خواهرم نسرین

1392/05/19

سلام اسم من سعید هستش و 28 سالمه من توی یه خونه پر جمعیت زندگی میکردم و یک سال و نیم پیش ازدواج کردم سه تا خواهر دارم که یکی از اونا نسرین 1 سال قبل از من ازدواج کرده بود و مونا و ندا هنوز مجردند . متاسفانه مادرم از دنیا رفته و خواهرای من با پدرم زندگی میکنند چند وقت پیش که رفتم خونه پدری دیدم خواهرم نسرین اومده خونه اما دامادمون نیومده ازش پرسیدم که گفت بخاطر مشغله کاری نرسید بیاد . اون شب حس کردم اتفاقی افتاده اما چیزی نگفتم تا اینکه هفته بعد دوباره دیدم نسرین خونه ماست این بار بیشتر پرسیدم و متوجه شدم که گویا با محسن دامادمون کمی حرفشون شده خواستم دخالت کنم اما خواهش کرد که خودشون مسئلشونو حل میکنند . دلش نمیخواست که موضوع پخش بشه منم گفتم اشکالی نداره هفته ها از این قضایا می گذشت ولی اختلاف اینها روز بروز بیشتر میشد و مشکل اونجایی بود که ما نمیخواستیم اقوام خودمون از این قضیه با خبر بشن و سعی میکردیم مهمونی نریم و اگه مهمونی میومد نسرین آفتابی نشه اما گاهی وقتا مشکل میشد که قضیه رو پنهون کنیم چون اتاق خالی اونقدر نداشتیم که یکیشو همیشه اختصاص بدیم به نسرین . اما موضوع من از اونجا شروع شد که یه بار با همسرم سر صحبتای مادرش حرفمون شد و اونم به حالت قهر رفت خونه پدرش منم که حوصله منت کشی نداشتم با خودم گفتم بهتره امشب منم برم خونه پدری و هم شام بخورم هم با بچه ها با هم باشیم اما وقتی رسیدم دیدم همه ناراحتند و بگو مگو دارن موضوع این بود که عمو و خونوادش قرار شده بود بیان برای خواستگاری مونا و چون دو بار نسرین رو تنها دیده بودند نمی خواستیم که دوباره به این موضوع مشکوک بشن . نسرین ازم خواست که امشب رو بیاد خونه ما و منم که نمیخواستم ناراحتش کنم گفتم باشه . توی راه موضوع خودمم گفتم که گفتخیلی برام متاسفه. و از این که همه داریم بد میاریم ناراحت بود .اون شب شام درست کرد و خوردیم و من گفتم که توی حال میخوابم پای تلوزیون و تو روی تخت بخواب همینطور هم شد اما نیمه های شب یهو از خواب بیدار شدم و با صدای من نسرین هم از خواب پرید و گفت داداش چی شده که گفتم خواب دیدم . برام آب آورد و اومد بالای سرم بهم گفت جات عوض شده و خواب دیدنت از اونه و برو تو روی تختخواب بخواب من تو حال میخوابم . اما حال سرد بود و بخاری هنوز روشن نکرده بودیم . بهش گفتم نه اما خیلی اصرار کرد من قبول نکردم گفتم سرده اینجا . بعد اون گفت منم توی اتاق خواب میخوابم روی زمین گفتم باشه اما بازم دلم نیومد و گفتم نیازی نیست تو هم بیا روی تخت جا زیاده. قبول کرد و اومد پیشم خوابید منم که خواب از سرم پریده بود کمی باهاش حرف زدم اما دیدم خوابش برده همینجور داشتم نگاش میکردم که نمیدونم چرا دستمو بردم گذاشتم روی پهلوش . نمیدونم از خواب بیدار شد یا بیدار بود تا دستمو گذاشتم اونم دستشو گذاشت روی