خواهرزن مطلقه

1402/06/27

سلام بر دوستان
داستان کاملاً واقعی لطفاً توهین نکنید.
اسامی عوض شدن .
اسم من ناصر ۲۹ سالمه خانومم مریم ۲۵ سالشه شغلم نقشه کشی ساختمان و دفتر دارم یک خواهر زن دارم پنج سال از خانومم بزرگتره یک سال بعد از ازدواج ما اون جدا شد دوست داشت بره بیرون همش خانوادش بهش گیر میدادن چرا چون تازه طلاق گرفته بود افکارشون قدیمی بود اون بنده خدا خیلی اذیت بود زنگ میزد با خانومم درد و دل میکرد.
یک روز خانومم داشت باهاش صحبت میکرد ناراحتی تو چشمای خانومم دیدم بعد قطع کرد پدر خانومم و مادر خانومم منو خیلی دوست داشتن البته کل خانوادش به خانومم گفتم برو بیارش پیش خودمون.
بزارید از خواهر خانومم بگم یک خانوم زیبا و سفید و قد بلند بود .
خانومم زنگ زد به مادرش گفت بزار لیلا بیاد خونمون ناصر هم دوست داره میگه بزار لیلا بیاد قبول کردن منم رفتم دنبالش لباس هاش آماده کرد گذاشتم تو ماشین آمدیم خونمون لیلا خیلی خوب بود هم شوخ طبع بود و هم باحال ولی از افکار منفی یا سکس یا غیره هیچ وقت تو ذهنم نبود همه چیز از آهنگی که شانسی داشت میخوند افتاد رو تتلو عجب کسی شده دختر دایی دوتای زدیم زیر خنده گفتم این آهنگ از کجا پیدا شد گفت ناصر چی گوش میدی گفتم والا usp دادم کافی نت برام آهنگ بزنه چه میدونم چی زده گفت تتلو بیشتر آهنگش اینجوری هستند گفتم لیلا چرا خانوادت اینجوری هستند وقتی دختر طلاق میگیره نمیزارنش بیرون بره جای بره گفت ناصر چی بگم خودم تو این مدت از دست اینها داغونم قبلش از اون شوهر عوضی شانس ندارم.
رسیدیم خونمون وسایلش از ماشین پیاده کردم گفت آقا ناصر ببخشید مزاحمتون شدم گفتم خجالت بکش ما خودمون خواستیم تو بیایی پیشمون رفتیم بالا مریم تا دیدش همدیگه رو بغل کردن روبوسی چند روزی لیلا پیش ما بود ما بیشتر شب ها بیرون بودیم و همیش شوخی میکردیم یک لیلا تو اتاق خودش خوابید منم مریم رو تخت بودیم مریم دستش کشید رو کیرم گفت میخوام گفتم پاشو در ببند لیلا تو اون اتاق خواب صدامونو نفهمه رفت در بست آمد منم مریم سکس کردیم صبح مریم گفت امروز کلاس دارم.
آخه مریم بیشتر وقت ها تو مهد کودک کار میکرد منم بیشتر ساعت ۹یا ۱۰ میرفتم دفتر بلند شدم رفتم رو میز دیدم مریم صبحانه گذاشته و رفته منم نشستم دیدم لیلا آمد صبح بخیر داد با خنده ای گفت خسته نباشی پهلوان گفتم تازه از خواب بیدار شدم خسته چی گفت نه دیشب حسابی زحمت کشیدی بازم متوجه نشدم منظورش فکر کردم منظورش بابت دیشب بود که رفتیم بیرون ولی خوب ما بیشتر شب ها بیرون میرفتیم چرا دیشب می‌گفت آمد رو میز صبحانه نشست نگاه میکرد و می‌خندید گفتم چته گفت دیشب صدای تو و مخصوصاً مریم کل خونه رو برداشته بود پهلون تازه متوجه شدم.
بهش گفتم صدای چی گفت عملیات والفجر خندیدم گفتم بابا شاید صدای همسایه بود. گفت خوش بحال همسایه خندیدیم با خودم گفتم شاید داره شوخی میکنه و بی منظوره یا واقعا دلش میخواد.
