داستان یک برده کونی

1399/08/20

همه چی این طوری شروع شد که یه بار اومدم شهوانی دیدم یه نفر پیام داده برده چتی می خوام. منم همیشه کنجکاو بودم بدونم برده ها چیکار می کنند و ارباب ها چیکار می کنند و … قبول کردم و رفتیم تلگرام. من شرایط رو پرسیدم اونم گفت هر چی دستور میشنوی باید اطاعت کنی. گفتم بلکه نتونستم؟ گفت اون موقع تنبیه میشی! گفتم من شنیدم یه کلمه ای قرار میزارن که اگه برده نتونست ادامه بده اون کلمه رو می گه و تموم میشه. اونم گفت زیاد اذیتت نمی کنم که کار به اونجا ها بکشه. گفت فحش ناموسی هم نمیده. راستش توی چت که آدم اذیت نمیشه. خلاصه قبول کردم و شروع کردیم به چت. خیلی حشری بودم و ماه ها بود به خاطر ستاره سکس نداشته بودم. بدنمو میمالیدم و سکس چت می کردم، اونم بهم دستور میداد که مثلا فلان کار و … بعد بهم گفت انگشتت رو بزار کونت و عکس بفرست. منم گفتم نمیتونم. چون بدنم شیو نبود. اونم گفت یالا کونی هر چی اربابت میگه انجام بده. خلاصه تحت فشار عکس رو فرستادم. اونم دید خوشش نیومد. گفت زود باش برو شیو کن. منم گفتم حوصله ندارم فردا شیو می کنم. گفت تو لیاقت نداری بکنمت، فردا شیو کن بیا. خلاصه چت تموم شد و تو کف موندم. اولش گفتم یه جق می زنیم تموم میشه ولی فردا شبش هم دلم سکس چت باهاش رو میخواست. یه جوری محل نذاشتنش برام جذاب بود. بقیه فاعل ها مثل سیریش فقط اصرار می کردن اما این براش مفعول مهم نبود. فردا شب رسید و ارباب بازم عکس خواست. منم شیو نکرده بودم تا فهمید گفت باید تنبیه بشی و… بهم گفت برم خیار و یه بند بیارم. منم اول گفتم نمیشه ولی بعد اجبار کرد و منم آوردمو گفت با بند تخمامو ببندم محکم و خیار رو بکنم تو کونم و عکس بدم. بعد گفت خیارو تو کونم عقب جلو بکنم. منم اطاعت میکردم. بعد گفت با سیلی بزنم رو تخمام و وویس بدم بهش. بعد گفت از ناله هام وویس بدم. تا حالا همچین کارایی نکرده بودم اما اون شب فقط اطاعت می کردمو خیلی حال میداد، اوایل بهم اجازه نمیداد کیرمو بمالم بعد گفت میتونی جق بزنی کونی. خیلی حال داد هم برای من هم برای اون. توی سکس چت ازش پرسیدم کی کونم میزاری ارباب؟ ازم پرسید میتونم برم سکس حضوری؟ منم راستش دودل بودم از یک طرف کرونا از یک طرف هم شیو نبودم. خلاصه قبول کردم. گفت الان میتونی بیای گفتم نه. گفت پس، فردا شیو کن آماده شو میبرمت باغ. گفت اگه این دفعه شیو نکنی تنبیه میشیا. گفتم باشه.
فرداش شیو کردم آماده بودم، وقتی هم شیو می کنم حشری تر میشم. اومد دنبالم یه ماشین نسبتا مدل بالا بود (اسمشو نمیدونم) سوارم کرد رفتیم. خیلی هم خوشتیپ بود، حدودا ده سالی ازممیاو تر بود (من ۲۵ سال دارم). خیلی هم با شخصیت بود و قشنگ منو تحویل گرفت، بعد کم کم حرفای سکسی میزد. می گفت آماده ای برای اربابت خدمت کنی؟ گفتم آره. می گفت چیا بلدی و… بعد شغلمو اینا رو پرسید فهمید بیکارم. بعد داشبورد رو باز کرد، کلی پول بود توش. گفت هر چی لازمته بردار تو دیگه الان مال منی، هواتو دارم. منم چی بگم اخه، گفتم نه مرسی. گفت یه بسته بردار، (بسته ها ۵۰۰ هزار تومنی بودن). بعد گفت دستوره این. منم ناچار برداشتم. گفت کافیته؟ گفتم بله ارباب ممنون. گفت افرین کارت خوب باشه بیشتر از اینا میدم بهت. خلاصه رسیدیم به باغ و یه ویلای خیلی شیک بود، رفتیم داخل گفت لباس هاتو در بیار‌. یه پیشبند داد بهم و گفت کُلفَت این خونه ای الان، کارت رو بپسندم بیکار نمیمونی. برد آشپزخونه گفت این ظرفا رو باید بشوری. گفتم آخه… گفت تکرار نمی کنم یالا برو سر کارت. خلاصه رفتم ظرفا رو بشورم اونم رفت با تلفن صحبت کنه. بعد یهو صدام زد هی کونی بدو اینجا… هی کجا موندی. رفتم گفت چقدر بی مصرفی آخه وقتی صدات می کنم باید فوری بیای، گفت برو از حمام یه لگن آب گرم بیار پاهامو بزارم توش. گفت بدو. رفتم فوری آوردم. گفت آفرین حالا شلوارمو در آر. منم دکمه رو باز کردم زیپشو دادم پایین، اونم نگاهم میکرد شلوارشو درآوردم و پیرهنشو هم خودش درآورد. هیکل خیلی خوبی داشت بعد گفت حالا بدو ظرفاتو بشور. منم با عشوه رفتم آشپزخونه. بعد تموم شد و اومدم گفتم ارباب ظرفا رو شستم. گفت آفرین حالا بیا پاهامو بشور. خم شدم گفت بدون پیش بند. درآوردم لخت کامل جلوش بودم اونم فقط یه شورت تنش بود. نشستم پاهاشو بشورم. گفت اندامت حرف نداره گفت لیاقت داشته باشی مثل زنم همه جا میبرمت. بعد می شستم پاهاشو اونم با گوشی مشغول بود، نا خودآگاه دلم خواست ساق پاشو ببوسم. خیلی طول کشید منم حوصله ام سر رفت گفتم ارباب نمیخوای منو بکنی؟ گفت اگه لیاقت داشته باشی امشب فقط میدم کیرمو بخوری و زیر تخمام بخوابی، فردا هم می زارم کونت. گفتم نمیتونم شب بمونم، گفت خفه کارتو بکن کونی. منم ادامه دادم به شستن و ماساژ پاهاش. بعد رفته رفته حرکات و صداهای حشری درمیاوردم تا حشری بشه. کونمو داده بودم بالا. ارباب با حشر گفت کونت میخاره؟ گفتم خیلی گفت میخوای کونت بزارم؟ گفتم اره گفت تا حالا چند نفر کردنت؟ گفتم خیلی. یهو با لحن جدی گفت جواب سوالم یه عدده کونی. منم گفتم دقیق نمیدونم ارباب هفده بیست بار گفت از این به بعد از این غلطا نمی کنی گفتم چشم. گفت صورتت جای تف داره. چیزی نگفتم گفت بیا جلو. تف کرد رو صورتم. گفت حقته؟ چیزی نگفتم. بلند گفت نمیشنوم کونی؟ گفتم بله ارباب.
راستش یه مقدار احساس حقارت می کردم از یه طرف حشری بودم و دلم میخواست سکس کنم ، از یه طرف حوصله م سر میرفت و یه جورایی اذیت میشدم. از یه طرف کلی پول داده بود بهم و از یه طرف اگه اعتراض میکردم ممکن بود عصبی تر بشه.
بعد بهم گفت پاشو بدنمو ماساژ بده
بلند شدم کیرمو دید، گفت «اون بی مصرف» چرا سیخ شده؟ گفتم ارباب به خاطر شما. گفت غلط کرده کیری که رو من بلند بشه رو میبُرم من. منم دستپاچه گفتم ببخشید ارباب من همچین جسارتی نمی کنم. بعد خوابید رو شکم و شروع کردم ماساژ دادنش. بعد هم کلی ماساژش دادم. زمان هم رفته رفته دیر تر میشد، بعد ساعت حدودای ده شب بود که گفت میخوای کیرمو بدم بخوری؟ گفتم بله ارباب گفت باید التماسش کنی. گفتم خواهش می کنم گفت این طوری نه باید بیفتی به پاهام و پاهامو ببوسی و بخوری.
منی که قبلا با هزار تا ناز کون میدادم الان افتاده بودم به خواهش و التماس واسه این که ساک بزنم اونم توی این وضع
کمی که پاهاشو خوردم گفت بدو از یخچال ظرف سس مایونز رو بیار. رفتم آوردم دیدم شورتشو در آورده، یه کیر گنده و تیره. سس رو ازم گرفت و کمی ریخت داخل دستش گفت قشنگ میلیسی که لازم نباشه برم بشورم. منم زانو زدم و لیسیدم بعد روی پاهاش هم ریخت منم لیس میزدم رفته رفته ریخت بالاتر و ریخت روی تخم هاش رسیدم که تخم هاشو بلیسم با یه سیلی زد صورتم گفت کونی آلت ارباب حرمت داره اول باید اجازه بگیری. خلاصه اجازه گرفتم و بالاخره تونستم تخم ارباب رو بلیسم و بعد هم کیرشو سس زد، اونم خوردم. حدود هفت هشت دقیقه ای میشد ساک میزدم گفت تمیز نشد؟ گفت اگه تمیز نشده باشه کتکت میزنما بعد از کمی گفت کیر خوری بسته. گفت دراز بکش میخوام جا تو نشونت بدم. منم دراز کشیدم. یه سیلی زد به کیرم گفت به شکم بخواب کونی جون. از پشت از ساق پاهام شروع کرد به نوازش بدنم و اومد جلو تر و نشست روی کونم و یه سیگار روشن کرد با آرامش سیگارشو کشید و ازم سوال میکرد: لذت میبری؟ از این که تونستی کیرمو بخوری خوشحالی؟ از اینکه برده منی؟ از این که مال منی؟ از این که زیرمی؟
