دوستان سلام من حامدم (مستعار) داستانم واقعیه ولی باورش برای خیلی ها سخته
اوایل تابستان 96 بود که قصد کردم ایران رو ترک کنم و برم انگلیس البته قاچاقی و کیس پناهندگی ، من متاهلم ولی خانوادم رو نمی تونستم ببرم
کارهام رو جمع و جور کردم و از راه صربستان و بعد یونان و از یونان فرانسه و از فرانسه شهر کاله ودانکیخ( جنگل که همه تو اخبار شنیدند و می دونند)خواستم راهی بشم که داستان و اتفاق عجیب من از اینجا شروع می شه
توی جنگل دانکیخ اگه اطلاع داشته باشید مهاجران زیادی وجود دارند که می خواند از دانکیخ برند شهر دوور انگلیس و از اونجا اعلام پناهندگی کنند در دانکیخ بیشتر پناهندگان کرد هستند و بقیه ایرانی (به نسبت تقریبا 90 به 10 ) روشهای زیادی هم هست برای رفتن من جمله ماشینی و عبور از پورت ، هوایی ،خود انداز و با قایق
من با خانواده ای کرد البته کرد ایران (اطراف سنندج) اشنا شدم که یک زن و دو پسر و یک دختر داشت ، پسر 4و 7 ساله و یه دختر 13 ساله بسیار زیبا با اندام ظریف دختری واقعا محشر (از الان فحش ندید چون من به این دختر نظری نداشتم و سن من با اون اینقدر متفاوت بود که من حتی بهش فکر هم نکنم (من40سال دارم) )اسم این دختر جاسمین بود ( جاسمین اسم انگلیسیه نه کردی و در فارسی ما می گیم یاسمن ،اسم شناسنامه ایش یاسمن بود ولی جاسمین صداش می کردند )
این خونواده پولی نداشتند که به قاچاق بر بدند تا ببردشون به همین خاطر ماه ها بود که اونجا بودند و می خواستند خود انداز برند که نمی شد ، سیروان پدرش که دوست من بود از اتفاقاتشون خیلی برای من تعریف می کرد و به همین خاطر دوست شده بودیم و به چادر های هم رفت و آمد داشتیم و سیروان جز من به کسی اونجا اعتماد نداشت و من هم ادم قابل اعتمادی بودم
من قصدم رفتن با قایق بود و یه اکیپ برای این کار جور کردیم و شبی که می خواستیم بزنیم به اب با سیروان و خانوادش خداحافظی کردم که لحظه خداحافظی سیروان من رو کشید کنار و یه خواهش ازم کرد :
نوشته: حامد
جالب بود لایک اولو زدم منتظر ادامش هستم تا ببینم این دختره اخرش چی به سرش میاد خخخخ
مثلا نمیتونی خفه خون بگیری و از قومیت ها ننویسی؟
حالا من داستانتو لایک کردم
ولی کیرم دهنت اگر باز از قومیت ها بگی
یکی از دانکلیخ برات یچی گفته و چندجاهم شنیدی از صربستان میرن یه چیز سرهم کردی هیچ
ما روزی با صدتا خانواده ایرانی سروکله میزنیم قسمت زیادیشونم کرد هستن چون ایران تحت ظلمن میان پناهنده میشن ولی هیچ احمقی بی زن و بچه ش ول نکرده بیاد پناهنده بشه.
اول پروسه پناهندگی میری کمپ آب خوردنم نمیدن و نیس که بخوری چه برسه خونه تک خوابه و وان و آب گرم و ریلکس کردن.
برادر بنویس اما اسمشو بذار داستان سعی نکن بگی واقعیه.
ادم چهل ساله هم نمیاد تو این سایت داستان دنباله دار اپ کنه
خخخخ واقعا هم قابل اعتمادی.
رفتی صربستان بعد از اونجا رفتی یونان؟؟!! واقعا؟؟!! بعد از یونان یسره پریدی فرانسه بدون اینکه از ایتالیا بگذری؟
از اون چرندیات که بگذریم،خودت رو بگذار جای خواننده. کدوم پدر و مادری جگر گوشه ۴،۷ و ۱۳ ساله خودشون رو میدن دست یه غریبه که قاچاق اونو با خودش ببره؟ نه خودت بگو، کدوم انسانی اینکارو میکنه؟ اسب آبی وقتی بچه به دنیا میاره تا بچه اش به ۲ سال نرسه اجازه نمیده حتی بچه های بزرگتر خودش نزدیکش بیان و باهاش بازی کنند.حالا یه پدر اونم از نوع کردش،دخترش رو میده دست تو؟
الان از اون زمانهاست که خجالت میکشم به ایرانی بودنم اعتراف کنم.
داداش برو بسلامت
سعی کن پناهندگیتو بگیری
منم اینجا مراقب زنت هستم
من و دوستم زانیار (برادر سیروان ) مراقب زن و دخترتیم
صربستان ، یونان ؟؟؟؟
اشتباهی نکردی
من امیرحسین هستم.اسم اصلیمه نه مستعار.منو میشناسه کسی؟؟!!!
آخه چرا ابنقدر کسشعر مبگید.حالا حامد یا هر خر دیگه ای به ما چه مربوطه!مگه ما میشناسیم که میگی مستعار.
بعدشم دیگه لطفا دنبال مسائلی که موجب اختلاف قومیتی میشه نرو.
حداقل سن دختر بچه رو یکم بالاتر میگفتی پدوفیله بیمار
زیاد فیلم کبری ۱۱ نگاه کردی انگار…!
تو رو قراره تو سریال سکس کبری ۱۱ بازی بدن!
