اسمم عسل منو عشقم آرمان چند وقتی میشه که ازدواج کردیم. واسه اطلاعات بیشتر داستان قبلیم دلتنگی برای عشقم آرمان
رو بخونید ؛)
این خاطره یکی از خاطره های سکسمونه. ظهر بود بعد نهار آرمان جلو تلویزیون لم داده بود منم بغلش.گفتم عزیزم میرم یکم استراحت کنم دوس داشتی بیا… گفت چشششششششممم اووومدم. رفتیم رو تخت خوشگلمون که تازه واسش روتختی مشکی براق با ترحهای قرمز خریده بودم… آدم هروقت میدیدش میخواس بره روش بخوابه یه شلوارک کوتاه آبی تنم بود با تاپ سفید آرمانم تی شرت مشکی با شلوارک.تیپ لش همیشگیش که با شخصیت آروم وجدیش تضاد داشت. پتو رو کشید رومون آروم از پشت بغلم کرد منو چسبوند به خودش. داغیه نفساشو رو گردنم حس کردم… من این حالشو خوب میفهمیدم، چند روزی بود که باهم سنگین برخورد میکردیم دوس داشتم الان برگردم لباشو بکنم ولی فقط بازوشو که زیر سرم بود آروم بوسیدم… نفساش تندتر شد… گردنمو میبوسید منو بیشتر به خودش چسبوند شکممو سینه هامو نوازش میکرد همه ی حرکاتش فوق العاده آروم بود انگار واسه همش اجازه میخواست منم ک ساکت و آروم فقط حال میکردم؛) دستاشو گذاشت دو طرف سرم رو بالش و روم خیمه زد… زل زد تو چشام منم یه ابرومو دادم بالا و نگاش کردم. «میشه خوابت نیاد؟؟؟» خندیدم… دستامو حلقه کردم دور گردنش و لب گرفتیم.از طرز نفس کشیدن و داغ کرنش فهمیدم که خیلی حشریه ولی در نهایت آرامش منو میبوسید چون من آروم دوس داشتم… تیشرتشو دراورم، تاپو سوتینمو باهم دراورد با تعجب نگاش کردم.با شیطنت گفت چیه خو؟ رفت سراغ سینه هام یجوری میخوردشون ک دوس داشتم جیغ بزنم ولی فقط موهاشو چنگ میزدم… از سینه هام تا روی نافمو بوسید بعد شلوارکمو دراورد… اومد سراغ لبام دیگه داشت وحشی میبوسید حس کردم یچیزی تو شیکممه با دستم از رو شلوار مالیدمش یه آه خفه کشید… با پاهام شلوارشو کشیدم پایین تر. سکس منو آرمان همیشه با درد همراه بود چون کیرش واسه من خیلی بزرگ بود… یکم با دست مالیدمش و گذاشتمش رو کسم… بغلم کرده بود و لبامو میبوسید و کیرشو آروم میمالید رو کسم منم پاهامو حلقه کرده بودم دور کمرش… داشتم میمردم گفتم بکن توش گفت بیخی هانی الان دوباره خون میاد میذارم لای پات… بی توجه ب حرفش با دستم آروم فشار دادم تو از شدت درد آه بلندی کشیدم و دستشو فشار دادم… خودش آروم جلو و عقب میکرد دردش که آروم تر شد سرعتشو برد بالاتر…کمرشو چنگ میزدم و آه میکشیدم گفت جوووون… عسل داری دیوونم میکنی کمرمو ب خودش فشار میداد و کیرش سفت شده بود فهمیدم داره ارضا میشه الان وقتش نبود بازم میخواستم :((( آبشو کامل خالی کرد تو کسم و بازم شروع کرد به آروم جلو عقب کردن تا من ارضا شم منم که با داغیه آبش تو کسم داشتم حال میکردم بغلم کرد در گوشش گفتم تا ته بکن… میدونستم قراره درد بکشم ولی حالیم نبود میخواستم تا ته بکنه توش… ااااه میکشیدم داشتم جر میخوردم و آرمانم دوباره حشری شده بود داشتم ارضا میشدم بدنشو به خودم فشار میدادمو بازوهاشو چنگ میزدم اونم میدید من حال میکنم حرفه ای جلو عقب میکرد… گفتمم آآآآه آرمان تند تر یهو وحشی شد تند و محکم تلمبه میزد و لبامو میبوسید دوباره باهم ارضا شدیم… دیگه جون تو تنمون نبود.لبامو بوسید گفت مرسی عشقم دوباره بوسید مرسی خانومم خندیدمو بغلش کردم و خوابیدیم…
نوشته: asal khan00m
اساتید فن لطفأ به این قسمت از داستان توجه داشته باشید:
“…آبشو کامل خالی کرد توکسم و بازم شروع کرد به آروم جلو عقب کردن تا من ارضا شم منم که با داغیه آبش توکسم داشتم حال میکردم بغلم کرد، درگوشش گفتم تا ته بکن…” ! :|
من دیگه عرضی ندارم… ;-)
آخه کس خول اینو دیگه همه میدونن که بعداز ارضا شدن مرد ناخودآگاه کیرش شل میشه وحداقل 10 مین طول میکشه دوباره بلند بشه شوهر کونی تو فکر کنم از کیر مصنوعی استفاده کرده
میخواستی متفاوت باشه ولی نشد،!!! احتمالا بانوشتن داشتی جق هم میزدی
بعضیا خیلی کم لطفی میکنن مثل دوست اولی که فکر میکنه طزح رو با ت مینویسن و با اعتماد بنفس کامل ایرادم میگیره.از حق نگذرید .خوب نوشته بود و قشنگ توصیف کرده بود داستان که نباید حتما واقعی باشه .در ضمن یه دوستی نوشته که بعد از ارضا شدن مرد خود بخود اونجاش میخوابه باید خدمتش عرض کنم نه دوست عزیز کمر اگر کمر باشه بعد از ارضا شدنم میتونه هنوز ادامه بده.حداقل این یکی رو تو خودم حس کردم و توانشو دارم .
بابا هانی همون عسل میشه دیگه حالا گیر دادین به اسم بدبخت :دی
Honey = عسل
ببین اگه الان خوابت نمیا بیام ترتیبتو بدم
خب عسل به زبان انگلیش میشه هانی.بیشتر حسای داستان به مردانه بودن راوی اشاره میکنه تا…بگذریم
داستانت وطرز نگارشت خوب بود ممنون
من نمیدونم بعضی دوستان چرا این عادت زشت فحاشی رو کنار نمیذارن بابا اومدین اینجا تا داستان بخونیداگه خوب بود بگید خوب بوده اما اگه خوب نبود تاییدش نکنید وایرادش رو مودبانه بگید تاطرف توی داستان بعدیش لحاظ کنه بقول دوستمونaliabasl296 اومدیم داستان بخونیم لزومی هم نداره واقعیت داشته باشه یانه
aliabasl296 : اعطماد سقفط طو حلقط . . . :-D
“… رفتیم رو تخت خوشگلمون که تازه واسش روتختی مشکی براق با /ترحهای\ قرمز خریده بودم…” ! :-|
ای کمر آهنی ، ای ali ، ای abas، ای l296 ، ای طمامطرین تعام دخطران . . . ;-)
خوب تو که تنگ بودی روز خواستگاری اول کیرشو میدیدی بعد بله میگفتی خانوم های تنگ قابل توجه شما…
خب یه سوال!!! چ ارتباطی بین اسم داستان و اصل داستان بود؟؟؟ من ک نفهمیدم :-P
ترحهای قرمز نه طرحهای قرمز
تاهمین جا خوندم, دوستان میان نظرمیدن