داستان ارباب و دختره برده (۱)

1395/09/10

1 ماهی بود خانوادمو از دست داده بودم هیچ کدوم از اشناهامون حاضر نشدن منو قبول کنن به خاطره همین تنها زندگی میکنم …
یک روز که از مدرسه بر میگشتم متوجه شدم ی ماشین داره دنبالم میکنه خیلی ترسیدم سرعت راه رفتنمو زیاد کردم وقتی رسیدم خونه زود در خونه رو قفل کردم و رفتم تویه تختم و خوابیدم …
وقتی چشامو باز کردم دیدم که شب شده رفتم تویه اشپزخونه تا غذا درست کنم که ی دفه در خونم زده شد با ترسو لرز رفتم (اخه ساعت 12 بود) درو باز کردم پشت در رو نگاه کردم ی مرد هیکلی بود فکر کنم قدش 189 میرسید با تعجب بهش نگا کردم اخه نمیشناختمش که ی دفه دسمالی رو گذاشت رویه دهنم و دیگه هیچی مفهمیدم …

چشامو باز کردم زیر دلم خیلی درد میکرد با تعجب به اطرافم نگاه کردم اونجا رو نمیشناختم ترسیدم خواستم بلند بشم که متوجه شدم دستام و پاهام بسته شدن خیلی خیلی ترسیدم جیغ بلندی کشیدم و کمک خواستم که ی مرد اومد داخل متوجه شدم همون مردی بود که دیشب دیده بودمش

بهم گفت :جنده چیه چرا سرو صدا میکنی
چشام پر از اشک شده بود پرسیدم که باهام چیکار دارید ی پوزخند بهم زد و اومد جلو تازه متوجه بدن لختم شدم مرده دستشو گذاشت رویه پام و اومد بالا تا جایی که به کسم رسید
ترسیده بودم به مرده گفتم ترو خدا ولم کن بزار برم مرده نگام گرد دوباره پوزخند زد و یکی از انگشتاشو تا ته کرد تو کسم جیغ کشیدم و گفتم اشغال من دخترم ولم کن

با اون دستش که ازاد بود ی سیلی بهم زد و خندید و گفت که دیگه نیستی

چشام چهار تا شد که بلند خندید که یکی درو باز کرد و گفت ارشام بیا بیرون
انگشتش رو از کسم دراورد و رفت بیرون .
یک ساعت بعد اومد داخل که ی لب تاپ بهاش بود لب تاپ رو گذاشت رویه شکمم و گفت نگا کن ببین چه طوری زنت کردم

ترسیدم و نگا به صفحه لب تاپ کردم دیدم که رویه تخت درازم که همون مرده که الان فهمیدم اسمش ارشامه اومد رویه تخت و مثل وحشی ها لباسم ها رو پاره کرد هیچی نتم نزاشت و بعد لباس های خودش رو دراورد و خوابید روم و سینه هامو تو دستش گرفت و فشار داد و با اون یکی دستش کرد تویه کسم دیدم اب کسم حسابی راه افتاده بود که ارشام گفت دیگه بسه

و بعد پاهامو بالا کرد و کیرشو گذاشت رو کسم و داد تو دیگه نتونستم نگاه کنم (گریه نزاشت)ارشام بلند خندید و
گفت که یا بردم میشی یا فیلمت رو همه جا پخش میکنم اول از همه به اشناهات میدم
میدونم که پدر مادرت مردن پس به نعفته که برده من بشی تا وقتی که ازت خسته نشدم برده ام میمونی بعدش خدمتکار من میشی فهمیدی ؟!

با گریه نگاهش کردم و گفتم تورو خدا بزارید برم اخه من به چه دردتون میخورم

با پوزخند نگاهم کرد و گفت بهتر از تو پیدا نمیشه برا عشقو حال حالا هم زر مفت نزن
لب تاپ رو برداشت و رفت بیرون …
چند دقیقه بعد اومد داخل اتاق و چنتا برگه باهاش بود بهم گفت که کولی بازی در نیار فیلمت دسته منه ن میتونی فرار کنی ن کار ریگه ای پس مثل ادم اروم باش
بعد اومد دستو پامو باز کرد برگه هارو گذاشت جلو روم و گفت امضاشون کن مثل گیجا نگاش کردم که گفت بعد از این که اینا رو امضا کردی میشی برده من البته اگه نمیخوای فیلمت پخش بشه (با پوزخند نگام کرد)
با اشک نگاش کردم و با لرز گفتم خودکار
پوزخندش پر رنگ تر شد و خودکار ابی رو جلو صورتم گرفت گرفتمش و برگه رو امضا کردم دیگه رسما شده بودم برده ارشام
با صدای ارشام به صورتش نگا کردم
گفت امشب باهات کاری ندارم از فردا کارت شروع میشه جنده کوچولو
رفت بیرون و درو قفل کرد اون شب رو با گریه خوابیدم …

