خوب شد اومد توی زندگیم (۱)

1396/12/03

سلام من علی ام این داستانی که براتون میگم مربوط به ۴ سال و خرده ای پیشه زمانی که من ۱۹ سالم بود،با یه دختری توی رابطه بودم که دیوانه وار دوستش داشتم و اونم ظاهرا همین حس و داشت که بعدها معلوم شد زیادم عاشقم نبوده!

این داستان قرار نیست راجب رابطه من با اون دختر باشه چون نمیخوام عصابم و خرد کنم
شاید بعدا مفصلا اون داستانم تعریف کردم ولی الان میخوام اتفاقات یک سال که بعد اون گذروندمو بگم.

خلاصه ی داستان من و عشقم این بود که از خانواده ی مذهبی بود و ولم کرد و رفت با یکی از اقوامش ازدواج کرد که امیدوارم خوشبخت شه!

چند هفته میگذشت که از هم جدا شده بودیم و حالم خیلی بد بود نیاز داشتم با یکی حرف بزنم ولی پسرا درک میکنن که یه پسر نمیتونه با رفیقای پسرش راجب این موضوعا زیاد درد و دل کنه به خصوص تو اون سن!!
مجبور شدم دوس دختر سابقمو از بِلاک دربیارم که باهاش حرف بزنم.
وقتی بهش پی ام دادم خیلی ازم استقبال کرد و گِله مند بود که چرا بلاکش کردم و حالی ازش نپرسیدم(راستش دوس دخترم از این آدم متنفر بود و نه تنها راضی نبود با من در ارتباط باشه بلکه میخواست کلا بمیره) منم کلی دروغ گفتم و یجورایی قانعش کردم!
چند شبی باهم حرف میزدیم تا اینکه یه شب یخمون باز شد و از عشق بازیای گذشتمون گفتیم و دیدم بدش نمیاد و داره کرم میریزه منم حسابی داغ کردم و شروع کردم باهاش لاس زدن…
چند روز بعد قرار گذاشتیم تو یه کافه همو ببینیم نمیدونم چه عادتیه دخترا همیشه یه دختر دیگه رو با خودشون یدک میکشن میارن سر قرار!
اومدن و نشستیم و گفتیم خندیدیم یهو دوستش گفت شما دوتا دوباره باید باهم برید تو رابطه و سعی کنید گذشتتون و فراموش کنید اخه خیلی بهم میایید نظرتون چیه؟
من سکوت کرده بودم و واقعا نمیخواستم باهاش برم تو رابطه چون اصلا شرایط روحی مناسبی نداشتم واسه یه رابطه ی جدید
یلدا راستی اسمش یلدا بود
خندید و گفت اگه من و میخواد باید بهم پیشنهاد بده مثل یه مرد!! :/
منم خندیدم زدم به در شوخی …
ولی ول کن نبودن اینقدر گفتن که حس کردم تو منگنه گذاشته شدم، به ناچار و توی تعارف قبول کردم یه بار دیگه با یلدا باشم ( میدونم ناچار و تعارف به نظرتون حرف مفته ولی یجورایی به یچیزیم نیاز داشتم حواسمو پرت کنه)

دو هفته ای از رابطه مزخرفم با یلدا میگذشت که اون معتقد بود من به فروشنده سر کوچه حس دارم ولی به اون نه که درستم میگفت!!
یه شب به من گفت فردا صبح مادر و پدرم دارن میرن شمال ۲ روز نیستن ولی برادرم هست که اون فردا ۹ صبح مسابقه ی فوتبال داره و تا ۱۲ اینا نمیاد اگه دوس داری بیا پیشم.
منم از خدا خواسته کمرمم حسابی پر بود گفتم باشه و فردا صبحش پاشدم دوش گرفتم و رفتم پیشش…
در خونه رو که باز کرد دیدم به به یه تاپ و شلوارک خیلی سکسی پوشیده و آرایش غلیظ کرده…
دستمو گرفت برد تو خونه یکم نشستیم تو سکوت بودیم من فقط داشتم بدنشو برانداز میکردم اونم داشت به نگاها و حالتای من ریز میخندید ( قبلا بدنشو بارها دیده بودم و تازگی نداشت ولی حسابی سکسی شده بود نمیشد بیخیال شم)

