قبل از نوشتن این خاطره میخواهم یک توضیح کوچکی بدهم. دوستان گل آخه مگه مجبور هستید دروغ بگویید ؟ کسی که سکس واقعی داشته باشد به محض خواندن داستانها میفهمد که چه کسی راست میگوید من بیشتر داستانها را نمیخونم چون میفهمم که واقعا دروغ هستند. نمیدونم چه تور دختر و زنهای داستانها اینقدر راحت تور میشوند و تن به سکس میدهند و چقدر شخصیت داستانها سن پایین هستند. سکس با فامیلها چقدر راحت انجام میشود؟ من خودم یک دختر دایی داشتم که مثل سگ تو کفم بود که من هم مثل خر بهش پیشنهاد عروسی دادم و جواب رد را کف دستم نهاد و یک دختر خاله داشتم که اون هم همش پا میداد ولی وقتی میخواستم باهاش سکس کنم نذاشت و آبرومنو برد.
من اصلا فکر نمیکردم روزی بشینم و داستان سکسی بنویسم اما در ادامه توضیح میدهم. من کیبورد فارسی ندارم و اولین داستان مینویسم اگه کم و کسری هست به بزرگی خودتون ببخشید.این داستان واقعی و تنها اسم خودم مستعار میباشد. در ادامه هر چه قدر هم دوست داشتید فوش بدید چون حقیقتا با اشتباهاتی که کردم خودم را لایق میدونم اما اگه تونستید راهنمایی کنید شاید بتونم دوباره به زندگی برگردم چون این روزها اصلا حالم خوب نیست.
سال ۸۷ بود و من ۲۴ سال سن داشتم هم کار میکردم و هم دانشگاه درس میخوندم خونه مجردی و ماشین هم داشتم. هیچ کم و کسری تو زندگی نداشتم. همه هم میگفتند که تیپت عالیه اما خودم زیاد راضی نبودم. با یک دختر به اسم مژگان تو چت روم یاهو مسنجر آشنا شدم. خیلی سریع به من شماره داد و من با ماشین جلو در دانشگاه آزاد او را چندین بار سوار کردم و تو شهر میچرخوندم حقیقتاً من از اون سرتر بودم اما چون تنها بودم بدم نمیومد باهاش دوست بشم. بعد از چند روز او را به جاهای خلوت میبردم و از او بوس میگرفتم اما اون هیچ عکس العملی نداشت.
من یک روز این مژگان را به خونه دعوت کردم و اون هم قبول کرد. من اولین بارم بود نه اسپری زدم و نه ترامادول خوردم اون روز را سر کار نرفتم قرار بود ساعت ۲ بیاید که من حمام کردم و وسایل خوراکی گرفتم که ساعت یک زنگ زد گفت نمیاد و این حرفش منو خیلی عصبانی کرد و من به خواب پناه بوردم که ساعت ۲ زنگ زد و گفت سر قرار هستم. با ماشین دنبالش رفتم و اونو به خونه آوردم.
براش میوه گذشتم اصلا نخورد. فیلم سوپر گذشتم اصلا توجهی نکرد. من کیرم شق شده بود از پشت چسبیدم بهش و اونو به اتاق خواب بردم. اول یک کم مقاومت میکرد بعد هم خیلی راحت خودش شلوار و شورتش را در آورد من با اون حال میکردم و همه جاشو میخوردم اما اون اصلا انگار نه انگار . اما من نمیدونم چرا هر کاری کردم نتونستم اونو از کون بکنم و چون هم باکره بود نمیتونستم از جلو اونو بکنم. دو بار براش لاپائی زدم و دو بار ارضا شدم.
مژگان سریع لباساش را پوشید و گفت من را به دانشگاه برسون و هنگام خداحافظی گفتم که انشاالله دفعه بعد همدیگر را میبینیم که گفت دفعه بعدی در کار نیست. من هم چند روز بهش زنگ زدم اما اصلا جوابم را نداد و گفت که من با یک نفر دیگه هستم و تو هم مزاحم ما نشو. من بعدا با یک دوست آشنا شدم و با هم هفته سه بار سکس پولی میکردیم و با زنان و دختران زیادی بودم و خودتون میدونید که سکس پولی لذت زیادی هم ندارد و نیازی به توضیح هم ندارد ولی همش غصه میخورم که چرا اون روز نتونستم یک دست حسابی مژگان را از عقب بکنم. من تا تابستان سال ۸۸ از زندگی واقعاً لذت میبردم و حسابی حال میکردم تا اینکه از ایران خارج شدم و خودم را بدبخت کردم.
الان تو اروپا نه کار میکنم نه درس میخوونم همش شده مشروب سیگار اینترنت خواب تنها و افسرده هم هستم حوصله ماشین و تفریح را هم ندارم. یک سال اول یک کم خوب بود زبان میخوندم و با دو زن هم سکس کردم که زیاد به من لذت نمیداد اما دو ساله هیچ رابطهای نداشتم همش در خاطره و رویا زندگی میکنم اینجا خیلی نژاد پرست هستند و مثل سگ هم به آدم نگاه نمیکنند. هر چقدر هم پولدار و خوشتیپ باشی اما چون خارجی هستی و زبان بلد نیستی نمیتونی دختر تور کنی. دیسکو راهت نمیدهند اگه هم بتوونی داخل بشی دخترا بهت پا نمیدند. برام دعا کنید به زندگی قبلیم باز گردم. الان هم ساعت ۶:۱۵ صبح است و من با وجود تمام مشکلات کیف پول و مدارکم را گم کردم و نمیتونم بخوابم.
