خزان (1)

1393/02/14

سلام به همه دوستان مهراد هستم 35 ساله از تهران . می خوام یکی از خاطراتم رو براتون بنویسم . امیدوارم که خوشتون بیاد و اگر کمی و کاستی داشت به بزرگواری خودتون ببخشید .
از 14 سالگی با هم اشنا شدیم . خودش اومدسراغم ، خودش گفت دوست دارم ، تا 4 سال اول حتی دستشو نمی گرفتم . شده بود هدف زندگیم . به خاطرش از همه چی گذشتم . گفت برو سربازی بیا خواستگاری . اونم زمانی که تو اوج درس خوندن برای کنکور بودم . درسو ول کردم رفتم خدمت ؛ روزها رو به یادش شب می کردم و شبها رو با رویاش روز . از وقتی رفتم اموزشی دلم شور میزد شب قبل از رفتنم بغلم کرد جوری فشارم داد که حس کردم دیگه قرار نیست بیبنمش . تو نگاهش یه چیزی بود که منو ترسوند .
اموزشی را با همه سختی هایی که داشت تموم کردم و اومدم . تهران که رسیدم بهش زنگ زدم گوشیش خاموش بود. اس دادم جواب نداد . داشتم دیونه میشدم .نمی دونستم چیکار کنم . رفتم سر کوچشون . چند ساعت ایستادم ولی خبری ازش نبود . سه روز هر روز میرفتم . زنگ میزدم، اس میدادم، همش خاموش بود . روز چهارم تو پارکی که همیشه قرار میزاشتیم نشسته بودم که یه شماره ناشناس بهم زنگ زد . دختر خالش بود . تا صداشو شنیدم ایستادم .گفت پروانه عقد کرده با داداشم خواهش می کنم دیگه تماس نگیر با ابروی خانواده ما بازی نکن . صداش مثل پتک تو سرم خورد . پاهام شل شد وا رفتم همه ی زمانی هایی که با هم بودیم مثل یه فیلم اومد تو ذهنم … با صدای الو الو به خودم اومدم .
مهراد :کی عقد کردن ؟
نرگس : یه هفته بعد از اینکه تو رفتی .
گوشیو جوری کوبیدم زمین که همه برگشتن منو نگاه کردن . نشستم سرجام دستامو گذاشتم روی سرم .حالا معنی نگاه شب اخرشو فهمیدم . ای خدا اخه مگه من چیکار کردم . یکساعت سرجام نشستم و فکر می کردم . دو سال بود به خاطرش سیگار نمی کشیدم رفتم بقالی یه پاکت کنت قرمز گرفتم و نشستم تو پارک .سیگارو با سیگار روشن می کردم . به خودم اومدم دیدم ساعت 2 نیمه شبه . راه افتادم طرف خونه . تو راه برگشت سه نفر داشتن رد میشدن، یکشون بد نگاه کرد من هم که بشکه باروت اماده انفجار بودم بدون اینکه حرفی بزنم با کله رفتم تو صورت یارو دماغش پر خون شد ؛اونا ریختن سرم تا میخوردم زدنم .کتکی خودم که سگ ولگرد از رفته گر زحمتکش نخورده بود . بعد خسته شدنو رفتن . من هم لتو پار افتادم . از دهنم خون میود ،لپم ورم کرده بود ؛خلاصه ترکیده بودم .
کتک هایی که خورده بودم کمی حالمو بهتر کرد عقدم خالی شده بود . تازه عقلم اومد سرجاش . دیدم با این وضع خونه برم مامانه سکته رو زده رفتم سرکوچه بهترین دوستم پارسا با تلفن کارتی بهش زنگ زدم .چند تا زنگ خورد تا جواب داد
پارسا : الو
مهراد : سلام
پارسا : عمو جغد شاخدار ساعت نداری ؟!
مهراد : ترکیدم دادا
پارسا یه دفعه لحنش عوض شد
پارسا : کجایی ؟ چی شده ؟
مهراد : سر کوچتون تو باجه .
پارسا : جنگی اومدم .
مهراد : سلام داداشی .
پارسا : چی شده داداش ؟ کدوم مادرجنده ای ترکوندت ؟
مهراد : غریب بودن .
پارسا : وایسا موتورو بیارم بریم دکتر .
مهراد : نه دادا فقط می خوام بیام پیشت بخوابم .
رفتم خونه پارسا؛ خونشون دو طبقه بود . خودش طبقه اول بود مامانش و خواهرش طبقه دوم .
