داستان موم

1393/09/27

این عادت از راهنمایی دوم یا سوم بودم با من بوده تا الان ، وقتی یک مقدار شروع کردم به مو در آوردن و پاهای مامان رو میدیدم چقدر صاف و بدون مو هستن و یکزه کرک و پشم خودم رو میدیدم راستش حسودیم میشد تا بالاخره دلو زدم به دریا از مامان پرسیدم و اونم بهم یاد داد چطور تیغ بزنم و برام از این تیغ های چند سر گرفت . اولین بار که رفتم حموم همه جای بدنم رو تیغ کشیدم که هیچ مویی نمونه دوست داشتم . اینکار کم کم شد عادت ولی فقط دستها زیر بغل پاهام و کسم رو تیغ مینداختم چون نمیخواستم بیشتر و کلفت تر بشه موهام . بریم سر اصل داستان دوم دبیرستان بودم که یکی از دوستام شادی ، دعوت کرد برم خونشون با هم باشیم تا شب درس هامون رو مثلا بخونیم و یکم بزنیم و برقصیم و کلا شاد باشیم تا شب که مامانش اینا اومدن منو برسونن خونه وقتی رفتم یک شلوار بگ برده بودم همه اش اون پام بود هر کاری شادی کرد شلوارک آورد پام نکردم که نکردم برای طفلی خیلی سوال شده بود چون هر بار اومده بود خونمون تیپ منو دیده بود میدونست تو شلوارک خیلی راحت ترم . خلاصه بعد کلی اصرار گفتم : خر خوشکلم چرا اینقده گیر میدی پاهام رو تیغ نزدم یکم مو داره اونجوری ناراحتم .

