خوردن پاهام توسط داداشم

1396/05/22

سلام داستانی که میخوام براتون بگم ماله 6 ساله پیشه وقتی که من با اصرار زیاده خانوادم به ادامه تحصیل مجبور شدم.اولای مهر بود و من ورودیه مهر بودم دانشگاه ازاد ته قبول شدم
اونجا رو زدم چون عمم و عموم اونجا زندگی میکنن و باید میرفتم خوابگاه.
اخرای شهریور بود نزدیکای 25 که خداحافظی کردم با خانوادم و وسایلمو برداشتم و رفتم ته.گذشت و گذشت تا عروسیه پسر عمم شد وسطای آدر بود
از شنیدن خبر عروسیش هم خوشحال شدم هم ناراحت چون عروس عمم از فامیل بود و دختره واقعا دختر خرابی بود ولی شنیده بودم که پسر عمم خیلی دوستش داره براهمین نمیتونستم حرفی بزنم.مامانم زنگ زد و گفت داریم میاییم تهران و رسیدیم خبرت میکنیم.منم رفتم دانشکاه و قضیه رو گفتم اول که اجازه خروج نمیدادن تا گفتن وایسا با خانوادت صحبت کنیم زنگ زدن و اوکی شد.زنگ زدم به دوست پسرم و بهش گفتم اگه میشه بیاد دنبالم چون خونه عمم یکم دور بود. اومد دنبالم و تو ماشین هول هولی ارایش کردم و یکم به خودم رسیدم.رفتم خونه عمم و همه جمع بودن و سراغ مامانم اینا را میگرفتن ک گفتم تو راهن.شب بود که رسیدن.من و داداشم ی رابطه ی خیلی خوب و صمیمانه ای داریم اون ازم 6 سال کوچیک تره و اون موقع 14 سالش بود.تا داداشمو دیدم بغلش کردم و کلی بوسیدمش چون خیلی وقت بود ک ندیده بودمش.رفتیم شام بخوریم و چون شلوغ بود زنونه و مردونه رو جدا کرده بودن
من و دختر داییم و خالم و عروس داییم چون ازدحام بود اومدیم اتاق دختر عمم برای خوردن شام.ک دیدم داداشم با ی سینی غذا پشت دره گفتن محمد بیا تو با اینی که سنش کم بود ولی حیا داشت.گفت ک بگو حجابشونا رعایت کنن.بچه ها خندیدن ولی یکم خودشونا جمع کردن.اومد و گفت اونجا همشون ادم بزرگن میشه اینجا بهورم گفتم اره بشین رو زمین.نشست رو زمین و شروع کرد ب خوردن و ما زود تر تموم شد.ما پاشدم لباس راحتی بپوشم چون قرار بود بعد شام مردا برن تو حیاط و زنا برقصن.یه کت و دامن کوتاه تا بالای زانوم داشتم برداشتم و اومدم رو تخت وایسادم به محمد گفتم داداشی نگاه نکن تا عوض کنم و کت و دامنو پوشیدم و نشستم رو تخت و پامو از روتخت گذاشتم زمین و میخواستم ساپورتمو بپوشم دیدم نیست فهمیدم تو ساکه به داداشم گفتم پاشو بیار اونم ساکمو اورد و گذاشت جلوم و گفت برش دار با لحن تند ولی بعدا میگفت ک تند نبوده منم دیدم جلو بچه ها زشته و چون اونا اخلاق منو میدونستن و میدونستن که میس هستم تعجب کردن.منم تا واکنش اونارو دیدم گفتم چی گفتی سریع درش بیار.بدبخت ترسید گشت تا پیداش کرد گفت بگیر گفتم من بگیرم سریع خودت پام میکنی شوکه شده بود و خجالت تمومه صورتشا سرخ کرده بود گفت اخه اجی گفتم اخه نداره سریع گفت چشم وایسادنی دولا شد پامو برداره از زمین گفتم چ غلطی میکنی سریع زانو بزن جلوم.اونم ک دید من عصبانیم چیزی نگفت زانو زد پامو برداشت گذشت رو پاهاش و جوراب اسپرتمو دراورد.پامو بلند کردم گفتم بیا جلو تر تا پامو بزارم رو شونت.اونم بی هیچ حرفی اومد جلو تا فعمیدم چشمش خورد به شورتم چون توری بود تا حدودی خط کسم معلوم بود یکی زدم تو سرش گفتم کارتو بکن سرشو انداخت پایین اون یکی جورابمو در اورد.پامو بلند کردم ک کفشو ببینم الکی گفتم وای چ کثیفه حالا ساپورتمو کثیف میکنه با اینی ک من خیلی حساسم رو پام همیشه تمیز و لاک زدس.همینجوری گفتم پاشم پامو برم بشورم که بچه خندین ک گفتن ای بابا تو دیگع چرا منم گفتم هیشششش میخواستم نفهمه محمد.محمد گفت چرا چیشده مگ نسرین.نسرین دختر داییمه.اونم باز خندید و گفت هیچی هیچی.گفت نه بگو دیگه و خودشو لوس کرد منم گفتم میخوای بدونی چیه بی معطلی پامو گذاشتم جلو صورتش.خودشو کشید عقب گفت سارا این چ کاریه گفتم خفه شو مگه نمیخواستی بدونی جیه قضیه حالا من بهت میگم و پامو بردم جلو تر گفتم بو بکش سریع بلند شد وایساد ک بره بیرون مهسا دختر خالم پاشد رفت جلو در من اومدم محمدو گرفتم و اوردم رو تخت
