خیانت یا ایثار؟

1391/04/14

از دوران بچگی فقط دعواهای با با مامان یادمه … زندگی بدی نداشتیم . بابام خیلی دوستم داشت . اون پزشک بود و سهامدار اصلی یه بیمارستان … هفته ای یکی دوشب هم شبا تو بیمارستان می موند و کشیکش بود . اون سی سالش بود که بامامان بیست ساله منکه هنوز اون موقع مامانم نشده بود از دواج کرد … مامانم خونه داره و اسمشم بهنازه .یه زن خیلی جذاب و فانتزی و امروزی که خیلی هم ادا و اصول داشت و هر چی هم که به بابا می گفت و ازش می خواست بابا تیمورمن بهش نه نمی گفت . من خیلی بچه بودم . با مامانم می رفتم حموم . از اون حموم رفتنا فقط لاپای مامان یادم مونده که وقتی فکرشو می کنم اون روزا هیج احساسی نسبت بهش نداشتم و تازه فکر می کردم کهخیلی هم زشته … یادم میاد شبایی که بابا خونه نمیومد مامان ساعتها می رفت جلوآینه می نشست و با خودش ور می رفت . شب تر که می شد پسر همسایه فرامرز که فکر کنم اون موقع هفده هیجده سالش می شد میومد خونه مون . خیلی باهام مهربون بود . وقتی اون میومد مامان منو که سه چهار سالم بیشتر نبود پایین تخت می خوابوند و خودش و فرامرز لخت کنار هم قرار می گرفتند . فرامرز کیرشو که اون موقع از دیدنش وحشت می کردم و می ترسیدم می آورد طرف کون مامان یه سوراخی داشت که اونو فرو می کرد داخلش . مامان جیغ می کشید و می گفت محکمتر . بزن کوسم کیرتو میخواد . از این شبا زیاد داشتیم . مامان خیلی هوامو داشت و فرامرز هم همین طور . ازم می خواستند که از این بابت چیزی به کسی نگم . منم پسر حرف گوش کنی بودم ولی نمی دونستم چرا نباید حرفی بزنم . یه مدت بعد که با مامان حموم می رفتم به خوبی می دیدم که دور کوسش کلی مو جمع شده و اون محوطه رو سیاه کرده . وقتی که باهاش می رفتم حموم و چشمم به اون محوطه سیاه می خورد ترس برم می داشت . ولی نمی دونم فرامرزپسر همسایه چرا از این فضای سیاه مودار خوشش میومد . موهای کوس مامانو که روز به روز بلند تر می شدمیذاشت تو دهنش و اونو مث یه پشمک می خورد . البته تو دهنش می جوید . مامانم همش بهش می گفت بخورش میکش بزن مال توست . من واسه تو بلندش کردم . تیمور این جوری خوشش نمیاد . دوستت دارم عاشقتم … حتی اینو هم یادمه که یه شب مامان به فرامرز گفت از این به بعد باید یه فکری بکنیم که بهنام داره هوشیار میشه و من نمیخوام اون چیزی بفهمه … این روزا رو خب یادش میرهولی از این به بعدشو می ترسم . من به تر بیت اون اهمیت میدم . ولی اون اشتباه می کرد و نمی دونست که این روزا رو هم فراموش نمی کنم . یه شب پدر اونا رو غافلگیر کرد. من نمی فهمیدم واسه چی دعوا دارن . فقط از این همه صحبتا همینو به یاد دارم کهبابا داشت می گفت پسپشم کوستو بلند کردیواسه این جوجه فوکلیبود ؟/؟ پسر مردم گناهی نداره . کرم از درخته . خود من مقصرم که با یه جنده عروسیکردم … مامان به غلط کردن افتاده بود . از پدر خواست که اونو ببخشه ولی بابا قبول نکرد و دیگه بابا مامانو زیر یه سقف ندیدم … بچه بودم و برام اهمیتی نداشت . من فقط می خواستم شکمم سیر باشه و اسباب بازیهام ردیف . بااین حال بابای دلسوز من خونه رو با همه امکاناتش گذاشت واسه مامان و هر ماه هم یه خرجی و مقرری بهمون می داد . می تونست نده ولی به خاطر من این کارو می کرد . می خواست بچه رو یعنی منو از مادر بگیره ولی نمی دونم چرا پشیمون شد و گفت که اگه همیشه کنارش باشم اونو به یاد بهناز بیوفا میندازمو با این حال نمی دونمچرا واسم پرستارهم نگرفت … من و مامان دیگه با هم تنها شدیم . دیگه از فرامرز خبری نبود . ندیدم که بهناز جون دنبال مرد دیگه ای بره ولی هنوزم هیچی نمی فهمیدم … مامان از همون روزا که بابا رفت خیلی راحت تو خونه می گشت . تابستون وحتی زمستون تا اونجا که می تونست سعی می کرد که لخت تو خونه بگرده . معمولا منو هم لخت می کرد و کنار خودش می خوابوند . کونشو به سرم می چسبوند و لای پاشو باز می کرد . وقتی اون موهای سیاهدور کوس و کونشو می دیدم چندشم می شد می ترسیدم . یه بار دیدم مامان بد جوری داره خودشو و کوسشو به سر و صورت من می ماله . عکس العمل من طوری بود که صداش در اومدو گفت مثل این که تو هم مثل بابات از کس پشمالو خوشت نمیاد . ولی من از هر مدل کیری خوشم میاد . فقط باید اون محیط تمیز باشه . من اون موقع هنوز ده سالم نشده بود . شاید اگه مادر از بچگی منو به این جور خوابیدن عادت نمی داد فکر می کردمخیلی زشته که چسبیده به کون مامان بخوابم .با کیرم بازی می کرد وهمش بهم می گفت پسر تو کی می خوای مرد شی … حالا که فکرشو می کنم می بینم اون می خواست کههر چه زودتر فاصله منو با کوس کم کنه .منو به مردونگی برسونه و به اصطلاح یه آشتی ملی بین من و کوس خودش بر قرار کنه . به من یاد داد کهموهای زیر بغلشو چه طور تیغ بندازم . یه روز ژیلتو داد دستم و گفت بهنام حالا دیگه اوسا شدی می دونم کوسمو زخمی نمی کنی . میخوام براق براقش کنی . اوخ که چقدر از این کوس مخصوصا مودار اون بدم میومد . با هزار بد بختی و تحمل شکنجه این کارو براش انجام دادم . دست منو گرفت ورو کوسش کشید . -خبچطوره -خیلی عالی شد -ممنونم بهنام جون مگه میشه کاری انجام بدی و عالی نباشه ؟/؟ -مامان جیش زدی ؟/؟ خیلی خیسه دور و برش. من که دوباره آب مالی نکردمش . این چیه … خندید و گفت تا چند وقت دیگه می فهمی . قدر این گنجو بیشتر میفهمی . کیر منو تو دستش گرفت و اونو گذاشت تو دهنش و گفت همونطور که من قدر این گنجو می دونم …از این کارش تعجب نکردم چون همیشه از این کارا می کرد . این بار موقع خواب وقتی کهکونشو به سرم مالید اون فضا پر بود از خیسی کوس بهناز . تقریبا دوازده سالم بود و هنوز حس مردونگی نداشتم . مامان حرکاتش عجیب و غریب شده بود . خودشو تو خواب به من می مالوند. سینه های بلورین خودشو میزد به دهنم ووادارم می کرد که نوکشونو میک بزنم . با کیرم بیشتر بازی می کرد . وقتی هم که می دید من خیلی بیحالم خسته و عصبی می شد و می گرفت می خوابید . مدتی بود وقتی که کون قمبل کرده مامانو می دیدم و اون کوس و سوراخ کونشو یه احساس دیگه ای در من زنده می شد . فکر می کردم که این یه عادته که دارم لذت می برم . وقتی که اونو می دیدم داغ می شدم . از بس بهنازرو عصبی و خسته کرده بودم دوسه شبی می شد که دیگه حال نمی داد یعنی خودشو بهم نمی چسبوند ولی من دیگه داشتم از تماشای تن لختش لذت می بردم . بهناز به خواب عمیقی فرو رفته بود . لذت بیسابقه ای که از تماشای تن لخت مامان می بردم منو شگفت زده کرده بود . دلم می خواست کیرمو به سوراخ کون یا کوسش بمالم . از بس در مورد این چیزا تو ضیح داده بود تفکیک اون برام کار دشواری نبود . کیرمو به کپل تپل و کون بر جسته مامان مالیدم . داغشدم . یه حرکت شدید و پرشی خاصی رو درش حس کردم و یهودیدم بیشتر از ده جهش خروج آب داشتم که از کیرم ریخت رو کون مامان . یه آب شیری یا سفید رنگ بود . دونستم که تکلیف شدم . سریع کون مامانو پاک کردم ولی در این مورد چیزی بهش نگفتم . دفعه قبل که فیلم سکسی قایم کرده توسط مامانو پیدا کرده گذاشتم تو دستگاه هیچ حسی نداشتم ولی این بار وقتی که واسه خرید رفت بیرون و من فیلمو گذاشتم تو دستگاه یه هیجان خاصی بهم دست داد که دوست داشتم کیرمو فرو کنم به یه جایی … بهناز از بازار بر گشت . کمی بوی عرق می داد . دوست داشتم با همون شرایط بغلش کنم و ببوسمش . اونو بغل زدم و بلوزشو دادم بالا و با هیجان زیر بغل عرقی اونو می بوسیدم و لیس می زدم . بد جوری نفس نفس می زدم دیگه شرم و حیا و خجالت رو کنار گذاشته بودم . بهناز خودشو به قسمت کیرم مالید . اون لحظه کیر به نهایت شقی خودش رسیده بود . یه لبخندیرو تو صورتش دیدم . هیچوقت بعد از جدایی از بابا اونو تا این حد خوشحال ندیده بودم . خودشو کاملا لخت کردو به منم گفت بهنام لخت شو بریم حموم باید پشتمو لیف بزنی که به یه حموم حسابی نیاز دارم . تنمونو زیر دوش یه آبیزدیم و اون یه استرس و عجله خاصی داشت . صبر نکرد تا اول من اونو لیف مالی کنم . مثل این که دوست داشت یه چیزی رو برا خودش ثابت کنه … قبلاز این که کیرمو بذارهتو دهنش گفت اگه مالبابات به این اندازه بود دیگه چی می خواستم . آره مدتی بود که فهمیده بودم مامان با کوس دادن به پسر همسایه به بابا خیانتکرده و همین باعث جدایی اونا شده . دیگه تاسف نمی خوردم که چرا دارم بهنازو می گام یا این که بهش نظر خاصی دارم . حالا می دونستم که اون از این که خودشو تسلیم پسرش کنه ابایی نداره .چون یکی یکی حرکات ماهها و روز های اخیر اون در ذهنم تداعی می شد . هزاران چراغ سبز بهم نشون داده بود ولی کلید چراغمن کار نمی کرد و در واقع این روزای اولی بود که می تونستم چراغ خودمو روشن کنم. مامان دهنشو گذاشت رو سر کیرم . چند ثانیه طول نکشید که به همون سرعت شب قبل آب کیرم خالی شد اما این بار تو دهن بهناز جون . سختم بود خواستم خودمو کنار بکشم که دیدم نذاشت و محکم منو نگه داشت … تا قطره آخر آب کیر منو خورد . -حالا داری ازم دریغ می کنی ؟/؟ دارم حال می کنم دیگه . تبریک میگم بهنام جون تو مرد شدی . من به تو افتخار می کنم . برام تو همیشه یه مرد بودی و حالا به طور رسمی مرد شدی . -خب مامان من باید بهت شیرینی بدم یا تو میدی -چی میخوای ؟/؟ نگاهی به کوس و اون کون خوشگلش انداخته و اونم نگاه منو با یه نگاهی که به کیر موقتا شل شده ام انداخت جواب داد و گفت یه کار می کنیم که بهدو تا شیرینی بیارزه وهردومون نسبت به هم بی حساب شیم البته عزیزم از این به بعد همیشه با هم از این حساب و کتاب ها داریم . این باحال ترین روز زندگیمه . حتی باحال تر از شب زفاف با پدرت -وحتی با حال تر از وقتی که با بودن تو بغل فرامرز به بابا خیانت می کردی ؟/؟ -ازت انتظار نداشتم که این حرفو بزنی -مامان حقیقت تلخه ؟/؟ -پسرم تو اگه زن بودی می فهمیدی من چی میگم . یه زن یه نیاز هایی داره که بعضی وقتا تامین نمیشه . نیاز هایی جنسی که مرد هم داره . حالا بعضی ها می تونن خودشو نو کنترل کنن ولی من سختم بود . البته این چند ساله به عشق تو و رسیدن به این روزا تحمل کردم . خیلی تلاش کردم تا جسم و روح تو رو آماده کنم . من دربدترین شرایطی که نیاز داشتم پدرت بهم برسه اون توجه زیادی بهم نداشت . هفته دو شب که خونه نبود و روزای دیگه از بس تو مطب مریض می دید و یا این که تو اتاق عمل سرگرم جراحی بود خستگی نمیذاشت فعالیت جنسی داشته باشه یا اگرم می داشتبا بیحالی بود . منم دیدم که این بهترین راهه . بهنام منو ببخش تا کی می خوای واسه این مسئله رو منمنت بذاری … طوری اشک از چشای مادر سرازیر شده بود که دلم به حالش سوخت -مطمئن باشم که در این ده سالی یک کیر هم نخوردی ؟/؟ -به تو پسر گلم که از همهدنیا واسم عزیز تری قسم که راستشو می گم . فقط با کیر تو ور رفتم و یه سری کیرهایی مصنوعی ویبره داشتم که هر وقت خونه نبودی دور از چشم تو با اون خودمو ار گاسم می کردم ولی کیر گوشتی و طبیعی چیز دیگه ایه … -منو داری دیگه غم نداری . اونو خوابوندم گوشه دیوار و حالا دیگه بهناز جونمو خیلی خوشگل و وسوسه انگیز می دیدم .