خودشو به خواب زده بود ...

1389/10/13

سلام دوستان اسم من سعیده و اولین باره که واسه شما خاطره می فرستم . امیدوارم خوشتون بیاد و در مورد کارم نظر بدید . من 26 سالمه و با مادر و برادرم در یک آپارتمان دو طبقه زندگی می کنیم . برادرم از من دو سال بزرگتره و به تازگی با دختر یکی از اقوام ( آیدا ) ازدواج کرده . آیدا دختر فوق العاده زیباییه که توی خوشگلی زبانزد فامیل شده . هیکلش بسیار روی فرمه . باسن بزرگش به زحمت توی شلوارش جا میشه . سینه هاش اونقدر برجسته و بزرگند که حتا از زیر مانتو هم چشمو خیره می کنه . خلاصه از روزی که پای آیدا توی خونه ما باز شد من یه آدم دیگه ای شدم … یه حس عجیب و تازه ای رو در وجودم احساس می کردم که هر چی سعی می کردم باهاش مبارزه کنم ، نمی شد . بی تعارف هر وقت آیدا رو می دیدم حشرم می زد بالا . به خصوص که آیدا به خاطر فرهنگی که توش بزرگ شده بود بسیار راحت و خودمونی توی خونه رفت و اومد می کرد . بار ها شده بود توی موقعیت های جورواجور وقتی از کنارم رد می شد بدنش رو لمس کرده بودم . حتا یکبار به خاطر اینکه سرما خورده بود شونه هاشو ماساژ داده بودم که خدا بهتر میدونه بعدش چه حالی بر من گذشته بود و تا چند روز خیال بدن نرمش از ذهنم خارج نشده بود . عموما یه شلوار نخی گشاد یا یه شلوار چسبون تنگ می پوشید و پیراهن یخه بازی به تن می کرد که همیشه چاک سینه هاشو نمایان می کرد . اونم سینه های درشتی که تماشای اونها هر بیننده ای رو به خاک سیاه می نشوند . بارها به خاطر احساسی که داشتم خودم رو سرزنش کرده بودم . که به هر حال آیدا زن برادرم بود و اینجور فکر ها اذیتم می کرد . ولی خب چه می شود کرد که هر کاری می کردم تصویر هیکل آیدا از جلوی چشمام کنار نمی رفت . بگذریم . برادر من سالها بود از بیماری قلبی رنج می برد و هراز چند گاهی دچار حمله های شدیدی می شد که مجبور بود چند روزی رو در بیمارستان تحت مداوا قرار بگیره . ( البته آیدا قبل از ازدواج این قضیه رو می دونست ولی عاشقیته دیگه … ) داستان از اونجایی شروع شد که توی محل کارم مشغول کار بودم … ( من مدیر روابط عمومی یک شرکت صنعتی ام ) که یهو موبایلم زنگ خورد . مادرم بود که با دستپاچگی خبر بد شدن حال برادرم رو بهم می داد . به سرعت سوار ماشینم شدم و خودم رو به خونه رسوندم و به سرعت برادرم رو به بیمارستان بردم . توی بیمارستان برادرم رو به سرعت به سی سی یو منتقل کردند . آیدا اصلا حال خوبی نداشت و مدام گریه می کرد . اولین باری بود که برادرم تا این حد حالش بد می شد . من به خاطر اینکه به نوعی به این مشکل عادت کرده بودم سعی می کردم هر جوری شده آیدا رو آروم کنم . پس از یک ساعت دکتر برادرم خیال همه ما رو راحت کرد و خبر داد که حال برادرم خوبه و فقط باید دو سه روزی تحت مراقبت باشه . قرار شد مادرم اونشب پیش برادرم بمونه که آیدا اصلا حال مناسبی نداشت و هر چه برای موندن اصرار کرد مادرم بهش اجازه نداد . با آیدا سوار ماشین شدم و راه خونه رو پیش گرفتم . وقتی به خونه رسیدم به آیدا گفتم : بالا نرو بیا همین پایین که اگه خبری شد برگردیم بیمارستان .با ناراحتی گفت : مگه ممکنه باز حالش بد بشه ؟
گفتم : نه بابا بهر حال تو با این وضعیتت صلاح نیست تنها بمونی . امشب بیا توی اتاق من بخواب .
