خیانت یا انتقام؟

1393/03/09

این خاطره ای که می خوام بنویسم بر می گرده به پارسال . اول یکم از خودم بگم تا ویژگیهای اخلاقی و ظاهریم آشنا بشید. من بردیا 30 سالمه و استاد یکی از دانشگاههای تهران هستم. البته زیاد بچه درس خون نبودم که فکر کنید زود استاد شدم اتفاقاً خیلی هم بچه شرری بودم و همیشه جزوه تنبلای کلاس بودم ولی خوب آی کیوی خوبی داشتم تو دبیرستان در حد قبولی درس می خوندم و بزور واحد پاس می کردم. تو دانشگاه هم که وارد شدم دیگه رسماٌ ریدم و چند ترم مشروط شدم و کارم به شورای دانشگاه کشید و با هزارتا تبصره گذاشتن درس بخونیم. فقط از ترس سربازی درس می خوندم که برم یه سطح بالاتر چند سالی راحت شم. تا اینکه شدیم دانشجوی دکتری و جور شد که بریم دانشگاه درس بدیم (البته از دوره کارشناسی ارشد تدریس و شروع کرده بودم) . ظاهرم خوبه و به دختر بازای تیر میخوره ولی خوداییش هیچ وقت لاشی نبودم .دوست دختر زیاد داشتم ولی همیشه تک پر بودم و به دوست دخترام وفادار بودم. اصولاً ذهنم تا زمانی که با کسی بودم سراغ کس دیگه نمی رفت. این اواخر من سه سالی بود که با یه دختره دوست بودم و فکر کنم بیست و سومین دوست دختر زندگیم بود و دیگه حس می کردم باید یواش یواش به فکر ازدواج بیافتم و سعی کنم همین و به عنوان همسر بپذیرم. از طرفی هم خیلی خیلی سکسی هستم و هات و تو سکس هم هیچ رو دربایستی با کسی ندارم واسه همین کسی که باهاش بودم اونطوری که می بایست نمی تونست ارضام کنه . تو دورانی که هنوز دانشگاه درس نمی دادم خیلی کونده بازی در آورده بودم و انواع سکس ها رو تجره کرده بودم ( البته زمانهایی که با کسی نبودم ) یه جورایی دیگه ادعامون می شد خار عالم و گاییدیم دیگه و الان باید طرز زندگی و عوض کرد. تو مدتی که با نیلوفر بودم ( همین مورد اخیر رو می گم ) داشتم یه دوستی عاشقانه رو تجربه می کردم ولی خوب سکس هم سمت دیگه قضیه بود و مهم بود دیگه ! ولی هر بار که فکر می کردم نیلو ( نیلو صداش می کردم) اونطوری نمی تونه منو ارضاء کنه به خودم می گفتم خوب زندگی مشترک چیزای دیگه داره دیگه !!! تو هم که دیگه دهنه خودتو تو این چیزا گاییدی بسته دیگه برو به فکر یه زندگی پاک و از این جو چیزا باش …