از تماشای کوس و کونش لذت می بردم .کونش به طرف من بود . سرمو خم کردم وزبونمو گذاشتم رو کوسش . همون کوسیرو که خودم براقش کرده بودم شروع کردم به لیسیدنش . -اوووووههههه بهنام بهنام جون فدای زبونت . فدای گردنت گردنت درد می گیره پسرم … -نه مامان خوشگلم … تو دلت درد نگیره گردن من ایرادی نداره . کوس خوشمزه مامان زیر دهن و حملات چپ و راست زبون و دندونام قرار داشت … مادر کف حموم طاقباز دراز کشیدو پاهاشو به دو طرف باز کرد و گفت حالا این طوری لیس بزنی هم تو راحت تری و هم من بیشتر حال می کنم . راست می گفت دیگه گردنم درد نمی گرفت .حالا دیگه می دونستم چرا سینه های مامان گاه تیز میشه و گاه نرم . اون هر وقت حشریمی شد نوک سینه هاش سیخ وای می ایستاد . کیرمو جای زبونم قرار داده و لب وزبونمو رسوندم به سینه هاش … پس اون چیزی رو که مامان می گفت یه روزی می فهمی همین خیسی هوسش بود . در حال بوسیدن سینه هاش و مکیدن نوک اون کیر م یواش یواش رفت داخل کوسش … -جاااااااان ده ساله که با یه کیر زنده ار گاسم نشدم … بهناز بهناز حشری تو چه صبری داشتی که تونستی تحمل کنی … -مامان صبر تلخ نتیجهشیرینی داره و تو داری جواب این همه استقامت و تحملو ریاضت رو می گیری … -آخ بهنام پسرم می میرم واسه کیرت اگه این صبر به اندازه یک جنگ بیست ساله هم طول می کشیدمن همچنان ایستاده بودم . بهنازو با تماموجود در آغوش کشیده کمرشو از زیر گرفتم و اونو بالاتر آورده لبامو رو لباش قرار داده و کیرمو از همون زیر تند تند می کردم تو کوسش و درش می آوردم . -بهنام بهنام عزیزم خشکم کن . زیادی خیسم . دستمال کاغذی رو تا یه عمقی از کوسش فرو کردم .چند تا دستمال خشک در جا خیس شد و بازم هوس بهناز در حال پخش شدن بود . برای چندمین بار کیرمو کردم تو کوس بهناز. دیگه با این فضا به خوبی آشنا بودم . مردمک چشای مامان رو به بالا بود و سفیدی اون کاملا مشخص شده و یه درشت نمایی خاصی پیدا کرده بود . کوسش به محاصره کیر من در اومده و دیگه نمی تونست کهدر ره . کمر بهنازو بهدیواره حموم فشار داده و کف جفت دستاموگذاشتم رو سینه هاش وپاهامو به دو طرف باز کرده و کوسشو میگاییدم که این حرکت دراون شرایط کمی واسمسخت بود . -بهنام خواهش می کنم ولم نکن . این بار صاف و دراز کش و طاقباز قرارگرفت و من روش قرار گرفتم . این جوری راحت تر می گاییدمش . مامان با دو تا دستش دو طرف صورت منو فشرد . لباشو غنچه کرد. منم دیگه بهش رحم نکردم . خیلی راحت تر از پوزیشن قبلی اونو می گاییدم . -مامان هنوز سیر نشدی . کیرم وقتی تو کوسته از داغی صد تا جلق زدن هم بیشتره . خیلی بیشتر حال میده . بهناز حرفی نمی زد … -یه خورده صبر کن عزیزم بذار تو حال خودم باشم … چند لحظه بعد گفت اگه دوست داری خالی کن تو کوسم . منم با هر ضربه ای که تا ته کوسش فرو می کردم با یه داغی و لذتی خاص آبو تو کوسش می ریختم . سر تاپاشو لیس می زدم . شستمش و اونم منو شست و دوتایی مون رفتیم رو تخت . این بار نوبت گاییدن کون بهناز جون بود . از هر چه که بگوییم سخن کون خوشترست . مامان خیلی کیف می کرد از این که دارم با کونش حال می کنم . کیف می کرد از این کهاونو غرق بوسه اش کردم . کون آبدار و تازه از حموم بر گشته مامانو . ملچ ملوج حسابی راه انداخته بودم. سوراخ کون بهناز بوی عطر یه صابون خوشبو رو می داد . قوطی کرمو بر داشته و سوراخشو با کرم آغشته کردم . سوراخ کونش اونقدر واسم نازکرد تا بالاخره دهنشو واسه سر کیرم باز کرد و کیرم خودشو واسش دراز کرد . وقتی کیر رفت تو کونش حس کردم دیگه رفته تو یه باز داشتگاهی که نمی تونه حرکت کنه . دوبار آبم خالی شده بود و با همه لذتی که می بردم می تونستم آبو تو کمرم داشته باشم ولی تو گاییدن کون بهناز یه دلی از عزا در آوردم . -بهنام دیگه واسه این سری بسه . ضعیف میشی . شب و روزو که از دست ما نگرفتن .