بهش گفتم خو تو هم میومدی جز عملیات والفجر برای حمله نیرو کم داشتم گفت فکر نکنم ظاهراً دیشب تو عملیات خواهرم شکست دادی گفتم میومدی کمک خواهرت گفت اگه میشد میومدم ولی خواهرم راضی نمیشه منم کم کم سر صحبت باز کردم گفتم تو این مدت یک سال با کسی یا دوست پسری رابطه نداشتی گفت نه بابا چی میگی مگه خانوادم میزارن برم بیرون توی اون چند سال که با اون عوضی بودم ده بار هم برنامه نداشتم معتاد بود.
گفتم الان هنوز هم حس سکس داری یا احساس میکنی سرد شدی ؟
گفت نه دارم ولی چیکار کنم اونجا دل زدم به دریا بلند شدم رفتم از پشت سر بغلش کردم اون خودشو جمع کرد گفتم دوست داری با همدیگه یک برنامه داشته باشیم گفت دوست دارم ولی نمیخوام به خواهرم خیانت کنم بهش گفتم تو و من دوست داریم چیکار خواهرت داری بیا از پشت بغلش کردم بلندش کردم ازش لب گرفتم دستمو مالیدم رو سینه هاش گفت ناصر مریم کی میاد گفتم ظهر میاد ولی الان برای اطمینان بهش زنگ میزنم.
زنگ زدم مریم گفتم کی میایی گفت ساعت ۱ از مهد کودک میام چرا؟ گفتم اگر دو می‌آیی نهار از بیرون بگیرم ؟
گفت خوبه بگیر نگاهش کردم گفتم بریم یک عملیات والفجر دیگه خندید بردمش تو اتاق خواب خودش از همدیگه لب میگرفتیم لباس در آوردم بدنش سفید بود یک سوتین مشکی بسته بود از پشت بازش کردم وای خدا بدن مریم و لیلا دنیای تفاوت داشت سینه هاش نسبت به مریم کوچکتر بودن سفت ایستاده بودن همینجوری که سرپا بودیم سینه هاشو میخوردم سرش میبرد بالا و نفسش تند تند می شد آهی می‌کشید بغلش کردم خوابوندمش رو تخت خواب خودش شلوار و شورتش با هم داوردم دستش گذاشت رو کسش منم لباس درآوردم میخواستم پاهاش باز کنم براش زبون بزنم گفت خجالت میکشم گفتم خجالت ندارم ما دوتا لخت شدیم میخوام سکس کنیم.
گفت پتو بنداز روم برو زیر پتو پتو کشیدم رو خودم و خودش پاهاش باز کردم شروع کردم کسش زبون زدن و صدای نالش کل خونه رو گرفته بود آمدم بالا ازش لب گرفتم کیرم با دست مالیدم حسابی در کسش وقتی میخواستم بزارمش داخل انگاری یک دختر تازه عروس بود چقدر تنگ بود دستش گذاشت رو سینم که زیاد فشار نیارم گفت نمیتونم خیلی اذیتم گفتم نگران نباش الان درستش میکنم رفتم تو اتاق خواب یک ژل روان کننده داشتم برگشتم سمتش گفت ناصر کیرت اینه من پاره میشم الان کیرتو دیدم .
راست می‌گفت کیرم ۱۸ سانت بود زیاد کلفت نبود.
بهش گفتم نه بابا یعنی از مریم کمتری گفت بدبخت خواهرم دیدم دیشب جرش دادی گفتم خودش میخواست مگه به زور گرفتمش.
رفتم زیر پتو رو کیرم روان کننده زدم در کسش هم زدم البته آنجا کسشو دیدم واقعا سفید بود و خطی بود کیرمو مالیدم در کسش آروم آروم فشار دادم داخلش و همش می‌گفت یواش یواش بزن بهش گفتم اولش اذیت میشی بعد حال میکنی خودت میگی محکم بزن شروع کردم به زدن چشماش خمار شد پاهاش قفل کرد رو کمرم جوری که نتونستم عقب و جلو بشم خودشو کشید بالا یک صدای کرد احساس کردم یک چیزی داره کیرمو تو کسش میکشه داخل یکدفعه آبش آمد یک جیغی کشید نگام کرد و خندید پاهاش شل کرد گفتم لامصب بزار یک دقیقه طول بکشه خندید گفت فکر کنم تا بخواد آبت بیاد من دوباره آبم میاد دوباره زدم ده دقیقه ای خوابیدم تو بغلش ازش لب میگرفتم و میکردم همش می‌گفت بکن بکن دوباره آبش آمد ولی من دیگه صبر نکردم و میزدم آبم اومد ریختمش تو کسش گفت خوب حال کردی گفتم آره ولی این چند روز که اینجا هستی هر وقت مریم نبود باید با همدیگه برنامه داشته باشیم.