  • همه ادا اطوارت بابت یکم مو ؟ راستی تو مگه تیغ میزنی ؟
  • نه که مال تو خود به خود میریزه اینقده صافه !!
  • نه مجی من موم میزارم خیلی راحت تره .
  • موم ؟؟
  • همون اپیلاسیون .
  • مامانم نمیزاره برم آرایشگاه میگه فقط با خودم وقتایی هم که میره من روم نمیشه اپیلاسیون کنم اونجا . خوش به حالت مامانت میزاره .
  • نه بابا مامان من اصلا نمیزاره برم منم تو خونه میزارم .
  • خودت موم میندازی ؟
  • نه با دختر خالم ماهی یکبار من برای اون موم میزارم اونم برا من خیلی راحته میخوای الان برات بکنم ؟
  • نمیدونم اذیت نمیشی ؟
  • نه بابا اذیت چی پاشو بریم موم رو آماده کنیم امروز تازه میفهمی یعنی چی خیلی از تیغ بهتره بعدا هم هر وقت خواستیم بندازیم قرارمیزاریم سه نفری من تو نگین با هم خلاصه شادی منو کشوند تو آشپزخونه و موم رو گذاشت تو ظرف کرد تو آب تا داغ بشه پارچه هم آورد و موم که داغ شد یک مقدارشو برداشت و اومدیم تو اتاق شادی منو خوابوند رو تخت و سطلم گذاشت بغل دستش گفت لخت شو . منم سریع شلوار رو در آوردم خدا رو شکر اونقدی بود که بشه موم انداخت و شادیم که دختر توپری بود دستای قوی داشت شروع کرد اولش کمی میسوخت و درد میگرفت ولی زود تموم میشد شادی از ساق پاهام شروع کرد و رسید به رون های پام و هی میگفت تو پوستت سفته جون میده برای موم اون یکی دختر خالم پوستش شله جون میده تا موم بندازی براش الانم چند وقته تیغ میزنه میگه درد میگیره . پاهام قرمز شده بود ولی حال میکردم میدیدم چقدر صاف و تمیز شده شادی بین پاهامم انداخت و منو برگردوند به پشت و خیلی سریع هم پشت پاهام رو انداخت کارش که تموم شد یک دستی روی رونم کشید یکم نوچ بود ولی یکدونه موهم جا نمونده بود . به دستور شادی خانوم لباسم رو هم درآوردم و زیر بغلم انداخت که یکمی درد داشت و بیشتر سوخت ولی سریع کار میکرد کاراش که تموم شد گفت :
  • مرجان خانوم اون رکابیتو در آر تا من برم موم داغ بیارم . همینجور که بلند شد گفتم وا اینو واسه چی ؟
  • برای اینکه ببینم لا و زیر ممه هات مو نداشته باشی ؟
  • نه ندارم هیچوقت اونجا هارو تیغ نمیندازم . از تو آشپزخونه صداش میمود که حرف تو مهم نیست فردا میری جایی یک مو جا مونده میگن کی بود کی نبود اسم من بد در میره بدو که اومدم ها . هر کاری کردم نشد که نشد شادی اومد و لختم کرد من موندم و یک شرت ، اول یک براندازی کرد که گفتم اینجوری نگاه نکن خجالت میکشم .
  • از چی از من؟ زد زیر خنده و خودش هم تاپشو در آورد و سوتین پارچه ای زیرش رو هم در آورد . گفت بیا حالا شدیم مساوی دیگه خجالت نمیکشی که ؟
  • همچینم مساوی نیستم .
  • اوه جنده خانوم رو باش بیا اینم از این و دست کرد شلوارکش رو هم در آورد شادی موند با یک شرت آبی خوشکل که قشنگ خط کسش توش پیدا بود و وسطش یکم به نظر خیس میومد چون برای خودم خیلی وقتا اینجوری میکرد و کسم نشتی داشت مخصوصا دم پریودم توجه نکردم . شادی نشست بغلمو و یک نظر دوباره کامل سینه هام رو دید و یکهو دستش رو گذاشت رو شکمم و کشید بالا تا زیر سینه ام و روی سینه ام چند بار رو سینه ام اینور اونور کرد دلم هری ریخت یک حالی شدم تا حالا کس دیگه دست رو سینه ام اونم با این شدت نکشیده بود ولی خودم رو جمع کردم اعتراض کردم که چکار میکنی تو ؟؟ ولی تون صدام فرق کرده بود خودمم فهمیدم اینو که شادی جواب داد .