بهش گفتم مگ نمیخواستی بدونی.اونم ترسیده بود خیلی شدید.گفت نه ابجی و بغضش ترکید.گفتم این کارا فایده نداره باید بو بکشی گفت اخه بوی بدی میده اذیت میشم منم گفتم پاهاش من بوی بدی میده اشغال به دختر خالم گفتم برو چکمه های منو بیار درو باز کرد و رفت از رو جاگفشی چکمه هامو بیاره ک بهش گفتم از خودت و نسرین و مریمم بیار اونم گفت نمیتونم ب نسرین گفتم پاشو کمکش کن.رفتن و اوردن.درا قفل کردن ک عروس عمم گفت رو فرش نذار کثیف میشه برین تو بالکن.بلندش کردم رفتیم تو بالکن خابودنمش رو زمین با شال دور کمر نسرین پاهاشوو بستم و ب مریم و مهسا گفتم دستشو بگیرین نشستم رو شکمش محکم ک ی اخ بلندی گفت گفتم صدات در بیاد ب مامان میگم یواشکی اومدی نگا شورتم کردی اونم فقط گریه میکرد و سر تکون میداد.چکممو برداشتم و گذاشتم رو صورتش هی صورتشو این طرف اونطرف میکرد.ولی بعد 20 ثانیه بی حرکت شد ک نسرین گفت نکنه مرد برداشتم دیدم نه زندس اون یکیا گذاشتم رو صورتش باز اولش براش بد بود و هی تکون میخورد.تا این ک حس کردم بوش براش عادی شده.برداشتم و پاشدم وایسادم نمیدونم چیشد ک یهو مثل دیونه ها رفتم رو صورتش وایسادم با شدت تموم که بعدا فهمیدم دماغش کج شد و بعد ک بردیمش دکتر گفت اگه تا یک هفته اومده بودین میتونستم حا بندازم.من وقتی میرم تو حس میس واقعا اخلاقم عوض میشه.رو صوتش بودم و هی راه پامو بلند میکردم و با ی پا وایمیستادم تا سنگین تر بشم.ک یهو دیدم نسرین اومد جلو.گفت میزاری منم از این سگ کوجولو استفادع کنم گفتم اره گلم ماله خودته اومدم پایین و با روی پام یکی زدم ب شکمش.نسرین اومد و به محمد گفت دهنتو باز ک لیس بزن اون بدبختم وقت گوش میکرد.شروع کرد لیس زدن و اول کم میزد ک دیگه خودش از نوک انگشت تا پاشته رو لیس میزد میکرد تو دهنش.منم اومدم رو شکمش اما اینبار با کفش مهسا هم اومد و جورابشو دراورد و کرد تو دهن محمد به مریم گفتم بیا جلو گلم گفت نمیخوام گفتم بیا بابا ماله همس حالشو ببر گفت گناه داره گفتم بابا ج گناهی گفت من تازه دارم میام تو این خانواده و نذار خاطره بد ازم داشته باشه گفتم چ بخوای چ نخوای دیده ک تو بودی تو این ماجرا مریمم اومد جلو گفت پس باشه منم یکم انجام میدم.دیدم اومد و شروتشو دراورد و جورابو از دهن محمد دراورد و نشست رو صورتش سر محمد و به صورتش فشار داد دیگه 4 نفری به جونش بودیم که مهسا گفت میشه با کیرش بازی کنم گفتم اره هرکاری میخوای بکن ولی تو گوشش گفتم مواظب تخماش باش.اونم اومد و شروع کرد ب بازی با کیرش کوچیک بود حدود 13 14 سانت دیدم مهسا میخواد ساک بزنه اومدم جلوشو بگیرم گفت تروخدا خیلی سفیده بزار ولی اروم جوری ک محمد نفهمه دولا شد و شروع کرد به خوردن کیرش ک دیدم داره میره تخماشو بخوره گفتم نه دیگه ک گوش نکرد و با کسش داشت بازی میکرد.یهو به خودم اومدم دیدم خیلی وقته ک بچه ها بجونشن و داره اون زیر جون میده.گفتم بسه دیگه.بچه ها پاشدن دیدم محمد مثل ی مرده شده ب زور چشماشو باز میکنه دور دهنش سفیدی زده بود.ک گفتم همگی یکی چندتا تف میندازین تو دهنش و بایدقورت بده بچه ها گفتن یکی 10 تا گفتم طول میکشه یکی 3 تا ک انداختیم تا رسید به مریم .مریم گفت من میخوام ی کاره دیگه بکنم سرشا بلند کرد و گذاشت زیر بغلش.واقها هوا گرم بود و چون بچه هام حالشون فرق میکرد عزق زیادی کرده بودن.مریمم هی سرشا ژیر بغلش فشار میداد ک دیگه دیدم داره خفه میشه اومدم جداش کردم.بعدم ی تف کرد تو صورتش و شورتشو پوشید و اومدیم تو اتاق و بهش گفتم پامیشی میری صورتتو میشوری بعدم ی ادکلن میزنی و میری بیرون چون بوی کس و پا و همه چی میداد.از اون روز 6 سال میگذره و من 2 ساله دیگع درس نمیخونم.محمد دیگ رسما 4 سالی میشه برده ی خودمه و پولم میده بهم به خاطر این کار.بهم پیشنهاد داده از این ب بعد برام مشتری بیاره و منم اجازه بدم مجانی کونمو بخوره.
این داستانو الان ک مینوشتم وسطاش گریم گرفت چون من محمدو خیلی دوستش دارم ولی اون شب چون دفعه اولش بود خیلی دلم به حالش میسوزه ولی حالا ک خودش مایله مشکلی ندارم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه
راستی اگه نظراتتون خوب بود.داستان فتیشه محمد با دوست پسرم و خودمم میذارم.
باتشکر از شهوانی