-مامان خیلی از کون و کپلت خوشم میاد . تازهدارم حال می کنم . -عزیزم حرفمو گوش کن . دوبار خالی کردی . اخلاق سکسی تو, تو همین یکی دوساعته اومد دستم . اگه چند دقیقه دیگه همی جوری به گاییدن کونم ادامه بدی بازم هوس خیس کردن به سرت می زنه … در هر حال من و مامان بازم شبو پیش هم خوابیدیم این بار با هیجان و هوسی بیشتر و روز بعدش یعنی بعد از ظهر روز بعدش وقتی که از بیرون بر گشتم مامان واویلا شده بود . یه بلوز توری شبیه به لباس خواب و یه شورت کون نما تنش کرده پاهش لخت بودشورت و سوتین هم نداشت . بااین که روز قبل اونو چند بار گاییده بودم ولی یه خورده سختم بود که بگم هوسشو کردم -چیه بهنام . مثل غریبه ها بهم نگاه می کنی . چی شد تا چند روز پیش که منو لخت مادر زاد می دیدی و خیالت نبود . حالا وضع فرق کرده ؟/؟ -خیلی خواستنی و تو دل برو شدی . دستمو گذاشتم لای شلوارم و اونم دستشو از پشت فرو کرد تو شورتش و بهکونش دست می مالید . کمرشو گرفته و این بار انداختمش رو تخت -حریص دیوونه حشری ! بهنام خوشگله من…همش مال خودته . تموم نمیشه . دیروز گاییدن کون من سیرتنکرد امروز می خوام حسابی سیرابت کنم . -مامان اگه دیروز بیشتر می گاییدمت بازم جا داشتم ولی امروز نمی دونم … -کون نمیخوای ؟/؟ هنوز این حرف تموم شده و نشده دیگه نتونستم تحمل کنم شورتشو در آورده کیرمو گذاشتم تو کونش . بدون این که چیزی به سوراخش بمالم . کونش انگار تپل تر و خوشگل تر از روز قبل شده بود . هیجان دست و بدنمو می لرزوند . بهناز خودشو به من می مالید. کونشو دور کیر من می گردوند . کیرمن توی کون در حال حرکتوضعی و انتقالی بود که یهو دیدم کیر خودشو ول کرد و آب از دور و بر سوراخ کون مامان ریخت پایین . چفدر هم زیاد بود . حالا این مامان بود که سیر نشده بود و سنگخودشو به سینه می زدو من خودمو کشتم تا تونستم اونو به ار گاسم برسونم … چند روز گذشت و من به درخواست پدر یه شب رفتم که پیش اون بمونم . سراغ مامانو می گرفت . ازم پرسید آیا بازم با یه غریبه ایرابطه داره و منم به اون پاسخ منفی دادم . -پسرم در عفو لذتی هست که در انتقام نیست . اگه حس می کنی مادرت تنبیه شده و سرش تو لاک خودشه بهم بگو تا یه فرصت دیگه بهشبدم . جریانو با مامان درمیون گذاشتم . -من دلممیخواد تو رو خوشحال کنم پسرم . دو تا اشکال وجود داره اولا پدرت نمی تونه منو ارضام کنه در ثانی منو تو تازه با هم حال کردنو شروع کردیم . چطور می تونیم از هم دست بکشیم ؟/؟ بهنام به یه شرط این بخشش بابای تو رو قبول می کنم که من و تو رابطه مون قطع نشه . چون می دونم پدرت ارضام بکن نیست و دوباره همون آش میشه و همون کاسه . داشتم فکر میکردم که باید واقعا چیکار کنم . -باشه مامان قبوله … مامان وبابا با خوشحا لی هر چه تمامتر با هم آشتی کردند . منم به بابا دروغ نگفتم . گفته بود آیا مامان باغریبه ای ارتباط داره منم جواب دادم نه . اولین شبی که قرار بود بابا مامانم کنار هم بخوابن یه کاری پیش اومد که پدر مجبور شد شبو در بیمارستان بمونه و من و مامان بهناز این توفیق نصیبمون شد که با هم سکس داشته باشیم . وقتی کار تمومشد و پس از ارگاسم تو کوسش آب ریختم قبل از بوسیدن لباش گفتم مامان جون اینم ازشیرینی پیمان مجدد تو و بابا … به نظر تو اسمش خیانته یا ایثار گری ؟/؟ !.. پایان …

