باسلام
داستانیکه میخوام بگم مربوط به زمستون سال گذشتست،زمستونیکه من تایه قدمی خودکشی رفتم،بخاطریه علاقه،امامیدونم که کسخلی وخریته بخاطریه دخترهرچقدرهم کس باشه به این فکرا بی افتید.اماحواشی رابطم بازهراباعث شداونقدبمرگ نزدیک شم.بماند.تواون دوره بایه دختره(مطلقه) آشناشدم به اسم سولماز.32ساله،که مطلقه بود،نحوه ی آشناییمونم اینطوربودکه تقریباآخرای شب تویه مکان عمومی دیدمش که مثه ماتم زده ها بق کرده،رفتم جلو،اداشودرآوردم به نشونه ی اینکه چته؟خندش گرفت،من بلافاصله گفتم شمارتوبده وداد.وقتی رسیدخونه باهم حرف زدیم.خلاصش این بودکه گفت:تومحله کارش عاشق پسری بنام حامده،چندوقتی هم باهم رابطه داشتند.اماگفته بوده چون تفاوت سنی داریم ومن 5سال ازتوکوچیکترم به دردهم نمیخوریم وخونواده ام اجازه نمیدندباهات ازدواج کنم،بنابراین بهتره همین الآن قبل ازینکه وابسته بشیم جداشیم(که معلوم بودبهونه بوده،چون بنظرحامدخیلی خوشگل بوده ودافیاى بهتری بهش پامیدن مدتی هم کس سولماز گذاشته وازش سیرشده،البته خدایی هم سولمازبدچیزی نبود،چهرش تقریباشبیه شیلاخدادادبود،اماسینه ی گنده وکون بزرگتری داشت.واقعیت یوقور تربود.آخرحرفاش گفت امامیدونم حامدم برمیگرده.فرداظهردیدمش که داره میره سرکاردرحالیکة شلوارتنگ ودامن کوتاه باپوتین پوشیده بودوبخودش رسیده بود .دریک جمله کس شده بود.خلاصه رفته بودوحامدبراش راست کرده بودوبهش گفته بودچقدخوردنی شدی.فرداشبش زنگ زد،گفت امروزحامداومدخونم،باهم جشن گرفتیم وکیک خوردیم وخلاصه خوش بودیم.بشوخی گفتم خب دیگه.چی؟خنده ای ازته دل زدوگفت:نه ازونکارانکردیم،گفتم آره جون خودت،معلوم بودحسابی کیرحامدبهش چسبیده.امابازفرداشبش غموروناراحت زنگ زد(یاشایدمن زنگ زدم)وگفت حامددوباره حرف قبلشومیزنه.یه کم دلداریش دادم وگفتم ماشینم ندارم بیام دنبالت یه چرخی توخیابون بزنیم.همونجوربالحن مظلومانه گفت:نمیتونی که بیای.
چندتاجمله دیگه گفتیم وقطع کردیم.من رفتم حمام ومثل همیشه با موبرکیرموخوردنی وتروتمیزکردم،داشتم موبر رو ازکیرم پاک میکردم که دلم بحال خودم وکیرم سوخت گفتم حیف این کیرنیست که مدتهاست آبشوتوکس وکون خالی نکرده؟(من خیلی بی مبالات وبی احتیاطم ووقتی میرم روکار،مراقب نیستم یه بارم نزدیک بودبگابرم ک آمپول پروستادىن به دادم رسید) توهمین فکربودم که یادحرف آخرسولمازافتادم(نمیتونى که بیای!)برق ازچشمام جست.زدم توسرم خاک برسرت سجادگوساله،کس داره بهت میگه بیابعدتواحمق نمیفهمی،اومدم بیرون.سریع زنگ زدم تانخوابیده،برداشت گفتم .دلم گرفته بودخوابم نبردزنگ زدم .توچطوری؟گفت مثه قبل،گفتم بیام پیشت.گفت نمیتونستی که.گفتم میتونم(من خیلی خجالتی بی اعتمادبنفس واهل رودربایستیم،نزدیک بود،بگم خب میخواى مزاحم نشم.