حس کردم ی چیزی داره صورتم رو لیس میزنه چشامو باز کردم و ی سگ بزرگ و سیاه رو جلو خودم دیدم ترسیدم و با تمام تن صدام جیغ کشیدم با دو خودمو روسوندم به در خواستم در رو باز کنم که ی دفه یکی گرفتم و بلندم کرد
خواستم دوباره جیغ بکشم که دستشو گذاشت رو دهنم و گفت هیییس
متوجه شدم ارشام دستم گذاشتم رو دستش و از رو دهنم برش داشتم همون طور که بلندم کرده بود نشست رویه مبل پاهامو باز کرد گفتم چی کار میخوای بکنی
گفت خفه شو تو برده منی هر کاری هم کردم تو حق نداری جیکت در بیاد فهمیدی
سرمو تکون دادم که گفت نشنیدم گفتم باشه
بعد با ی دستش دو تا زد رویه کسم و گفت اسپاک (اسم سگه)بیا سگه خودشو به مبل رسوند و با زبونش کسمو لیس میزد بدنم مور مور شد خواستم پاهامو ببندم که ارشام گفت تکون نخور وگرنه تا جون داری میزنمت ترسیدم و همون طوری موندم
با ترس نگا سگه میکردم که کسمو تویه دهنش کرده بود بعد از یک دقیقه دیگه نخورد و بلند شد چشمم به کیرش افتاد چشام چهار تا شد خیلی بزرگ بود فکر کنم ی 14 سانتی بود و کلفت خواست بکنه تو کسم که ارشام دوباره بلندم کرد و پرتم کرد رویه مبل ارشام با خنده به سگه گفت تا وقتی که کسشو گشاد نکنم نمیدم دست تو

بعد نگا من کرد پاهامو داد بالا گفتم تورو خدا ولم کن با دستش سیلی محکمی بهم زد و گفت خفه شو تو جنده ی منی پس دهنت رو ببند بعد کیرشو ی دفه تا نصفه کرد تو کسم ی جیغ بلند کشیدم که دوباره کیرشو دراورد و تا ته کرد تو کسم داشتم کرده میکردم و جیغ میکشیدم که بلند سرم داد کشید و گفت
دهنت رو ببند اشغال ی صدای دیگه ازت در بیاد زندت نمیزارم گریه ام شدت گرفت و ارشام شروع کرد به تلنبه زدن کمکم سرعتش رو زیاد دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و شروع گردم به اه کشیدن
این کارم ارشام رو بیشتر تحریک کرد و سرعتش رو برد بالا که ی دفه دراورد و گفت جلوم زانو بزن با ترس نگاش کردم که گفت زود باش بلند شدم و جلوش زانو زدم چشمم به کیرش افتاد 25 سانتی میشد و خیلی کلفت بود فهمیدم دردام برا چیه ی
ارشام مو هامو گرفت و گشد دردم گرفت اخخخخخ بلندی گفتم که همون موقع کیرشو کرد تویه دهنم اول خواستم درش بیارم که فشار دستشو بیشتر کرد و گفت اگه دندونت بهش بخوره از کس دارت میزنم ی فکر شیطانی زد به سرم
ارشام داشت تو دهنم تلمبه میزد تا ته میکرد تو دهنم درد میاورد صداش بلند شده بود داشت بلند اههه میکشید خواستم فکرم رو عملی کنم که موهامو محکم کشید و کیرش رو تا ته کرد تو دهنم ابشو تا قطره اخر تویه دهنم خالی کرد دماغم رو گرفت و گفت ی قطره هم نباید از دهنت بیاد بیرون مجبور شدم همشو بخورم
وقتی خواست کیرشو از دهنم در بیاره محکم گازش گرفتم چنان دادی زد که فکر کردم اتاق به لرزه افتاد ی سیلی محکم زد به صورتم و بعد کمر بندش رو که رویه میز بود برداشت و افتاد به جونم این قدر زدم که بیهموش شدم …