رسیدیم فوری یه کیسه ابگرم اماده کرد گذاشت روی صورتم که تازه درد صورتم شروع شد . یه مسکن با یک والیوم بهم داد خوردمو خوابیدم . فردا لنگ ظهر از زور گشنگی بیدار شدم . دیدم نشسته بالا سرم داره نگام میکنه .
مهراد : سلام
پارسا : چه عجب حضرت اقا بیدار شدن؟
مهراد : حالم خوب نیست جون مادرت بیخیال .
پارسا : پاشو زر زر نکن توله سگ . فعلان این سوپو کوفت کن . کونی نمی گی ننه بابات نگرانن .
تازه یادم اومد که موبیلم خورد کردم .
مهراد : تلفن کجاست ؟
پارسا : لازم نکرده صبح زنگ زدم گزارش دادم که پیش منی .
مهراد : دمت گرم .
خلاصه سوپ رو خوردمو یه ساعت با پارسا صحبت کردم . وقتی ماجرا را فهمید کلی شاکی شد . می خواست بره در خونشون ابرو ریزی کنه که با خایه مالی منصرفش کردم .
شب رفتم خونه و کلی هم تو خونه از بابام فحش خوردم .
نمی دونستم چیکار کنم . هدف زندگیم از بین رفته بود . خواستم خودکشی کنم ؛دلم به حال مادرم سوخت .
تصمیم گرفتم انتقام بگیرم.
پروانه دوستی داشت به نام افسون که خیلی به من پا میداد . امارشو داشتم که با چند نفر خوابیده .
چند روز وقت گذاشتم تا پیداش کردم .یک ماه هم رو مخش راه رفتم تا اوکی شد برای مکان .
به پارسا زنگ زدم که مکانو اوکی کنه . اونم مادروخواهرشو برداشت رفت جمکران .
سه شنبه صبح رفتم سر قرار . افسون خیلی خشگل شده بود . کلی به خودش رسیده بود . سوارش کردم رفتیم خونه . خودش می دونست چه خبره .
رسیدیم خونه . شالو مانتوشو دروارد . داد براش زدم به چوب لباسی . زیرش یه تیشرت چسبون مشکی با یه شلوار لیی سورمه ای کشی پوشیده بود . برجستگی های بدنش زده بود بیرون .
اول رفت کل طبقه پایین گشتو فضولی کرد . من هم داشتم نگاش می کردم . زل زده بودم به باسن قشنگش .
که برگشت منو نگاه کرد و خندید گفت داداش تخته سیاه بالاست .
چند تا اهنگو که از قبل اماده کرده بودم پلی کردم و زل زدم به چشماش . رفتم طرفشو بغلش کردم . دستم انداختم دور کمرشو به خودم فشارش دادم تو چشماش نگاه کردم . هیچی نمی گفت . فقط نگام می کرد . صورتم بردم نزدیک صورتش جوری که نفسامونو حس میکردیم . شروع کردم باهاش رقصیدن . تسلیم بود . باهام میومد . اروم سروشو گذاشت روی شونم . یک دستم تو گودی کمرش بود و یک دستم پشت گردنش … داشتیم با هم میرقصیدیم که حس کردم دمای بدنش داره بالا میره و خودشو به من بیشتر فشار میده . سرشو اورد بالا و تو چشام نگاه کرد صورتمو بردم نزدکش صورتش و دماغمو چسبوندم به دماغش چشماشو بست . لبوشو بوسیدم . یه بوسه اروم و طولانی تو چشماش نگاه کردم چشماشو باز کرد ایندفه اون ازم لب گرفت و لبشو به لبم فشار داد . لبه پایینمو گرفت و شروع کرد مکیدن . یه دفعه یه حس بدی پیدا کردم . اومدم ازش جدا شم ولی سرمو محکم گرفت و شروع کرد لبامو با شدت بوسیدن سینهاشو بهم فشار می داد . دستاشو اندخت دوره گردنم و پاهاشو دوره کمرم حلقه کرد . کاملا سینه هاشو روی خودم حس می کردم . درحالی که لب های همو می خوردیم ؛ بردمش سمت اتاق خواب و اروم خوابندمش روی تخت یک نفره پارسا و دراز کشیدم روش . بازم لب بازی