دستم . احساس عجیبی داشتم اما به خودم اومدم و گفتم خوب این طبیعیه و این حس خواهر و برادریه . دیگه دستمو برنداشتم و تا اینکه صبح بیدارشدم و دیدم صبحونه آمادست و اون رفته سر کارش . آخه کارمند مخابرات بود . عصر بهم زنگ زد و بابت شب گذشته ازم تشکر کرد و از این حرفا منم گفتم اینجا هم فرقی با اونجا نداره هر وقت خواستی بیا . یک هفته از این جریان نگذشته بود که بازم قرار شد عمو اینا برای صحبتای نهایی بیان خونه ما . ظهر بود که نسرین زنگ زد و از حال همسرم پرسید و من گفتم هنوز شکرابیم باهم بعد گفت که اگه مشکلی نیست من امشب هم بیام خونه شما تا عمو اینا برن . گفتم باشه و گفت شام درست نکن من میام خودم درست میکنم منم گفتم باشه اما ساعت 8 شب شده بود و هنوز نرسیده بود زنگ زدم بگم اگه نمیای من شام درست کنم که گفت تو راهه داره میرسه . وقتی رسید 9 شب شده بود و کمی اخم کردم که الان چه وقته اومدنه . اونم گفت باوذ کن رفتم خرید لباس و بعدش آرایشگاه و بعدشم رستوران باعث شد دیر کنم . دوتا پیتزا گرفته بود و راست میگفت موهاشم رنگ کرده بود و حسابی خوشگل شده بود شام و خوردیم و توی صحبتا گفتم حالا چه کاری بود بری آرایشگاه ؟ اصلا منظوری نداشتم اما اون فکر کرد بخاطر دامادمون گفتم و گفت مگه محسن نباشه من باید کپک بزنم ؟ منم گفتم منظوذی نداشتم و منظورم اینه تو همینجوریشم خوشگلی . واقعا هم خوشگل بود اما من میخواستم ماله بکشم حرف قبلیمو اونم گفت همینکه تو خوشگل ببینی از صد تا محسن برام شیرینتره و گفت تازه چند تا لباسم خریدم . گفتم چی خریدی ؟ فقط از بابت اینکه حرفی زده باشم پرسیدم . برگشت گفت بعد شام نشونت میدم . تو دلم گفتم چشه این امشب من به چه دردم میخوره لباسات . بعد شام رفت توی اتاقم و دیدم لباساشو پوشید . چی میدیدم یه دامن کوتاه مشکی با یه تاب کوتاه که کمی از نافشم دیده میشد . ولی مهمتر از همه اینکه شلوار هم نداشت . گفتم نسرین این چه وضعشه اینو کجا میخوای بپوشی ؟ یهو دیدم بغض کرد و گفت واقعا چه بی ذوقی تو . چرا ضد حال میزنی؟؟ و خودشو سرزنش کرد و گفت محسن که نیست بودنی هم هیچ اهمیتی نمیداد . خوب من فقط خواستم امشب تیپ بزنم .داداشم ازم تعریف کنه . من دیگه داشتم کلافه میشدم آخه دختر تو داری برای دادشت تیپ سکسی میزنی . اما چیزی نگفتم و حرفو عوض کردم گفتم حالا چند خریدی که شروع کرد به توضیح دادن . اما من فقط داشتم اون پاهای سفید و که با یه دامن تنگ تا نیمه پوشیده بود دید میزدم . که یهو دیدم نسرین متوجه نگاهم شده اما فقط خندید . بعد ازم پرسید راستی اولش چرا گفتی این چه لباسیه منم گفتم خوب یه جوریه آخه . گفت چجوریه گفتم همه چی معلومه - خندید و گفت تو همه چیو مگه دیدی . یه نگاه معنا داری کردم و دیگه حرفی نزدیم . شب من رفتم سر جام خوابیدمو واقعا نمیدونستم چی داره اتفاق میوفته و توی فکر بودم که نسرین اومد گفت اگه اذیت میشی من روی زمین بخوابم گفتم نه چه اذیتی . چراغو خاموش کرد و توی تاریکی متوجه شدم لباسای نو رو در آورد. و همینجوری یه شلوارک پوشید و یه تاب که تنش بود اومد خوابید اولین بار براش راست کرده بودم اما خودمو کنترل کردم .