نوشته: sara kelaner


👍 8
👎 31
40321 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

645041
2017-08-13 20:48:54 +0430 +0430

خواهربرادر آره،،،بی حیایی دیگه

0 ❤️

645046
2017-08-13 20:58:07 +0430 +0430

بااون لحجه تخماتیکت دختره کوس گشاد هرزه

0 ❤️

645069
2017-08-13 21:40:57 +0430 +0430

بچه بیچاره رو زدی ترکوندی میگی نشستم گریه کردم?
چه خطرناکین شما دخترا

0 ❤️

645071
2017-08-13 21:41:47 +0430 +0430

دروغ و چرت و پرت بود.

0 ❤️

645087
2017-08-13 21:59:45 +0430 +0430

خوش غیرت عزیز اسکل تپه یک نفر بیشتر جمعیت نداره اونم ارشه!! خواهشا اون بدبختو اوارش نکنید!!

1 ❤️

645092
2017-08-13 22:07:10 +0430 +0430

عمه ننه این چه کسشری بود تفت دادی،از کجا جنس میگیری ساقیت کیه؟بدبخت مطمئنم از بس گائیدنت پولتو ندادن نسبت به پسرا عقده ای شدی و تخیلاتتو اینجا نوشتی،درضمن انگشتتم از اونجا بیار بیرون رو مغزت تاثیر میذاره… ? فکر بد نکن دماغتو میگم

3 ❤️

645098
2017-08-13 22:38:30 +0430 +0430

به جان خودم داداشت و دوستاش(یا فامیلا)گرفتن 4نفری کردنت اینقدر زبون دراوردی. (dash)

2 ❤️

645108
2017-08-13 23:02:37 +0430 +0430

فقط میشه گف کیر تو مغز کیریتون (dash) (dash) (dash)

0 ❤️

645116
2017-08-14 00:13:19 +0430 +0430

نظرم چیه؟انصافا ارزش فحش دادن نداری…خب دوستان شما هم فحشش ندین،ایشون فقط یکم عقده ایه،البته جدای این که تو خانه عفاف کار میکنه…ولی کاش قبل از فرستادن داستان دوباره میخوندیش،شاید بالا میاوردی و مام راحت میشدیم…نصفه خوندم راستش…معلوم بود اخرش چجوریاس…کلیشه و فانتزی احمقانه میسترس های دوزاری ایران…دیسلایک،همین!

