داستانی که واقعی شد (۱)

1401/02/30

هم سن و سال بودیم ، نزدیک دوسال از من بزرگتر بود ، همبازی بچگی هم بودیم و خب اون بزرگتر بود و عاقل تر
بیشتر بچه ها کنجکاو چیزای خاک بر سری هستن دیگه و منم جزو همین دسته بودم و با دوستام دنبال کانال های سکسی ماهواره ، دست و پا بسته یه چیزایی می‌فهمیدیم و برامون جالب بود ، تو همون دوره جاهلیت ستاره یه کانال تو ماهواره پیدا کرده بود که زنه می‌نشست و با خودش ور میرفت و ستاره هم لخت میشد و منو مجبور میکرد که کارایی که زنه میکرد رو باهاش بکنم ، دقیق یادم نمیاد ولی یه چندباری این اتفاق افتاد و دیگه نمیدونم چطوری فراموش شد یا تموم شد ، بزرگتر شدیم و اون خیلی دوست باز بود و انصافا دوستای خوبی هم داشت ، خیلی علاقه به خراب بازی و شاخ بودن داشتن ، منم نوجوون بودم و جاهل ، جذبشون شدم ، دزدکی نگاهشون میکردم ، عکساشونو بر می داشتم و به یادشون جق میزدم ، انقدر اینا جنده بازی در میووردن و کارای تحریک آمیز انجام میدادن که بالاخره قبح ستاره هم برام ریخت و نظرمو جلب کرد ، تحریکم میکرد و تبدیل شده بود به سوژه جقم ، عادت به نوشتن داشتم و مثل احمقا از حس شهوتی که بهش دارم نوشتم ، ازین کار لذت می‌بردم حس خوبی هم بهم میداد،
یک روز متوجه شدم که یکی دوتا از برگه هام نیست ، خیلی میترسیدم که کسی اونا رو بخونه ، دقیق یادم نمیاد که چه چیزی نوشته بودم اما مطمعن بودم انقدرا هم بد نبود و فقط یه اشاره هایی کرده بودم ، مثلاً مثل اینکه از خدا طلب بخشش کرده بودم و قول داده بودم که دیگه به یاد ستاره جق نزنم و فکر سکس باهاش رو از سرم بیرون کنم،،🤣😂
از رفتارای ستاره و حرفایی که میزد متوجه شدم که اعتراف نامه دست خودشه و بهم سر بسته گفت که بعد ها یه چیزی ازت دارم که بهت میدم و من هم به روی خودم نیاوردم و قضیه فکنم جمع شد ، چون اتفاق خاصی نیفتاد و منم بعد یه مدت دست از جق زدن کشیدم و حالا دیگه جفتمون بزرگ شدیم و اون برای خودش زندگی تشکیل داده بود و منم درگیر کار و درس و دانشگاه و روزمرگی های خودم بودم
ستاره واقعا زیبا بود ، واقعا خوش هیکل بود و منم طبق عادتی که از بچگی پیدا کرده بودم هرازچندگاهی یه نگاه همراه با حس شهوت و سکس بهش میکردم ولی میدونستم که این کار درست نیست و اشتباهه ، خودمو کنترل میکردم و ازش رد میشدم ولی باور کنید دست خودم نبود بالاخره چیزهایی بوده که توی ذهنم نقش بسته بود و من همیشه درحال مقاومت و فراموشیش بودم
ستاره از اول هم سکسی و حشری بود و زیاد دنبال درس و مشق نبود و سر همین هم زود ازدواج کرد ، همیشه خوش پوش بود و به خودش می‌رسید و کلا فکر کنم خانم ها از این که دیده بشن و نگاهشون کنن لذت میبرن
از یه جایی به بعد حس کردم که ستاره خیلی سکسی تر شده کارای عجیب تر می‌کنه ، سعی می‌کنه بیشتر باهم تنها بشیم ،بیشتر بغلم میکرد و باهام وقت میگذروند، حس میکردم داره سعی می‌کنه که حشریم کنه، تو تنهاییمون لباسهای خیلی راحت و سکسی میپوشید ، جلوم لباس عوض میکرد و ست های خوابشو و لباس زیر هاشو بهم نشون میداد و ازم نظر میخواست
میدونستم این کارها عاقبت جالبی برام نداره ولی یه چیزی قلقلکم میداد و نمیزاشت که فاصله بگیرم و اعتراض کنم
فکر سکس با ستاره دوباره افتاده بود به جونم و داشت نابودم میکرد ، نمی‌تونستم آروم باشم ، باید یه کاری میکردم ، دلم میخواست بگیرم تا جایی که میشه بکنمش و توش تلمبه بزنم ، یه حس خوشحالی و ناراحتی و خشم و حشر داشتم ، اما نمی‌تونستم کاری کنم ، میترسیدم ، روم نمیشد ، اصلا نمی‌دونستم باید چیکار کنم یا چجوری بیانش کنم ،
ستاره داشت هر روز با کارهاش بیشتر حشریم میکرد ، دست و پاهام می‌لرزید ، رو آورده بودم دوباره به جق ، اصلا نمی‌تونستم دیگه به کس دیگه ای فکر کنم یا با کس دیگه ای سکس کنم ، مات و مبهوت ستاره شده بودم از نگاهم حشر میبارید و شیطون رفته بود تو جلدم
بالاخره با این افکار که خودش میخاره ، خودش داره پا میده ، اگه خودش نمی‌خواست این کارهارو نمی‌کرد تونست گولم بزنه که ستاره داره بهم نخ میده و اونم دلش میخواد باهام سکس کنه
حالا یکم آرومتر شده بودم و تو فکر یه موقعیت مناسب بودم که برم تو کارش و خودم و خودشو راحت کنم
ستاره اومد ، مامان رفت دنبال کاراش ، تنها شدیم
با شوق اومد تو اتاق ، خوشحال از خرید هایی که کرده بود برا خودش بالا و پایین میکرد و می‌چرخید و منم از نگاه کردنش حشری میشدم ، کیرم سیخ شده بود حس میکردم دیگه وقتشه
خرید هاشو آورد و با هیجان گفت که اون ستی که تو گفته بودی رو هم خریدم، من اصلا یادم نبود که چی رو میگه
دیدم ست شورت و سوتین گذاشته جلوم میگه اینو میگم
بیشتر حشری شدم ، قشنگ داغ کردم ، پیش خودم گفتم بهش میگم بپوشش اگه تنش کرد میکنمش ولی اگه نکرد قضیه کلا منتفیه…
بهش گفتم و از خدا خواسته سریع رفت عوض کرد
خیلی سکسی شده بود ، کیر سیخ شدم معلوم بود , انگاری جفتمون میدونستیم که قراره چه اتفاقی بیوفته
همه جا سکوت بود ، شروع کردم ازش تعریف کردن و از زیبایی بدنش گفتن ، اونم آماده سکس بود و منم داغ داغ ، اومد نزدیکم سریع بغلش کردم ، محکم محکم چسبوندمش به خودم ، سر به سر شدیم و شروع کردیم به لب گرفتن ، باورم نمیشد که چقدر لذت بخشه ، کاش زودتر این کارو میکردم ، آروم شروع کردم به مالیدنش ، بدنش خیلی نرم و داغ بود ، دلم میخواست فقط بمالمش و نازش کنم ، دست زد به کیرم ، لخت شدم ، خوابوندمش رو زمین شروع کردم به بوسیدنش ، میخواستم کل بدنشو لیس بزنم ، همینطور که داشتم گردنشو می‌خوردم و میومدم روبه پایین کیرمو گذاشتم روی کصش و میمالیدم ،داشت دیوونم میکرد ، تا حالا انقدر سکس بهم حال نداده بود ، وصفش ممکن نیست ، کلمات نمیتونن اون لذت و داغی رو به تصویر بکشن ، رسیدم به سینه هاش و مثل دیوونه ها می‌خوردم و لیس میزدم ، شورتشو در اوردم و سرمو گذاشتم لای پاهاش ، بهشتی بود برا خودش ، خیلی خوشحال بودم که شیطون رفته تو جلدم ، لیس زدن کصش همیشه برام آرزو بوده ، تاجایی که تونستم بهش حال دادم ، حالا نوبت اون بود که کیرمو به دندون بگیره، بهترین ساکی بود که تو عمرم داشتم ، اصلا بهترین حسی بود که تا الان داشتم ، وقتی سر و زبونشو جلو عقب میکرد بیشتر دیوونه میشدم ، بالاخره کیرمو گذاشتم تو کصش ، بی نظیر بود ، تلمبه زدن تو این کص رویای قدیمیه من بود ، هر جوری که بلد بود و بلد بودم کردمش ، دوست نداشتیم از هم جدا شیم اما دیگه وقت نداشتیم ، لبخند رضایت رو لب داشتیم و خوش حال از کرده ی خودمون ، رو تخت دراز کشیده بودم ، نه به گذشته فکر میکردم نه به آینده ، فارغ از این دنیا شده بودم و حس میکردم رو ابرام ، ستاره یه برگه داد دستم ، شبیه همون دست نوشته های خودم بود ، خط خودم بود ، اولش بزرگ نوشته شده بود ؛ داستان گاییدن خواهرم …

