینجارو هم خورده؟گوشمو توی دندوناش گزید
از زیر گردنم شروع كرد به لیسیدن تا بالای كمر شلوارم دستكشاشو با دندونش در اورد دستشو كشید روی كیرم
_پس همش تقصیر اینه…
یدفعه مثل دیوونه ها با خشونت شلوارم و باز كرد و كشید پایین،شرتمم در اومد.
چشاشو میدیدم،به خون نشسته بود و به كیر شق شدم زل زده بود
_مگه نه سامان؟
لال شده بودم.دستشو برد كنار تخت و یه چاقو در اورد!
_برا همه اینطوری سیخ میشه نه؟
صدای دادم بلند شد
+چیكار میكنی!
_میخوام ببرمش بندازم جلوی سگ
دستام بسته بود و هیچ كاری نمیتونستم بكنم.همه وزنش روی پام بود چاقو رو به كیرم نزدیك میكرد.دلم میخواستم گریه كنم
تیزی چاقو رو دقیقا گذاشت روی پوست كیرم از شهوتم چیزی نمونده بود كه یهو چاقو رو پرت كرد.
_اوووووم حیفه اخه دلم نمیاد!ببین چه خوشگله!چه كلفت و سفیده دوست دارم بخورمش
با وحشت به اون خرگوش خوشگل روانی خیره بودم كه كیرمو توی دهنش جا داد و شروع كرد به لیسیدنش
مشخص بود قبلا نخورده اما دندون نمیگرفت انقدر با عشق ساك میزد كه شهوت بهم غلبه كرد و صدای ناله های كوتاهی از دهنم خارج شد.
یدفعه كیرمو كشید بیرون و بهم زل زد
با لطافت بلند شد نشست روی شكمم و دستای كشیدشو دور گردنم حلقه كرد
_توی بغل نگینم همینطوری اه و ناله میكردی؟
گردنمو فشار داد و كسشو روی كیرم.
اروم لای شیارش كیرم حركت میكرد و دستش گردنمو گرفته بود
_چیه عشقم ساكتی؟
شهوت و ترس،فرار و خواستن اون دختر دقیقا میدونست چطوری ادم و دیوونه كنه دستشو برد عقب
زیپ كاستومشو باز كرد،درش اورد و لخت نشست روی شكمم
حالا به بدن زیبای سفیدش خیره بودم
كیرمو خوابونده بود روش میرفت و میومد
_حالا من بهترم یا نگین هرزه؟
بهش خیره بودم و حرفی نداشتم
یهو با صدای ترسناكی فریاد كشید
_با تو بودم سامان
صداش شبیه مردی شده بود كه میخواست مثل یه زن صحبت كنه
از چشاش خشم و شهوت میریخت
+تو عزیزم تو…معلومه كه تو
_دروغ گوی كثیف.
بلند شد از روی كیرم و باز دست از ارضا كردنم كشید داشتم روانی میشدم
دستامو تكون میدادم اما محكم بسته شده بود.رفت سمت میز ارایشش و یه روغن اورد
شیشه سبزش توی دستای سفیدش با لاك قرمز یاد پرچم ایتالیا مینداختم
همه كیرمو روغن مالی كرد
متوجه شدم روی سوراخ كونشم ریخته.
برام عجیب بود چطوری شهامت داره انال سكس داشته باشه.
كونشو باز كرد و خیلی اروم نشست روی كیرم.از چهره زیباش میفهمیدم درد میكشه و اونقدر تنگ بود كه میشد حدس زد بار اولشه.
اما نشست…دوباره رفت بالا پایین،بالا،پایین،بالا،اهههههه
صدای اه اون…اه من…حرفاش.
_چندتا دختر اومدن خودشون بشینن رو كیرت و بهت از پشت بدن سامان؟چرا انقدر بی چشم و رویی،
+عزیزم من اگه میدونستم تو انقدر شهوتی هستی كه…
_هیسسس خفه شو.
از شدت لذت داشتم پرواز میكردم تنها چیز ازار دهنده نگاه بی رحم هولیا بود.
دم دمای ارضا شدنم بود كه بلند شد و باز ولم كرد…دادم رفت هوا
+هولیا.!
خندید…روغن و اورد بالا و ریخت روی همه بدنم دستاشو مثل یه ماهی كوچیك روی سینه و شكمم حركت میداد.
خوابید روی سینم و دستشو اورد روی كیرم سرش زیر چونم بود.
_دوست داری ارضا شی عشقم؟
+میكشمت هولیا!
كیرمو توی دستش گرفت و اروم شروع كرد مالیدن!
_فكر كن سامان!اولین بار كی جق زدی؟١٤؟١٥؟١٦سالگیت؟خوب یادت بیار!
چشمامو اروم بستم…١٥سالم بود!
مثل اینكه ذهنمو میخوند دوباره اهسته و با صدای مستش گفت:
_با فكر كی؟
دختر همسایمون نوشین ١٨سالش بود و…
_فكر كن سامان یادت بیار…
اولین ارضا شدن…
اولین ابت…
اههههه اولین ارزوی سكسیت…
زود باش لعنتی یادت بیار.
تصویر نوشین توی ذهنم پر رنگ میشد و حركت دست هولیا تند شده بود اونقدر كه…
جلوی چشمم بود كه چطوری نوشین و میگاییدم…
اولین باری كه ابم اومد مثل هیچ باری نبود.
صدام رفته بود بالا و اه میكشیدم
دستای هولیا تند تند تكون خورد و یدفعه…
با همه وجودم ارضا شدم اما لحظه اخر توی ذهنم بجای نوشین هولیارو دیدم.
+اه…هولیا…میكشمت جنده كوچولوی من…
تخمامو فشار داد و لبمو محكم گزید.
_اوووم خوب بود مگه نه؟
به چشمای سیاهش كه باز مهربون شده بود زل زدم
+اوهوم
_پاشو حالا بریم لازانیا بخوریم…