چیزی نگفتم تا اینکه یهو برگشت رو به من و گفت صبحونه چی درست کنم توی اون لحضه کاملا با من تماس پیدا کرد نمیدونم چی گفتم بهش اما بی اراده دستمو گذاشتم روی پهلوش . کمی گذشت اونم دوباره دستشو گذاشت روی دستم اما این بار آروم آروم دستمو لمس میکرد داشتم دیونه میشدم . نمیدونستم چیکار کنم کمی پهلوشو فشار دادم که متوجه شد دلم میخواد بمالم پهلوشو و آروم گفت از بس نشستم روی صندلی کمرم خشک شده ٰتو رو خدا کمی همونجا رو بمال برام منم همینکا رو کردم . در حین ماساژ از همه چی حرف میزدیم که دیدم دستمو آروم کشید به سمت بالا . دیگه یه انگشت با سینش فاصله داشتم و من میمالیدم اما دیگه حرفی نمیزدیم گاهی هم دستم به سوتینش میخورد اما عین سنگ خشکش زده بود . کمی بعد آروم گفت سعید ؟ گفتم جانم اما حرفی نزد خودمم حال خوشی نداشتم و شهوتم زده بود بالا هر لحظه میترسیدم متوجه راست شدن کیرم بشه دوباره اسممو صدا زد و جواب نداد بار سوم که صدا زد سینشو گرفتمو گفتم مگه مرض داری و با شوخی گفت گمونم دارم و دستمو با دستش روی سینش نگه داشت منم حرکتی نکردم اما وقتی دستمو روی سینش دوباره فشار داد فهمیدم باید سینشو بمالم . دیگه برام یقین شده بود امشب اون ازم سکس میخواد اما همینجور با خودم کلنجار میرفتم که دیدم نسرین گفت سعید به نظرت من اشتباه میکنم گفتم راجع به چی و حرفی نزد گفت مهم نیست اگه نمیخوای جواب بدی جواب نده. شهوتم بالا زده بود و دلم میخواست از پشت بچسبم به باسنش اما نمیدونستم چطور! دلمو زدم به دریا و از پشت چسبیدم بهش و طوری وانمود کردم که انگار میخوام سوال بپرسم و برای همین نزدیک شدم و گفتم تو چی میخواستی بگی؟ اما اون متوجه شده بود و باسنشو بهم فشار داد و گفت هیچی - چند ثانیه نگذشته بود که متوجه راست شدن کیرم شد و با تکونی که به کونش داد گفت تو چی حرفی نداشتی ؟ بعد خنده کوچیکیی کرد و دستمو بوسید.نرمی کونش حیا رو از من کامل گرفته بود و بدنم گلوله آتیش شده بود به آهستگی باسنش رو به سمت خودم میکشیدم و هر لحظه شهوتم بیشتر میشد . چند دقیقه ای میشد ساکت بودیم که نسرین سکوت رو شکست و گفت سعید جان آخرین باری که خواهرتو بوسیدی کی بود. گفتم یادم نمیاد شاید عید بود . گفت آره دلم میخواد ببوسمت کمی مکس کردم بعد گفتم خوب ببوس اشکالی نداره . برگشت سمت من و خواست ببوسه که دیدم نگاش به نگاهم گره خورد و گفت نه دلم میخواد چشاتو ببندی . گفتم ادا در نیار . ببوس بخوابیم . گفت جون نسرین چشاتو ببند و تا نگفتم باز نکن . گفتم مگه چقدر می خوای ببوسی که گفت تو چشاتو ببند تا بگم . چشامو بستم و متوجه شدم