خوابیدن خواهرم با پیرمرد غریبه

1399/12/05

این خاطره مربوط به سالها پیش هست و اونقدر برای من شوکه کننده بود که هر گز نتونستم برای خودم آنالیزش کنم و بعضی وقتها واقعا به خودم شک میکنم که آیا واقعا تمامی اتفاقات اونروز واقعیت داشت ؟ آیا چشمای من درست میدید ؟
ماجرا برا زمانی هست که من ۱۹ سالم بود اونروز یکی از بستگان از شهر دیگه ای منزل ما میهمان بود و مادرم تصمیم گرفت غذا رو درست کنه و ببریم تو طبیعت بیرون از شهر که میهمانمون براش تنوع بشه
خلاصه صبح خیلی زود وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم یه جای باصفا که همیشه میرفتیم

هر موقع ما قصد داشتیم از خونه بیرون بریم برای تفریح اون منطقه جای همیشگیمون بود والبته اون بیشه زار رو هم ما به چند دلیل انتخاب کرده بودیم که مهمترینش این بود که خلوت بود و بندرت کسی اونجا میومد وبرای خانواده هایی مثل ما که دختر جوان داشتند جاهای مثل اینجا مزیتش این بود که خانواده راحت بودن و بدون هیچ محدودیت و نگرانی بازی و تفریح میکردن
خواهر کوچکترم اون موقع ۱۷ سالش بود و خواهر دیگه ام ۱۴ ساله بود ولی هر دو بدلیل جثه نسبتا درشتشون کمی بیشتر از سنشون به نظر میومدن
در کل اونجا خیلی راحت و بدون هیچ نگرانی بازی و تفریح میکردند حتی چند باری هم آب افتادیم تو رودخونه بزرگ و نسبتا عمیقی که اونجا بود و اگرچه خواهر بزرگم لخت نبود و تاب شلوارکش رو درنیاورده بود ولی خواهر کوچیکم کلا لباسهاشو در آورده بود و مثل ما با شورت بود البته خوب همه ما هم بچشم بچه بهش نگاه میکردیم و از این لحاظ این منطقه انصافا خلوت و کم رفت و آمد بود و نکته بعد اینکه نزدیک آب بود و چندتا چشمه که آب خیلی خنکی ازشون میجوشید همون نزدیکی بودن و  دیگه اینکه رودخانه نسبتا بزرگی که الان صحبتش رو کردم از اونجا عبور میکرد که ما بعضی وقتها توش آب می افتادیم
ویژگی خوب دیگه هم این بود که کناره های اب بیشه زار بزرگی بود که پوشیده از درخت و بوته های تمشک وحشی بود و محل محصور بود و اگر غریبه ای رد میشد ما رو نمیتونست ببینه مگه اینکه به چند متری میرسید
اونروز چون داخل هفته هم بود هیچکس اونجا نبود رفتیم و یک جای خوب رو پیدا کردیم و وسایل رو گذاشتیم و وقتی کارا تموم شد و کاری بمن نداشتن رفتم جای همیشگیم که اونجا سیگار َمیکشیدم یک سیگاربکشم یه ده دقیقه آروم آروم اومدم سمت پایین اونقدر خلوت بود که هیچکس دیده نمیشد
بالاخره رسیدم و سینه خیز از زیر بوته های تمشک عبور کردم چون راه دیگه ای نبود و  یک تیکه موکتی رو هم که اونجا گذاشته بودم رو پهن کردم
دقیقا وسط بوته های تمشک بود و دور تا دورش رو بوته ها گرفته بود و تنها از یک جا میشد واردش بشی اونم فقط بحالت سینه خیز تازه این حالت هم همه کسی نمیتونست بره چون مملو از شاخه های خاردار تمشک بود
اونجا رو یه پسره محلی نشونم داده بود جالب اینکه به تمام دورتادور دید داشتی ولی کسی نمیتونست منو ببینه موکت رو پهن کردم و دراز شدم و سیگارمو هم روشن کردم یه چند دقیقه ای گذشته بود که دیدم یه نفر داره میاد از پشت درختا که در اومد دیدم خواهر بزرگه خودم بود که اون موقع ۱۷ ساله بود و دوسالی از من کوچکتر بود میدونستم دنبال چی هست ، یه نوع نی اونجا تو اب  بود یه جور گل میکرددکه قطور و کشیده بود و خواهرم اونا رو میچید تو خونه وسایل تزئینی بسیار زیبایی ازشون درست میکرد از قضا جایی که من بودم اطرافش پر از نی هایی بود که آبجیم دنبالش بود برام عجیب بود چطور اینهمه از جایی که خانواده امون بودن فاصله گرفته چون خیلی اونجا خلوت بود و برای یه دختر جوون واقعا بی احتیاطی بود یجورایی هم خواهر من چهره نسبتا زیبا و تو دل برویی هم داشت برای همین مامانم خیلی حواسش بهش بود