گفت خوشت آمد ؟
گفت راست میگن خواهر زن نون زیر کبابه واقعا هرکس گفته دمش گرم گفت من برم خودمو بشورم و بیام گفتم برو منم یک نخ سیگار روشن کردم منم رفتم دستشویی خودمو شستم آمدم دیدم لخت خوابیده زیر پتو داره نگاه میکنه.
گفتم چته گفت هیچ دوست دارم دوباره سکس کنم ولی میدونم نمیتونی دیشب برنامه داشتی الان هم همینطور گفتم نه اشتباه میکنی نگاه ساعت کردم تقریباً ساعت ده و نیم بود گفتم مریم حالا حالا ها نمیاد رفتم تو بغلش خوابیدم یکم با سینه هاش بازی میکردم گفتم برو پایین برام بخورش رفت پایین شروع کرد به خوردن کیرم جوری میخورد که زنم مریم بلد نبود گفتم خوب بلدی گفت آخه خیلی فیلم سوپر میبینم گفتم دیگه نبین من هستم گفت شک ندارم کیرم بلند شده بود گفتم بیا آمد خوابید گفتم نه مدل داگ استار باش میخوام از پشت بکنم دولا شد ژل روان کننده زدم گذاشتم تو کسش و آروم آروم میزدم و اووووووف از پشت سر هم چه بدنی چه کونی داشت و صداش آدم حشری تر میکرد چند دقیقه ای زدم دوباره لرزید دیدم داره ارضا میشه سفت گرفتمش سرش گذاشت رو تخت نفسی عمیق کشید و خندید منم ادامه دادم به تلمبه زدن دو سه دقیقه ای زدم آبم اومد خوابیدم روش از پشت بغلش کردم بوسیدمش گفتم مرسی عشقم خیلی حال کردم اونم گفت منم همینطور همینجوری که پشتش خواب بودم کیرم هنوز تو کسش بود گفتم از کون بهم نمیدی ؟
گفت هیچ وقت کیرت همینجوری کسم پاره کرد دیگه چه برسه به کونم.
بلند شدم بهش گفتم تو این چند روز که هستی صبح ها مثل همیشه من دیر میرم دفتر مریم وقتی میره مهد کودک با همدیگه سکس میکنیم گفت آره چون وقتی برم خونمون آنجا دیگه منم نمیتونم کاری بکنم جز اینکه بیام اینجا منم رفتم سریع دوش گرفتم سفارش غذا دادم و آمدم دیدم لیلا همه چیز مرتب کرده.
مریم آمد غذا خوردیم بهش گفتم تا آخر هفته کلاس داری گفت چرا ؟
گفتم شاید تا لیلا اینجاست برم روستا و بیایم (البته میخواستم بدونم داره یا نه که نقش سکس خودمو لیلا رو بچینم چه روزی باشه مریم از روستا خوشش نمیاد)
گفت آره سه روز دیگه کلاس دارم گفتم خوب هیچی دیگه گفت بزار دفعه بعد لیلا گفت نه آقا ناصر من که پیشتون هستم دفعه دیگه میریم گفتم خوب هیچی.
این چند روز هر روز صبح وقتی مریم می‌رفت من با لیلا سکس میکردم بعد میرفتم سر کار دیگه آخر هفته با مریم لیلا بردیم خونشون مریم جلو پدر و مادرش و داداش گفت لیلا هر وقت دوست داشت بزار بیاد خونمون منم حوصلم سر نمیره این بنده خدا هم آنقدر تو خونه نمونه پدرش گفت باشه.
داخل این شیش ماه که گذشته یا میاد خونمون سکس می‌کنیم یا اگر فرصت نشه سویت میگیرم میرم سویت.
الان شیش ماهه برنامه داریم حالا بهم قول داده این دفعه از پشت بده.
مرسی که خاطره ای که دارم خوندید.

