عرض سلام خدمت همه دوستان
کار من یه کار خدماتیه که با خیلی ها سروکار داره و همکاران زیادی هم دارم ، چند وقتی بود که دنبال یه نیروی خانم زبر و زرنگ بودم که یکی از همکاران خواهرش رو معرفی کرد بیاد پیشم سر کار قبلا تو دفتر خودش خواهرش رو دیده بودم البته اون موقع متاهل نبود نسبتا خوش اندام و با نمک بود اما موقعی که به من معرفیش کرد برای کار ازدواج کرده بود اونم با یه پسر یک لا قبای واقعا خیلی خیلی پائینتر از خودش که بعدا دلیل این کارش رو که پرسیدم گفت به اجبار پدرش و همین برادرش که همکار منه بوده الان دیگه خیلی جا افتاده تر و جذاب تر هم شده بود 22سالش بود و قدش حدود 168و زنش هم حدود 60میشد سفید و بانمک روز اول اومدن با شوهرش نشستن و از شرایط کار گفتیم و تقریبا این نشست ما فقط برای معارفه بود و از همون روز هم مشغول به کار شد ، من اصلا تو باغ این کارها که با زن نامحرم باشم و نظر به کسی داشته باشم نبودم الانم اینکاره نیستم کلا تو خونم نیست و جربزه و جرات اینکارها رو ندارم ولی رویا به واسطه اینکه آشنا بودیم در محیط کار جوری رفتار کرد که کم کم برام رابطه داشتن با یه زن نامحرم عادی شد و البته جذاب ،به شدت از شوهرش بیزار بود و به زور محیط خونه و شوهرش رو تحمل میکرد ودر مقابل شوهرش اونو می پرستید ولی بدبختانه عشق بدیش به اینه که یکطرفه نمیشه ،رویا سعی میکرد در محیط کار تمام کمبودهای عاطفی زندگیش رو با منی که به دلیل رفاقت با برادرش اونو پذیرفته بودم و باهاش راحت بودم رو پر کنه و منم ابتدا از سر ترحم و بعد با وابستگی های عاطفی که بوجود اومده بود این خلا رو براش پر میکردم ولی فکر سکس یا معاشقه رو هرگز تو ذهنم راه نمی دادم و فقط سعی میکردم رفتار محبت آمیزی باهاش داشته باشم و همین رفتار باعث شد که رویا روز به روز وابسته تر بشه تا یه روز که موقع نهار دوتایی تو دفتر بودیم ودر دفتر هم بسته بود رویا بیش از حد معمول بهم نزدیک شد و لبش رو روی لبهام گذاشت و برای چند ثانیه لبمو خورد و این آغاز یک رابطه عاشقانه تر از قبل شد اون روز هیچ حرفی بین ما رد وبدل نشد و فردا مجددا همین شرایط تکرار شد و رویا سعی کرد با جسارت بیشتری از من کامجویی کنه که بعد از حدود چهار پنج دقیقه من از دفتر خارج شدم و باز هم حرفی رد وبدل نشد خود درگیری شدیدی بین وجدان و هوس در من بوجود اومده بود و هوس سعی میکرد پیروز این میدان باشه طی دوهفته این شرایط بارها تکرار شد و کار ما به معاشقه ای هوسناک رسیده بود به شدت لب وزبان همدیگه رو میخوردیم وسرپا واز روی لباس بدن همدیگه رو لمس میکردیم و می مالیدیم ، گاهی پشتش رو به من میکرد و از روی شلوار نخی مشکی رنگ چسبانش باسنش رو به آلت من می مالید و گاهی هم از جلو سعی میکرد کسش رو به آلت من بچسبونه و من تو همون چند دقیقه سرازیر شدن آبش رو متوجه میشدم و لرزشهای خفیف و پشت سرهم رویا رو چندین بار حس کردم و دیدم که به شدت ارضا میشد ولی هربار من پشیمان تر از قبل از دفتر بیرون میرفتم ، عشق و هوس تمام وجود رویا رو گرفته بود ومن که زندگیم و زنم رو دوست داشتم حاضر به خراب کردن زندگیم نبودم ، رویا تا اونجا که بخواد از شوهرش طلاق بگیره و صیغه من بشه پیش رفت اما من هربار با این نظرش مخالفت میکردم ودست آخر گفت حالا که نمیخوای شرعی کارمون انجام بشه باید همینجوری باهم باشیم و باهام کامل نزدیکی کنی من میخوام که تو پدر بچه من باشی و از تو حامله بشم با تو ارضا بشم وزیر تو باشم تصمیم سخت و مشکلی بود بدجور گرفتار شده بودم از طرفی کار دفتر تحویل رویا بود و پیدا کردن نیروی ماهری که بتونه به سرعت کار رویا رو انجام بده کار سختی بود واز طرفی موندن و تنها شدن با یک زن حشری که رومون به هم باز شده بود بهرحال تصمیم قطعی رو گرفتم از همکار دیگری خواهش کردم بصورت سوری وموقت یکی از نیروهاش رو برام بفرسته سریعا آگهی استخدام برای جذب نیروی جدیدی رو هم زدم و فردای اون روز علاوه بر لیلا نیروی همکارم چند نفری هم برای استخدام اومدن که یکی رو بخاطر شرایط خوبش و پارتی که داشت جذب کردم طی بیست وچهار ساعت شرایط متفاوت شد و رویا سردرگم از این شرایط مونده بود که چه اتفاقی داره می افته لیلا کار رو به نیروی جدید میترا آموزش