ادامه...

نوشته: خائن


👍 27
👎 8
67601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

874975
2022-05-20 00:49:28 +0430 +0430

عجب ب همین ساده گی؟ 💩

0 ❤️

874995
2022-05-20 02:07:55 +0430 +0430

کصشعر

0 ❤️

874998
2022-05-20 02:29:24 +0430 +0430

تصویر سازیت قشنگ بود
فارغ از موضوع و محتوای داستانت

1 ❤️

875042
2022-05-20 08:34:01 +0430 +0430

پرده خواهر جندت کو ؟

0 ❤️

875096
2022-05-20 18:09:07 +0430 +0430

چیزی نیست نگران نباش خوب میشی . . . 🙄

0 ❤️

875123
2022-05-21 00:03:44 +0430 +0430

جلقتو بزن بابا

0 ❤️

875128
2022-05-21 01:00:47 +0430 +0430

آخر چی شد کردی یا نکردی😂😂😂

0 ❤️

875202
2022-05-21 07:13:10 +0430 +0430

خوب نوشتی ، ساده و روان با یه پایان بندی خوب
ولی حیف که داستانت تابو هستش وگرنه بیشتر لایک میگرفتی

0 ❤️

875603
2022-05-23 11:21:52 +0430 +0430

کسشر محض

0 ❤️