  • هر چقدرم با چشم دقیق باشی کار دست رو نمیکنه و دوباره مشغول مالوندن سینه ام شد . نه من حال و توان اعتراض داشتم نه شادی گوشش بدهکار بود یک مدت با سینه هام مشغول بود که ببینه مثلا مو داره یا نه منم داشتم حال میکردم هیچوقت فکر نمیکردم یک دخترهم بتونه حس شهوت رو بیدار کنه و میگفتم اینا که لز میکنن از بی پسریه ولی حالا میدیدم اگه شادی یکم دیگه ادامه بده دیگه کارم تمومه . شانس آوردم شادی بیخیال سینه هام شد منم به خیال تموم شدن داستان نیم خیز شدم که بلند شدم دیدم شادی دست کرد شرتمو در بیاره که گفتم : شادی این نه اصلا روم نمیشه نمیتونم . اونم اصرار داشت که همه موم انداختن به تمیز کردن کس و کونه و اگه اونو نندازم انگار هیچ کاری نکردم من خودم دلم میخواست موم بندازه برام ولی هم یکم حالی به حالی شده بودم و هم با این همه دستی که شادی کشیده بود روم از اول کار تا الان کسم خیس بود و نمیخواستم فکر بد بکنه وقتی دیدم بی خیال نمیشه گفتم عرق کردم برم خودمو بشورم بعد بیام و اومدم رکابیمو ور دارم که گفت کسی که نمیاد اینو میخوای چکار بدو برو بیا . از ناچاری رفتم قشنگ کسم رو آب گرفتم ولی بد حالی به حالی شده بودم اما الان وقت ارضا کردن خودم نبود باید میساختم باهاش تا شب تو خونه . خودم رو قشنگ شستم کس و کونمم تمیز کردم و صابون زدم و اومدم بیرون پیش شادی و به پشت خوابیدم و شرتم رو در آوردم . شادی یک اوهی کشید و یک کف زد و گفت :
  • واو بابا استایل سینه هاش که قشنگه کونش رو نگاه چه خوش فرمه لا مصب زیر شلوارات که چیزی پیدا نبود بلکه الان آدم حضش رو ببره .
  • شادی بس میکنی یا پام کنم ؟
  • آره بابا بس میکنم ولی اگه پسر بودم نمیذاشتم از دستم در بری .
  • شادی بسه دیگه . شادی ساکت شد و طبق معمول شروع کرد دست کشیدن به کونم همه جاش رو دست میکشید و دوباره من حالم خراب شد هر بار که دستش نزدیک سوراخم میشد دلم میخواست ارضا بشم . شادی موم رو برداشت و شروع کرد و تو همون حین حرفم میزد . مجی واقعا دوست پسر نداری تو ؟
  • نه بابا دوست پسرم کجا بود ؟
  • آخه حیف نیست این بدن ؟ یعنی تا الان هیچی سکسم نداشتی ؟
  • عجب خریه ها تو دیگه میدونی که چند بارم پرسیدی هر بار گفتم کسی نیست و نه تا الان سکس نکردم .
  • پس خره چکار میکنی وقتی دلت میخواد ؟
  • حالا گیر دادیا !!
  • خوب میخوام بدونم بدونه اینکه کسی بهت ور بره یا دستمالیت کنه چجوری آخه ؟
  • مثل اینکه دستای تو چلاغه ماله منکه سالمه و خوبم کار میکنه .
  • اه اون که حال نمیده. برگرد نوبت جلوته برگرد اون خانوم خانوما رو ببینم .
  • شادی بسه دیگه بخدا روم نمیشه اینجوری میگی . به زور برم گردوند و یک دستمال برداشتم سریع دوباره کسم رو خشک کردم و آماه شدم شادی میگفت کس رو که میخوای موم بندازی میسوزه و یکم درد داره تحمل کن و از این حرفا . بعد با انگشتاش کسم رو از هم باز کرد و قشنگ دست میمالید و بر انداز میکرد و دوباره به به و چه چهش هوا بود که چه کسیه حیف نیست گذاشتی کپک بزنه اینجا و شروع کرد موم انداختن اونقدر دستمالیم کرده بود که درد و سوزشش برام خیلی کم بود بیشتر حشری بودم و شادی از ترشحاتم فهمیده بود اینو اما به روم نمی اورد . خلاصه خیلی دیر کار کسمم تموم شد شادی موم و وسایل رو گذاشت رو میز تو اتاقشم منم که دیگه روم زیاد شده بود بلند شدم تو آینه کل هیکل لختم رو دید میزدم و خودمم دست میکشیدم ببینم مو جا نمونده باشه . بعد چند دقیقه دیدن ور رفتن با خودم مطمئن که شدم مو جایی نیست لباسمو برداشتم بپوشم که صدای شادی در اومد . چه خبره میخوای لباس تنت کنی ؟
  • په نه په میخوام بندازمشون سطل خاک از امروز همه جا لختی برم .
  • دیوونه تمام تنت نوچه بدو برو یک دوش تنی بگیر منم حوله میارم برات . دیدم راست میگه همونجوری لخت رفتم سمت حموم که تو اتاق خودش بود و لباسامم انداختم رو تخت دوش رو باز کردم و هنوز یکذره هم خودم رو نشسته بودم که دیدم شادی هم لخت مادر زاد اومد تو حموم . با تعجب ازش پرسیدم : تو کجا میای ؟
