دختر عمه سمیرا

1390/03/02

سلام
من حسینم و الآن 18 سالمه و سوم ریاضیم
من در یک شهرستان کوچک زندگی می کنم (حالا بمونه کجا!) قبل از هرچیز بگم که این داستان قسمت سکسیش خیلی زیاد نیست و سعی کردم عین حقیقت باشه و حتی یک جمله بهش اضافه نکنم:
من تازه رفته بودم کلاس اول راهنمایی! تو اون دوران هنوز فیلم سوپر ندیده بودم چه برسه فکر کس کردن به سرم بزنه و هنوز به بلوغ نرسیده بودم و من بودم یه کیر کوچیک.
من اون موقع ها با چندتا از همکلاسی هام با هم ور میرفتیم و یه جورایی حال می کردیم. خوب بگذریم بریم سر داستان اصلی
بنده یه دختر عمه دارم به نام سمیرا که اون زمون که من کلاس اول راهنمایی بودم اون سوم راهنمایی بود.
و اما در مورد سمیرا: سمیرا دختری بود سفید، یه کم تپل مپل و انصافا خوشکل. او خیلی دختر حشرییه (اینو اون زمونا نمی دونستم بعدا فهمیدم) ما دو تا از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و روابطمون خیلی خوب بود و مثل دو تا دوست واقعی بودیم برای هم.
من اصلا به بدنش فکر نمی کردم اون زمون چون هنوز زیاد از این چیزا حالیم نبود، یه روز خونواده ی ما و خونواده ی سمیرا با هم خونه مادربزرگ برای شام دعوت بودبم. طبق معمول من با سمیرا تو اتاق صحبت می کردیم که بهم گفت حوصلم داره سر میره.
منم بهش گفتم منم همین طور چی کار کنیم؟
گفت: من میگم بیا یه بازی بکنیم.
گفتم چه بازی؟
گفت نمی دونم، دکتربازی خوبه؟!
گفتم آخه این بازی واسه بچه هاس یکی ببینه زشته.
بالاخره با اصرار او قبول کردم .
رفتیم تو یه اتاق خالی که یه تخت هم داشتو بهم گفت: من دکترم تو هم مثلا بیماری. منم قبول کردم. منو خوابوند و بهم گفت: خوب حسین آقا چتونه؟
منم گفت: یه خورده دلم درد می کنه… لباسمو بالا زد و یه خورده شکممو مالید. دیدم داره کم کم دستش پایین میره و دستاش یه خورده داره می لرزه… آروم دستشو گذاشت روی کیرم من چشامو بستم و کیرم آروم آروم راس کرد. البته یادمه خیلی کوچیک بود، یه خورده اونو از رو شلوار مالوند و منم حسابی حال کردم. خواست که شلوارمو از پام بیرون بیاره که یهو از بیرون صدا زدن: بچه ها بیاین شما بخورین. سمیرا بهم گفت: خوب برای امروز بسه ادامشو فردا.
اون شب تموم شد و دو روز بعد اونا اومدن خونه ی ما. او سریع اومد تو اتاق من و در رو بست و بدون مقدمه کیرمو گرفت، و منو پرت کرد رو تخت و شلوارمو خواست بکشه پایین که من جلوشو گرفتم و گفتم می ترسم بیرون بفهمن ولی اون با زور شلوارمو پایین کشید و یه ده دقیقه ای با کنجکاوی بسیار با اون بازی می کرد . حالا که یادم میاد می بینم اصلا من کنجکاو نبودم ببینم کس چیه و چه شکلیه؟؟؟!!!
چند هفته گذشت و روابطمون به این شکل تبدیل شد و هر چند روز که هم رو می دیدیم سریع با کیر من ور می رفت ولی او اصلا لخت نمی شد! یه روز بهم زنگ زد که حسین به بهونه درس کردن کامپیوتر بیا خونه ما منم چند تا سی دی ور داشتم و راه افتادم. خونه ی اونا با خونه ما زیاد فاصله نداشتن. وارد خونه که فهمیدم که تنهاس و دیگه تا ته ماجرا رو خوندم. سریع منو برد تو اتاقش شروع کرد به لخت کردن من. این بار کامل من لخت شده بودم و احساس خجالت می کردم و او هم که این موضوع رو متوجه شد لباس خودش رو بیرون آورد. واااااای چی می دیدم دو تا پستون خوش فرم و سفیییید آویزون. با دیدن اونا یه حسی توم جریان پیدا کرد و نا خودآگاه شروع کردم به خوردن اونا. این بار خلاف همیشه او اول با کیرم بازی نکرد بلکه من پدر پستوناشو در آوردم ولی چون اصلا این کارو بلد نبودم زود خسته شد و دیگه نذاش ادامه دم.