از اون جایی که من استاد جوونی محسوب می شدم و تریپمم بقول دوستان دختر کش بود ( فش ندید خودم قبول ندارم زیاد، اینطوری می گن) دخترا دهن منو تو این سه سالی که دانشگاه درس می دادم ( از دورانی که دانشجوی ارشد بودم) سرویس کرده بودن . واسه نمره گرفتن ، کلاس خصوصی و … و هر بهونه ای سعی می کردن که بهم نزدیک بشن . انقدر دختر دیده بودم که چشم سیر شده بود . البته از شانس بد دقیقاً زمانی من افتاده بودم تو معدن دخترا که به یکی متعهد شده بودم ( نیلو) واسه همین این همه دختر با رنگ های مختلف و نمی دیدم .یعنی واقعاً نمی دیدم نه اینکه نخوام ببینم ( کسخلم دیگه ) . دوستام وقتی شرایط منو می دیدنمی گفتن دیگه از تو خوشبخت تر وجود نداره دهن سرویس راه به راه می کنیا! خوش بحالت . حتی یکی از دوستای دوران لیسانسم و بردم دانشگاهی که درس می دادم بعد کلاس گفت کونده چطوری می تونی درس بدی من که شق درد گرفتم دو دقیقه اینجا نشستم. بعضی وقتا فکر می کردم که شرایط به این خوبی چرا استفاده نمی کنم واقعاً . قبلاً ( قبل دانشگاه و یا دوره لیسانس ) خیلی بیشتر عشق و حال می کردم هر جا موقعیت بود سه سوت مخ می زدم و می بردم ترتیب می دادم ولی حالا چرا اصلاً ذهنم دنبال این چیزا نیست . اینا که دارن خودشونو پاره می کنن و روزی نیست که چند تا پیشنهاد نداشته باشم. ولی با خودم می گفتم باشه در عوض زندگی تمیزی دارم و با نیلو عاشق همیم. گذشت تا اینکه اختلافات منو نیلو بالا گرفت تا جایی که دیگه از کنار هم بودن لذتی نمی بردیم . زندگیمون یه روند یک نواختی گرفته بود و بیشتر همدیگرو تحمل می کردیم . شاید از سر عادت کنار هم بودیم . خلاصه روزای من می گذشت و زیاد آدم شادی نبودم که به نسبت شرایط زندگیم بتونم لذت ببرم. پدرم وضع مالی خوبی داشت و بهترین ماشین و خونه رو داشتم . تک پسر بودم و از نظر مالی شرایطم خیلی خوب بود و از نظر کاری هم تونسته بودم هیئت علمی یکی از دانشگاهها بشم . تو همین اوصاف و احوال بودم تا اینکه یه روز یکی از شاگردام که دختر شاسی بلند با موهای بلند بود اومد سمتم و گفت که با هام کار داره .جالب بود برام که چرا یه همچنین دختری با این تیپ خاص و من اصلاً سر کلاس ندیدم دلم واسه خودم سوخت که چقدر سر به زیر شدم. هیکلش باربی و صورتش مثل عروسک یود. یعنی با دیدنش آدم ارضاء می شد. ولی من تو اون لحضه واقعاً این حس و نداشتم و خیلی محترمانه گفتم بفرمایید در خدمت هستم. تو این فکر بودم که اینو با این تیپ چی جوری راه دادن دانشگاه ؟!! گفت مسیرتون کدوم وره چون من ماشین و تو کوچه کنار دانشگاه زدم تا اونجا بریم اگه مسیر تون با هام یکیه برسونمتون و حرف بزنیم. من که زیاد از موردای اینجوری بهم می خورد واسه به خطر نیافتادن موقعیت کاری اصلاً راه نمی دادم که طرف تا همین جاشم بیان جلو بخواد درخواست کنه که منو برسونه ولی نمی دونم چی شد حس کردم که واقعاً مشکلی داره و می خواد کمکش کنم. گفتم می رم سمت تهران پارس و اون گفت که اتفاقاً مسیرش همون طرف ( بعداً فهمیندم زر می زده ) سوار شدیم و راه افتادیم و تو مسیر گفتم که حرفشو بزنه . تو ذهنمم این بود که الان شروع می کنه می گه من عاشق شما شدم و از این کس و شعرا . خلاصه بعد از کمی که از طول مسیر گذشت گفت چند وقتی هست که نمی تونه درس بخونه و یه موضوعی ذهن شو به هم ریخته و می خواد خود کشی کنه و … (منم با خودم گفتم ای بابا اینم مثل بقیه) . گفتم چرا مگه چی چه شده ؟ گفت نمی تونم بگم و خجالت می کشم و قابل گفتم نیست و از این چیزا … ولی اگه به شما بگم فکر کنم خالی بشم. و منم هی اصرار که بگید تا راحت شید و فلان …تا اینکه چیزیو گفت که اصلاً فکرشو نمی کردم. گفت که دوست پسر ش یک ماه پیش اومده خونشون و پردشو زده و الان هم دیگه خبری ازش نیست ! و اینکه تو این مدت دو بار اقدام به خودکشی کرده و فقط مادرش از این موضوع با خبره .و الان از اینکه دیگه دختر نیست و در آینده کسی اونو نمی پزیره و این چیزا غصه داره و افسردگی گرفته و فکر می کنه که همه چیز زندگیشو از دست داده و باید بمیره دیگه. من همینجوری به یک سمت خیریه شده بودم تو فکر بودم و نمی فهمیدم چرا اینو گفت . با خودم می گفتم اگه راست باشه خوب چرا به من می گه ؟ مگه من پرده دوزم ؟ اگه دروع می گه هدفش چیه ؟ اگه دروغ باشه پس این دختره هدفش مثل بقیه دخترا زدن مخ من واسه ازدواج نیست و هدفش اینکه که بگه من الان اوپنم بیا بزن توش اگه خواستی. خلاصه بعد از کلی آنالیز و پردازش اطلاعات من بنا رو به واقعیت گذاشتم و گفتم فرض کنم راست می گه و کمکش کنم . شروع کردم به کس شعر بافتن های منطقی و به سخره گرفتن باروهای دینی مبنی بر اهمیت داشتن پرده در زن و یک کس شعرایی می گفتم و از خودم و شر و رورایی در می آوردم که نگو. اصلاً پرده چیه ؟ بیخیال بابا فکرتو مثل اروپایی ها کن . 90 درصد دختراشون تا قبل 18 سال پرده ندارن ول کن بابا مگه چی شده که بخوای خودتو بکشیو از این چیزا.