نسرین لباشو گداشت روی لبم چند ثانیه نگذشته بود که دیگه من داشتم لباشو میک میزدم و اون خوابیده بود روی سینم . دستم رو بردم روی باسنش و شروع کردم به مالیدنش اما دیگه جرات باز کردن چشمامو نداشتم. کمی بعد حس کردم نسرین خودشو به طرز خیلی شهوتناک میماله به کیرم . آروم آروم چشمامو باز کردم اما دیدم چشمای نسرین بستست و داره مثل دیوونه ها از روی لباس تلمبه میزنه. وقتی یه لحظه چشاشو باز کزد دید من نگاه میکنم کامل افتاد روم و چشاشو ازم دزدید . خجالت توی حرکاتش معلوم بود اما نه راه برگشتی برای اون بود نه من . با کمی مکث گفتم نسرین نکنه برامون عادت بشه ؟؟ که سریع گفت نه داداش به جون خودت دیگه اذیتت نمیکنم . کمی نگاش کردم و گفتم میخوای لباساتو دربیاری ؟؟ گفت آره اگه میخوای لباسای تو رو هم در بیارم . گفتم امشب هر کاری دوست داری بکن .گفت اگه به دوست داشتن منه من دوست دارم تو لباسامو در بیاری . گفتم باشه و رفتم سراغ تابش بعد سوتین همینکه سوتینو باز کردم و لرزش سینشو دیدم ناخودآگاه شروع کردم به خوردنشون و دیدم ناله نسرین در اومد و داشت منو با تمام وجود لمس میکرد آروم باسنشو با دستام میمالیدم یه حسی داشتم که انگار تا حالا تجربه نکرده بودم . همه مدت دلم میلرزید اما شدت شهوت بقدری زیاد شده بود که همه چیزو تحت کنترل خودش داشت میدونستم ک هنوز خیلی چسزا رو نمیتونیم به هم بگیم . بهش گفتم اگه میخوای از این شب بیشترین لدت رو ببریم باید رومون کامل به هم باز شه . گفت میدونم چی میگی اما باید چی کار کنم ؟ بهش گفتم باید هر کدوم چند بار شهوانی ترین کلمه و سکسی ترین کارو به هم بگیم تا دیگه جین سکس چیزی نباشه که نتونیم بگیم . گفت مثلا چی ؟ بگم میخوام بچسبی به من؟ گفتم بیشتر . گفت منو بکن . گفتم سکسی تر . گفت کیرتو بزار توش . گفتم توی چی ؟ گفت کسمممممممم. گفتم چیو بزارم ؟ گفت کیرتو. و دستشو برد و کیرمو از توی شرت درآورد . گفت این کیرتو . کیر کلفتتو . دوست دارم تا ته بزاری توش . و شروع کرد به خوردنش . چنان با ولع میخورد که حتی توی فیلم ها هم اینجوری نمیخورن. دیگه از حالت خماری چشاش معلوم بود طاقت نداره یه نگاه بهم کرد واز چشای نیمه بازش فهمیدم میخواد بزاره توش . گفتم هرکاری میخوای بکن اونم نشست روی کیرم و با دستاش گذاشت توی کسش . خیلی زود تلمبه زدناشو شروع کرد انگاری شهوت دیونش کرده بود تلمبه میزدو سینه هاشو چنگ میزد . شدت ظرباتش اونثدر زیاد بود که کمتر از دو دقیقه آبم باشدت ریخت توی کسش و با ریختنش یه آه کشداری کشید اما ادامه داد شاید بیست بار بعد از اونم غقب جلو کرد و افتاد روی من . نه اون نای حرف زدن داشت و نه من . فردا ساعت 11 شبح با اولین بوسه نسرین بیدار شدم اما دیگه نسرین اونی نبود که همیشه میدیدم و منو دیگه فقط به چشم یه پارتنر سکسی میدید همون روز دونستم که رابطه خواهر و برادری ما از هم ریخت.