میداد و رویا هم سرگرم کار روزانه خودش بود و همینطور کاملا با حسادت و کینه سعی در بازگرداندن شرایط به حالت قبل بود از دوسه روز بعد بهانه گیری من از رویا شدت گرفت و کار به جایی رسید که در حضور لیلا و میترا دعوامون شد و جرو بحث و سرو صدامون تو دفتر آخر وقت بالا رفت که با تشدید بهانه گیری من رویا درخواست تسویه داد و با چشمان اشکبار بعد از تسویه حساب دفتر رو برای همیشه ترک کرد ، بعد از چند روز برادر رویا بامن تماس گرفت. و دلیل اخراجش رو پرسید والبته کدورتی هم برای چند سال بین ما بوجود آمد ولی در حال حاضر مثل قبل باهم رفیقیم و بعد از گذشت چندسال رویا رو با بچه دیدم و ناچارا باهم سلام علیک کردیم و موقع خداحافظی گفت از محبتی و لطفی که در حقم کردی ممنونم اگر اون روز اخراجم نکرده بودی الان معلوم نبود چه سرنوشتی داشتیم ،شاید اون موقع ازت ناراحت شدم و کلی فحشت دادم ولی الان میفهمم کاردرست رو تو کردی ، دوستان عزیز من نه بخاطر دین و عواقب بعد اون از هوس ولذت اون کار پشیمون شدم ونه بخاطر نداشتن شرایط بلکه وقتی زنم و بچه خودم رو می دیدم و وقتی رفیقم رو می دیدم ویا شوهر رویا رو می دیدم احساس بدهکاری بیش از اندازه ای بهم دست میداد الان خوشحالم که با ناموس رفیقم نزدیکی نکردم و زود جلو ادامه کار رو گرفتم رفیق حرمت داره زن حرمت داره و نون ونمک حرمت داره خواهش میکنم حرمت اینها رو حفظ کنید قبل از اینکه پشیمون بشید ، این ماجرا کاملا واقعی است وفقط اسامی عوض شدن لطفا فحاشی نکنید ممنونم
نوشته: رفیق
یعنی میخوای بگی در واقع اول اون بهت تجاوز کرد؟???اصلا شما راست میگی قبول. ولی مگه فرقی هم داره وقتی وارد رابطه با زن شوهر دارشدی؟ بازی با الفاظه فقط. سکس کامل یا نیمه. به هر حال خوبه که بیدار شدی ولی ایکاش از اول اجازه نمیدادی که نه وابستگی ایجاد بشه و نه دلخوری. اگه بخوام مثل بچه هایی که فحش میدن علت رفتنش و ترک کارش رو تفسیر کنم میشه گفت جریان واقعی این نبود.
آفرین بهت فقط نمیدونم الان تو این سایت چیکا میکنی ؟ :(
اون شروع کرد اون فلان کارو کرد و اون اون اون…
سلام یوسف پیامبر. سلام شکم سیر و پیاز. حالا تو زندگی واقعیت فقط کون مرغ نذاشتی که اونم تو ویدویوچک دارن بررسی میکنن صحت و سقمشو
اینجاها اومدنتون چیه داستان بااین مضمون باز کردنتون چیه درود فرستادنتون چیه تکلیفتونو مشخص کنید
بهت قول ميدم وقتى بتونس شرف وناموس كسى رو حفظ كنى خدا شرف وناموسه رو حفظ ميكنه
برو کمشو… لیاقتش رو نداشتی… بی عرضه… هر زنی رو باید یه بار کرد حداقل
دمت گرم لایک ،امیدوارم مردهای باشرف مثل شما بیشتر شه
ای کیر محمود احمدی نژاد در کون جاکشت کنند که خزعبلات ننویسی و نگی قدش حدود 168 سانت بود… من تا این عدد رو دیدم دیگه نخوندم داستانو…اخه ما در بخطا تو این عددها رو با دستگاه متریک ننت اندازه گرفتی که میگی 168 سانت قدش؟**
مطمئن باش هیچوقت کسی به زن وبچه ات نگاه هوسی نمیکنه،،،چون تونذاشتی یه زندگی ازهم بپاشه،،،درودبه ناموس مادرت برای بچه ای که به دنیاآورده،،درودبه شرافتت،،،،لایک به توان میلیاردبه تودوست عزیز و باآبرو،احسند،،به شرافتت،،خدایارویاورت،،،لایک لایک لایک هزاران لایک عزیز
الان جامعه ما جوری شده البته این داستانها که بیشترش دروغه باعث شده آدم دیگه به نزدیکترین افراد هم اعتماد نکنه نمیدونم چرا ولی عاقبت وحشتناکی در انتظارمونه
آخه جقی تو اگه این کاره نیستی،تو این سایت چه گوهی میخوری؟
رفیق عزیز …اگر همونطور که میگی موضوع واقعی باشه کار خوبی کردی که بهونه اوردی و به کار اون خانوم تو دفترت پایان دادی و ازین جهت لایک داری ولی لطفا لاف جوونمردی نزن چرا که اگه برای رفیقت و همسر اون خانوم حرمت قائل بودی با ناموسشون عشق بازی نمیکردی ادم اگه رفاقت سرش بشه حتی از فکر اینکه با نظر شهوت به زن متاهلی که خواهر دوستش هم هست نگاه کنه بخودش میلرزه … …ایا جواب اعتماد دوستت که خواهرشو برای کار بهت معرفی کرده بود این بود که با مهربونی کردن به اون زن احمق اونو به خودت علاقمند کنی و تا جایی که برات هیج خطری نداشت مدتها باهاش حال کنی و بمالیش و از کمبود محبت اون زن در جهت شهوترانی خودت بهره ببری واقعا چطور میتونی اسم خودتو بذاری رفیق؟؟؟؟!!!