یکم که آروم تر شد یه کم راجع به درساش براش صحبت کردم و از اینکه چه طوری باید درس بخونی و برنامه ریزی کنی و سعی کنی با قدرت از کنار این مسئله بگذری و اصلاً اتفاقی نیافتاده و هستن در آینده آدمایی که این موضوع رو راحت قبول کنند. اونم گفت نه اصلاً همچنین مردایی پیدایی نمی شن و … دیگه سرگرم این حرفا بودیم که رسیدم به مقصد یعنی خونه بنده . موقع پیاده شدن گفت می توم شمارتونو داشته باشم استاد عزیزم گفتم خواهش می کنم و شمارمو بهش دادم گفتم که هر وقت نیاز به کمک داشتی می تونی تماس بگیری. گذشت تا اینکه جلسه بعد سر کلاس دیدمش عجب تیپی زده بود . اومده بود میز اول هم نشته بود و چاک سینه اشم باز گذاشته بود و هی تا چشمم بهمش می افتاد شروع می کرد ادا و اصول در می آورد. فهمیدم حرفای اون روزش به احتمال زیاد کس و شعری بیش نبوده و خانم جنده تشریف دارن . بدم نمی یومد بکنمش ولی فکر درد سراش می افتادم بی خیال می شدم . اینجا به یکی می خندیدی هزارتا حرف واست در می آوردن چه برسه به اینکه بخوای…
بعد از کلاس کنار خیابون اومدم ماشین بگیرم جلو م زد ترمز گفت بفرمایید در خدمت باشیم استاد. خلاصه هی تعارف و اصرار دو باره سوار شدم ولی پشیمون بودم با خودم گفتم کسی نبینه حرف در بیاره واسمون که یه دفعه .گفت ممنون از حرفای قشنگ هفته پیش تون خیلی آرومم کردین و از این چیزا. بعد شروع کردن به سئوالات شخصی پرسیدن که مجردید یا متعهل ؟ گفتم مجردم ولی در حال متعهل شدن هستم. این و گفتم اگه فکری هم داره بی خیال شه . (بازم می گم من تا اینجاشم خداییش اینو اصلاً نمی دیدم و بیشتر به چشم یه دردسر می دیدمش تا یه فرصت .) تو راه گوشیم زنگ خورد . یکی از دوستام به اسم طاهر که اون م استاد دانشگاه بود و کونده عالم . بهم زنگ زد. چطو ری بردی کجایی ؟ گفتم فلان مسیر هستم گفت بیا کتابی که بهت گفتم و بدم ببری واسه فلانی گفتم که با کسی هستم بعداً می یام . اونم شروع کرد که کونده با کی هستی ای کیرم دهنت تک خوری می کنی و فلان منم می خواستم این دختره شاگردم نفهمه که اون چی می گه چو من به هر حال استادش بودم و احترام و از کس شعرا دیگه . یهو دختره گفت که من می رسونمتون هر جا که باشه گفتم آخه زحمت می شه اینجوری که؟!! گفت خوشحال می شم بیشتر باهاتون باشم . تا اینکه قرار گذاشتم جلو هتل آزادی دوستم اومد و سلام و احوال پرسی و این چیزا. بعد طاهر منو کشید کنار گفت عجب کسی دمت گرم وای تا حالا همچین چیزی ندیده بودم این دیگه چیه ؟ دمت گرم بابا دست ما رام بگیر و … خلاصه بدجوری تو کف دختره مونده بود که منم گفتم ببین مال خودت من که می دنی الان تو چه وضعیتی هستم. گفت راست می گی؟ گفتم آره بخدا می خوای باهاش صحبت کنم ؟ گفت یعنی می کنی این کار و ؟ گفتم ببنیم چی می شه ؟
خداحافظی کردیم و نشستم تو ماشین و خلاصه دختره از اینکه من بهش گفتم کسی تو زندگیم هست خیلی شاکی شده بود و تو خودش بود. یه دفعه برگشت گفت که یه چیزی بگم ؟ گفتم بفرمایید؟ گفت حوصله حاشیه روی ندارم من دوستتون دارم استاد. منم که آمادگی این حرف و داشتم خیلی راحت گفتم که ممنون شما لطف دارید ولی من متعهد هستم. شروع کرد به گریه زاری که تورو خدا انقدر سریع جواب ندیدن یه کم راجع بهش فکر کنید و منم گفتم نیاز به فکر کردن نیست و من جوابم کاملاً مشخصه . گفت کاش نمی گفتم دوست پسرم چی کار کرده باهام و نباید رازم و می گفتم شاید اینجوری شما قبول می کردید و هی گریه می کرد. آره شما پسرا همش شعار می دید . شما که روشن فکرید داشتن پرده دختر و اینکه با دوست پسرش رابطه نداشته مهمه چه برسه به آدامای دیگه . منم گفتم بخدا ارتباطی به اینکه من راز شما رو می دونم یا نمی دونم نداره . من واقعاً شرایط شو ندارم. گفت من چیزی ازت نمی خوام فقط بزار تو حاشیه زندگیت باشم و تو با عشق خودت باش . ولی منو پس نزن هیچوقت من چیز زیادی ازت نمی خوام و که منم گفتم نه به هر حال خیانت خیانته دیگه . و خواهش می کنم دیگه در این رابطه صحبتی نکنید. خلاصه جدا شدیم و او ن رفت تا اینکه شب دیدم از شماره ناشناس یه اس ام اس واسم اومد به این متن : ( یه نیلوی خوشگل واسه زندگیت نمی خوای!!) سریع به نیلو زنگ زدم گفتم این اس ام اس و تو دادی اونم گفت نه بخدا چه شده ؟ گفتم یه همچین اس ام اسی امده واسم . گفت نمی دونم و واسه اونم موضوع جالب شده بود. به همون شماره یه اس دادم که شما؟ جواب اومد نیلوفر شاگردتون ! پاک گیج شده بودم . با خودم گفتم یعنی این دختره هم اسمش نیلوفره ؟! رفتم لیست شاگردارو چک کردم دیدم بله همچین اسمی تو لیست هست. دیگه با خودم گفتم این یه امتحان الهیه و طرف هم که دیگه هم اسمه فلانیه پس من اصلاً دیگه نزدیکش نمی شم و از این چیزا… خلاصه از فردای اون روز گیرای دختره بیشتر و التماساش بیشتر و من حتی طاهرو بهش پیشنهاد دادم که خیلی هم شاکی شد و گفت من می گم از تو حس خوبی می گیرم یکی دیگه رو پیشنهاد می دی؟ خلاصه ول کن نبود و اصرار داشت که فقط یه بار از نزدیک منو ببینه و تنها باشیم . منم که این کار رو مساوی خیانت می دونیستم همش امتناع می کردم. خیلی زدم تو حال بیچاره دیگه خودم دلم می سوخت. تا اینکه گذشت و رابطه منو نیلو ( اولی ) روز به روز بیشتر به گوه کشیده می شد و دیگه به بی احترامی رسیده بود و به نظرم قدر منو نمی دوتست و به نظر اونم من قدر اونون نمی دونیستم و واقعاً از هم خسته شدیم بودیم و یه جورایی رابطمون تموم شده بود. حتی یه روز که دیگه خیلی دعوامون بالا گرفت و از همه چیز من ناراحت بود من بهش گفتم که تو باید قدر منو بدونی که اینقدر به تو متعهد هستم و اون برگشت گفت متعهد؟ وظیفته ؟ تا زه کی گفته هستی معلوم نیست تو اون جنده خونه ( منظور ایشان دانشگاه بود ) چه غلطی می کنی ؟ اینو که گفت یعنی دنیا رو زدن تو سرم با خودم گفتم خاک تو سر خرت بردیا . خیلی بهم ریختم و رو تخت دراز کشیده بودم که تو همین احوال نیلو ( دومی) زنگ زد که کجایی ببینمت استاد جونم ؟ گفتم چیزی شده ؟ گفت توروخدا شام مهمون من باش امشب و همین یه درخواست و واسه آخرین بار دارم. منم که اعصابم از اونجا خورد بود کرمم گرفت و گفتم به شرطی که آخرین در خواستت باشه ها !!! گفت بخدا آخریشه . گفتم خوب کجا ؟ گفت شام از بیرون می گیرم میام پیشتون اگه مهمون ندارید . گفتم باشه و آدرس خونمو دادم گفتم ساعت 9 بیا خونم. نمی دونم چرا این کارو کردم انگار یه حس انتقام جویی از کسی می خواستم بگیرم که قدر پسر خوبی مثل منو ندونست هر چند که هنوزم فکرد خیانت و نمی کردم. تا اینکه ساعت 9 زنگ زد به گوشیم و گفت جلوی در آپارتمانه و گفت که اجازه داره ماشینو بیاره تو پارکینگ؟ چون لباس مناسبی نداره که بخواد تو کوچه قدم بزنه . رفتم پایین و ریموت و بردم و درو باز کردم براش و خودم سریع از پله ها رفتم بالا که همسایه های خایه مال آمار نداشته باشن که با کیه و در آپارتمان و باز گذاشتم تا بیاد تو. خودم رفتم آشپزخونه چایی گذاشتم . حس عجبی داشتم این همه رابطه سکسی قبلاً داشتم ولی این یکی هنوز اتفاق نیافتاده بود و من حالی به حالی بودم . خلاصله نیلو وارد شد . واااااااااای چی می دیدم ؟!!! یه هوری بود یه فرشته بود. موهاشو صاف کرده بودو به خدا قسم می خوردم تا زیر رونش بود . یعنی قشنگ به ساق پاش هم می رسید. طلاییه طلایی . یه دامن کوتاه پوشیده بود و زیرش یه ساپورت مشکی . برای اولین بار بعد از مدتها گرمای شهوت وجودم و گرفت . اومد تو و یه جبعه شیرینی و یه پلاستیک که توش پیتزا بود دستش بود و انو گذاشت روی اپن آشپزخونه . گفت چه طوری استاد خوش تیپ من ؟ زبونم خشک شده بود. خلاصه نشستیم چایی خوردیم و یکم پذیرایی کردم ازش و دوباره شروع کرد به ابراز علاقه کردن و دوباره اصرار از اونو انکار از من. تا اینکه یک ساعتی که از اومدنش گذشته بود کتی رو که پوشیده بود در آورد که آویزون کنه که واااااااااای چی می دیدم باز دوباره ؟ چه هیکلی یعنی از این سکسی تر تو دنیا وجود نداشت. دو ر کمر باریک و یه باسن که اصلاً بهش نمی اومد واسه این بدن باشه یعنی یه مدل به تمام عیار. کثافت خیلی سکسی بود. یه تاپ بنفش که از جلوی یقشه پستونای سفید و بلوریش داشتن چشمک می زدن پوشیده بود. کتش و آویزون کرد و امد نشت روبروم و تو چشمام نگاه کرد گفت خیلی نا مهربونی . گفتم می تونی حس دوست دختر منو درک کنی و خودتو جای اون بزاری . گفت آره و وقتی به این موضوع فکر می کنم حالم از خودم بهم می خورده ولی مغزم فرمان هیچ تصمیمی و نمی ده و فقط می خوام داشته باشمت و با هات باشم. گفت که حس قدرت بهم دست می ده. گفت وقتی می بینم که شاگردات اینجوری خودشونو می کشن که بهت نزدیک شن و من الان ساعت 10 شب تو خونه تو هستم حس قدرت می کنم و می خوام از این نزدیک تر شم و هیچی مهم نیست برام . بهش گفتم ولی برای من خیلی مهمه چون خیانت نمی کنم. گفت بهتون نمیاد اینقدر وفا دار باشین. تو کلاس خیلی چیزا راجع به شما می گن ناراحت نشینا ولی می گن صد تا دوست دختر داره و از اون چیزای تیره ! گفتم از اون چیزا یعنی چی ؟ گفت روم نمیشه بگم چیزا دیگه ؟ ( منظورش بکن تیر بود ) منم دیگه پی سئوالم و نگرفتم و گفتم که نظر دیگران مهم نیست مهم اینه که من اینم. گفت به دوست دخترت حسودیم می شه کاش قدرتو بدونه .ولی مطمئنم نمی دونه . گفتم مطمئنی؟ گفت آره همیشه سزای آدمای خوب و متعهد آدمای قدر نشناسن. چقدر این حرفش با شرایط اون لحظه من جور در می اومد. گفت که من زیاد اصرار نمی کنم چون دیگه دارم خیلی خورد می شم و الی اگه تو بخوای ok من میرم ولی امیدوارم یه روز پشیمون نشی از اینکه پای چیزایی واستادی که بعداً بخندی و بگی چه حماقتی کردم. گفتم من پای همه اعمال وا می ستم شما خیالتون راحت. از طرفی دیدن این هیکل دیگه به جایی رسیده بود که داشت دست و پام می لرزید و صدام هم دیگه کاملاً به لرزه افتاده بود. نیلو گفت می شه اقلاً یه خواهش کنم واسه بار آخر ؟ گفتم باشه ؟ ( اینجا دیگه کرم خودم انقد بالا زده بود که هر چی فحش بود بخودم می دادم که چرا کاری کردم که طرف داره کلاً بیخیال می شه ) گفت بزار فقط یه بوس از لبات کنم و برم . منم که دیگه واقعاً دلم می خواست این کارو کنه از طرفی کلی خودم و چس کرده بودم که نه من نمی تونم خیانت کنم و … با حالت بی میلی گفتم باشه. اومد و نشت روی کاناپه ای که من نشته بودم و لبای داغش و گذاشت روی لبام یعنی دنیام زیر و رو شد. تو همون حالت لب تو لب پا شدیم هر دو مون و دیگه در حالت ایستاده من بودم که ول کن لباش نبودم .گفتم می خوای شام بخوریم بعد؟ گفتم شام من تویی عشقم. یه لب ساده الان تبدیل شده بود به عشق بازی کامل . حسی که داشتم در رابطه با هیچکدوم از تمام لحاظات سکسیم نداشتم نمی دونم شاید اینکه بار خیانت قاطیش بود موضوع رو حساس تر کرده بود واسم ولی واقعاً وجودم داشت می لرزید. نیلو هم دیگه آخ و واخش با لب گیری در اومده بود. چنان آخ و اوخ می کرد که آنگار وسط سکس گروهیه . تو همون حالت لب تو لب ایستاده بردمش سمت اتاق . هزارتا فکرد با هم قاطی شده بود هزارتا نگرانی از اشتباه بودن کار ولی بقدری شهوت منو گرفته بود که فقط به این فکرد می کردم که اول کارمو بکنم بعد می شینم به عواقبش فکرد می کنم. تو همون حال به سمت اتاق حولش می دادم اونم با همه وجود همکاری می کردو می می اومد و با صدای سکسی و شیطنت دخترونه می گفت یواش عوض چی کار می کنی باشه اومدم یواش تر . یعنی کثافت خیلی وارد بود چی جوری حرف بزنه . می گفت اومدم عشقم ، مرد سکسیه من که همه می گن خیلی سکسیه کجان الان ببینن که من الان تو بغل استاد سکسیه ام . یواش شیطون من یواش . واااااااااااااااای حرفاش روانیم کرده بود بوی عطرش مست مستم کرده بود . هولش دادم رو تخت افتادم روش شروع کردم گردنش و خوردن . می دو نستم چی کار کنم در حالی که خیلی غیر قابل کنترل شده بودم ولی حواسم هم به کارام بود. فقط در گوشش گفتم می توم تو سکس راحت باشم ؟ گفت یعنی چی ؟ گفتم تو استفاده از کلمات رکیک می تونم راحت باشم یا تو رفتارام ؟ چون رابطه ما استادو شاگردیه می گم . من تو سکس خیلی خاص رفتار می کنم. گفت آره عشقم آره زندگیم آره نفسم راحت باش. منم سریع کمک کردم تاپش و در آوردم و زیرش سوتین نبسته بود و سینه هاشو شروع کردم به خودن وحشیانه اونم داد می زدم آرده آره بخوره همشو بخوره از جا بکنشون ، گازشون بزن ، فشار بده ، منم که مثل کس ندیده ها حمله کرده بودم می خورم و آخ و آوخ می کردم با صدای کلفت چون می دونستم بیشتر حال می کنه اینطوری . که دقیقاً بلافاصله گفت قربون اون صدای مردونه و کلفت برم وااااااااااای دارم دیوونه می شم. سریع لباس خودم در آوردم و بعد شلوار جینمو پرت کردم یه طرف و نشتم رو سینه ش و کیرمو در آوردم گذاشتم رو دهنش و گفتم بخور جنده خانم بخور زود باش. اونم کل کیرمو کرد تو دهنش شروع کرد خوردن یعنی همه وجودم می لرزید وقتی ساک می زد. سریع کیرمو در آوردم یه لب وحشی ازش گرفتم و دوباره کیرمو گذاشتم تو دهنش و تا ته فشار دادم و با چشماش جوری نگاه می کرد که می شد