نوشته: سعید


👍 26
👎 3
369919 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

395061
2013-08-10 07:09:34 +0430 +0430

خاک بر سرت…
در ضمن یکم رو املات کار کن

0 ❤️

395065
2013-08-10 09:58:19 +0430 +0430
NA

داستان خوبي بود
البته اگر از محرميت و غلطهايت بگذريم
هز قديم گفتن دختر و پسر مانند اب و اتش هستند و نبايد تنها باشند
وگر نه مغلوب شهوت ميشوند

0 ❤️

395066
2013-08-10 11:11:35 +0430 +0430
NA

صدرصد دروغه…اخه عموت بیاد واسه خواستکاری خواهرت شما دوتا تواون مراسم مهمی چرا نباشید؟!!

1 ❤️

395067
2013-08-10 12:44:54 +0430 +0430

بازهم محارم؟ ننویس . . . . . . . . . . . . .
نخوندم. همون که بچه‌ها گفتن، کله کیری دیگه ننویس.
شعر هم برات گفتم ولی نمی‌نویسمش تا کونت بسوزه.

بیت اول
بیت دوم

1 ❤️

395069
2013-08-10 13:05:00 +0430 +0430
NA

چه دروغ گفته باشي چه راست در هر دو شكلش فقط مي تونم بگم
خيلي حروم زاده اي همين.

0 ❤️

395070
2013-08-10 15:11:47 +0430 +0430
NA

مرتیکه کثیف زناااااااااااااااااااااااا.لانتوری

0 ❤️

395072
2013-08-10 15:25:56 +0430 +0430
NA

واقعا متاسف شدم كه سكس با خواهر و مادر شده واسه بعضيا مايع افتخار
آخه مرتيكه عوضي اون خواهرته و ناموس تو
تو خواهرتو كردي؟
هنوز اگه جلق ميزدي بهتر از اين اين داستان كيريت بود

1 ❤️

395073
2013-08-10 16:15:11 +0430 +0430
NA

داستانتو خوب به رشته تحریر در اوردی

0 ❤️

395074
2013-08-10 17:56:04 +0430 +0430
NA

تمام جملاتت فعل ماضي داشت مثل خوگل بود زنده بود جنده بود و… شما رسم نداريد توي خاسگارييه هم شركت كنيد ودر اخر كوني ولدالحيض خواهر بود به تو پناه اورده بود وتو هم خوب ج اونو دادي شاخ كرگدن تو كونت بود هست و بماند

1 ❤️

395075
2013-08-10 18:14:04 +0430 +0430
NA

شما زنا زاده ایید
ومحصول مشترک یک پدر واحد نمیباشید!!
تقدیم به شما حروم زاده ها :
شما با همسران دعوا نمودین
و برکیر و کس هم،دل گشودین
زنا زاده که میگویند،شمایید
شما از اولم محرم نبودین…

1 ❤️

395076
2013-08-10 18:52:44 +0430 +0430
NA

:| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| ولش کن بریم نظر…
داستانت بسیار بسیار دروغ بود :^o :^o :^o :^o :^o
بسیار بسیار غلط املای داشت ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X(
بسیار بسیار زیبا و جالب بود تمام نکات ریز سکس رو باکلمات معنی دارش به تصویر ذهن خواننده کشیدی البته بگم اگه محارم نبود… [(
نوشته تو رو بعد چند سال دارم تایید میکنم اخه از محارم متنفر هستم ولی بین این همه داستان این یکی رو دوست داشتم نه محارم بودنش رو طرز بیان و نوشتت رو … :) :) :)
سعی کن جاهای درست بکار ببری میدونم واقعی نبود اما خوب ادامه بده… ;) ;) ;) ;) ;)
راستی کلا خانوادگی برین روانپزشکی اخه همه بحث جدای با همسر دارن :D :D :D :D :D

0 ❤️

395077
2013-08-11 01:26:13 +0430 +0430
NA

خیلی عالی نوشتی کاملا اصول نوشتن رو رعایت کردی منتها قسمت آخرش که اصل جریان داست بود خلاصه تموم شد.
من تعجب می کنم از دوستانی که بخاطر موضوع داستان ناراحت میشن
ما اینجا قراری نداریم که واقع گرا باشیم ما میایم اینجا داستان سکسی بخونیم و هر چی این داستان مثل داستان بالا رئال باشه یا نزدیک به واقعیت نوشته شده باشه برای خواننده شیرین تره
پس چرا بعضی ها رگ گردنشو باد می کنه نمی دونم باید به این بزرگواران عرض کنیم :
شما اگه از این داستانها دوست ندارید، نیاید و نخونید
والا