  • بدو کارتو بکن کار داریم منم عرق کردم بدم میاد ظهرم که اومدیم دوش نگرفتم باید هر روز دوش بگیرم . منم ساکت شدم سریع هر دو خودمون رو شستیم و نقشه خود ارضایی من هم توی حموم نقش بر آب شد اومدیم بیرون و خودمون رو که خشک کردیم شادی حولش رو باز کرد و منم باز کردم که لباس بپوشم که شادی نذاشت یک لوسیون آورد خارجی بود گفت این پوست رو تازه میکنه بزار برات بزنم بعد موم خیلی عالی میشه منم خوابیدم رو تخت و شادی شروع کرد و به قول خودش باید باهاش پوست رو ماساژ داد تا به خورد پوستت بره و پاهارو مالید پشت و رو و رسید به سینه هام وقتی میمالید خیلی عالی بود نفس هام نا مرتب شده بود و چشمام و رو بسته بودم و شادیم یک کلام حرف نمیزد فقط سینه هام رو میمالید منم لذت میبردم دیگه دست از سینه هام کشید و شکم و بعدش برم گردوند به پشت و شروع کرد کونم رو مالیدن داشتم پتو رو گاز میگرفتم که صدا ازم در نیاد چون شادی دم سوراخ کونم که میرسد بیشتر میمالید و خود سوراخ رو هم میمالید توی فضا بودم لذتم بی حد و حصر بود شادی هم گاهی اوقات دستش رو میزد به کسم که دیوونم میکرد این کارش دیگه آخر سر با انگشتاش چند باری سواخ کونم رو فشار داد که دلم میخواست بکنه تو ولی خوب نمیشد . شادی برم گردوند تا اومد دست بزنه گفتم : شادی خیسه دست نزن . شادیم با لبخند منو چشمای خمارم رو نگاه کرد و با یه نازی جواب داد : مهم نیست من خیسی شم دوست دارم و لوسین زد و شروع کرد به مالوندن کسم اول قسمت بالاش رو مالید حال میکردم ولی نه به اندازه وقتی که شروع کرد خود کسم رو بماله دست میکرد لای کسم و محکم میمالید و بعد میکشید تا دم چوچولم بالا چند بار اونجا رو میمالید بعد بر میگشت طرف دیگه کسم خیلی حال میکردم داشتم دیوونه میشدم یک لحظه دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و یک آه کشیدم ، شادی تو جوابش گفت جون عزیزم . خودم خجالت کشیدم ولی شادی ول کن نبود همچین کسم رو میمالید همه چیز از یادم رفت شادی رفته بود پوست دمه سوراخم رو میمالید که دیگه نتونستم تحمل کنم و دستم رو بردم رو چوچولم و شروع کردم به مالیدن که دیدم خشک خشکه اونقدر شادی مالیده بود از لوسیون فقط بوش مونده بود نه چیز دیگه . دیدم شادی گفت تو که منو کشتی بچه هر کی دیگه بود تا الان دوبار آبش اومده بود خیلی سخت تحریک میشی . دستت رو بردار کار تو نیست کار منه . منم مثل بچه حرف گوش کن بودم اون لحظه هیچی برام مهم نبود حتی اگه ده تا پسرم میومدن میدادم بهشون فقط میخواستم ارضا بشم . شادی سرش رو بین پام و شروع کرد با لبهاش با کسم بازی کردن انگار داشت از کسم لب میگرفت یک بار سمت چپش رو بین لب هاش میزاشت و میمکید و زبونش باهاش بازی میکرد یکبار سمت راست کسمو بعد هم همیشه نوبت چوچولم بود که اول چند بار میک میزد بعد با زبون بازی میکرد بعد از چوچول هم میرفت سراغ سوراخ کسم و زبونش رو لوله میکرد و تلمبه میزد توش منم که دیگه راحت شده بودم فقط آه و اوه میکردم و صدای ناله ام اتاق رو برداشته بود . شادی که قشنگ منو سر حال آورد یک دستش رو گذاشت روی سینه ام و با زبون محکم چوچولم رو لیس میزد انگشتشم خیس کرد آروم کرد تو کونم تا حالا چیزی تو کونم نرفته بود یعنی نکرده بودم و نمیدونستم چقدر حال میده شادی هم که فهمیده بود خوشم اومده تندتر دستش رو تکون میداد و سریعتر چوچولم رو لیس میزد دیگه منم نفس هام به شماره افتاده بود که لرزشم شروع شد کسم داغ کرد و با چند تا آه طولانی آبم اومد شادی هم فقط کسم رو بوس میکرد و یک مدتی بعد ارضا شدنم زبونش رو داشت تو کسم میچرخوند که آبمو بخوره . کارش که تموم شد اومد بالا لبام رو بوسید باورم نمیشد لبم از آب کسم خیس شده بود و همیشه فکر میکردم بدم بیا اما لذت بردم شادی لبام رو شروع کرد به میک زدن و منم همراهیش کردم مثل یک بچه که داره کاری رو یاد میگیره و همون لحظه تکرارش میکنه . یکم که لب گرفتیم شادی پرسید : چطور بود مجی ؟
  • عالی بود شادی دستت درد نکنه خیلی حال کردم اصلا سبک شدم .
  • نوش جونت عزیزم باورکن اصلا قصدی نداشتم ولی وقتی لختت کردم و سینه هاتو و کسو کونت رو دیدم دلم نیومد با هم حال نکنیم . شادی اینو که گفت انگار یک چیزی تو مخم سوت کشید " با هم " ولی تا اینجا فقط من بودم باید منم اونو سر حال میاوردم و آبش رو میاوردم ولی هر کاری کردم شادی نذاشت میگفت همینم خیلی حال کرده ، هرچند چند ساعت بعدش اساسی از خجالت هم در اومدیم و یک لز درست و حسابی کردیم.