از نگاش فهمید که داره می گه یعنی استاد شمایید؟!! دو باره کشیدم بیرون لب و گذاشتم رو لباش وحشیانه خوردن تمام صورتش تف مالی شده بود . سریع رفتم سمت دامنش یه کم سعی کردم بازش کنم دیدم سخته واسه همین از پایین دادمش بالا که ساپورتشو در بیارم . ولی خودش گفت نه وایستا در بیارم راحتر باشیم خلاصه خودش کمک کرد و دامنش و در آورد و بعد من ساپورتشون کشیدم پایید وای خدای من مثل برف بود سفید و بدون مو با رونهای تپلی که به کمر باریکش نمی خورد. یه شورت قرمز سکسی پوشیده بود که جلوش حالت توری بود و خط کسش مشخص بود. سرمو بردم نزدیک کسش از روی شرت یه لیس جانانه زدم آهش بلند شده و دیدم شرتش خیسه خیسه . یه کم بغل کسشو خوردم و مثل وحشیا شورتشو در آوردم یعنی انقدر ترشح کرده بود که خیسه خیس بود با دست تمام ترشحات رو از روی شرتش برداشتم مالیدم رو سینش داد می زد دیوونه ی سکسی کشتی منو . یه کم کس شو لیس زدم بعد پاهاش دادم بالا تا دم سوراخش کونشم یه کم لیسیسدم . بعد کیرمو بردم دم دهنش دو باره تا ته کردم تو و گفتم ساک بزن جنده می خوام جرت بدم . وای چه ساکی می زد حسابی که خورد دو باره یه لب وحشیانه گرفتم و خوابدم روش . کیرم گذاشتم دم سوراخش یه حول محکم دادم که در رفت لای پاش دو باره گذاشتم فشار دادم تو تا ته یه آهی کشیدم و یه داد بلند م اون کشید و شروع کردم تلمبه زدم به حالت خوابیده روش افتادم ولی با فاصله بعد موهای دو طرف گوشش و گرفتم دو دستم و نمی ذاشتم سرش تکون بخوره و اونم داد می زد بزن بزن بزن دارم می شم . فقط بزن و منم تندش کردم یه جوری که صدای تالپ تولوپش و گفتم الان همسایه ها می شون . در حالت ارضاء از قیافه اش فهمیدم که داره ارضاء می شه و تند تر زدم یه دفعه جیغ کشیده آاااااااااااااه اااااااااااااااه منم همین طور ادامه دادم تا اینکه صدای جیغش بلند تر شد و دوباره آااااااااااااااااه آاااااااااااه کشید و خوابیدم روش شروع کردم گوششاشو خوردن که داد می زد دیگه ولم کن خواهش می کنم . رنگش پریده بود دیگه . و لی حالا دیگه نوبت من بود کیرم از تو کسش در آوردم ولی خیلی با احتیاط گویا خیلی حساس شده بود بعد خواستم دوباره بزارم توش گفت نه یه کم وایستا الان دستت بخوره بهش می لرزم . یه کم لب گرفتم ازش و گفتم می خوام از پشت بکنم مشکلی نداری که ؟ گفت نه فقط یه کم رعایت کن اولش می ترسم. برش گردوندم گفتم خودت کیرمو تنظیم کن دم سوراخت اونم همین کارو کرد و گفت فشار بده . وای خدا یعنی کونی به این زیبایی وجود نداشت به نظر من . هی زور زدم دیدم سختشه . گفتم ساک بزن بدو کثافت بدو. شروع کرد تا ته کیرمو کرد تو دهنش. گفتم ارضاء شدی باید منو ارضاء کنی جنده . گفت باشه عشقم بکن هر جوری می خوای . خلاصه فشار دادم تو کون تنگش البته در فرم سگی . چقدر تنگ بود شروع کردم تلنبه زدن که نرم نرم شدو لیز لیز صدای شالاپ شلوپی می داد که خودش می گفت صداش داره دیوونم می کنه بزن بزن بزن . منم کون به این تنگی کم دیده بوده با توجه به کلماتی که این موقع سکس استفاده می کرد سرعتمو زیاد تر کردم . از کونش در می آوردم دو باره می کردم تو شاید 20 دقیقه از کون می کردمش و هر بار که در می آوردم و می کردم تو صدای هواگیری می داد خودشم خوشش می اومد. از فرم سگی دیگه هر دو خسته شدیم پاهاش داشت می لریزید درازش کردم رو دخت و چند دقیقه اونطوری کردمش و بعد گفتم برگرده با شکم به سمت بالا . یه بالش گزاشتم زیر کونش که بیان بالا و گزاشتم تو کونش و شروع کردم به زدم و همزمان خوردن لباش . در حالت ارضا گفتم داره میااااااااااااااااد داد میزدم اونم می گفت جووووووووووووون بکن بریز تو همشو که بعدش منم با فشار تمام کل آب و خالی کردم تو کونش و بعد از کونش در آوردم و گفتم بیاآخرشو بخور اونم شورع کرد به ساک زدن . که در همون حال موهاشو گرفته بودم و با بی شرمی فشار می دادم روی کیرم . بعد کنارش افتادم یه کم لب بازی کردیم و گفتم بریم دوش بگیریم که گفت خیلی دیرش شده ساعت نزدیک 12 بود دیگه لباساشاو پوشیدو رفت. از اون موضوع مدت زیادی می گذره و من دیگه با نیلو (اولی) رابطه ندارم و سر همون اختلافا بهم زدیم ولی هنوز درگیر کاری هستم که با نیلو ( دوم) کرد و هنوز نمی تونم درست با قضیه وجدان کنار بیام و نمی دونم خیانت کردم یا نه . هر چند که من خیلی تحمل کردم و پا نمی دادم ولی شرایط جوری شد که از اونجا به بعدش دست خودم نبود. ولی اگه گناهی هم کرده باشم پای غذابش هستم چون خیلی شیرین بود.