جواب سوال ها هم واضح بود. بعد گفت میدونی جات کجاست؟ جات زیر کیر منه. جای یه کونی زیر کیر هست، تو هم چون کونی منی جات زیر کیر منه.
بعد داد زد روم، میفهمی کونی؟ هر دختر یا پسری نمیتونه اونجایی که تو الان هستی باشه، پس قدر جاتو بدون.
بعد دراز کشید روم و بهم گفت از لحظه ای که منو دیدی تا الان حست رو بهم بگو بدون دروغ بدون خجالت و ترس. چشاشو بسته بود و منم بهش توضیح میدادم و اونم گوش میداد. کیرش رو هم لای پاهام حسش میکردم، اون حرفا رو که بهش گفتم احساس خالی شدن میکردم، خیلی حس خوبی بود ارباب بخوابه روم و به حرفام گوش بده.
بعد وسط حرفام بهم گفت میخوام بکنمت اما به یه شرط؟ گفت اینکه شب اینجا کنار کیرم بخوابی و فردا خونه رو تمیز کنی.
منم گفتم چشم. گفت شکمتو بده بالا. بالش گذاشت زیر شکمم و بعد در حالیکه اصلا انتظار نداشتم دیدم داره سوراخمو لیس میزنه. واای محشر بود. بعد با انگشت مالید و گفت من کون خوری نمی کنم ولی کون تو خیلی خوردنیه. هم خوردنی هم کردنی سفید و تمیز. منم می گفتم جووون. بعد موهامو گرفت و گفت کونی وقتی یه آدم حسابی باهات حرف میزنه نباید روتو اون ور کنی. بعد یه تف انداخت صورتم و گفت اینم واسه اینه که پر رو نشی.
بعد کاندوم گذاشت رو کیرش و لوبریکانت زد به دستش و روی سوراخم. بعد انگشت کرد داخل سوراخم و من ناله کردم چون درد داشت. بعد گفت نترس با درد نمی کنمت. بعد آروم کیرشو فرو کرد ناله کردم. گفت چطوره؟ گفتم عالیه. بعد گفت هر جا دردت اومد بگو بهم. گفتم چشم. بعد تلمبه هاشو بیشتر کرد و بغلم کرده بود و توی آغوشش مچاله شده بودم.
بعد کیرشو در آورد و گفت بچرخ پاهامو داد بالا و کیرشو کرد داخل. منم چشمام بسته بود و لذت میبردم. بعد از چانه م گرفت و گفت وقتی کیر ارباب کونته باید با دقت نگاه کنی، چون ممکنه این آخرین بارت باشه که ارباب می کندت. بعد چشمام باز کردم و دستمو بردم کیرمو بمالم که ارباب دید و ناراحت شد. و گفت کونی از کی اجازه گرفتی؟ کونت میزارم بست نیست؟ این دودول بی مصرفت هم میمالی؟ گفت تو باید از کون لذت ببری، تخم و کیر تو برای لذت یا برای گاییدن یا برای بچه دار شدن نیست، این بی مصرفا دستگیره دست ارباب هستن تا بهتر بتونه کونت رو شخم بزنه، بعد گرفت دستشو فشرد و کونم تلمبه زد.
خیلی حرفای منطقی و حشری میزد. بعد از کمی گاییدن اومد روی سینه امو و کاندوم در آورد شروع کرد به جق زدن و مالیدن کیرش به سینه ام، بعد یهو ناله مردانه کرد و آبش پاشید رو صورت و گردن و سینه ام. آروم که شد با دست همه رو جمع کرد گذاشت دهنم و گفت بخور. منم با زبون لب هامو میلیسیدم. بعد هم یه تف انداخت صورتم اونم گفت بلیسم
گفت کونی جون، من میرم حموم تو حالا اجازه داری جق بزنی زود تموم کن بیا حمام منو بشور. گفت جق کثیفتو نبینم بریزی به خونه، تا قطره آخر بخورش. اون رفت و منم یه جق فوری زدم، خیلی هم آبم اومد ، همه رو هم از ترس خوردم رفتم حمام، ارباب رو شستم و اومدیم یه شام مختصر خوردیم و بعد منو لخت توی تختش جا داد تا بخوابم کنار کیرش
صبح هم پا شدیم و صبحانه آماده کردم و لخت خونه رو تمیز کردم تا ظهر آورد رسوند خونه مون.
بقیه ماجرا هم خواستید بهتون میگم.

نوشته: احسان


👍 17
👎 10
43901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

776260
2020-11-10 00:47:21 +0330 +0330

چی بگم والااا …

1 ❤️

776278
2020-11-10 01:21:32 +0330 +0330

داستانت و خودت هردو با هم کونی بودین

با احترام

2 ❤️

777345
2020-11-17 21:56:03 +0330 +0330

بسیار عالی

0 ❤️

781250
2020-12-11 15:52:56 +0330 +0330

خوب بود و لذت بخش

0 ❤️

789767
2021-02-02 17:51:38 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️