آیدا قبول کرد و برای عوض کردن لباس هاش به طبقه بالا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت . وقتی دیدمش یهو جا خوردم . شلوارک تنگ سفیدی پوشیده بود که علاوه بر نشون دادن برجستگی باسنش شورتش هم از زیر اون پیدا بود . پیرهن تکمه دار سفیدی هم تنش بود که به خوبی ویترین سینه های بزرگش شده بود . تا اون لحظه به هیچ عنوان به سکس فکر نمی کردم ولی با دیدن آیدا توی این لباس دوباره اون افکار همیشگی توی مغزم پدیدار شدند . خیلی دلم می خواست امشب که موقعیتش جوره کاره رو یکسره کنم ولی یه ترس عجیبی هم این میون وجود داشت که مانعم می شد . بهر حال شام رو خوردیم و برای خوابیدن آماده شدیم . آیدا توی اتاق من روی تخت خوابید و من توی هال سرگرم تماشای ماهواره شدم . چند ساعتی که گذشت یه نگاهی به ساعت انداختم . ساعت از دو شب هم گذشته بود خمیازه ای کشیدم و خودم رو آماده خواب کردم . یک هو فکری از خیالم گذشت . به آرامی به طرف اتاقم رفتم . در رو به آرومی باز کردم . توی نور کمرنگ شبخواب اتاق هیکل زیبای آیدا رو می دیدم که مثل یک پری زیبا روی تخت به خواب رفته . آیدا به خاطر گرمی هوای اتاق چیزی روی خودش نیانداخته بود و تکمه های پیراهنش رو هم باز کرده بود . و همین باعث شده بود سینه های قشنگش معلوم بشه . حشرم خیلی بالا زده بود . به آرومی خودم رو به تخت رسوندم و کنار آیدا روی زمین کنار تخت نشستم . همینطور زل زده بودم به آیدا . انگار از تماشای هیکل قشنگش سیر نمی شدم . عطر تنش همه اتاق رو پر کرده بود . دست هام رو به آرومی روی رون هاش گذاشتم . دستهام بدجور می لرزید . از فکر اینکه آیدا بیدار بشه بد جور می ترسیدم . تمام جراتم رو جمع کردم و دستم رو به آرومی تکون دادم . وای چه رون های نرمی داشت . شق کرده بودم و کیرم داشت شورتم رو جر می داد . شهوت کورم کرده بود . به آرومی دستم رو گذاشتم روی کونش . عرق کرده بودم . باورم نمی شد کون آیدا الان زیر انگشتای من باشه . اونقدر بزرگ و نرم که قابل تعریف نیست . آیدا غلتی خورد و روی شکم خوابید . سکته کردم . گفتم الانه که بیدار بشه و من رسوا بشم . سریع دستم رو برداشتم. ولی به خیر گذشت و بیدار نشد . گفتم بی خیال بشم و برم ولی کون خوشگل آیدا مانعم می شد . علی الخصوص الان که روی شکمش خوابیده بود و کون نرمش داشت به من با زبون بی زبونی می گفت : خره دیگه چی میخوای ؟ بیا منو لمسم کن . کون به این نرمی رو از دست نده . بیا دستتو بکن زیر شلوار و منو لمس کن . داشتم دیوونه می شدم . دلم و زدم به دریا . گفتم بزار هر چی میخواد بشه . آروم رو لبه تخت نشستم . با سر انگشتام لبه پیراهن آیدا رو دادم بالا و دستم رو گذاشتم روی کمرش وای چه بدن نرم و گرمی داشت . تا چند لحظه دستم رو تکون ندادم . بعد به آرومی انگشتام رو کردم زیر شلوار آیدا . دستم رو نگه داشتم که بیدار نشه وقتی مطمئن شدم که خوابه دستم رو فرو کردم زیر شلوارش . وای کون نرمش دیوونم کرده بود . گرمای کون بزرگش داشت منو دق مرگ می کرد . دیگه حرکاتم دست خودم نبود . دستمو بیرون آوردم و به آرومی شلوارشو تا نصفه کشیدم پایین . شلوارک تنگش کارو سخت تر می کرد و من تا اومدم شلوارک پایین بکشم ده دقیقه ای طول کشید . توی این مدت همش نگران بودم نکنه آیدا بیدار بشه . شلوارکشو که پایین کشیدم نوبت به شرتش رسید . شورتش رو به آرومی کشیدم پایین . باورم نمی شد . جلوی چشمام زیباترین کون دنیا داشت رخ نمایی می کرد . هر کاری کردم بیشتر پایین بکشمش نمی شد . توی این هول و هوا بودم که آیدا یهو غلتی خورد و روی پهلو خوابید . مردم و زنده شده . از ترس کیرم خوابیده بود . چند لحظه تکون نخوردم . وقتی دیدم خبری نشد توی دلم کلی از آیدا تشکر کردم که با این کارش باعث شد من راحت بتونم شلوارک و شورتشو پایین بکشم . همین کارو کردم . ولی به محض اینکه با احتیاط اونها رو پایین کشیدم آیدا دوباره غلتی زد و روی شکم خوابید . حسی بهم می گفت آیدا خواب نیست و بیداره ولی کی جرات می کرد از این قضیه مطمئن بشه ؟ حالا روبروم زنی بود که شلوار و شورتش رو تا زیر رونهاش پایین کشیده بودم . کون و کس به این زیبایی حتی توی پورنوهای لبنانی هم ندیده بودم . کس قشنگش درست لای رون های نرمش خودنمایی می کرد . به آرومی دستم رو روی کون آیدا کشیدم . و انگشتام رو به آرومی لای چاک کونش بردم و با احتیاط به کسش نزدیک کردم . همین که دستم به کس آیدا خورد . رعشه خفیفی رو توی بدنش احساس کردم . دستم رو جلوتر بردم و لبه های کسش رو لمس کردم . که یکهو صدای “”" آهی “”" به گوشم خورد و به دنبال اون تکونی که آیدا به خودش داد . شصتم خبر دار شده بود که آیدا دیگه بیداره و متوجه همه چیز هست . فهمیدم از اون جایی که خودش بهم کمک کرد شلوار و شورتشو پایین بکشم بیداره . کمی جرات گرفتم . لب هام رو به آرومی چسبوندم روی کونش و یه بوسه کوچولو برداشتم . دیدم خبری نشد . کنارش روی تخت دراز کشیدم آیدا غلت خورد و پشتشو به من کرد . فهمیدم که خود خانوم هم مشتاقه و داره له له می زنه ولی خودشو به خواب زده . گفتم بی خیال . اتفاقا اینجوری من هم راحت ترم . حالا که خودش هم مشتاقه پس دیگه منتظر چی باشم ؟ انگشت هامو خیس کردم و به آرومی کشیدم لای چاک کونش . دستمو به سوراخ کونش نزدیک کردم و اونو لمس کردم . . دستم رو بیرون اوردم و کردم لای رونهای نرمش و کسش رو حس کردم . کمی با لبه های کسش ور رفتم و انگشتم رو توی کسش فرو کردم . حالا دیگه مطمئن بودم بیداره و داره لذت می بره . به آرومی از پشت تکمه های پیرهنش رو باز کردم و به مکافات پیرهنش رو در اورم ( آخه هیچ جوری همکاری نمی کرد و اصرار داشت خودش رو به خواب بزنه ) رو به جلو خوابوندمش و سوتینشو باز کردم . وای دو تا سینه بزرگ و برجسته جلوی چشمام یهو تولوپی از سوتین بیرون افتاد . سینه هایی که خوابشون رو می دیدم . سینه هاشو گرفتم توی دستم و شروع کردم به مالیدن . نوک سینه هاشو کردم توی دهنم و شروع به خوردن کردم . مثل مار به خودش پیچ می خورد و لذت می برد . خودم هم لخت شدم و به آرومی خوابیدم روی آیدا . لبهامو گذاشتم روی لبهاشو شروع به مکیدن کردم . با انکه این بوسه یکطرفه بود کلی به من حال می داد . به ارومی شروع کردم به خوردن بدنش از گوش هاش شروع کردم تا به سینه هاشو شکمشو کسش رسیدم . سرمو کردم بین پاهاش . خود آیدا لای پاهاشو باز کرد . لبهامو گذاشتم روی کسش و شروع به خوردن کردم . صدای نفس هاش تند شده بود . چوچولش زیر زبون من چپ و راست می شد و لذت می برد . کسش عطر فوق العاده خوبی داشت . تازه اصلاح کرده بود . کسی که بی تعارف انگار اندازه دو تا کف دست بود . انگشتمو با آب دهن خیس کردم و فرو کردم توی کسش . کسش تنگ تر از اون چیزی بود که همیشه توی رویاهام تجسم کرده بودم . سر کیرم رو که از شدت شق بودن داشت می ترکید رو خیس کردم و گذاشتم دم سوراخ کسش . کمی با کیرم به سوراخش ضربه زدم و بعد به آرومی سرش رو فرو دادم تو . جیغ آرومی زد و تموم عضلاتش شل