. لباش صورتی بود خوردنی و قشنگ تو چشمای عسلیش و خمارش نگاه کردم . نیاز توش موج میزد . قبلا نفهمیده بودم انقدر چشماش قشنگه .شروع کردم گردنوشو خوردن .از زیر گوشش تا نزدیکه شونه هاشو زبون میزدم .موهای بلند و بورش ریخته بود روی گوشش که با دست زدمش کنار و زبونم کردم توی گوشش و چرخوندم صدای ناله قشنگش بلند شد . رفتم سراغ اون یکی گوشش و شروع کردم مکیدنش . دستشو توی موهام کردو سرمو به خودش فشار میداد . اومدم پاین تا رسیدم به لباش یه لب گرفتم و شروع کردم چونشو مکیدن رفتم زیر گلوش و لیسش زدم مزه تلخ ادکلنوشو چشیدم . دوباره شروع کردم به لب گرفتن سرم محکم گرفته بود و لبامو داشت میکند . از روش بلند شدم و تیشرتشو دراوردم . خودش هم کمکم کرد . یه سوتین قرمز توری داشت . شروع کردم بالای سینه هاشو بوسیدن و لیسیدین از روی سوتین سینه هاشو میلیسیدم
سوتینش از جلو باز میشد که خودش بازش کرد و دوتا لیموی سفید با نوک صورتی افتاد بیرون . شروع کردم به خوردنشون . هردو سفت شده بودن . نوکشون میمکیدم . لیس میزدم . می خوردم . بین سینه هاشو میلیسیدم .یکیو میلیسیدم یکیو می مالیدم . کم کم صدای نازش بلند شد . سرمو فشار میداد و ناله میکرد . شروع کردم با دست کسشو مالیدن و شکمشو لیسیدن . زبانم رو روی همه جای شکمش میکشیدم توی نافش پهلوهاش . دکمه شلوارشو باز کردم خودش کمرشو بلند کرد و شلوار با شورتشو که ست سوتین بود دراوردم . روش دراز کشیدم و ازش لب گرفتم نگاش کردم چقدر ترکیب صورتش قشنگ بود .از روش پاشدم و بهش گفتم برگرد . برگشت و دمر خوابید روش خوابیدم و شروع گرد از پشت گوشش خوردنو سینه هاشو از بغل مالیدن . ناله های قشنگ میکرد .با زبون از پشت گردنش تا گودی کمرش میومدم و میرفتم زیر بدنم میلرزید .شروع کردم باسنشو مکیدن . میمکیدمو گاز های ریز میگرفتم . برشگردوندم و اومدم طرف رونش شروع کردم رونهاشو مکیدن، میمکیدم لیس می زدم و گاز های ریز میگرفتم . از زانو تا کسش می رفتم و میومدم . کسش سفید بود با لبه های بسته که بالاش یه غنچه کوچیک بود . شروع کردم به لیسیدنش دورش ناله هاش بلندتر شده بود پاهاش باز میکرد زیر لب یه چیز های نا مفهومی میگفت . یه دفعه سرمو گرفت و فشار داد و گفت دیونم کردی بخور . من هم شروع کردم کسشو خوردن اول یه لیس از پایین تا بالاش کشیدم بعدش غنچشو مکیدم . بعدش شروع کردم لیس زدن . با زبونم روی کسش می چرخیدم . نوک غنچشو زبون میزدم . ناله های قشنگش تبدیل به خواهش شده بود سرمو فشار می داد روی کسش و کسش رو هم فشار می داد رو به بالا . با دست کسشو باز کردم و توی کسشو زبون کشیدم . با زبون از توی کسش می کشیدم تا بالای کسش ناله میکرد تکان میخورد التماس میکرد . صدای نازش ترغیبم میکرد که ادامه بدم . چند دقیقه بود که داشتم یک نفس کسشو میلیسیدم و میمکیدم . پاهاش روی کمرم بود گردنوم گرفته بود و خودشم کسش رو روی زبونم تکون میداد . یک دفعه پاهاش رو دور گردنم اندخت و محکم سرمو بین پاهاش فشار داد هم با دستاش هم با پاهاش جوری که داشتم خفه میشدم . چند تا تکون شدید خورد و بی حال شد . کسش حسابی خیس بود از اب دهن من و ترشحات خودش . چند ثانیه بی حال بود بد منو کشید سمت خودش . رفتم کنارش و شروع کردم به نوازش کردنش . بوسیدمش . موهاشو ناز کردم . تو بغلم گرفتمش . حسابی به خودم فشارش دادم .
چند دقیقه تو بغلم بود . غلت زد اومد روی من تو چشمام نگاه کرد وگفت خیلی ممنونم . خیلی خوب بود .
بهش لبخند زدم .
گفت تو چرا همه لباسات تنه ته ؟
اومد لباسم از تنم دربیاره که یه دفعه یجوری شدم . به خودم اومدم .