عوضش تادلت بخوادشهوتی، طبیعیه،هم پسرم،هم توسن27،هم دوقطبیم واین یعنی آتشفشان شهوت،مخصوصاکه ماههابودسکس نداشتم)خلاصه آدرس گرفتم،کیف سکسموبرداشتم.یه ترامادول زدم بالاوباآژانس راه افتادم.هرچی بخونش نزدیکترمیشدم.شهوتی ترمیشدم.رسیدم.پشت در-در روبازکرد،تابرسم پشت در واحدش تمام بدنم میلرزید.پشت آیفونم صدام میلرزید،در روکه بازکرد،رفتم تو،کیفموپرت کردم وباعجله کاپشنمودرآوردم نفهمیدچرااینقدهولم.دستاموگذاشتم روگوشاش ومثل تشنه ای که به شربت رسیده شروع کردم لباشوخوردن.یه کم فشارآورد
-چیکارمیکنی؟
گفتم حال
گفت اینجوری؟؟؟!!! صبرکن.این جملش بهم جرأت بیشتری داد.زبونموگذاشتم تودهنش ومیچرخوندم وبه زبونش میمالیدم،گفتم دهنتوببند.دهنموبازکردم.دوتالبشوکردم تودهنم ولباشوباولع تمام میک میزدم…دستموبردم پایین بذارم روسینه هاش یه پیرهن نازک سفید(شبیه پیرهن مردونه)پوشیده که سینه های گردوسفیدوگندش ازپشتش زده بود.ازلای دگمه هاش سوتینش وبدن سفیدش پیدابود.سوتین شم قشنگ بود.دگمه های پیراهنشو بازکردم.هرکدوم (انگار)دوساعت طول کشید.ازبس هول بودم.درآوردم سینه هاش ریخت بیرون،دهنموگذاشتم روسینه هاش،میک میزدم ومیخوردم وگاهی لیس میزدم.همونجورکه سعی میکردم سینه هاش تودهنم باشه کشیدمش بقل مبل افتادم روش.مثل وحشیابودم،نمیدونستم چیکارکنم،باسرعت لباشومیمکیدم،گوشاشومیلیسیدم.وزبونموتوگودی زیرگردنش میچرخوندم،بازوهاش،چین خوردگی بقل سینش رو که خیلی قشنگه زبون میزدم والبته وسطاش لب بازی هم مىکردم وسینه هاشومیمالیدم وسرشومیکشیدم بالبام ،نگاش کردم چشاش خماربودامابدترحالتی داشت که دل آدم میسوخت انگارمیگفت هرکارمیخوای باهام بکن.تنم مال تو،فقط بهم توجه کن که خیلی تنهام.فکرکردم یکی ازچیزاییکه میتونه منوازسردرگمی دربیاره خوردن کسشه ولسیدن سوراخ کون سفیدش.آروم اومدم پایین زبونموبکسش نزدیک کردم هرچی نزدیک میکردم خیالم بابت تمیزیش راحت ترمیشداتفاقابوی خوبی هم داشت.ظاهراچیزی زده بود.بین پاهاش قرارگرفتم شرتشوپله پله کشیدم پایین،دلم نمیومدیهوبکشم طاقت چهره ی نورانی کسرو نداشتم بایدآمادگی قلبی داشته باشم.بالای کس اونجا که گوشتیه اماهنوز به چاک کس نرسیده رومالیدم.بادست مالیدمش وزبون زدم وآروم اومدم پایین ،چه لحظه ای بود،لحظه ی ملاقات باحضر ت یار،باوجودتمیزیش بوی خوبش بخاطرحساسیتیکه داشتم ژل,ضدعفونی کننده وکم کننده ی ترشحات روبرداشتم مالیدم بکسش وداخل واژنش(اگرچندهزارساعت فیلم سکس حرفه ای ندیده بودم خب شایدهیچوقت کس لیسی نمیکردم).اومدم بالاتاتواین فرصت که ژل داره جذب میشه طاقتم تموم نشه وکاردست خودم ندم،ولباموگذاشتم رولباش،چه لباى شیرینی،انگاربرآمدة تروسکسی ترشده بود،شروع کردم بخوردن لبهاومالیدن سینه هاش،اونقدتوحول وحشربودم که بالاپایین میپریدم ومیمالیدم.یهو دستشوآوردوکیرموگرفت تودستش اگه قرص نخورده بودم همونجاآبم میومد.