بلند شد رفت یه آهنگ گذاشت و شروع کرد رقصیدن و مسخره بازی درآوردن یکم نگاش کردم بعد بلند شدم رفتم از پشت بغلش کردم چسبوندمش به خودم نسبت به من ریزه میزه و تو بغلی بود…کونشو آروم آروم روی کیرم حرکت میداد (کاملا از قصد) منم دیگه از خود بی خود شده بودم لبامو گذاشتم رو گردنشو شروع کردم بوسیدن… دستمو بردم زیر لباسش شکمشو اروم لمس کردم بعد دستمو بردم بالا تر روی سینه های سفتش گذاشتم و شروع کردم مالیدن… رفتم کنار گوشش گفتم جوووون شیطونی بسته میخوامت!
خندید! بلندش کردم بردم گذاشتمش رو مبل تابشو دراوردم و نوک صورتی سینه هاشو لیس میزدم اروم دست میکشدم رو کمرش حسابی داغ شده بود و میگفت کسم!! کسم و بخور …
شلوارکشو در اوردم از رو شورتش کسشو بوسیدم که یه آه خیلی سکسی ازش بلند شد… شورتشو در اوردم و لای کسشو باز کردم زبونمو گذاشتم روی چوچولش و بازی دادمش با زبونم دست بردم زیر کمرش اوردمش بالا کساشو حسابی لیس میزدم و اونم تو فضا بود و آه و ناله میکرد که دیدم کیرم دیگه داره منفجر میشه…بلند شدم تی شرتمو در اوردم کمربند و دکمه شلوارمو باز کردم کیرم و در اوردم گرفتم جلوی صورتش با یه لحن خیلی سکسی گفت شلوارتو کلا درار مدامم دست میکشید رو سینه هاش داشت دیوونم میکرد…
شلوارمو درآورردم گفتم بخورش خیلی میخوادت…خندید کیرمو گرفت دستش سرشو بوسید و کرد تو دهنش آخ …جوووون دهنشو پر کرده بود از آب دهنش و زبونش و میکشید زیر کیرم
یکی دوبار دندون زد که من یه ای بابا گفتم کشید بیرون گفت علییی نمیخوام نمیخورم دیگه مگه من جندم که انتظار داری … منم خوابوندمش گفتم آرههه جنده ی منی … حسابی حشری بودم هیچی نمیفهمیدم … گفت نکنی از جلو ( پرده داشت واقعا) منم نامردی نکردم برش گردوندم (مثل قدیم) خواستم توف بندازم دیدم خیلی تمیزه شروع کردم لیس زدن سوراخش سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش اروم اروم فرو کردم یه جیغ بلند زد خندیدم گفتم چیه مگه خودم بازت نکرده بودم گفت خیلی وقته با کسی نبودم اروم باش لطفاااا…سر کیرم و بردم توش یکم نگه داشتم بعد تا نصفه و بعد یکم مکث و کامل فرو کردم…شروع کردم به تلمبه ز
دن کمرشو اورده بود بالا و منم دستمو از دو طرف گذاشته بودم رو کمرش یکم آروم تلمبه زدم بعد سرعیش کردم همونجوری دوتا انگشتمو گذاشتم روی چوچولش و شروع کردم مالیدن… خیلی حشری بودم زیاد به اون توجه نمیکردم ولی از آه و نالش معلوم بود داره لذت میبره … دقیقا نمیدونم چقدر ولی فک کنم ده دقیقه ای تلمبه زدم دیدم آبم داره میاد تلمبه هارو اروم کردم یهو یلدا بین دستام لرزید و آه بلند گفت منم کشیدم بیرون یکم با دست با کیرم ور رفتم آبمو ریختم تو دستمال … پایین مبل نیم ساعتی خوابیدم…

وقتی بیدار شدم دیدم یلدا داره با گوشیش بازی میکنه اومد سمتم ازم لب گرفت گفت داداشش زنگ زده گفته با دوستاش بعد مسابقه میره بیرون احتمالا از اون ساعتی که گفته دیر تر میاد … خلاصه که دوتایی غذا خوردیم یه بار دیگه سکس کردیم و من رفتم خونه…

بعد اونروز ۳.۴ بار دیگم سکس داشتیم که یه بارش به قدری وحشی بود به خواست خودش البته که جای ناخوناش روی پشتمو تا دوروز پماد میزدم…

۱ماه و خرده ای بعدم کات کردیم…

این ماجرا فقط ۱ماه از اون یکسال من بود…

پ.ن: دوستان داستان من چیز عجیبی نداشت که باور نکنید دوس دخترم بود و یه سکس معمولی داشتیم ولی بازم میل خودتونه دوست دارید فحش بدید دوست ندارید ندید!!
از این که برم جلو تر ممکنه باورش واستون سخت بشه ولی کاملا حقیقته…

اگه حال نکردید یا قلممو دوست نداشتید بگید ننویسم و ادامه ندم…✋

نوشته: علیرض


👍 4
👎 5
1034 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

674720
2018-02-22 22:02:18 +0330 +0330

دیگه ننویس، مرسی

1 ❤️

674738
2018-02-22 22:45:00 +0330 +0330

به نظرم خوب بود…لایک

0 ❤️