نوشته: no signal


👍 3
👎 0
108415 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

447663
2014-12-18 07:36:47 +0330 +0330

خوب بود/
ولی الآنه که ماساژورها و … بیان برات پیام بدن mail1

0 ❤️

447664
2014-12-18 08:02:59 +0330 +0330
NA

باورم نمیشه بعضی دخترا اینقدر زود پیش هم وا بدن …ما فوق فوقش شوخی شوخی می مالیم همو و جک های سکسی واس هم می فرستیم واس خنده ، البته هیچ وقت جدی نشد، یه حیایی هست توی دخترا که حتی پیش هم جنس شون هم به این زودی وا نمیدن اگه اینا پیش زمینه نداشته باشن تعجب می کنم واقعا

0 ❤️

447665
2014-12-18 11:49:32 +0330 +0330
NA

داستانت معلوم نیست راسته یا دروغه D:

0 ❤️

447666
2014-12-18 12:28:24 +0330 +0330
NA

دلم اب افتاد

0 ❤️

447667
2014-12-18 14:38:39 +0330 +0330
NA

برو بوق بزن :))

0 ❤️

447669
2014-12-18 15:37:05 +0330 +0330
NA

شرط میبندم نویسنده عکسای ماساژ سکسی رو دیده دلش نیومده داستان نسازه!!!

0 ❤️

447670
2014-12-18 16:01:28 +0330 +0330
NA

منویاد خیسی کس دوست دخترم انداختی خوب بود

0 ❤️

447671
2014-12-18 17:41:12 +0330 +0330
NA

عالی بود مرجان خانم 😚😘👍

0 ❤️

447672
2014-12-18 17:44:16 +0330 +0330
NA

عالی عالی بود ولی دخترها تکرار نکنند مملکت این همه پسرا واسه چی گذاشته! !!

0 ❤️

447673
2014-12-18 20:39:22 +0330 +0330
NA

داستانت خوب بود. معلومه واقعا دختری.

0 ❤️

447674
2014-12-19 02:16:18 +0330 +0330
NA

خب جاکش اولش بنویس داستانه کوفتیت لزه که حداقل من نخونم

انقدرم طولانی ننویس

راستی no signal (اسم نویسنده) اگه سیگنال نداری من آنتن خودمو قرض میدم بهت

biggrin

0 ❤️

447675
2014-12-19 02:37:18 +0330 +0330

واقعا بی نقص

0 ❤️

447676
2014-12-19 08:27:46 +0330 +0330
NA

یادش بخیر بچه بودیم از این غلطا زیاد میکردیم…
حالا بزرگتر که بشی میبینی چقدر احمقانه بوده…

0 ❤️

447677
2014-12-19 12:52:45 +0330 +0330

تو نوجونی اکثر دخترا این داستانا هست تا زماننی که پسرا بیان

0 ❤️

447678
2014-12-20 06:47:22 +0330 +0330
NA

خیلی واقعی به نظر نمیاد
آخه به این راحتی که سکس و لز شروع نمیشه!

0 ❤️

447679
2014-12-21 06:52:24 +0330 +0330
NA

سلام، قسمتی از یک داستان چند قسمتی ست که امیدوارم نویسنده واقعی این قسمت رو اینجا گذاشته باشه، کسایی که از قلم این داستان خوششون اومد پیشنهاد می کنم بقیه قسمت ها رو هم بخونن، واقعا خوبه، راستی اسم داستان هست مرجان. و در سایت لوتی می تونید ببینید، اونجا جهر صفحه هست آخه مشابه هم داره…

0 ❤️

447680
2015-11-02 15:21:15 +0330 +0330

ع

0 ❤️

531596
2016-02-22 15:44:52 +0330 +0330

kheili khub bud kosam khiiiise khiiis shod
mnm ye lz sare epilasion dashtam :)) aaaali bud mcc

0 ❤️