بهم گفت: می خوای ببینی من به جای کیر چی دارم؟
گفتم: خوب معلومه کس داری؟
ولی کس چیه فقط از زبون دوستام اسمشو شنیده بودم. نه عکسی نه فیلمی و نه هیچ چی این شد که خودم شلوارشو پایین کشیدم و همچنین شرتشو. کسش خیلی پشمالو بود و من کسشو خوب نمی دیدم.
من حدود یه دقیقه با کنجکاوی تمام به کسش زل زدا بودم که او دستمو گرفت و به کسش مالید احساس خوبی داشتم. اون روز کلی با هم ور رفتیم، پستوناشو می خوردم کسشو می مالوندم لب می گرفتیم و اونم حسابی با کیرم ور می رفت.
این ماجرا تا چند ماه ادامه داشت، جوری که با هم قرار گذاشتیم بعد از مدرسه (که مدرسه هر دومون نزدیک خونه مادربزرگ بود) بریم به خونه مادربزرگمون. و اونجا حالی به حولی.
این قضیه دیگه برام عادی شده بودم. اون دوران هیچ کدوم از دوستام کسو از نزدیک ندیده بود و من از همه جلوتر بودم.
بعد از گذشت چند ماه نمی دونم چی شد که یهو به یه چشم به هم زدن دیدم سال دوم دبیرستان هستم.
بله، من الان دوم دبیرستان بودم و از چند سال پیش که با سمیرا سکس داشتم تا الان اصلا سکس نداشتم و اصلا بهش حتی فکر هم نمی کردم. دیگه دوران بلوغم بود و احساس می کردم خیلی شهوتیم و در کل حالم خیلی بد بود و هفته ای چند مرتبه جلق می زدم و از این کار خیلی خوشم میومد.
خیلی به کس احتیاج داشتم ولی همون طور که گفتم من در یک شهرستان کوچیک زندگی می کنم و تو این خراب شده هیچ غلطی نمیشه کرد. (البته یه خورده بی عرضگی خودمه). یه مرتبه یاد دوران بچگیم(اول راهنمایی) افتادم و دختر عمم سمیرا. او الآن تهران درس می خوند (دانشکده) رفتم تو فکر باورم نمی شد که من قبلا باهاش سکس داشتم.
فکر می کردم شاید خواب بوده .ولی نه اصلا چی شد یه مرتبه همه چی تموم شداصلا یادم نمیومد… دیگه تمام فکرم سمیرا بود منی که یه شاگرد ممتاز بودم و درسم عالی بود با افت شدید تحصیلی مواجه شدم (معدل اول دبیرستان:19:80 و معدل دوم: 18:12). همش فکر می کردم چه جوری به یادش بیارم و بهش بفهمونم که من الان بهش نیاز دارم
کاری از دستم بر نمیومد. او تهران بود و من اینجا … با جلق زدن خودمو ساکت کردم تا تابستون که قرار شد با خانواده برم تهران، از خوشبختی من قرار شد که سمیرا هم که چند تا از وسایلشو تهران جا گذاشته بود با ما بیاد و زود برگرده. خیلی خوشحال شدم. به خودم گفتم اگه قراره کاری بکنم این بهترین موقعیته.
بالاخره روز موعود فرا رسید. من و سمیرا عقب نشستیم و بابا و مامان هم جلو.
سعی می کردم خودمو بهش بچسبونم و تو خواب سرمو روی پاهاش می ذاشتم و .