فرستنده:‌ REZA BOMB


👍 5
👎 1
141994 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

323761
2012-07-05 17:00:43 +0430 +0430
NA

|( حماقت محض بهتره برات
حالم از حیوونایی مثل تو به هم میخوره که با چرندیات و دروغ دنبال ترویج توهین به مقام مادر هستید
لعنت به ذات کثیفت که نمیفهمی مادر چه زجری کشیده تا تو که اندازه یه لنگه کفش بودی بیای اینجا ازش به هرزه گی یاد کنی

0 ❤️

323762
2012-07-05 17:01:12 +0430 +0430

کس شعر محضضضضضضضضضضضض

0 ❤️

323763
2012-07-05 17:39:27 +0430 +0430
NA

دادا داستانت خیلی کس و شرر بود برو یکم فکر کن بعد بیا بنویس.کس مغز …مغز کس

0 ❤️

323764
2012-07-05 17:53:33 +0430 +0430
NA

آخه داداش من با مادر این کارارو بیخیال بشین توروخدا…
آخه من نمیدونم چجوری این کس و شرا به زبونت میاد…
کیرم به حلقت حتی فکرشم آدمو عذاب میده…

0 ❤️

323765
2012-07-05 17:55:01 +0430 +0430

این رضا بمبه کلا چپ چپ میره
سه تا داستان آپ کردی که به گفته ی خودت اون دوتا کپی بوده و احتمالا این هم کپیه و هر سه کثیف تر از قبلی بوده.
الان چی بهت بگم کس کش؟
مادر چیز ارزشمندیه الاغ چرا با این چرت و پرتات میخوای اسمشو خدشه دار کنی؟
اونقدری احمقی که فکر میکنی با دوتا داستان میتونی همه چی رو عوض کنی؟
بهت پیشنهاد میدم همون تاپیکای عکستو جذابتر کنیو به فکر داستان نباشی.
کیر هر چی عربه تو کونت کپی نکن.
حداقل کپی میکنی یه چیز درست کپی کن.
کیر تو مخ نداشته ات.

0 ❤️

323766
2012-07-05 18:18:06 +0430 +0430
NA

کییییییییییییییییییییییییییییییییییییرم دهنت مادر جنده هرچند برات فش نیست یاداوریه یه بار دیگه از این کس شعرا بکنی تو مخ بچه های مردم ناموستو جلو چشات میگام که گلای قالی رو پر پر کنه

0 ❤️

323767
2012-07-05 18:24:31 +0430 +0430

کمی خنده… ;-)
با آرامش فحش بدید.
.
.
نامه عاشقانه غضنفر به عشقش
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم

شایدم نشناختی، منم غضنفر

آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟

امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟

ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟

خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم.

از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم.

یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم �عشقم� هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟

راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی �مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد� من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟

یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟

ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟

ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر!

یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم،

0 ❤️

323768
2012-07-05 18:30:22 +0430 +0430

یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه!

چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن!

دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی.

راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر!

خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم

0 ❤️

323772
2012-07-05 18:57:50 +0430 +0430

1- دروغ بود دیگه از این تابلوتر نمیشه
2- هدف دار بود. خوب مگه داستان سکس یه زن و شوهر یا یه دختر و پسر چه ایرادی داره؟
3- کاملا از نحوه نگارش مشخص بود که این داستان و چند داستان نوشته شده قبلی نوشته یک نفر هستند. هدفشون هم کاملا مشخصه

0 ❤️

323774
2012-07-05 18:59:55 +0430 +0430
NA

حکایت جالبی بود ولی داستان بالا خیلی تخمی بود از شیرخوار بودنش هم گفت کونی تو چطور اون موقع رو یادته

0 ❤️

323776
2012-07-05 19:29:29 +0430 +0430
NA

با این سکس با مادر مارو گائیدینا. آخه اگرم واقعیت باشه بازم تعریف کردنش اشتباهه

0 ❤️

323777
2012-07-05 22:21:41 +0430 +0430
NA

Aqaye REZA BOMB
Ba kos sher goftan gharare be adam jayeze bedan?
Akhe kos kesh in chi bud? U k miay az bax irad migiri bas dastanet ta in had kos sher bashe? Bad migi chera bem fush midan
In chizi ke gofti to film ke hich to khabo royao takhauolam shudani nist to dige ovzat kheyli khite
In dafe ziad fush nemidam dafe badi dg gonahe fuckidane mamit pa khodete
Mother fucker

0 ❤️

323778
2012-07-05 22:53:26 +0430 +0430
NA

سلام به همه
من خیلی وقته هر روز به اینجا سر میزنم و داستان ها مخصوصا نظرات رو میخونم
بنده همین الان عضو شدم که اگه یکم زودتر جنبیده بودم نفر اول میشدم اونم توی سه تا داستان جدید
امیدوارم در این سایت به هممون خوش بگذره
با تشکر

0 ❤️

323779
2012-07-06 00:17:33 +0430 +0430

خالی بندی در حد تیم ملی اسپانیا …فکر کنم تست رمان نویسی بدی حال گفتی بیام توی این سایت که خیلی طرفدار داره و اکثرا تا اخر هم میخونند یه تستی بزنم . فوقش چند تا فحش نثارم میکنند . ولی برای اینکه کیرت کنم بگم من چهارتا خط بیشتر نخوندم و بقیه اش هم طالب نبودم بخونم . چون چرت محض بود . بهتره بری استعدادت رو جای دیگه امتحان کنی .