چشامو باز کردم دردی تویه کسم و زیر دلم احساس کردم خواستم تکون بخورم دیدم رویه ی تختم که مثل ی ادمه اما فقط صاف و اهنی
نگا وسط پام کردم دیدم ی چیزی داره میره تو کسم و در میاد خیلی گنده بود نمیدونم اسم اون دسگاه چی بود اما ی چیزی مثل کیر گلفت و قرمز میرفت تویه کسم اهههه کشیدنم شروع شد …

دو ساعت یا بیشتر همون جوری بودم که دیدم ارشام با ی مردی اومده داخل مرده که من نمیشناختمش اومد جلوم و ی امپول بهم تزریق کرد و بیهوش شدم
وقتی به هوش اومدم بدنم خیلی درد میکرد هنوز به میز بسته شده بودم نگا بدنم کردم دو تا حلقه مثل گوش واره به سینه هام ک چوچولو های کسم وصل بود
داشتم نگا بدنم میکردم که ارشام گفت اونجوری نگا نکن تازه کاره تو برای بردگی من شروع شده جوجو …

ادامه دارد …

اگه دوست داشتید بگید ادامش رو هم بنویسم ادامش خیلی جالب تره
نوشته: …آوا


👍 17
👎 12
103837 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

566764
2016-11-30 22:06:09 +0330 +0330

حالا فیلمش پخش میشد هم بازم همه میفهمیدن تجاوزه…ولی جالب بود ادامه بده

1 ❤️

566826
2016-12-01 01:50:28 +0330 +0330

نمیدونم چی بگم فقط اگه واقعی باشه خیلی داستانه بدی بود اگرم واقعی نباشه ک واقعا هدفت از گفتنش چیه

0 ❤️

566836
2016-12-01 03:48:46 +0330 +0330

رمانای میم مودب پورو زیاد می خونی نه؟!

0 ❤️

566839
2016-12-01 04:41:56 +0330 +0330

حالا دیگه همه داستان نویس دنباله‌دار شدن و تازه اگه تایید بشن، ادامه میدن!! نه عامووو… نمیخاد ادامه بدی… لطفاً ننویس…

0 ❤️

566865
2016-12-01 10:35:56 +0330 +0330
NA

edame bede

0 ❤️

566866
2016-12-01 10:39:26 +0330 +0330

واقعا عالی بود
میدونی آوا جان؛تعداد افرادی که وقتی از یه چیزی بدشون میاد نظر میدن خیلی بیشتر از افرادیه که وقتی خوششون میاد نظر میدن
پس ناراحت نشو از نظرات یا لایک های کم اون هم وقتی داستان به این خوبی نوشتی
داستانت خیلی خوب بود و حالا که دارم دقیق بهش فکر میکنم واقعاً این پتانسیل رو داره که در صورتی که ادامش بدی،تبدیل بشه به یکی از داستان های مورد علاقه ی من(و خیلی دیگه از دوستان حاضر در سایت)

0 ❤️

566868
2016-12-01 11:04:40 +0330 +0330

film didi?
ورقه آورد امضا کردی؟
داستانت ضعیفه
هرچند کپیه

0 ❤️

566899
2016-12-01 14:11:25 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده
ارزش وقت گذاشتن و خوندن داشت
ذکر جزییاتت بیشتر باشه بهتر میشه

1 ❤️

566914
2016-12-01 16:05:43 +0330 +0330

خوب بود عزیزم. ادامشو بذار

0 ❤️

566978
2016-12-01 22:13:52 +0330 +0330

حرفی ندارم بانو
بنویسید
لایک کردم

0 ❤️

567060
2016-12-02 12:39:44 +0330 +0330

اصلا ادامشو ننویس فقط برو گمشو روانی حال بهم زن

0 ❤️

567913
2016-12-08 19:05:35 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟edamash???

0 ❤️

588133
2017-04-07 14:10:46 +0430 +0430

14 سانت بود یا 25؟

0 ❤️