شد . ارضا شده بود و آب کسش از دو طرف کیر من بیرون زده بود . کمی صبر کردم . چند لحظه که گذشت کیرم رو به آرومی فرو کردم داخل کسش . انگار کسش تمام حجم کیر من رو بلعید . کیرم رو تا ته کرده بودم توی کس تنگش . کسی که از شدت داغی مثل کوره می موند . آیدا خودش به آرومی بدنش رو پایین و بالا می کرد و مشخص بود بی نهایت داره لذت می بره . شروع کردم به تلمبه زدن . آروم آروم سرعتمو زیاد کردم . آیدا پاهاشو بلند کرد و پشت گردن من انداخت . ( ولی هنوز چشماشو باز نکرده بود ) من شروع کردم به وحشیانه تلمبه زدن . صدای برخورد خایه هام با کسش فضای اتاق رو پر کرده بود . من وحشیانه تلمبه می زدم و از تماشای موجی که به سینه های آیدا می افتاد لذت می بردم و آیدا تند تند نفس می کشید و آه و اوه می کرد . داشت آبم میومد . تا اومدم کیرم رو بیرون بکشم آیدا پاهاشو محکم تر کرد و به من این اجازه رو نداد و آب کیر من با فشار خالی شد توی کسش . آهی کشید و خودش رو شل کرد من هم بی حال افتادم روی آیدا . چند لحظه که گذشت دیدم آیدا به آرومی داره کیرم رو از کسش بیرون می کشه . کمی جابجا شدم تا راحت کارشو انجام بده . کنجکاو شده بودم میخواد چیکار کنه . کمی با کیرم بازی کرد تا دوباره آروم آروم شق شد . دیدن این صحنه که آیدا لخت مادرزاد روی تخت خوابیده و با چشمان بسته داره با کیرم بازی می کنه ، برای شق کردن دوباره من کافی بود . آیدا بعد از اینکه کیرم و حسابی دست مالی کرد . غلتی خورد پشتشو به من کرد . باورم نمی شد . یعنی آیدا دوست داشت از کون بکنمش . برق از سرم پرید . زود دست به کار شدم . برش گردوندم روی شکمش . لای لمبه های کونش رو باز کردم و تف بزرگی انداختم دم سوراخ کونش . سر کیرم رو با احتیاط گذاشتم دم سوراخش و کمی فشار دادم . باورم نمی شد کون به اون بزرگی و نرمی تا به این اندازه تنگ باشه . سر کیرم که رفت داخل کمی صبر کردم و بعد آروم روی آیدا دراز کشیدم . کیرم تا دسته توی کون آیدا فرو رفت . تکون سختی به خودش داد که معلوم بود خیلی دردش اومده . کمی صبر کردم تا عضلاتش شل بشه . آیدا آروم کونش را بالا و پایین کرد . چند بار این عملو تکرار کرد و بعد که سوراخش کمی جا باز کرد آروم خوابید . من آروم آروم شروع به تلمبه زدن کردم . الان دیگه سوراخش گشاد گشاد شده بود . من به سرعت تلمبه می زدم و خود آیدا هم با ولع کونش رو پایین و بالا می کرد و کونش اونقدر بزرگ و نرم بود که حس می کردم روی پر قو خوابیدم . لمبه های کونش رو از دو طرف باز می کردم و تلمبه می زدم . تخت همزمان با تلمبه های من پایین و بالا می رفت و تکون می خورد . آیدا پاهاش رو بالا برده بود و هوم و هوم می کرد . ده دقیقه طول کشید تا آبم بیاد .آبم رو تا قطره آخر ریختم توی کونش و همون جا بی حال افتادم روی آیدا . چند دقیقه که گذشت . به آرومی از روی کمرش پایین اومدم و کنار تخت ایستادم . لبش رو بوسیدم و در گوشش گفتم : ممنون… وقتی از دستشویی برگشتم آیدا لباس هاشو پوشیده بود و ملافه رو کشیده بود روی خودش . صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم صبحانه مفصلی تدارک دیده و کنار میز صبحانه واسم یه یادداشت گذاشته : دلم نیومد بیدارت کنم . من رفتم بیمارستان . الان برم بهتره . مادرت بیاد استراحت کنه که دوباره شب بتونه برگرده بیمارستان.از سر کار که برگشتی نرو پایین بیا بالا خونه ما . منتظرتم . قربان تو آیدا