1 ❤️

645124
2017-08-14 03:11:29 +0430 +0430

اَه ی داستان خوب ندیدیم تو این مدت
همش خیال بافی

1 ❤️

645147
2017-08-14 06:44:24 +0430 +0430

همون خط اول که گفتی بزورفرستادن دانشگاه!فهمیدم،اشتباه کردن!!تورو باید شوهر میدادن،میرفتی سر خونه و زندگیت!! ? (dash)

2 ❤️

645158
2017-08-14 07:43:08 +0430 +0430

Zena Zade :||||||||||||
to Unnormal Tarini :|||||

0 ❤️

645181
2017-08-14 09:51:18 +0430 +0430

هرزه جان ننویس جوگیر شدی ریدی
کی میشه این کسشرا از شهوانی جمع بشن

0 ❤️

645182
2017-08-14 09:55:15 +0430 +0430

بیلَخ باو…دانشگاه ازاد ته قبول شدی؟نمیدونم چرا عین تخم آدم نمیگید تهران.

0 ❤️

645188
2017-08-14 11:12:31 +0430 +0430

کــص ننت اولا دوما ننویس داستانت از داستانه منم کیری تر بود

0 ❤️

645223
2017-08-14 14:14:24 +0430 +0430
NA

هنده مگه به این شیوه کس میگی کمتر فیلم ببین
جقی???

0 ❤️

645232
2017-08-14 14:55:09 +0430 +0430

ینی الان ویلچر نشین شدی؟شایدم فقط یه پاتو خورده.

0 ❤️

645241
2017-08-14 16:35:00 +0430 +0430

تو که راست میگی ولی کاکتوس تو کون آدم دروغگو

0 ❤️

645296
2017-08-14 22:07:54 +0430 +0430

زالو با اون قیافه تخمیش حداقل به یه کاری میاد ولی توی جنده خانوم دوزاری پوش باید کیر خر بدن دهنت تا آدم شی!حیف وجنات زالو کع تو رو باش مقایسه کردم گاله خانوم

0 ❤️

645405
2017-08-15 12:19:10 +0430 +0430
NA

واقعا حالمو بهم زدی، حیوون به تو شرف داره.

جنده

0 ❤️

645411
2017-08-15 13:11:22 +0430 +0430

یه مریض روانی دیگه…

0 ❤️

645427
2017-08-15 16:08:25 +0430 +0430
NA

بار ها گفتیم ساقی هاتونو به ماهم معرفی کنین ولله طرف شیشه میزنه انقدر لات والات نمیگه

0 ❤️

645455
2017-08-15 20:32:53 +0430 +0430

یادته رفتی سر یخچال قرص برداری خودکشی کنی؟چشمت که به خیار سالادی خورد برنامت عوض شد.
حالا میگی میدونستن میس هستم
منظورت میش بود؟
نه باو،حیف میش

0 ❤️

645637
2017-08-16 10:56:32 +0430 +0430

فقط اولشو خوندم. تابلو بود کسشره

0 ❤️

645674
2017-08-16 14:18:51 +0430 +0430

میس هان؟
من بودم چنان میزدم تو گوشت برق سه فاز از سرت بپره
البته داستانت دروغ بود.

0 ❤️

645689
2017-08-16 16:04:27 +0430 +0430

کص لیسای احمق نیازی نیست باور کنین سیک باو

0 ❤️

645707
2017-08-16 20:21:30 +0430 +0430

حجابشونا! خودشونا! صورتشا! ته؟! خواستی با کت و دامن ساپورت بپوشی؟؟! :/
عجب! :|

0 ❤️

653516
2017-09-21 05:34:17 +0430 +0430

تو که روانی هستی.
اما به هرحال داستان بعدی رو بزار شاید بشه باهاش زد

0 ❤️

682356
2018-04-16 23:53:00 +0430 +0430
NA

هههههه کس و شعر

0 ❤️

697871
2018-06-28 19:31:48 +0430 +0430
NA

دختره اسگل هرکی اسلیو تو شه بدبخت ترین انسان روی کره زمینه
حرومی بی‌حیا
خاک عالم تو سرت کنن یعنی
چقدر دلم سوخت واسه اون طفلی
گوه تو مغزت هرزه
داهاتی پلشت

0 ❤️

743225
2019-01-23 14:13:02 +0330 +0330

کیرم از پهنا تو سر صورته خودتو فکو فامیلتو اون طفلک

0 ❤️