0 ❤️

323780
2012-07-06 00:22:34 +0430 +0430
NA

با سلام. واقعیتش من اول نظرات دوستان رو میخونم ، اگه مثبت بود اونوقت داستان رو میخونم . نظرات خیلی جالب تره . جناب کفتار ، عرض ارادت. نامه غضنفر بامزه و خوندنی بود. قلمت مستدام

0 ❤️

323781
2012-07-06 00:32:11 +0430 +0430
NA

مغزت گوزیده پسر که این چرندیات رو مینویسی
تف به کون این ادمین بشه با این داستان اپ کردنش
همون بمبت تو کونت بترکه کونی پسر

0 ❤️

323782
2012-07-06 01:26:08 +0430 +0430

سهامهای بیمارستان بابات رو لوله کن بکن پشتت. البته فکر نکنم بدت میاد ابنه ای.
حیف حالی که بهت میده

0 ❤️

323783
2012-07-06 03:50:25 +0430 +0430
NA

آهاي رضا بمب،دوباره كه پيدات شد فحشهاي دفعه قبل كه ملت پيشكشت كردند بسه ات نبود ٢باره اومدي كه يه كوس شعر ديگه تحويل ملت بدي كوني!
چقدر شماها بدبختيد كه حاضريد مادرتونو جنده كنين كه چي؟
چي گيرت مياد؟
غير از اينكه ملت ميان فحشهاي رنگارنگ به طول و عرضت ميبندند!
اگه استعداد داستان نويسي نداري و فقط كپي كردنو بلدي حداقل يه داستان قشنگ كپي كن نه سكس با محارم!
كاش اونقدر شجاعت داشتي كه ميومدي و توي همين كامنتها توضيح ميدادي هدفت از فرستادن اين نوع داستانها كه حتي ١ نفر هم خوشش نمياد چيه؟

0 ❤️

323784
2012-07-06 04:44:12 +0430 +0430
NA

hichkodoom
kosesher

0 ❤️

323785
2012-07-06 04:48:09 +0430 +0430

سکس با محرم بود ننویس. . . . . . . . . . .
کله کیری اول این جمله رو معنی کن:
اون سی سالش بود که بامامان بیست ساله منکه هنوز اون موقع مامانم نشده بود از دواج کرد
یعنی با این جمله که نوشتی خواستی بگی خدای ادبیات هستی؟ یعنی نمیدونی که بابات تو رو به دست مامانت سپرد به این دلیل بود که تو تخم حروم بودی؟ در واقع پدرت همون پسره بود که مامانتو میکرد. جدا نمیدونم چه جونوری هستی ولی از آب منی خوک هم کثیف تر هستی. دوازده ساله شدی بعد مامانت رو مینداختی رو هوا و میچرخوندیش رو کیرت؟ کوس کش مگه رستم بودی؟ جلقو تو از کدوم طویله اومدی که از یک کره خر هم عقلت کمتره؟ 365 تا هواپیمای جنگی تو کونت. آشغال عوضی دیگه ننویس. بی شرف دیگه ننویس. واقعا از کون ماده خر پس افتادی دیگه ننویس. این کاری که کردی در واقع نه ایثار بود و نه خیانت بلکه نشون دهنده کونی بودنت بود. ننویس آقا ننویس.

0 ❤️

323788
2012-07-06 05:02:34 +0430 +0430
NA

پای چپ کریس رونالدو تو کوس ننت دیگه ننویس.شوت از راه دور زلاتان تو کون مادرت ننویس.کوسکش برو جلقتو بزن.بعد میگین چرا سایت فیلتر شده

0 ❤️

323789
2012-07-06 05:04:50 +0430 +0430

طاها جون دو روز پیش اصفهان بودم جوگیر شدم گفتم فحش اصفهانی بدم ;-)

0 ❤️

323790
2012-07-06 05:07:02 +0430 +0430
NA

باور کنین همچین آدم احمق کس کشی اصلا نه ارزش نظر دادن داره نه ارزش فحش دادن.
اگه کسایی که با سکس با محارم( بخصوص با مادر!!!) مخالفن (که مطمئنن بیش از 90% کاربرا هستن) اصلا پای همچین داستانایی کامنت نزارن، خود نویسنده ی احمق وقتی که میبینه نظرات درباره ی داستانش به ده تا هم نمیرسه میفهمه که نباید همچین کس شعری رو اینجا بنویسه، ولی از اونجایی که اگه اون فرد، به همچین سطح درکی برسه و شعورش برسه، پس باید از همون اول شعورش میرسید و نمینوشت!! پس چون عملا همچین فردی با این سطح فهم پیدا نمیشه پس شما به فحش دادنتون ادامه بدین.
ولی چند تا چیز مونده رو دلم که بگم…
ابوالفضل جان یه بار هم نظرت رو بزاری کافیه ها!!