استعداد عجیبی تو کصنمک بودن داری!
دهنتو بشور اسم کرد و میبری ،کودها باشرفترین در عین حال دلپاکترین افراد روی زمین هستند.
به زبان ساده تر کردها مردند.
آدمین مواظب باش.
به نام کرد وکردستان،
آری کردها پاکتر از اونیند که فرض کنیم یکیشون به اعضای خانواده ت چشم داشته یا تجاوز کرده که چنین دروغ بزرگیو با چراغ سبز آدمین همیشه خواب آپ کنی.
درگیری با کردها عاقبت خوشی نخواهد داشت پس احترام بزار.
تاریخ ما سخنگوی ماست.
بژی کوردستان
با تمام احترامی که برای انسانیت قائلم، آدمین ونویسنده محترم.
آپ کردن چنین داستانی بدور ارزش های انسانی میباشد وباعث تفرقه وجنگ روانی میشود واز محبوبیت سایت به شدت خواهد کاست.
پس بیایید باهم کنارهم مثل انسان زندگی کنیم.
آری زنده باد،
کردستان و همه ملیتها.
واقعأ تمام موها رو تنم سیخ شد اسم کردستان مقدس و شنیدم،
فحش ندادم و نمیدم چون باعث التیام نمیشه ،…
بله همه کوردستان مثل یک خانواده اند.
ضمنأ خنجر از رو میزنیم.
آپو جان ،
غصه نخور،ما اهل محبتیم ولی پاش بیفته
خنجر از رو میزنیم اما کاری.
نوبت ماهم میرسه.
اینو به همه قول دادیم.
خیلی خوب بود، زود تر ادامشو بنویس
ضمنا آماده باش الان عمو کاندومی میاد میکنتت چون داری پدوفیلی مینویسی.
ولی کیرته، بنویس داستانت خیلی باحاله
داستانت جالبه و شیوه نگارشت عالیه .هر چند که سخت میشه. باورش کرد…ولی منم برات لایک میزارم .منتظر ادامش هستم.
داستانت جالب بود.
اما ای کاش اسم قومی رو نمیاوردی.همه قومهای ایران اصالت دارن و مورد احترامن.صد البته کردها ک ب ناموس پرستی معروفن و چه قتلهایی سر همین ناموس اتفاق نیفتاده.
تا اونجایی خوندم که به پدرش گفته دخترت پیش من اینجوری نباشه و با من نخوابه و … معلوم شد تخلیات نویسنده هست و واقعیت نیست… متاسفانه اگه یک داستان بدون حاشیه و تخیلی بود مشکلی نبود… ولی قرار نیست به خاطر قابل باور شدن داستان تخیلیلیتون به هر کاری دست بزنید.
چون تموم نشده نمیتونم زود قضاوت کنم و فحشت بدم فعلا میزارم رو گاز گرم شه که…
وای وای. ی داستانی که هدفش اختلاف قومیتی بوده ی جورایی چه همه لایک گرفته. کُرد ها که عسلند و بی نظیر. اون خاطره ای که اون شب در داستان فشارکی تعریف کردم از رفیقم اونم کرده اینقدر پسر خوبیه خیلی رفیق با معرفت کرد زیاد داشتم و دارم همانا اما از ی چیز داستان خوشم اومد این که راجب پناهندگی بود کلاً من داستان هایی که راجب پناهندگی نوشته باشه رو ی جور خاصی دنبال میکنم. از قبیل داستان بی همتایه سکوت بره ها از دوستانی که اطلاعات در زمینه ی پناهنده شدن و پناهندگی دارند و کسانی که در این زمینه فعالیت میکنند و اطلاعات شون خیلی بالاست ممنون میشم از طریق پیام خصوصی مراحمم بشند تا کمی اطلاعات بگیرم از شون. مرسی
قلبتو لازم دارم برای ادای عشق،
سوگند به خاک وآبم با سلول سلول بدنم ایمان دارم که اونو ازت عاشقانه میگیرمش تا مرهمی باشه بر درد وفراق دوری .
تمام شده فرضش کن.
ف .ن…همه جا دوست داره.
دوستان سلام
من حامد هستم قبلا دو تا داستان واقعی گذاشتم توی سایت که دومی خیلی لایک گرفت و همه دوست داشتند به نام دختره خوانده(1)
خیلی ها نوشتند که چرا ادامه اون رو ننوشتی
به دو دلیل 1-توی داستان من اسم کرد رو اورده بودم و کرد ها ناراحت شده بودند ولی
2-داستان من در قسمت دوم به سمتی می رفت که من با قهرمان داستان جاسمین هیچکاری نکردم
ولی چون توهین زیاد بود قسمت دوم رو پست نکردم
اولا معذرت می خوام ثانیا چون پناهنده هستم و شرایط خوبی ندارم
بعدا حتما براتون می فرستم چون واقعا داستان حیرت انگیز و جالبه و دلم نمیاد که ندونید
در مورد فحش هایی که دادید باسد بگم اول فهم کن بعد پهن کن
متاسفانه بعضی از دوستان کم حوصله بودند و شروع به فحاشی کردند و البته شاید تقصیر من بود که پایان قسمت اول رو کمی بیشتر ادامه ندادم
ولی از عزیزای کرد معذرت می خوام و خواهید دید که در ادامه داستان اونجور نیست که شما فکر می کنید و اگه به سکس با جاسمین ختم می شد اصلا نمی نوشتم
کسکش جنگ قومیتی را ننداز جاکش کیرم دهنت کیرم دهنت ادمین که میزاری این کونی کس بگه
سوای جنگ جمعیتی داستان خوب بود :/