نوشته: بردیا


👍 0
👎 0
48742 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

419804
2014-05-30 06:03:00 +0430 +0430
NA

غلط املایی زیادی داری

دوباره از کلاس اول شروع کن به درس خوندن

خیلی دلت میخواد استاد بشی از این کارا بکنی

کمتر جق بزنی حتما یه چیزی میشی البته اگه تا قبلش کور نشده باشی

1 ❤️

419805
2014-05-30 06:53:13 +0430 +0430
NA

کونه لقت اینقدر دراز بود ترسیدم فعلا برم بخوابم بعد میام میخونم نظر میدم

0 ❤️

419806
2014-05-30 07:58:11 +0430 +0430
NA

ای استاد فرهیخته. شما تو مدرسه دیکته رو قبول شدی یا نه؟؟ اون هل دادن هست نه حول دادن. فحش نه فش. بلوند نه بلند. کلی دیگه هم بود که حوصله نوشتنش رو ندارم

0 ❤️

419807
2014-05-30 09:08:12 +0430 +0430
NA

من نمی دونم چرا هرکی داستان می نویسه فکر می کنه حتما باید بچه مایه باشه یا قد زرافه و هیکل فیلو داشته باشه یا استاد دانشگاه باشه تا یکی رو تور کنه . بابا به خدا ما بچه های جنوب شهر درس نخونده هیکل قناس هم بلدیم چیکار کنیم . اینقدر کس شعر ننویسد .

1 ❤️

419808
2014-05-30 10:00:52 +0430 +0430
NA

کس نگو بچه کونی کیرم تو کون ننت کس مغز لاشی با این خوزعولات مزخرفناکت اشغال لاشی جلقی کون دریده خاهر قهوه

0 ❤️

419809
2014-05-30 12:48:37 +0430 +0430
NA

من تا اونجا که متاهل رو متعهل نوشته بود بیشتر نخوندم.دیوث جاکش مثلا استاد دانشگاه هم هست

1 ❤️

419810
2014-05-30 13:35:16 +0430 +0430
NA

با مزه بود مخصوصا تیکه ( منظور ایشان دانشگاه بود ) خیلی خندیدم قلمت بد نبود ولی غلط زیاد داشتی باید ویرایشش میکردی. فحشت نمیدم تا دلت الکی خوش نشه

0 ❤️

419811
2014-05-30 14:33:44 +0430 +0430
NA

Kiram To dahane un nanat
ke ye bar
emla nagofte bet
ke neveshtano yad begiri
va
dar akhar
kose nanat
:X