👍 40
👎 1
353619 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

270179
2011-01-03 00:51:01 +0330 +0330
NA

خوش بحالت امشب اگه بخوای من کمکت میکنم اخه کمک کردن به مردم صواب داره

4 ❤️

270180
2011-01-03 08:20:18 +0330 +0330
NA

:D خوب بود مرسی =D>

2 ❤️

270181
2011-01-03 08:48:04 +0330 +0330

به سرعت سوار ماشینم شدم
به سرعت برادرم رو به بیمارستان بردم
برادرم رو به سرعت به سی سی یو منتقل کردند

از پشت تکمه های پیرهنش رو باز کردم رو به جلو خوابوندمش ، دو تا سینه بزرگ و برجسته جلوی چشمام یهو تولوپی از سوتین بیرون افتاد

توی رویاهام تجسم کرده بودم


آب کسش از دو طرف کیر من بیرون زده بود


کیرم تا دسته توی کون آیدا فرو رفت – آیدا پاهاش رو بالا برده بود و هوم و هوم می کرد !!!

من کون بند نیستم ولی کون بند هارو دوست دارم :))

1 ❤️

270183
2011-01-03 11:45:46 +0330 +0330
NA

داستان خوبی بود اما یه سوتی دادی . اول که رفتی تو اتاق دکمه های پیرهنش باز بود . بعد تو از پشت کدوم دکمه رو باز کردی .
این سهل انگاری هاست که مشخص میکنه کدوم داستان واقعیه و کدوم داستان فقط داستانه

4 ❤️

270184
2011-01-04 00:40:02 +0330 +0330

خوب بود،مرسی…

0 ❤️

270185
2011-01-04 00:55:31 +0330 +0330
NA

این دفعه که داداشت رفت بیمارستان ماراهم خبرکنsingles0709.jpg

6 ❤️

270186
2011-01-04 01:57:10 +0330 +0330
NA
آهاي ددوول طلا،مهدي بي کس واسه سرت جايزه گذاشته..!!! چيکارش کرده بودي تو،هان؟ چرااينهمه خط ونشون ميکشه جوابشونميدي پسر؟!!! نکنه يه گندي بالاآودري؟ياکه خيس کردي؟!!!
0 ❤️

270187
2011-01-04 19:24:30 +0330 +0330
NA

Kir mikham!Man alan ye kire gonde mikham bere to kosam!

1 ❤️

270190
2011-01-05 01:57:46 +0330 +0330
NA

مادر جنده مریض تو سی سی یو همراه میخواد ؟ یا مادرت هم رفته بده >:)

1 ❤️

270191
2011-01-05 05:45:03 +0330 +0330
NA

MOZUSH TEKRARI BOOD

1 ❤️

270193
2011-01-05 05:57:59 +0330 +0330
NA

ok.addet kardam!

3 ❤️

270194
2011-01-05 10:02:57 +0330 +0330
NA

داستان خشكلي بود البته بدون اون 2تاسوتي!
خداوكيلي خيلي كس خل اند كه ميشينن دروغ كس شعر مينويسنا-البته ما كس خل تريم كه ايناراميخونيم

1 ❤️

270195
2011-01-08 11:14:31 +0330 +0330
NA

خوب بود مرسي.اما كاري هم نه نظر ديگران ندارم.اما آخه واقعا" آدم نميتونه بعد از ارضاء اول براحتي ارضاء بشه.