همونطور که اول داستانت گفتی جرات و جربزه رابطه با زن متاهلو نداری این حرکتت که اون خانومو پروندی علتش همونه که بقول خودت جراتشو نداشتی و میترسیدی برات دردسر درست بشه و چون ادم محافظه کاری بودی ترجیح دادی خطر نکنی که البته بازم میگم بهترینتصمیمت در اون لحظه بودو میشه گفت ترس سودمندی بوده وباعث شده به شهوترانی هات پایان بدی که باز هم جای شکرش باقیه اما کسی از حرمت نون و نمک دم میزنه که اون حرمتو نگه داشته باشه نه جنابعالی که تا مفت و بی توقع بود هر چقدر دلت خواس با اون دختر حال کردی و فقط وقتی خطر ساز شدو دیدی ادامه دادن این رابطه وبیشتر لذت بردن برات مسوولیت ایجاد میکنه از خیرش گذشتی پس علت کار شما ترس بوده نه شناختن حرمت نون و نمک
پپ.ن 1 :یشنهادم اینه که داستان نون و نمک رو که تو همین سابت هستش رو بخونی
پ.ن 2:رابطه برقرار کردن با زن متاهل جرات و جسارت نمیخواد …ولی نداشتنش مطمئنا کمی شرف انصاف و معرفت میخواد که نخوای به حق دیگری تجاوز کنی وکمی شعور که بدونی با اینکارت اون زنو بیش از پیش نسبت به زندگیش دلسرد میکنی و البته خیلی چیزای دیگه هم میخواد مث قناعت که به حق خودت از این دنیا که یه همسر هست قانع باشی و حالا که به حقت رسیدی بهش خیانت نکنی پس وفاداری هم میخواد و در نهایت چیزی که میخواد اینده نگریه چون یقین داشته باش از هر دست بدی از همون دست پس میگیری
پ.ن 3:ارزو میکنم شر رفیقهایی مث تو از سر همه کم بشه در عوضش تموم صاحبکارای دنیا عینهو تو ترسو باشن
بيشتر به پند اخلاقي مي خورد تا داستان اروتيك سكسي
الانم كه دور دوره اين چرندياته تا تو اينجا كه بايد جاي داستان سكسي باشه ، پر كامنت و لايك بشه
درود بر تو دوست عزیز که نوع زن رو نه از روی کالا وهوس زود گذر بلکه همانند زن و قدر دوستی رو هم اندازه یک دوست رعایت کردی
واقعا آفرین داری خیلی زیبا نوشتی و زیباتر ازاون مردونگی تو خوب نشون دادی اینجور آدما خیلی کم هستن آفرین به تو مرد
قشنگ عشق بازیاتو کردی جاکش
بعد اخراج
ای کیرا تو کونت
واقعا مرد و زن نداره انسان باید شرف داشته باشه
خیروبرکته اینکارو توزندگی میبینی رفیق دمت گرم لحظه ای مقاومت . عمری سربلندی و افتخار به خود به خدا یوسف هم تمایل انسانی داشت هیچ کارشاقی نکرد که به اون مقام رسیده بجزاینکه لحظه ای مقاومت کرد مقابل زلیخا البته اگرسخت نبود چنین پاداشی نداشت .هروقت دراین تنگناه سخت گرفتارشدیم با تاخیر انداختن تانوبت دیگر ازاین دام بگریزیم نوبت بعد خدا کمک میکند که نشود یک تجربه شخصی خودم هست دوستانه عزیز شمارابه خدا این یک قلم را باتعصب از ذهن دور کنید که بد روزگاری را برای انسان رقم میزند
عالیه، مرد باید شرف داشته باشه