0 ❤️

395078
2013-08-11 01:29:26 +0430 +0430
NA

ابجی ما هم نمی خونیم ولی به روح خودش و خانوادش فحش نثار می کنیم که بی نصیب نمونه. حیف نیست فحش نخوره؟

کسی که اندام تناسلیش برای محارمش بلند شه حیوانی بیش نیست . حیوان شرف داره بهش.

0 ❤️

395079
2013-08-11 02:37:28 +0430 +0430
NA

نظري در مورد خوب و بد بودن و محارم ندارم.فقط يك سوال بدجور ذهنم رو درگيركرده.شما متأهل بودي،باخانمت رو تخت يك نفره ميخابيديد؟عجب مشقتي رو متحمل ميشديد! اگرتخت دو نفره داشتيد ديگه بهانه تنگ بودن جا رو نيار.

0 ❤️

395081
2013-08-11 05:05:46 +0430 +0430
NA

vay khk to saret…

0 ❤️

395082
2013-08-11 06:00:13 +0430 +0430
NA

بزن داداش کس خواهر کردن داره

0 ❤️

395083
2013-08-11 06:19:25 +0430 +0430
NA

تو يه آشغال حروم زاده اي
تف به روحت

0 ❤️

395084
2013-08-12 12:42:54 +0430 +0430
NA

ریدییییییی کون نشور

0 ❤️

395088
2013-08-17 05:51:30 +0430 +0430
NA

آقا تو رو خدا يكي پيدا بشه به منه نفهم حالي كنه كه اين عزيزاني كه اينقد پايبند مسائل اخلاقي هستن وقتي ميبينن اسم تايپيك خواهرم نسرين هست خوب جنتي هم با تمام نفهميش ميفهمه توش چي نوشتن ديگه، آخه شما كه با اين قضايا مشكل دارين برا چي تايپيك رو باز ميكنين كه باعث بشه به روحيه لطيفتون خط و خش بيفته؟
من مطمئنم بيشتر اونايي كه برا اين نويسنده ها بد و بيراه مينويسن قبل نوشتن حداقل يه دست جق رو زدن برا نوشته طرف.
بابا طرف راست و دروغ يه چيزي نوشته شما هم ميتوني بگي انشا مطلب خوب بود يا بد بود، به شما چه كه طرف خواهرشو كرده يا مادرشو؟ بابا اصلا طرف ميخواد تو كون ايل و تبارش ديناميت بذاره به شما چه آخه؟
يعني واقعا عمر من قد ميده كه يه روزي ببينم ما هم ياد گرفتيم حد و حدود خودمون رو بشناسيم؟
پيشاپيش هم ميگم هر كي بخواد اين مطلبمو با فحش جواب بده هرچي بگه 100 برابرش نصيبه جد و آباد و زنده و مرده خودش

1 ❤️

395089
2013-08-17 05:55:56 +0430 +0430
NA

ببخشيد من هرچي ذخيره ميزدم ارور ميداد و نميدونستم كه ارور ميده ولي ارسال هم ميكنه، برا همون 3 بار ارسال شد پيامم

0 ❤️

395090
2013-11-09 15:57:07 +0330 +0330

آزمایشا نشان دادن که حیوانها از اینجور آدما با شرف ترن و غیرت دارن…همین شتر خودمون دکترا بچه شتر رو میارن چشماش رو میبندن و میارن پیش خواهرش و کاری میکنن تا سکس کنن بعد تموم شدن سکسشون دکترا چشمهای شتر رو باز میکنن حالا شتر با غیرت وقتی میبینه با خواهر خودش سکس کرده آنقدر ناراحت میشه سرش رو خم میکنه و با دهانش آلت خودش رو میگیره و از جاش میکنه و بخاطر خونریزی میمیره واقعا ایول داره به غیرت شتر و حیوان بودنش…حالا چطور میتونین بگین کار حیوانی انجام داده اند…یه نکته هم بگم مطمنا زن تو وقتی قهر کرده بود مستقیما رفته بود خونه وهر خواهرت وقتی تو یبار داشتی با خواهرت سکس میکردی اونوقت زنت چند روز بود که داشت به شوهر خواهرت میداد و الانم که بچه دار شدی برو تست DNA بده که ببینی بچه از شوهر خواهرته…