بابی تابی وحشریکه داشتم اومدم پایین،پاهاشودادم بالا،لنگشوبازکردم وسرموگذاشتم لای پاش دهنموچسبوندم بکسش ،خداییشم کس طیب وطاهری بود،شروع کردم بخوردن ومیک زدن چوچولش کم کم داشت حشری میشداماسعی میکردصدای نالش بلندنشه.چنددقیقه خوردم،چوچولشومیک زدم،زبونمودلوله کردم وکردم توواژنش داشت گریه میکرد.بعدم روناشولیس زدم،دیگه مناسک انجام شده بود،اون آماده بودوازهمه مهمترمنم طاقتم تاب شده بود.اومدم بالا،لبموگذاشتم رولبش یه آرنجش شدتکیه گاه یه لحظه توچشاش نگاه کردم وگفتم چندم سیکلته؟گفت 21 یا22 ومن ازخداخواسته بایه دستم کیرموکردم توکسش،بدون کاندوم(چون تواین روزهااحتمال بارداری صفره).نبودیدببینید،فریادم بهوارفت،آ آ آ آ آ آﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﺦ
آخ آخ اووووووووووووووفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــف
وقتیکه گوشت کیرم باگوشت داخل کسش تماس کامل برقرارکرد.جوووووووون
شروع کردم به عقب جلوکردن کیرم.آرزویی که هرجوونی داره
اونم صداش بلندشد،آه آه آه
من میگفتم آه،جون،بخورمت،کیرم توکست،جنده ،لاشی،سلیته،کستوبلیسم.زبونم تو واژنت
نبضم تندترشدودیدم داره آبم میاد.چرخوندمش وکیرموکردم توکسش تلمبه های آخرروتوکسش زدم وسرانجام لحظه ی موعودفرارسید،یکی ازبهترین لحظات عمرم.ارضاشدن وخالی کردن منی توی کس…
نوشته: سجاد
که زبونم تو واژنت ها؟؟؟؟؟
قرمساق سکس کردی یا طرف و فحش کش کردی؟
ولی خوب نوشته بودی.
لت و پار سابق
2قطبی بودی یعنی افسردگی_مانیا داشتی؟ بعد بخاطر این شهوتت زیاد بود؟ جلل خالق/ تو کتابای ما به این نکته ظریف و حیاتی اشاره نکرده بودن چرا؟
تا ترامادول بیشتر نخوندم .خاک بر سر احمقت کنن.
کیری که با ترامادول راست شه واسه کون صاحبش خوبه.
خاک عالم بر سرت.
اون کیف سکسی که داری از کجا خریدی ؟ هنوز داره یا فقط همون یکیو داشته؟
ویکی پدیا:
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻋﻼﺋﻢ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺯﯾﺮ
ﻣﯽﺷﻮﺩ [۱]
ﺑﯽﻗﺮﺍﺭﯼ، ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ
ﺧﻠﻖ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﻻ ﻭﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺸﺎﻁ ﺷﺪﯾﺪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﺧﻮﺩﺑﺰﺭﮒﺑﯿﻨﯽ
ﺗﺤﺮﯾﮏ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﻣﻔﺮﻁ
ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﯽﻭﻗﻔﻪ، ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ، ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺍﺯ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ
ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩ
ﻋﺪﻡ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺮﮐﺰ، ﺣﻮﺍﺱﭘﺮﺗﯽ
ﮐﺎﻫﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ
ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﻏﯿﺮﻭﺍﻗﻌﯽ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﯼﻫﺎ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﻓﺮﺩ
ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺿﻌﯿﻒ
ﻭﻟﺨﺮﺟﯽ ﻭ ﯾﺎ ﺧﺴﺎﺳﺖ
ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺩﺍﻣﻪ
ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﺳﺖ
ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺗﻤﺎﯾﻼﺕ ﺟﻨﺴﯽ
ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺣﺮﮐﺎﺕ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢﻫﺎﯼ ﺿﺪﻭﻧﻘﯿﺾ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ
ﺳﻮﺀ ﻣﺼﺮﻑ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ، ﺍﻟﮑﻞ ﻭ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎﯼ
ﻣﺤﺮﮎ
ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻏﻮﺍﮔﺮﺍﻧﻪ، ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﺟﻮﯾﺎﻧﻪ، ﻭ ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮﺍﻧﻪ
هرجادیگم بزنی جزءمهمترین مشخصات دوقطبی هاست.بطضياتوایام افسردگيم سردنمیشن
دیگه بهت نداد که خودکشی کردی؟