دوستون دارم و آرزو میکنم روزی پیشتون برگردم
نوشته: kardo_sexy
اول شدن افتخاریست که الاغی مانند تو هیچ گاه معنای عمیق و والای آن را درک نخواهد کرد . ای ابله . ای گمراه . ای مترود . ای در جاده ی تاریکی ها و توهمات درمانده . برو یه کم معرفت کسب کن کون پری پتیاره .
خود کرده را تدبیر نیست ; اول به گذشته فکر کن بعد برای آیندت تصمیم بگیر
امیدوارم زودتر کیفتو پیدا کنی و به مملکت برگردی…
توی این شرایط کشور بد جور به تو نیاز داره.
تو کس مغز که بعد از دو سال هنوز زبون یاد نگرفتی ان مژگان رو از کون داغ داغ خوردی رفتی خارج. بشین همین جا کس مشتیتو بزن. تف یادت نره عمو جان.
عزیزم اگه راس میگی و پشیمونی ،لازم نی به زندگی برگردی به همین ایران خراب شده برگرد خودت رو به راه میای باور کن مژگان خانمم میاد تقدیمت میکنه چون از خارج برگشتی داخل…!
و در اخر…
جم کن بابااااااااااااااااااااااااااااا
مرتیکه …
آخه مغز فندقی لاشی آخه کون پاره ی فلج آخه معلول راشیتیسمی آخه الزایمری کونی …
این داستان بود؟
اینجور نوشته هارو فقط نشون پزشک روانشناس میدن تا مرض رو تشخیص بده.نه اینجا که مردم حالشون گرفته شه!!!
کاری به بقیه چرت پرتاش ندارم ولی راست میگه منم چندین بار بردمش خونم نداد تا آخرش نداده پرید رفت پی کارش نکنی میپره به گریشون توجه نکنید باید زورکی کرد :P
انقدر اولش گفتى دروغ ننويسين،مال خودتم كه سراسر تخيلاتت بود پسر خوب
این دیگه چی بود نوشتی دیقه به دیقه هنگ می کردم
سرنوشتت تا اینجا که همینجوری رقم خورده کاریشم نمیشه کرد
به امید دیدار آن روز که هر آرزوی داری
چه تور؟؟چه طور؟
کون را باید بدین صورت کرد:
ابتدا یک کون جور کرده (حدالامکان دختر باشه)
لباسهای مفعول را در میاریم…لاس زدن فراموش نشه
سپس اون رو به حالت سگی در میاریم
بعد لباسهای خودمون (فاعل) رو در میارم (توجه داشته باشین لزومی نداره که همه لباسها رو در بیارم و با درآورن شرت و شلوار میشه عمیالت رو شروع کرد )
بعد به انگشت اشاره تف یا کرم یا مایعاتی نظیر اینها (هرچه درصد لیز کنندگیشون بیشتر باشه بهتره و امکان پاره شدن کون مفعول رو پایین میاره )
انگشته آغشته به مایع رو یواش یواش میکنیم تو کون اون بیچاره بخت برگشته
بعد چند دقیقه که شل شدو جا باز کرد حمله دوم رو ترتیب میدیم به اینصورت که انگشت دوم رو میفرستیم داخل
دوستان توجه داشته باشد به التماسهای مفعول گوش ندیم
حمله سوم بستگی به ابول داره؛اگه میزان کلفتیش زیاد بود که باید کمی بیشتر با انگشتمون عملیات فرضی رو ادامه میدیم
و اما بعد از جا وا کردن سولاخ! ابول رو که از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجه با کرم که اگه مرطوب کننده باشه بهتره چرب میکنیم و یواش یواش یواش یواش میفرستیم داخل،اصلا به ناله های مفعول گوش نکنید چرا که پای دولت عالی عثمانی در میان میباشد،
آنقدر به صورت رفت و برگشت میریم که …
نکته: اگه مفعول خوشش اومد به موجی کی روی باسن مفعول میافته نگاه نمیکنیم چراکه این کارمون باعث تحریک بیشتر و زو انزالی میشود
بوس بوس
یه فیلم هندی دیدم زمان دبستان حدود27سال پیش دقیقا همین موضوع زندگی تو بود.!!!
نه کم نه بیشتر باورکن …
اره بقیه دروغ تحویل میدن ولی تو هم یکی از اونا میگی چطور؟خوب داستانت رو دوباره بخون ببین یه سوتی دادی در حد لالی گا
آخه مادر به خطا تو که نمیتونی کون آماده رو بکنی رفتی خارج چه گوهی بخوری اقلا اونجا ببمون تا بچه ها اینجا 1 فیضی ببرند
( dx7 خیلی باحال توضیح دادی )
تو اقامت نداری
اصلن بودنت اونجا جرمه
و سعی کن همه چیزو سکس ندونی
تو الان افسرده ای چون دختر نکردی؟؟؟؟
یا افسرده ای بخاطر اینکه نمیذارن دیسکو بری؟؟؟؟
یکی میمرد ز درد بی نوایی یکی میگفت خانم زردک میخاهی
تو خوشی زده زیر دلت
آقا این بساط اول دومی چیه راه انداختین زیر داستانها مسخرشو در آوردین.!نمیدونم این ادمین چرا هیچ کاری نمیکنه. ادمین هم ادمین های قدیم!