به خودم گفتم تو داری چه گوهی می خوری ؟ این بودعاشقی ؟ این بود مردونگی ؟
همون موقع از جام بلند شدم . خواستم برم افسون دستمو گرفت .
افسون : چی شد ؟
مهراد : هیچی .
افسون : حرف بدی زدم ؟
مهراد : نه گلم . نه خشگل خانوم .
افسون : پس چرا داری فرار می کنی ؟
تو چشماش نگاه کردم . دلم سوخت . من چه ادم نامردی هستم که به خاطر عقده خودم دارم با یکی دیگه بازی می کنم . اون چه گناهی کرده . البته به افسون قول عاشقی و ازدواج نداده بود که نرمش کنم . فقط دوستی . ولی بازم وجدانم بازخواستم می کرد .
مهراد : افسون جان می خواهم یه حرفایی رو بهت بگم . می خواهم تا حرفم تموم نشده . فقط گوش کنی و تو حرفم نپری بعدش من هم به حرفات گوش میدم و هر جوری نسبت به من فکر کنی بهت حق می دم .
افسون : بحرف ببینم چی میگی ؟
مهراد : تو خیلی دختر زیبایی هستی ؛خیلی سرتر از من هستی ؛ با معرفتی ،با سوادی ،خوش اندمی . تو قضیه منو پروانه رو میدونی ، می دونی چه حسی نسبت بهش داشتم و دارم . من نمی توم فراموشش کنم .
می خواستم با هم اغوشی با تو از اون انتقام بگیرم . کار خیلی بدی کردم . می دونم که پست فطرت بازی دراوردم . واقعا ازت معذرت می خوام نمی دونم چرا این کار کردم . غلط کردم . خواهش می کنم منو ببخش که اینجوری ازت سوء استفاده کردم . می خواهی بزنی بزن – می خواهی فحش بدی بده . فقط حلالم کن . غلط کردم به خدا .
افسون یه نگاهی به من کرد بعد کلی خندید
افسون : دیونه ای تو . خیال کردی نمی دونستم برای چی اومدی سراغم . خیال کردی نمی دونستم . که پروانه باهات چیکار کرده ؟ چرا یدفعه بعد این همه مدت سر رام سبز شدی ؟ من از همون روزهای اول ازت خوشم میومد . من ادم خوشگذرونی هستم . ولی با کسی خوش میگذرونم که سرش به تنش بیارزه . از اول هم که اومدی سراغم می دونستم قصدت چیه . ولی تنتو می خواستم . بیشتر از تنت مرام و منشتو . تو میدونی من با فرهاد خوابیدم . با کامی خوابیدم . با ممد هم خوابیدم . تو هم نفر چهارمی . با اون سه تا حسرت نداشتم خوب بودن ولی برای تو حسرت داشتم چون هرکسیو که می خواستم برام دولا میشد ولی تو تنها کسی بودی که وقتی بهت نخ دادم زدی تو حالم و سفت پای عشقت وایسادی . پروانه ای که پرزدو رفت . حالا هم ناراحت نباش من خیلی ازت لذت بردم . فکر نمی کردم تا این حد باشه . این روز و خاطرش همیشه برام میمونه . اهل نصیحت نیستم ولی بدون تو نه اولین کسی هستی که عشقت ترکت کرده نه آخرین کسی خواهی بود . هر اتفاقی که بیوفته زندگی جریان داره . پس به جای خودخوری کردن زندگی کن . اگر عاشق پروانه هستی و اون به این نتیجه رسیده که با کسی دیگه خوشبخت و تو هم ادعا می کنی که عاشقی پس بزار بره به زندگیش برسه . شما هفت سال با هم بودین . فکر کنم انقدر خاطرات شیرین داشته باشین که بتونی با یاد اونا خوش باشی . مهم نیست که رفت مهم اینکه شما با هم خوش وخرم بودین اینجوری نگاه کن و بزار بره .
حرفای افسون بد جوری تکونم داد . یه کمی پیشش نشستم و بدن لختشو نوازش کردم بعد لباس پوشید و رفتیم بیرون ناهار خوردیم و رسوندمش سر کوچشون . بعدش اومدم خونه ی پارسا همه چیزو مرتب کردم که آثاری نمونه بعدا گیر کنه . بعدش زنگ زدم گفتم خونه ردیفه هر زمان اومدی بیا دمه خونمون کلید بهت بدم.