best in the word!
خوش اومدی ولی جان من همین اول کاری عقده ای بازی در نیار و حرص اول شدن رو نخور. خیلی از بچه ها تو این فازا بودن و فقط نوک تایتانیک و برج میلاد نصیبشون شد!
نمونش همین s.h.a.d.i. j.o.j.o

راستی کفتار دیدی داستانات گرفته، تو هم جوگیر شدی اومدی پای داستان بچه ی مردم هم داستان دادی؟؟
ای شیطون!
در ضمن لطف کن واسه فحشات از همشهریا خودت مایه بزار.
چیکار ““گنجییییینه”” ی!!! ما داری؟

0 ❤️

323791
2012-07-06 06:20:45 +0430 +0430
NA

ادبیات خوب بود ولی اصلا موضوع خوبی نبود.
خوبه مامانت به تربیتت اهمیت میداد اگر اهمیت نمی داد معلوم نیس چه بلایی سر ملت میومد
نه خیانت بود و نه ایثار…اگر راست باشه واقعا فاجعه بود
خاک بر سر خودت و مادر جنده و بابای بی غیرتت

0 ❤️

323792
2012-07-06 06:29:24 +0430 +0430
NA

كفتار و طاها!
خوب معركه گرفتينا!
ازبس داستانا تخميه كامنت نمي زارم !
اين داستان كوتاه و عشقيه ولي خوندش ارزش داره

عشق بی پایان
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند:"باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمنداناست. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چراهر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !

0 ❤️

323793
2012-07-06 06:35:46 +0430 +0430

باز این اپوزسیون کسخل شهوانی ابراز وجود کردن :D
کس مغزا با فحش دادنتون یارو دست از کارش بر نمیداره باید بی محلش کرد نه که زیر کسشراش ترویج سانتیمانتالیسم بکنین :D
کیرم تو ملاجتون :P

0 ❤️

323794
2012-07-06 07:22:18 +0430 +0430
NA

به غايت مزخرف بود… انقدم راجع به پشم مامانت نطق كردى كه حالت تهوع گرفتم نصف داستانتو بيخيال شدم

0 ❤️

323795
2012-07-06 07:27:00 +0430 +0430
NA

پاسور عزیز باور کن خبری نیست…
نه معرکه گرفتیم نه تاپیک و جلسه خصوصی راه انداختیم.
اگه یه سر به کامنت های داستان “عشق خانم استاد” بزنی، متوجه میشی که چرا این جور کامنتا رو میزاریم.
آره داداش! از بس داستانا تخمین سکسو بیخیال، مسایل دیگه مثل همین داستان کوتاه خودت رو بچسب!
داستانت هم خوب بود

0 ❤️

323796
2012-07-06 07:30:55 +0430 +0430
NA

ممنون طاهاخان!مزاح كرديم به دل نگير_اونا روهم خوندم
قبلا اوايل عضويتم با ش م ر هر روز با كفتار مي رفتيم واسه داستانا كامنت مي زاشتيم ولي من كنار گذاشتم اين كوفتار ادامه داد!
يادت مياد كفتار

0 ❤️

323797
2012-07-06 10:28:24 +0430 +0430

;-)
آره بابا مثل پیرمرد تو داستانت آلزایمر که ندارم یادم رفته باشه.
اینقدر نرو تو اون غار…گه گاهی هم یه سری به ما بزن دلتنگت میشیم (الان نیای بگی ما که با هم در ارتباطیم که کله ات رو درسته میکنم چون اون هیچ ربطی به پای داستان ها نداره.)

0 ❤️

323798
2012-07-06 11:08:50 +0430 +0430
NA

آخي باشه حرفي نمي زنم!!!
اين رضا بمب كله كيري باز از داستانا گذاشته كه

0 ❤️

323800
2012-07-06 11:21:14 +0430 +0430
NA

کیرم تو اون دوران بلوغت و . . .

0 ❤️

323801
2012-07-06 11:31:57 +0430 +0430
NA

کیرم تو دوران بلوغت

0 ❤️

323802
2012-07-07 12:14:54 +0430 +0430
NA

داستانت نشان از دیوووانه بودن و عقده ای بودنت میداد
داغونی عمو داغغغغغغغغغغغون

0 ❤️

323803
2012-07-08 20:10:02 +0430 +0430
NA

نميدونم هدف اين داستانهاي سكس با مادرچيه !با خوندنشون هيچ احساس لذتي نميكنم تازه احساس نفرت از نويسنده هم پيدا ميكنم.

0 ❤️