نوشته: ماندانا


👍 25
👎 9
7670 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

669576
2018-01-15 00:43:18 +0330 +0330

سلام خانم خسته نباشید
بابت زحمت نویسنده

0 ❤️

669579
2018-01-15 01:28:55 +0330 +0330

حجم زیتونی بالا سرت ؟!!!
احتمالا کفتر چقلی کرده یا خر یونجه ریده رو کلت مهندس ؟!

0 ❤️

669592
2018-01-15 03:05:22 +0330 +0330

شخصیت هولیا رو دوس داشتم

1 ❤️

669599
2018-01-15 04:39:44 +0330 +0330

چنو وقته فقط کستان چاپ میشه
معلومه ادمین زدنش طولانی شده

0 ❤️

669603
2018-01-15 05:08:32 +0330 +0330

خوب بود فقط آخرش خیلی کیری تموم شد
ولی لایک

0 ❤️

669608
2018-01-15 07:19:29 +0330 +0330

خوب اذیتش کردی

0 ❤️

669618
2018-01-15 09:53:28 +0330 +0330

اونجا که گفتی " اگه سرمو بالا بیارم به سرنوشت زنای مصری …" خیلی جالب بود و اون پلان که هولیا وادارش میکنه اولین خودارضاییشو یادش بیاد و بازگو کنه …
کلا داستانت در عین سادگی و اروتیک بودنش فراز و فرودای قشنگی داشت از تهدید با چاقو تا پرداختت به جزئیات … تریلر سیالی ایجاد کرد . بیشتر بخونی بهتر مینویسی چون استعدادشو داری
لایک

0 ❤️

669636
2018-01-15 16:17:14 +0330 +0330

قشنگ مي نويسي ، افرين

0 ❤️

669649
2018-01-15 21:05:50 +0330 +0330

زیبا بود.مرسی

0 ❤️

669741
2018-01-16 10:23:53 +0330 +0330

چه خوب نوشتی، لذت بردم. آفرين 14 ?

0 ❤️

669751
2018-01-16 13:18:42 +0330 +0330

عالی بود با نگارش های زیبا میه گفت تقریبا بیشتر نکات نگارش داستان نویسی رو رعایت کردی یه سوال قبلا هم داستان نوشتی یا نه؟ چه اماتوری چه حرفه ای!

0 ❤️

670643
2018-01-23 13:51:35 +0330 +0330
NA

الآن برام سواله قضیه چاقو برای ترسوندن سامان بود یا واقعا همچین قصدی داشت؟! .-.

0 ❤️

671121
2018-01-27 04:53:54 +0330 +0330

اونجا که کارد به دست با چشمان قرمز…میخواستم از خونه فرار کنم بیرون :)
زیبا بود،خوشم اومد، مرسی

0 ❤️