0 ❤️

395091
2014-06-11 22:15:49 +0430 +0430

خيلي زحمت کشيده بودي و با حواشي لازم نوشته بودي.
بهت تبريک ميگم. قشنگ بود i-m_so_happy

0 ❤️

395092
2014-06-15 01:58:37 +0430 +0430
NA

من در عجبم به والله که اگه کسی تعصبی داره رو این داستان ها چرا وارد میشه و فحش میده . اصولا هر کسی که روی چیزی حساس هستش خودش رو اون مسئله در گیر هستش مثلا اقایونی که میان فحش به نویسنده داستان سکس با محارم میدن یقینن که خودشون درگیر مشکلات با محارم خودشون هستن که نمیتونن کاری بکنن باهاشون مجبور میشن دقو دلیشونو اینجوری خالی کنن.
راستش منم تایید نمیکنم از این قبیل کارها و داستان هارو ولی بدمم نمیاد برام خیلی هم جالبه و میام میخونم و نمره هم میدم من راضی تو راضی کون لق ناراضی نویسنده داستان دمت گرم تلاش مضاعف برای بهتر نوشتن…
من شخصا حتمن خوشم میاد که میان اینجا اگه ناراضی بودم که نمیومدم. پاینده و پیروز باشید.

0 ❤️

533816
2016-03-20 11:02:16 +0330 +0330

خواستم ببینم کدوم ازمایشها نشون داد که شتر فلانه و …

0 ❤️

544356
2016-06-10 12:56:08 +0430 +0430
NA

داستان خوبی بودنوش جونت

0 ❤️

554036
2016-08-28 21:57:13 +0430 +0430

یعنی کیر گراز دهنتتتت

0 ❤️

558264
2016-09-28 19:06:28 +0330 +0330
NA

Ridi

0 ❤️

563067
2016-11-02 01:33:49 +0330 +0330

کاش تا آخرش با همون ریتم می رفتی. دقیق، با جزییات، صبور و خیلی نزدیک به واقعیت. آخرش کم حوصله شدی. باید سر فرصت می نوشتی.
مجموعا کمتر داستانی با این کیفیت دیدم…

0 ❤️

580055
2017-02-18 16:50:32 +0330 +0330

من شخصا میام اینجا تو سایت سکسی که داستان سکسی بخونم اسمشم روشه داستان سکسی نه اعترافات متهمی که هر کی از راه رسید بخواد رو درست بودن و نبودنش قضاوت کنه. من و شما در جایگاه قضاوت نیستیم که بخوایم نویسنده رو قضاوت کنیم . من فرضو بر داستان بودن میذارم نه واقعی بودن. که اگه واقعی هم باشه قضاوتش فقط با خداست و با هیچ بنده ای از جمله من و شما نیست . اره داداش کسی رو تو قبر کس دیگه نمیذارن برادرو هم حتی جای برادر نمیکشن. پس اقای ناموس پرستی که فحش نویسنده میدی … که زن و بچه و خار مادر داری . پس تو این سایت چیکار داری؟ ایا زنت بهت نمیده بکنیش که میخوای کمبوداتو اینجا رفع کنی ؟ بعد سی و خورده ای سال تجربه به من ثابت کرده اونایی که یقه خودشونو بنام ناموس جر میدنو خودشونو پاره میکنن و ایراد کار این و اونو تو مسائل ناموسی میخوان بگیرن خودشون بی ناموس ترین افراد هستن.یعنی اینا فکر خودشونه که خرابه. همه رو هم مثل خودشون میبینن .پس خودتو ندرون دوست عزیز کلاه خودتو بچسب که باد نبره خودتو اول از همه قضاوت کن. تعصب همیشه بد بوده و هست به نظرمن چون چشای ادمو کور میکنه بیخود نیست که میگن تعصب کور بله فقط تو یه مورد اگه من تعصب داشته باشم بد نیست اونم همین ناموسه که اگه داشته باشم چشام باید واسه ناموس دیگری کور باشه. ولی لازمش اینه که از شخص خودم شروع کنم و چشامو رو ناموس دیگرون ببندم نه که بی ناموسی دیگری رو قضاوت کنم. پس اگه تو موارد ناموسی ادعام کون خر نرو پاره میکنه دنبال مسائل سکسی و سایت سکسی و داستان سکسی بودنم چیه؟
یا نکنه شما این احساس بهت دست داده که منجی عالم بشریتی ؟ که بر فرض محالم که باشی باید اول از خودت شروع کنی