0 ❤️

419812
2014-05-30 15:19:44 +0430 +0430
NA

اهای کونده تو کیر منم نیستی سلامی پاش پاشه

0 ❤️

419813
2014-05-30 15:28:06 +0430 +0430
NA

خواهر صاحب دانشگاهو گاییدم که همچین
استادی داره
نیلو اولی راست میگه اونجا دانشگاه نیست
جنده خونست
خاک تو سر دخترایی کنم که به خاطر نمره قبولی
حاضر هستن کوس و کونو بگا بدن
LOL

0 ❤️

419814
2014-05-30 17:37:12 +0430 +0430
NA

یعنی ادمین سایت بچه ها رو اینقدر عقب افتاده و بیسواد و سطح پایین میدونن که همچین داستانایی رو انتخاب میکنن.
به نظر من اینجور داستانا ارزش و سطح سایت رو خیلی پایین میاره.

0 ❤️

419815
2014-05-30 17:52:38 +0430 +0430
NA

کیر تو دهنت ما اینو چطوری بخونیم راستی تا کلاس چند درس خوندی کسمشنگ بی سواد

0 ❤️

419816
2014-05-30 19:10:20 +0430 +0430
NA

اسم داستانتو باید میذاشتی “آرزوهای یک جلقی با نگارش بهتر”

0 ❤️

419817
2014-05-30 20:16:21 +0430 +0430
NA

اره ما هم حتمآ الاغ تشریف داریم استاد ;-)

0 ❤️

419818
2014-05-30 21:20:52 +0430 +0430
NA

استاد همه چیز تموم!!!
مملکت ریدمان شده به همه دکترا می دن .هههه . دکتر جان سر کلاس اینجوری درس ندی دانشجوها خواب می رن.دکترا تنظیم خانواده داری که دانشجو پسر نداری؟

0 ❤️

419819
2014-05-30 23:07:35 +0430 +0430

به قول نیلو اولی اونجای که تو استادشی
جنده خونه است نه دانشگاه و البته نیلو دومی هم راس میگه استتتتاد. . .

0 ❤️

419820
2014-05-30 23:59:01 +0430 +0430

اومدم بخونم داستانو نظراته شما رو دیدم پشیمون شدم.

0 ❤️

419822
2014-05-31 00:33:11 +0430 +0430
NA

اومده بودم فحش بدم دیدم بچه ها زحمت کشیدن. اخه کونی دختره روز اول میرسونت در خونت بچه تهرانپارس و دوباره ازت ادرس میگیره پیتزا برات بیاره نکنه الزایمر داشته اقای متعهل

0 ❤️

419823
2014-05-31 02:11:19 +0430 +0430
NA

تابلو همون دانشگاه به پهنا تو کونت .کیر کلاغ تو کس بابات

0 ❤️

419824
2014-05-31 09:10:51 +0430 +0430
NA

استاد متعهل !! حتما استادی والا ! والا رو والی نمی نوشتی !!
ضمناٌٌ تخمی ترین استاد ها هم دخترها واسه نمره و خصوصی از چیزشون بالا میرن !!
تو که دیگه پولداری !!! نیازی به تحصیلات استادی هم نداری !؟
این همه اهن و تلپ کردی که بگیم استاد با ما دوس میشی !؟
نه استاد توی برج بالای شهر که همسایه خایه مال پیدا نمیشه ! تو که کنار خیابون اتو میزدی ! اما اگه ماشینت توی برج بود ! ماشین اونو کجات جا دادی !!! تو که برج ندیدی !! توی برج مث حیاط شما نیست که یه ماشین دیگه بچپونی جا بشه !!! ریموتو زدی و طرف رفت ماشین رو جا کرد … اوکی !! این همه اهن و تلپ که چی ؟! آخرش خواستی بگی … مغزت سر کیرته !؟ خواستی بگی اینم با تکنیک ساده و تکراری کرد کونت دیگه نتیجه اش همینه !؟

0 ❤️

419825
2014-06-27 14:36:10 +0430 +0430

خوب بود داستانت ولي متاسفانه دختراي دانشگاه مثه خر زير اين جور استادا ميخوابن ديگه اين چيزا زياد هست منم زاد ميبينم حالا خدائيش تو دو تا تلمبه زدي آبت نيومد بعد نتونستي اونو سيركني چون نيلو اولي گفت مثه خروس ابش زود ميومد اونم رفت سراغ يكي ديگه

0 ❤️

419826
2014-06-27 15:00:28 +0430 +0430
NA

تا اون قسمت سکسش خیلی عالی بود اما بعدش یه کم کیری شد…

0 ❤️

419827
2014-06-27 16:32:31 +0430 +0430
NA

فوق العاده بود احسنت لذت بردم
خیلی باکلاس نوشته بودی خیلی خوب بود
تا جایی که یادم میاد ندیده بودم همچین داستانیو
دمت گرم خیلی خوب بود آفرین

0 ❤️

689881
2018-05-26 08:13:41 +0430 +0430

راس میگه دیگ اینکه تعهد داری و خیانت نمیکنی لطف نیس ک بزنی تو سر طرف ! وظیفس…

0 ❤️