بهرحال جلوتر که اومد دیدم گویا افتاده بود تو گل های کنار رودخونه چون شلوارش رو تا بالای زانوش تا زده بود بالا و تو نگاه اول احساس میشد زیر مانتو شلوار نپوشیده منم اول فکر کردم شلوار پاش نیست بعد دیدم پاچه شلوارشو تا بالای زانوش تا زده بود تا اومد و اون همه نی رو دید مثل دختر بچه ها هیجانزده شده بود و شروع کرد به چیدن گلهای نی جالب این بود که دقیقا جایی که من بودم وایساده بود ولی منو نمیدید بین ما فقط بوته های تمشک بود خلاصه کندن اون گلها خیلی براش سخت بود چون ارتفاع نی ها زیاد بود و بیشترشون تو آب بودن و اگه زیاد بهشون نزدیک میشد ممکن بود بیفته تو آب ده دقیقه ای گذشته بود که دیدم یه نفر از پایین داره میاد خواهرم اصلا حواسش نبود و زمانی متوجه حضور اون غریبه شد که رسید پشت سرش ، کاملا مشخص بود اول خیلی ترسید و جا خورد ولی وقتی جلوتر اومد پیرمرد تقریبا مسنی بود و خواهرم وقتی دید پیرمرد هست و سنی هم ازش گذشته خیالش راحت شد
وقتی پیرمرده رسید خواهرم بهش سلام کرد پیرمرده جوابش رو داد و گفت اونارو واسه چی جمع میکنی ؟
خواهرم براش توضیح داد چیه و گفت چطور مگه زمینهای شما هست ؟
پیرمرده گفت نه اینجا زمین کسی نیست حریم رودخونه است و توضیح داد که کارگر معدنیه که پایین دست اونجاست و با خواهرم گرم صحبت شدند و چون لهجه داشت خواهرم ازش پرسید که اهل کدوم شهره پیرمرده گفت مهاجر هست و برای کار اومده و اصالتا اهل افغانستانه منتها حدود ۲۵ سالی میشه که تو معدنی که پایین تر از اونجاست کار میکنه و الان تو اون معدن سرایدار هست
خواهرم گفت مگه زن و بچه نداری ؟
پیرمرده گفت زن و بچه اش تو زمان جنگ افغانستان تو بمباران کشته میشن و کسی رو اونجا نداره یک بار هم اینجا ازدواج کرده ولی همسرش جدا شده بود و ۲۰ سالی میشد که از طلاق همسرش گذشته بود ،  تو این حین خواهرم میخواست یکی از گل ها رو بچینه ولی یهو تعادلش بهم خورد و کم مونده بود بیفته تو اب که پیرمرده که پشت سر خواهرم وایستاده بود بموقع خواهرمو گرفت و گفت صبر کن نگهت دارم نیفتی تو آب و از زیر بغل خواهرم گرفت ولی چن باری ناخواسته بدون اینکه هیچکدوم تاثیری داشته باشن اتفاقی پشت خواهرم برای لحظاتی به پیرمرده خورد ولی خیلی عادی بود و حتی من حساس نشدم ولی بعد از اون چیزعجیبی دیدم که هیچوقت فکرشم نمیکردم چون خواهر من علیرغم ظاهر نسبتا زیباش ولی هرگز کار جلفی انجام نداده بود و به هیچ پسری محل نمیذاشت و خود من فکر میکردم شاید خواهر من ویژگی جنسی نداشته باشه ولی برای یه لحظه دیدم خواهرم یجوری به کمرش قوس داد و کمی پشتشو داد عقب تاباسنشو بزنه به پیرمرده
انصافا پیرمرده هم اولش منظوری نداشت ولی وقتی متوجه حرکت خواهرم شد برای امتحان چن بار جلوشو زد به پشت خواهرم و وقتی دید خواهرم هربار خودشم پشت خودشو کمی داد عقب تر دیگه آلتش بلند شده بود و زیر شلوار راحتی پیرمرده کاملا حالت خیمه شده بود و سری آخر که دیگه خودشو چسبوند به پشت خواهرم جدا نشد و نگه داشت و وقتی مطمئن شد آبجیم خودشم دوست داره اروم آروم با دستش سینه های آبجیمو از رو لباس گرفت و شروع کرد به بازی با سینه هاش یهو خواهرم کونش رو بیشتر فشار داد به جلو پیرمرده اونم که دیگه کاملا جسور شده بود دستش رو کرد تو شلوار خواهرم و بعد از کمی ور رفتن با آبجیم دیگه رسما شروع کرد به آماده کردن خواهرم و اول مانتوی خواهرمو رو علفا پهن کرد و بعد خواهرمو خوابوند رو زمین و شروع کرد باسینه های خواهرم بازی کردن و خودش هم خوابید کنار خواهرم شاید فاصله اشون از من کمتر از ۳ متر بود و بدن خواهرم کامل با جزئیات مشخص بود  ، آبجیم بار اولش بود که یه مرد بدنش رو میدید و کاملا معذب بود و روش نمیشد نه حرفی بزنه و نه کاری کنه فقط خودش رو در اختیار پیرمرده گذاشته بود اونم لباسای خواهرمو در آورد جالب اینکه سینه بندش هم نبسته بود سینه های نسبتا خوش فرم و سفتی داشت که نوک خیلی کوچکی داشت کمی با سینه های خواهرم بازی کرد و اونا رو مکید و اروم دستش رو برد برا شورت خواهرم که حالا کمی خیس شده بود
خواهرم دستش رو گرفت و نذاشت شرتش رو دراره و گفت یموقع کسی میاد میبینه پیرمرده گفت خیالت راحت هیچکس نمیاد و شرت خواهرمو در آورد کامل جلوی شرط خواهرم خیس بود
بدبختانه کس خواهرم رو بخوبی نمیدیدم بخاطر زاویه دیدم و اینکه خواهرم طاقباز خوابیده بود فقط کمی از بالای کسش رو میدیدم البته یکم هم احتیاط میکردم یموقع منو نبینن و بی محابا نگاه نمیکردم ولی تازه موهاشو زده بود و یکم حالت زبری داشت و مشخص بود یک هفته تا ۱۰ روزی میشد که موهای زائدش رو زده بود ولی زیر بغلش کاملا بی مو بود و مشخص بود که زیر بغلش رو بتازگی تمیز کرده بود

وقتی مرد لخت شد و چشمم که خورد به آلتش حیرت کردم عجب آلت گنده و قطوری  داشت و از اون بدتر مثل ناقص الخلقه ها یه سر گنده داشت که کلی از تنه اش کلفت تر و بزرگتر بود و دو تا خایه اویزون داشت که هر کدوم اندازه یه تخم کبوتر بودن و کلی پشم و پیله دور آلتش رو گرفته بود  که مشخص بود خیلی وقت بود موهای زایدش رو نزده بود

خواهرم گفت وای این چه بزرگه
پیرمرده گفت تا حالا ندیده بودی ؟
خواهرم گفت برا بچه کوچولو ها رو دیده بودم زمانیکه جاشونو عوض میکنن ولی برا یه مرد رو نه تا بحال ندیده بودم

پیرمرده دست خواهرمو گرفت و گذاشت رو کیرش وخواهرمم شروع به بازی با کیر پیرمرده کرد اونم خیلی با کس و سینه خواهرم بازی کرد و خیلی خواهرمو شهوتی کرده بود
خواهرم کامل پاهاشو باز کرده بود و چشماش رو روی هم گذاشته بود پیرمرده رفت لای پاهای خواهرم و با دست سر کیرشو لای کس آبجیم میکشید بعد سر کیرشو میذاشت روی سوراخ کس خواهرم و  کمی دم سوراخ ابجیم بازی میداد بعد با سر کیرش چند تا ضربه به بالای کسش میزد خواهرم کاملا بی حال بود یهو پیرمرده چندبار کیرشو لای کس آبجیم کشید و خوابید روی خواهرمو و با دستش کمی تنظیمش کرد و یهو خودش رو جلو داد و خواهرم گفت آخ ولی خیلی بی حال بود و دیگه عکس العملی نشون نداد کاملا مطمئن بودم کیرشو کرده تو کس خواهرم کمی جلو و عقب کرد و یهو خودشو دوباره داد جلو که خواهرم یه آخ دیگه گفت و دیگه بی حرکت روی خواهرم خوابید و بیشتر از ۵ دقیقه ای بی حرکت موند و یهو چند تا نفس نفس زد و چند دقیقه ای بی حرکت موند و دیگه از رو خواهرم بلند شد و یه دستمال پاره پوره رو گرفت و سر کیرشو پاک کرد و دستمال رو گذاشت رو کس خواهرم که بیحال افتاده بود و حتی نمیتونست پاهاشو جمع کنه وبدون حرفی بلند شد و رفت خواهرم ده دقیقه ای همونجوری خوابیده بود یهو افتاد گریه و اروم زیر شکم و لای پاشو پاک کرد و دستمال رو پرت کرد تو آب و لباس هاشو اروم اروم پوشید و در حالیکه داشت گریه میکرد افتاد راه و رفت منم که حالا کاملا هنگ کرده بودم بخودم اومدم حالم خیلی خراب بود از ترس اینکه سر و صدا نکنم تکون نخوردم و حالا دیگه راحت بودم خیلی شهوتی شده بودم به همین خاطر شروع کردم به خود ارضایی هیچوقت اونقدر لذت نبرده بودم اونقدر آب ازم اومد که بی حال افتادم و یکبار دیگه هم چند دقیقه بعد خود ارضایی کردم و بلند شدم و رفتم دیدم خواهرم به بهانه اینکه سرش درد میکنه خوابیده بود دست زدم بهش دیدم بدنش کاملا یخ کرده تا چند روزی حال روحی مساعدی نداشت و با کسی حرف نمیزد
فقط من میدونستم مشکلش چیه و خیلی دلم براش میشوخت و سعی میکردم بهش بیشتر محبت کنم و خیلی هواشو داشتم نمیدونم چرا حالا احساس میکردم چقدر خواهرم رو دوست دارم و برام عزیزه و قبلا متوجه این موضوع نشده بودم
همش نگران بودم یهو دست به کار احمقانه ای نزنه و بعد از کلاسهام تمام وقتمو با خواهرم میگذروندم ، بیرون میبردمش گردش و سینما و تا حدی که بودجه و توانم بود سعی میکردم کم نزارم براش همش میترسیدم یموقع از دست بدمش و همین سبب میشد بیشتر بهش محبت کنم ، آبجیم یواش یواش عادی شد و روحیه اش هم بهتر شد ولی روز به روز برای من عزیزتر میشد و تازه فهمیده بودم خواهر یک نعمت بزرگه که خدا به هر پسری میده با خودم عهد کرده بودم حتی اگر خواهرم باردار شد ازش دفاع کنم و اجازه ندم کسی بهش اذیت کنه و یا حرفی بزنه حتی اگه مجبور شدم یه خونه بگیرم و با خواهرم بریم که خوشبختانه اتفاق بدی نیفتاد، حتی یه هم کلاس داشتم خیلی با هم صمیمی بودیم بدون اینکه اسم ببرم و از خواهرم حرفی بزنم گفتم حمید اگه یروز یه دختر باشه که دختر نجیبی باشه و بر اثر یک اتفاق ناخواسته بهش تجاوز شده باشه آیا حاضری اونو بگیری و طلاق بدی که فقط اسم تو روی اون باشه ؟ حمید گفت علاوه بر اینکه حاضرم عقدش کنم حتی اگر بچه ای هم تو راه داشته باشه حاضرم اسمش بره تو شناسنامه من بعنوان پدرش انصافا اینو که حمید گفت خیلی دلم قرص شده بود ونگرانی زیادی نداشتم چند بار هم میخواستم به خواهرم بگم که اگر بچه ای تو راه داشت بفکر از بین بردنش نباشه و لااقل خودم بزرگش میکردم ولی روم نمیشد بهش بگم و در نهایت هم خدا رو شکر هیچ مشکلی پیش نیومد

البته من پاسخ یک ابهاممو هرگز نگرفتم اونروز اگرچه ندیدم ، ولی کاملا یقین داشتم پیرمرده از جلو خواهرمو کرد وآبش رو هم ریخت ولی نه بچه ای تو کار بود و نه مشکلی تو ازدواج خواهرم پیش اومد من تا یمدت منتظر بودم که ببینم خواهرم حامله میشه دیدم نه خبری نشد الان خواهرم دو تا بچه هم داره ولی این معادله رو نتونستم حل کنم چطوری خواهرم کس داد که نه حامله شد و نه شوهرش فهمید که قبلا بکارتش رو از دست داده

نوشته: محمد


👍 7
👎 12
143801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

793326
2021-02-23 00:47:17 +0330 +0330

اولا خاک بر سرت که جولت خارتو گائیدن هیچ غلطی نکردی! دوما خواهر شما اینقدر حشری و پایه بود دسرت تو کل شهر یه پسر خوشتیپ پیدا نمیشد که دوست پسرش بشه بکنتش؟؟ پیرمرد افغانی آخه؟اون سوالی که از دوستست کردی دیگه انتهای جاده کسشعر بود آخه شاسمیخ دختر نجیب اینقدر داوطلبانه نخ میده اونم به پیرمرد ی که دو دقیقه میشناستش؟؟ میگم یه قرار بزار در باره معنی نجیب با هم حرف بزنیم!! جواب سوالتم اینه تا وقتی مثل اون دفعه فقط کون تو بزارن خواهرت حامله نمیشه!!


793342
2021-02-23 01:15:47 +0330 +0330

تنهایی نشستی این جفنگیاتو سرهم کردی یا اون افغانیم کمکت کرده؟؟!!

5 ❤️

793383
2021-02-23 04:08:17 +0330 +0330

شاید چردش حلقوی بوده و از اونجایی که شنیدم میگن زمان مشخصی برا حاملگی هست که احتمال بار دار شدن زیاده احتمالا تو اون تایم نبوده یا شایدم پیرمرد عقیم بوده در هر صورت یا این بوده یا زاده تخیلات کوسشعری تویه پس جلق نزن مخت گوزیده این کوسشعرا رو سر هم کردی

0 ❤️

793384
2021-02-23 04:09:56 +0330 +0330

شاید پردش حلقوی بوده و از اونجایی که شنیدم میگن زمان مشخصی برا حاملگی هست که احتمال بار دار شدن زیاده احتمالا تو اون تایم نبوده یا شایدم پیرمرد عقیم بوده در هر صورت یا این بوده یا زاده تخیلات کوسشعری تویه پس جلق نزن مخت گوزیده این کوسشعرا رو سر هم کردی

0 ❤️

793443
2021-02-24 03:03:27 +0330 +0330

خوب چاقال ببو گلابی خواهرت آب زیرکاهی بوده که حتی تو مفلوک جقی بخاطرش هر روز چند راه تو توهم و افراد متفرقه سکسش را فیلم جق زدند کردنی این کجاش مجهوله اسگل

0 ❤️

793468
2021-02-24 07:14:46 +0330 +0330

کصکش من دیگه از آب هیچ رودخونه ای نمیخورم و آب تنی نمیکنم ،کیرم لای چاک آبجیت چرا دستمال کیریو انداخت تو آب اخه?;(

2 ❤️

793471
2021-02-24 07:30:05 +0330 +0330

ب همین سادگی آره

0 ❤️

793537
2021-02-24 15:39:46 +0330 +0330

مگه میشه؟؟؟؟

0 ❤️

793602
2021-02-25 01:42:21 +0330 +0330

والا چی بگم‌

0 ❤️

795972
2021-03-08 22:51:41 +0330 +0330

خاک برسرت ریدی آبم قطعه اگر داستانت فقط توهمات ذهن مریضته که هیچ ولی اگر واقعیه باید بگم که : خوشغال اونموقع که باید کاری میکردی نکردی و فقط نیگا کردی بعدش واس ما مردونگی بخرج دادی و مثلا خودت بهش محبت کردی و واسش کم نزاشتی؟ میخواسی بری خونه بگیری واسش؟ به رفیقت میخواسی بگی بیاد خواهرت رو بگیره بعد طلاقش بده؟؟ الان بحساب خودت خیلی مردی و غیرت داری؟؟
ریدم تو دهن هرچی ادم مث توعه حروم زاده
حداقل میدادی یه ایرانی بکنش نه یه افغانی خاک برسر البت مگر اینکه خودتم افغانی باشی و ایناهم عوارض جق زیادت باشه که تا حالا دختر از نزدیک ندیدی

0 ❤️

798432
2021-03-20 22:40:37 +0330 +0330

بعضی از داستانها هستن اوم نمیدونه باید چی بگه نه اونقدر خوبن که کسی تشکر کنه از نویسنده و نه اونقدر بد که فحش بدن
الان این داستان از همین داستانها هست که ادم نمیدونه باید چی بگه
من وافعا نمیدونم که واقعی هست یا نه هرچند که خیلی دور از ذهن و پروپاگاندای نبود و میتونه واقعی باشه فقط دوست گرامی کاش کمی بیشتر از خصوصیات اخلاقی خواهرت مینوشتی که درک بهتری داشته باشیم ، آیا خواهرت دختر سبک سر و جلفی بود و آیا بعد از اون ماجرا بازم مورد دیگه ای داشت و یا رفتارش تغییر نکرد ؟

0 ❤️

821167
2021-07-19 22:15:26 +0430 +0430

ریدم تو اون ذهن مریض و جقیت
سوژه جق درستی نمیتونی پیدا کنی میشینی خیال بافی میکنی

0 ❤️

975795
2024-03-19 14:18:34 +0330 +0330

فدای کسش

0 ❤️