سلام من سید علی هسم حدود 78 سال سن دارم
امروز صبح حوصلم سر رفت از قصرم اومدم بیرون یه دختر را دیدم ازش خوشم اومد فکر کردم اونا به حرم سرام ببرم ولی یادم افتاد ظرفیت اونجا تکمیله با خودم گفتم پس یه شب استفاده می کنم بعد میندازمش دور. به فدائیانم گفتم برن دست و پاشو ببندم تا شخصاً ارشادش کنم… بعد بردمش قصر فرستادمش پیش روانشناس جهاد نکاح گفتم یه کاری کن با پا خودش اعزام بشه شب اتاقم. شب شد یهو دیدم در اتاقم باز شد و یک هوری رو شیرجه زد. دستش را کوبید روی تشک چرمی کاناپه و گفت : “جووووون…بیشتر بکن توش عزیزم…آیییییییی…تا دسته بکن تو کسم…” نگاهم از فرق سرش سر خورد و روی موهای بلند بافته شده مشکی اش که تا وسط کمرش میرسید ایستاد.کمر باریکی نداشت اما صاف و خوش تراش بود و نقصی درش دیده نمیشد.قوس گودی کمر عمیقش حالت سکسی تری به کون طاقچه ای اش میبخشید و ران های بزرگ و ساق تو پرش بود . بانو چهار دست و پا روی کاناپه سیاه وسط حال بود و گوشه ای از سینه هایش از دو طرف بدنش مشخص بود و با هر ضربه ای که به کس اش وارد میکردم سینه هایش همرا با خودش جلو و عقب میشدند. جیغ میزد و تقلا میکرد که زیر فشار کیر من موقعیت مناسبی پیدا کند.روی آرنجهایش میرفت و دوباره برمیگشت روی کف دست ها.پاهایش را راست میکرد و دوباره خم میکرد و روی زانو هایش میرفت. غروب بود و خورشید نارنجی از پس پنجره بزرگ حال که پشت کاناپه بود به داخل خانه میتراوید و همه اشیا خانه را با رنگ خودش تزیین میکرد.از پنجره به منظره تهران که کاملا از این بالا مشخص بود نگاهی انداختم.محو خیابان ها شدم و کس هایی که میشود از این خیابان ها بلند کرد را به ذهنم آردم و همه ساختمان ها را از نظر گذراندم که صدای داد و بیداد نازنین من را به خودم آورد.
دوستان اگه خوب تو نظرات بگید تا باز هم بنویسم…
نوشته: رهبر معظم انقلاب اسلامی
من داستانت نخوندم.ولي كير شتر ابوعلي سينا بره تو حلقت.
ببین کسکش حروم زاده تو که هیچی حالیت نمیشه گوه میخوری میای درباره رهبر مملکت کسشر مینویسی،خودتم میدونی اگه امثال رهبر نبودن الان کشور به فاک رفته بود و آشغالایی مث تو وجود نداشتن که بخان حرف مفت بزنن.
پس اون دهنتو ببند و درباره چیزی که هیچی ازش نمیدونی و نمیتونی درکش کنی زر زر نکن
طنز نبود خیلی جدی بود داستانت!؟؟/