زاهدان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند ان کار دیگر میکنند

اره دادچی

0 ❤️

580056
2017-02-18 17:07:10 +0330 +0330

ببخشید من یادم رفت “داستان” داقعا عالی نوشته شده بود کاری به واقعی بودن یا نبودنشم ندارم چون بمن ربطی نداره ولی اگه واقعی بود که روراست و صادقانه نوشته شده بودو اگرم واقعی نبود خیلی باور پذیر و به واقعیت نزدیک بود . چیزی که من ازش فهمیدم این بود که یه زن براش خیلی بدست اوردن یه نفری که ازش خوشش میاد راحتتره تا یه مرد حتی اگه اون شخص برادرش باشه.گلا زنا تو این موارد لازم نیست مثل ما مردا خیلی هم به خودشون فشار بیارن و این در و اون در بزنن و خودشونو به در و دیوار بکوبن.فقط کافیه از غریزه زنانشون پیروی کنن و واقعا بخوان که اونوقت دیگه هیچ قدرتی جلودارشون نیست. تو این موارد نباید دست کمشون گرفت . که شما خیلی قشنگ این موضوعو به تصویر کشیدی و به زیبایی شرح داده بودی… منتر داستانای بعدیت هستم دوست عزیز

0 ❤️

580058
2017-02-18 17:25:50 +0330 +0330

منتظر داستانای قشنگ بعدیت هستم… اعصاب نمیذارن واسه ادم که…
سبز باشی

0 ❤️

653741
2017-09-22 02:18:00 +0330 +0330

قابل توجه آن دسته از دوستان که معترض هستند به فحاشی دیگر کاربران
یک توضیح و توجیه کاملا منطقی برای این مورد
که حداقل برای نود و نه درصد جمعیت کره زمین صدق میکند اینست که
هیچ انسان عاقل و بالغی وقتی از چیزی لذت نمیبرد به سمت آن نیز حرکت نمی کند.
لذا این مهم را شما دوست عزیز حتما فراموش کردی
که تحسین کردن در این کشور با این چنین ادبیاتی صورت میگیرد !!!
(حتما آن لطیفه که وصف اتومبیل بنز آخرین مدل را در کشورهای مختلف میشود را نشنیدی!)

0 ❤️

694359
2018-06-14 11:39:41 +0430 +0430

قشنگ بود خوب نوشتي

0 ❤️

705198
2018-07-25 14:10:16 +0430 +0430
NA

اوووف خیلی با حال بود ،بکنش که به غریبه ندش

0 ❤️

850047
2021-12-27 14:18:42 +0330 +0330

خوب ننوشتی. دامن کوتاه و تاپ پوشیدن نسرین خیلی بیخود بود.

0 ❤️

859138
2022-02-14 14:07:00 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

891375
2022-08-21 01:21:06 +0430 +0430

این داستان از اون داستان هاس صدبار خوندم ولی بازم خوشم میاد ازش

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها