خواهر زنم (۱)

1397/08/06

سلام خدمت دوستان خاطره امروز کامل واقعیه و هیچ دروغی درش نیست من حدود سال ٨٨ نامزد کردم از سمت همدان زن گرفتم اما خودم ساکن قم بودم نحوه اشنایی ما با زنم تلفنی بود.خلاصه این که ما برای خواستگاری رفتیم همدان اونجا متوجه شدم که خانواده زنم چهار تا خواهرن و برادراشونم یه کوس ناز هر کودوم دارن از همون روز اول کیر شقه گرفتم .البته من زنم از نظر بدنی و هیکل بیسته باسن بزرگ با سینه های بزرگ خلاصه باب کیر خودم بود .روز نامزدی رسید نامزد کردیم و شب هم همونجا موندیم چون مهمون زیاد بود نزاشتن من بغل زنم بخوابم یعنی جا نبود صبح که شد مامانم گفت زنتو بیدار کن باید ز
ود بریم قم یه چند روزی با ما میاد تو کونم عرسی بود منم سریع رفتم تو اتاق دیدم خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم گفتم بزار بوسش کنم پتورو کنار زدم دیدم با یه تاب و شرت خوابیده زیر گلوشو ماچ کردم یه دستم از شهوت گذاشتم رو باسنش تازه اونحا متوجه شدم که یه خال بزرگ زیر گلوشه بخودم اومدم دیدم خواهر زنمه خیلی شبیه همن خب .دیدم زول زد تو چشمام از ترس داد زد مامان منم سریع گفتم ببخشید رفتم بیرون خدارو شکر کسی نفمید .البته اینم بگم خواهر زنم هم اون موقع با پسر خالش نامزد بود.اینطور بگم که از اون روز اون باسن اون ماچ از ذهن من خارج نشد.حتی وقتی با زنم سکس می کردم به کوس
و کون خواهر زنم فکر میکردم .من با زنم به اختلاف خوردیم یه مدت کوتاهی بخاطر خونواده من تنها کسی که منو این وسط همایت کرد همون خاهر زنم بود .اونقدر وسط مشاجره با زنم به هش فهش داده بودم که وقتی اشتی کردیم گاهی تو سکس اسم خواهرشو می اوردم اوایل خیلی ناراحت و عسبی میشد اما کم کم براش عادی شد .تا این که خواهرش چند مدت حدود بیست روز اومد خونه ما موندش .پیش من راحت بود شلوار ساپورت تنگ لباس یقعه باز میدیدم اما دیونه میشدم .یه بوتیک داشتم همراه زنم میرفتن بوتیک منم فقط میتونستم جق بزنم براش. یادم رفت بگم که زنم از من چهار سال بزرگتره و خواهرش هم پنج سال از زن من ک
وچیک تره اما خیلی پخته تر ه در مواجه با مشکل .چون تازه ازدواج کرده بودم طبقه بالای خونه بابام اینا ساکن بودم اتاق خواب نداشتیم شب تو سالن با هم البته با فاصله می خوابیدیم . من خیلی حشریم یه ده روزی بود که خونه ما بود و منم با زنم سکس نکرده بودم.

شب به زور زنمو قانع کرد باهاش سکس کنم هی می گفت مریم بیدار میشه زشته آبروم میره گفتم مریم خوابه اروم سکس میکنم اصلا میزارم لاش قبول کرد .گفته بودم زنم باسنش خیلی سکسه میشه باهاش جق زد چه برسه بکونیش. دمر خوابید منم فقط شلوارشو به اسرار تا زانو در اوردم .اما خودمو کامل لخت کردم افتادم روش اروم داشتم میزاشتم لاش که مریم یه چرخی خورد زنم متوجه نشد چون زیر من بود باورتون نمیشه دیدم مریم از زور گرما شلوارشو در اوره با شورت خوابیده اما خودشو پیچونده به ملافه که دیده نشه پااهاش تا باسنش از ملافه بیرون بود داشتم دیونه میشدم سرعتمو بیشتر کردم زنم صداش دراومد گفت نکن بیدار میشه اما به زور گفتم نمیشه اونم به احبار فبول کرد.هی میکردم نگاهم به رونش پاش بود دیونه کننده زنم متوجه شد گفت پدرسگ چشو چالتو جم کن گفتم برای این که زود ابم بیاد نگاه کردم و این حرفا تا دو باره خوابید و منم افتادم روش .کمرم سفته دیر ابم میاد وسط سکس احساس کردم زنم شل شد گفتم ارضا شدی گفت اره خوابم میاد گفتم پس من چی گفت من میخوابم تو هم ابت اومد شلوار منو بده بالا خودتو جمع جور کن بگیر بخواب منم تز خدام بود برگشتم دیدم مریم قمبل کرده خوابیده ملافه کامل از روس افتاده چه باسن سفیدی داشت هیف که نمیشد حتی لمسش کنم به تلمبه زدن خودم ادامه دادم و چشمامو بستم و تجسم کردم که مریم زیرم خوابیده .داشتم ارضا میشدم که چشمامو باز کردم نگاهم افتاد به مریم دیدم خودشو جمع و جور کرده احسا کردم تو اون تاریکی داره زیر چشمی نگاه میکنه منم یه کم شل کردم که دیر ابم بیاد کیرم بزرگه و اقعا کلفت گفتم قراره ببینه بزار کیرمو درست ببینه اما اصلا تابلو نکردم که فهمیدم بیداره خلاصه ابم اومد و با دستمال پاک کردم گرفتم خوابیدم از زور خستگی .نکنه مریم بنده خدا یه دستشویی داره دیده داریم سکس میکنیم صداش در نیومد .چند دقیقه بعد نگاه کرد به منو خواهرش دید خوابیدم بلند شد شلوارشو پوشد رفت دستشویی. از اون شب من حسم بهش بیشتر شد تا این که یه روز با زنم دعواش شد دیدم چشماش پر شد از اشک رفت اشپزخونه پشت اوپن نشست منم یه چشم غره رفتم به زنم کیفشو برداشت رفت بیرون من دارم میرم مغازه. منم از خدام بود سریع از موقعیت استفاده کردم رفتم پیش مریم دیدم داره چه جور اشک میریزه شدم قهر مان داستان دستشو گرفتم بهش گفتم عیب نداره خواهرته عصاب نداره به خاطر من ببخش من معذرت میخوام خدایشم حوری گریه میکرد که اصلا فکر کردنش از ذهنم پرید دستشو گرفتم بلندش کردم سر پا برای اولین بار صورتشو لمس کردم اشکاشو پاک کردم سرشو به شونم فشار دادم اروم شد بردم کنار روشویی که. دستو صورتشو بشوره ابو باز کردم مشتمو پر کردم از اب پاشدم روصورتش یه لحطه انگاه تب رو تیش شد به خودش اومد دبدم داره ازم فاصله میگیره . منم زنگ زدم به زنم گفتم بیا خونه مریمو تنها نزار . داشتم جورابمو می پوشیدم مه برم بیرون دیدم صدا زد اقا رضا گفتم چیه مریم چیزی می خوایی اومد جلو گفت من خیلی خاطرتو میخوام مثل داداشم دوستدارم بخدا یه لحظه کلا هنگ کردم پیش خودم گفتم من میخواسم اینو بکونم بهمون گفت داداش منم خئدمو جمع جور کردم گفتم تو هم مثل خواهر نداشته منی خیلی دوستداشتم یه خواهر مثل تو داشتم .بلاخره روز موعود سر رسید شوهرش که تهران کار میکرد گچ کار بود بهش گفت من دارم میرم همدان فردا بیا خونه.مریم گفت احمد داره میاد منم باید امروز برم خیلی تز رفتنش حالم گرفته شد نه بخاط این که میخوام بکنمش بیست روزی که خونه ما بود بهش وابسته شده بودم .بعد از ظهر بردمش سوار اتوبوس بکنم که بره باورتون نمیشه خداحافظی کرد که سوار بشه لشک از چشمام کاملا بی صدا جاری شد برگشت گفت چی شده اقا رضا منم گفتم هیچی خواهرم داره میره منم ناراحتم یه دستمال از کیفش داد بهم فقط تو چشمام نگاه کرد هیچی نگفت رفت سوار شد . زمانی که رسیدم خونه …

ادامه دارد…

نوشته: ؟ رضا


👍 9
👎 14
68780 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

726782
2018-10-28 21:37:18 +0330 +0330

الان از اتاق خبر بمن اطلاع دادن استاد معین فرهنگ لغاتشون رو پس گرفتن

4 ❤️

726789
2018-10-28 21:44:21 +0330 +0330

یعنی طرف شما همون روز نامزدی پیش هم میخوابین و میکنین توش؟؟؟؟ والو این دیگه خیلی چرت بود نه دیگه اینقدر زود
بعدش زنت ارضا شد گفت من میخوابم تو بکن تموم شد شلوار منو بکش بالا؟؟؟ خداییش یکی خودتو بکنه تو خوابت میبره؟؟؟؟؟ (dash) 😢

4 ❤️

726805
2018-10-28 22:08:05 +0330 +0330

عزیزم ریدی.کیرم وسط لنگای زنتو بچت که دیگه نخای بی عیرتی رو رواج بدی و همچین کسشعرایی بگی

5 ❤️

726818
2018-10-29 00:05:51 +0330 +0330

ینی کیرم تو مغزت با این همه مخیلات فکر کنم الانم چشاتو بستی داشی بیادش جق میزدی جاکش مگه تگزاسه که با شورد کنارتون بخابه یعنی اون خراب شده اتاق دیگه ای نداشت مریم جونت بره اونجا بکپه؟؟؟

1 ❤️

726823
2018-10-29 00:35:38 +0330 +0330

این داستان کاملا واقعیه!
واقعا تا روز خواستگاری نفهمیدی اینا ۴ تا خواهرند؟

2 ❤️

726830
2018-10-29 02:12:02 +0330 +0330

چه زود تموم شد، به برادر زن و باجناق هات بگو‌ بقیه داستان رو‌ بیان تعریف کنن زودتر

0 ❤️

726887
2018-10-29 09:35:11 +0330 +0330

طوله هم برات زیادی میشه چه برسه به …
اسم مقدس خواهر زنو لکه دار نکن به گا رفته.

0 ❤️

726899
2018-10-29 10:08:49 +0330 +0330

خدایی اینا خودشون این همه غلط املایی دارن یا ادمین برمیداره توشون غلط املایی میگنجونه؟

1 ❤️

726920
2018-10-29 11:40:21 +0330 +0330

زول… عسبی… یقعه…هیف؟
طو مدرصه ثر ضنگ املا و ادبیاط طو هیات کون میدادی؟؟؟

1 ❤️

726930
2018-10-29 12:46:28 +0330 +0330

ناموسا اگه کسی فهمید این جقی چی نوشته به منم بگه

1 ❤️

726933
2018-10-29 13:11:19 +0330 +0330

چراداستان ادامه دارد؟
تمومش کن بریم بابا
اه اه اه اه

0 ❤️

726936
2018-10-29 13:29:07 +0330 +0330

ننویس دیگه کونی

0 ❤️

726965
2018-10-29 17:43:59 +0330 +0330

اسید لطفا
نمیگی ادامه اش رو نذاشتی شمعدونیا دق میکنن ؟!
فقط نگو که ادامه داره (dash)

0 ❤️

727039
2018-10-29 23:00:51 +0330 +0330

تو رو به روح پدر محمود احمدی نژاد ادامه نده

0 ❤️

727064
2018-10-30 00:50:55 +0330 +0330

وسطش تند مالیدی ناخوانا بود
قبل تموم شدنم آبت اومد پیشیمون شدی ریدی به پایانش

0 ❤️

727080
2018-10-30 04:24:57 +0330 +0330

ای تو روحت

0 ❤️

727174
2018-10-30 16:25:22 +0330 +0330

بدبخت جقی، کس خواهرزنتو بدون کاندوم دید میزنی؟
بدان و آگاه باش که بدون کاندوم آب هم نباید بخوری مفلوک ملجوق

0 ❤️

727197
2018-10-30 20:16:10 +0330 +0330

داداش یه کم مطالعه کن
فارسیت افتضاحه
جدا خیلی اعتماد بنفس داری اومدی اینجا داستان می‌نویسی
دیسلایک
راست و دروغشم اصلا واسم مهم نیست.

0 ❤️

727349
2018-10-31 06:45:46 +0330 +0330

قبل از ارسال یبار بخون غلط املاییهاتو بگیر الاغ

0 ❤️

727359
2018-10-31 07:27:31 +0330 +0330

این چی بود کونی داستان کردن بود یا دادن تو سوراخی کیرم تو داستانت که دنیالهههههه

0 ❤️

728677
2018-11-06 20:40:07 +0330 +0330
NA

اشک من وقتی میاد از همون دور دستی میکشه همه صداشو میشنون خخخخخخخ

0 ❤️

971481
2024-02-17 09:23:55 +0330 +0330

موقع جغ زدن ننویسید
موقع نوشتن جغ نزنید

0 ❤️