نوشته: ناصر


👍 26
👎 10
67301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

948205
2023-09-18 23:41:37 +0330 +0330

پوزیشن جدید داگ استارهم شنیدیم


948209
2023-09-18 23:50:30 +0330 +0330

داگ استاررررر؟ جدیده؟

3 ❤️

948216
2023-09-19 00:08:21 +0330 +0330

خونوادش اجاره نمیدن بره بیرون بعد تو سوئیت میگرفتی میبردی اونجا

1 ❤️

948264
2023-09-19 04:10:43 +0330 +0330

بابا ننویسید این افکار پوسیده عقده ای بیمارگونه را، مجبوری مگه جفنگیات بلغور کنی، فلانم 18 سانته آخه مردک مگر مسابقه هست همیشه درخت هرچی بارش بیشتره افتاده تره، هرکی از خودش تعریف میکنه تماما داستانش دروغ و هجویات هست مسخره کردین خودتونو

1 ❤️

948279
2023-09-19 06:39:37 +0330 +0330

یکی از زیباترین و باحال ترین داستانها بود ، خدا شانس بده ، همه خواهر زن دارن ، ما هم‌خواهر زن داریم !!! ۴ تا خواهر زن داریم ، جرات نمی کنیم یه کلمه در مورد این‌مسائل باهاشون حرف بزنیم !!!
پدرسوخته ها

1 ❤️

948285
2023-09-19 07:26:24 +0330 +0330

ریدم توی نگارشت

1 ❤️

948308
2023-09-19 10:55:09 +0330 +0330

صبح بخیر داد؟؟؟ یا صبح بخیر گفت
شما روی میز میشینید؟ باید بگی اومد سر میز نشست.
الزاما اینجا سر معنی روی چیزی را ندارد.
داگ استار خخخخ خههههههه کس مشنگ این همه اینجا داستان خوندی و جق زدی هنوز نفهمیدی داگ استایل است؟
باید بنویسی در طی این شش ماه
نه داخل این شش‌ماه
نقشه کشی نمیدونم چجور شغلی است ولی احتمالا دیپلم نمیخواد با شش کلاس سواد هم میشه نقشه کش شد.

1 ❤️

948322
2023-09-19 13:23:18 +0330 +0330

کسکش خالی بند داگ استار وusbرو از کجات درآوردی مادر بهذخطا

1 ❤️

948332
2023-09-19 15:04:22 +0330 +0330

USp🤔🤔🤔
کافی نت.
مهندس؟

1 ❤️

948338
2023-09-19 16:05:43 +0330 +0330

داگ استایل نه استار
Usb نه usp

داستانت خوب بود

0 ❤️

948346
2023-09-19 17:17:31 +0330 +0330

پسره جقی کسخول

0 ❤️

948358
2023-09-19 18:30:27 +0330 +0330

سلام مهندس اگر تو دستت یه خواهرزن دیگه داری اگر ما رو نمی‌کنی بفرست بیاد تبریز پیش خودم ما هم بکنیم

0 ❤️