0 ❤️

270196
2011-01-11 13:17:19 +0330 +0330
NA

خوب نوشتي آفرين- سعي كن بي نقصتر بنويسي

0 ❤️

270197
2011-01-27 09:46:12 +0330 +0330
NA

منو ياد خاطره سکسي خودم انداختي

0 ❤️

270198
2011-05-20 10:26:56 +0430 +0430
NA

BAD NABOOD VALI AGE MISHE BIYA TARAFO MA HAM BEZANIM ZAMIN
OON KHANOMI HAM KE DOOST DARE KOS BEDE MAN DAR KHEDMATAM

0 ❤️

270199
2012-04-12 14:45:11 +0430 +0430
NA

kheyli ali bood. merci dadash. bazam benevis. merci. montazere dastane badi ham hastam.

1 ❤️

270200
2012-07-14 04:46:15 +0430 +0430
NA

manam mikhammmmmmmmmmmmm

0 ❤️

270201
2012-09-14 14:30:06 +0430 +0430
NA

عالی بود
ترکیدم از حشرررررررررررررررررررررررر
من آرزوی همچین سکسی رو دارم
اوج فانتزی های منو نوشتی…

0 ❤️

270204
2014-11-26 01:45:04 +0330 +0330
NA

من در آرزوی سکس با خواهرزنمم واقعا عاشقشم میدونم اونم منو خیلی دوسداره،ولی نمیدونم چطوری پا پیش بزارم خیلی میترسم خوشش نیادو رابطمون دچار مشکل بشه

0 ❤️

566478
2016-11-29 19:39:47 +0330 +0330

عالی بود و واقعی .داستان به این میگن بدون دروغ اضافی

1 ❤️

637030
2017-06-30 15:19:36 +0430 +0430

خیلی عالی بود . قلم خوبی داری و جزئیات رو خوب به خواننده منتقل میکنی . محو داستان شدم و از اون فاز سکسیش بیرون اومدم .

0 ❤️

640297
2017-07-17 16:48:04 +0430 +0430

وای خیلی هیجانی بود منم یبار خواهر زنمو اینجوری کردم، تا اخرش چشاشو باز نکرد ،هر وقت یادم میفته سیخ می کنم

0 ❤️

649644
2017-09-04 12:39:35 +0430 +0430

خیلی با حال و البته واقعی بود

0 ❤️

674099
2018-02-17 23:28:30 +0330 +0330

دروغِ شیرین

0 ❤️

699454
2018-07-04 12:19:25 +0430 +0430
NA

اخ به این میگن هیجاااااان

0 ❤️

712719
2018-08-23 21:27:46 +0430 +0430
NA

اخه جقی میگی عاشقش بود تو اون حال که برادرت در حاله مرگه اون چطوری تونسته بفکر سکس باشه اونم باتویه جقی

0 ❤️

745128
2019-02-01 03:36:57 +0330 +0330

هیجان انگیز ترین سکس وقتیه که طرف تو خوابه

0 ❤️

765829
2019-05-06 09:47:54 +0430 +0430

جالب بود آگه بازم خاطره داری بنویس

0 ❤️

770489
2019-05-31 08:04:21 +0430 +0430

کاری به واقعی یا دروغ بودن ندارم … داستانت خوب بود بازم بنویس

0 ❤️

801773
2021-04-04 19:45:03 +0430 +0430

میتونم بگم نسبتا خوب بود. و غلط املایی هم نداشت خوشبختانه.

0 ❤️

817091
2021-06-25 21:59:29 +0430 +0430

بیمار قلبی، ثانیه براش ارزشمنده…سریع از سر کار رفتی خونه…سریع بردیش بیمارستان…خب مادرت زنگ میزد آمبولانس…کوسش با اینکه کیر خورده بود تنگ بود،،، اما از تنگی کونش تعجب کردی…دقت کن

0 ❤️

886529
2022-07-23 01:34:03 +0430 +0430

راستش داستان خوبی بودو از دید من کاملا می‌تونه واقعی باشه .چندجا خوب ننوشنی و غیر طبیعی ولی بازم خوب بود مرسی

0 ❤️

912395
2023-01-27 04:26:52 +0330 +0330

نوش جونت🌹

0 ❤️