کیفمو از دستش گرفتم گفتم اره من یه ادم چلاقم که دیگه نمیتونه هیچوقت درست راه بره حالا دست از سرم بردار چند نفرم داشتن مارو نگاه میکردن گفت اینجا زشته بریم ماشین حرف بزنیم گفتم ولم کن بابا من خودم میرم گفت علی خر نشو بیا لاقل رو چمن بشین ببینم, دیدم وضعش خرابه هی میخواد گریه کنه گفتم باشه بریم ماشین رفتم ماشین و در عقب رو باز کردم گفت عععهههه چرا اینجوری میکنی بیا جلو گفتم نامحرمی و عقب نشستم اونم گفت که اینطور در عقبو باز کرد و اومد کنارم نشست . حالا مکالمه رو مینویسم تا راحت بخونید :
یاد اهنگ صادق افتادم :
چای داغ با یه مارلبروی کون قرمز
چشما روت اما دنیای تو فول دپرس
بیخی حاجی بزار بگن ابلهه
تو دیدی بگو باشه بعد بزن قهقهه
نخورده سر همه به سنگ که خو
نبودن همه تو تاریکی شب که تو
بودی و شنیدی صدای زوزه هارو
غژغژ استخون ناله های مارو
هیچوقت فکر نمیکردم اخرش اینجوری بشه اخرش، الان چند ماه گذشته و پام هم درست شده ولی این قلب لعنتی که بخاطر کسخل بازی خودم شکست هیچوقت خوب نمیشه
یادتون باشه واسه کسی که دوستتون داره هیچوقت مغرور نباشین من اصلا نمیدونم چرا اینجوری کردم امیدوارم هیچوقت این خریت ها سراغتون نیاد
ممنون که وقت گذاشتین و خوندین همتون عشقین چه فحش بدین چه ندین همتون تو قلبمین, فدا
نوشته: علی
کائنات جوابتو دادن ولی این ی چیز روان شناسیه ک خانم ها هرگز عشق اولشونو فراموش نمیکنن هرگز حتی اگه دوباره ازدواج کنه و بچه دار هم بشه اگه واقعا که این جوری تعریف کردی دوست داشته باشه بازم حاضر برگرده باور کن اینو! Good luck
سلام دوستان علی هستم نویسنده متن
راستش قرار بود کل داستان یه قسمت باشه منم چون طولانی بود تیکه تیکه فرستادم متن رو ولی همشو درعرض چند دقیقه فرستادم سایت حالا فکر کنم ادمین تصمیم گرفته که اینجوری قرار بده و فکر کنم با این کارش رید تو جذابیت خاطرم
از همتون عذر میخوام
داستانتون زیبا و موثر بود ولی همینکه 2 قسمت شد داستانو خراب کرد و اگه قرار بود 2 قسمت بشه باید از وسطای داستان همونجا که مادرش رفت مسافرتو تو قسمت اول تموم میکردی ===مرسی جالب و غمگین و شاید اموزنده بود
بکس من قرار بود بیام سایت شهوانی ولی انگار ادرس رو اشتباه دادم اومدم تو سایت سازمان تبلیغات اسلامی
عزیزانی که میگن اولش رو باور کردن اخرش را نه
اولا بهتون بگم که خداییش من اول میخواستم بنویسم که داستان تخیلیه و شاید اینجوری شما خودتونو درگیر نمیکردید که واقعیه یا دروغ
من قوه تخیل خوبی دارم و میتونستم اخرش رو جوری بنویسم که همتون حال کنید و خلاصه دروغ بنویسم
ولی فقط خواستم عین حقیقت رو بنویسم و شرمنده که حقیقت برخلاف میل شما اتفاق افتاده:))
دوست عزیزی هم که گفته غیر ممکنه یه شبه حجابشو برداره و بخاطر انتقام از من با مانتو بیاد با یکی دیگه دوست بشه دوست عزیز من انقدر اخراش حالم بود که حوصله نوشتن نداشتم این خانم قبل از برگشتن من به دانشگاه با اون اقا دوست شده بود و من نتونستم زیاد توضیح بدم که تو اخرین حرف زدنمون تو ماشین واقعا خرابش کردم و اونم میخواست مثلا با این رفتاراش منو خراب کنه که من وانمود کردم به تخمم نیست ولی حقیقتا عذاب میکشیدم.
این روزا هم بازم چادری شده و تنها میره و میاد فکر کنم کات کردن و یه جوری هم منو نگاه میکنه شاید بعد امتحانا رفتم باهاش حرف زدم مهم نیست خیانت کرده چون کارای من از خیانت بدتر بود فقط اینو میدونم که دوسش دارم و تحقیق میکنم اگه کات کرده باشه میرم باهاش میحرفم و اگه اتفاقی بیافته میام باز مینویسم
هیچ اصراری ندارم باور کنید ولی این حقیقته و چون واسم عجیب بود اومدم بنویسم و الا کلی اتفاق عادی واسم افتاده حتی سکسی ولی نیومدم هیچکدوم رو بنویسم ولی این یه سال فرق میکرد که واسه خودم هنوز هم باورش سخته
به عنوان یه داستان یا بهتر بگم خاطره،خوب نوشتی
و من لذت بردم
ولی متاسفانه الانم داری میگی اون خیانت کرده
درحالیکه هرطوری ک نگاه کنیم 80_90% مقصر بودی و به اقتضای سنت بچه گونه رفتار کردی
در هر حال خوب نوشتی
شاد و سلامت باشی
خیلی کیری نوشتی کسمغز