دوستان این بخش اول خاطره من بود . اگر خوشتون اومد بقیشو هم براتون می نویسم .

نوشته:‌ ناله


👍 0
👎 0
21122 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

417634
2014-05-04 18:17:13 +0430 +0430
NA

Aali nabud vali be del neshast. Man har 1000 sal 1 bar nazar midam.
Enqadr be del neshast ke nzzar beda.
Faqat mitunam begam omidvaram ba in dokhtare ezdevaj karde bashi.
bebakhshid ba horufe parsi neminevisam chon ba tablet umadamo farsi nadare.
5 ta qalb taqdim shoma

0 ❤️

417635
2014-05-04 23:04:42 +0430 +0430

خوب نوشتی ادامع داستان رومیخونم نظرکلی میدم موفق باشی

0 ❤️

417636
2014-05-05 03:08:34 +0430 +0430
NA

افرین.
دمت گرم

لت وپار

0 ❤️

417637
2014-05-05 05:25:33 +0430 +0430

یعنی واقعا هنوزم پیدا میشه از این عشقا؟
نوشتنت قشنگ بود ممنون ولی سعی کن با قلم روونتر و عامیانه تر بنویسی بعضی جاها خیلی رسمی نوشتی و بعضی جاها کوچه بازاری عزیزم سعی کن هارمونیه نوشتنتو حفظ کنی

0 ❤️

417638
2014-05-05 10:01:16 +0430 +0430
NA

به نظرم خوب بود. لطفاً ادامه شو هم بنویس…

0 ❤️

417639
2014-05-05 16:43:31 +0430 +0430
NA

حال کردم. خوب بود

0 ❤️