رسیدیم تهران رفتیم خونه یکی از فامیلامون. سمیرا هم دوران دانشجویی شبا اونجا تلپ بود. شب اول که نتونستم کاری بکنم. رفتار سمیرا با من جوری بود که اصلا انگار هیچ چی بین ما نگذشته و این کارو برای من سخت تر می کرد. بالاخره شب دوم فرا رسید… من جامو یه متری سمیرا انداختم. و سعی کردم خوابم نبره یه ساعتی گذشت و کاملا به بدن سمیرا خیره شده بودم. چه هیکلی داشت. اصلا قابل مقایسه با سوم راهنماییش نبود. خیلی حالم بد بود دلو زدم به دریا و بالشتمو چسبوندم به بالشت او و خیلی آروم لبمو گذاشتم رو پیشونیش. خیلی آروم جوری که بیدار نشه. قلبم با چنان سرعتی می زد که می ترسیدم سمیرا از صداش بیدار بشه. یه خورده شجاع تر شدم و دستمو آروم گذاشتم روی پستونش دکمه بالای پیرهنشو باز کردم یه سوتین مشکی دیدم داشتم می مردم. دیگه نمی فهمیدم که دارم چی کار می کنم. دستی که آروم رو پستونش بود رو یه خورده محکم تر فشار دادم که یهو از خواب پرید و با جیغ خیلی بلندی که کشید بابام بیدار شد و پرید تو اتاق. من که شهوت از سرم پریده بود و حسابی خودمو خیس کرده بودم گفتم: هیچ چی سمیرا خر و پف می کرد خواستم بیدارش کنم که ترسید و جیغ زد. بالاخره بابام رفت و سمیرا بلند شد و رفت تو یه اتاق دیگه… اعصابم شدیدا خورد بود. به خودم گفت اصلا بی خیال همون جلق خودمون رو بزنیم بهتره، کی کس می خواد! گرفتم خوابیدم. ولی خوابم نمی برد بعد از چند ساعت به زور خواب رفتم. صبح با صدای سمیرا: لنگه ظهره نمی خوای پاشی. از خواب بیدار شدم. روم نمی شد تو صورت سمیرا نگاه کنم. موقع نهار سر میز سمیرا روبه روی من نشسته بود و هی بهم لبخند می زد و می گفت دیشب چی کار می کردی؟ باهام چی کار داشتی؟ و…
داشت جلوی همه آبرومو می برد. منم چرت و پرت جوابشو دادم و سریع غذامو تموم کردم و رفتم بیرون تو خیابون با بچه ها
بعد از ظهر اومدم خونه دیدم سمیرا تنهاس و داره وسایلشو جم و جور می کنه. بهش گفتم: بقیه کجان؟ تو داری چی کار می کنی؟
گفت: همه رفتن بیمارستان ملاقات یکی از فامیلا و منم چون باید صبح زود برم خونه موندم تا کارامو تموم کنم. با شنیدن این که قرار بود فردا بره خیلی ناراحت شدم و به زمین و زمان فحش می دادم.
رفتم پیشش نشستم و بهش گفتم: سمیرا می خوام یه چیزی بگم، ناراحت نمی شی؟
گفت:نه هر چی می خوای بگو…

  • آخه روم نمیشه
  • مگه چی میخوای بگی
  • چی حدس می زنی؟
  • با دوس دخترت حرفت شده؟
  • دوس دخترم کجا بود بابا
    زد زیر خنده و گفت: خاک بر اون سر بی عرضت کنن. حالا چی می خوای بگو، اگه روت نمیشه بنویس
  • فکر خوبیه
    یه کاغذ برداشتم و خواستو داشتم براش می نوشتم که ملت ریختن تو خونه (بابا و مامان و عمو و…)
    خیلی حالم کیری شد.
    سمیرا اومد کاغذ رو ازم بگیره. ولی من بهش گفتم: نه من پشیمون شدم.
    ولی با زور ازم گرفت و رفت که بخونه
    با خودم گفتم الآن آبرومو می بره. (آخه بعضی وقتا که به کلش می زنه هر کاری ممکنه بکنه)
    عمو و بابا و بقیه رفتن دوباره بیرون.
    حالا تو خونه من بودم و سمیرا و مامانم .
    مامانم رفت پای تلفن که بابا مامانش صحبت کنه (هر وقت بخواد باهاش صحبت کنه حداقل 45 دقیقه طول میشکه). منم داشتم با بی حوصلگی کانالو عوض می کردم. سمیرا اومد تو پذیراییی و یه نگاه بهم کرد و بلند خندید و خواست یه چیزی بگه ولی نتونست از بس داش می خندید. بعد از چند دقیقه اومد نزدیک من و گفت تو اتاق منتظرم و رفت تو اتاق
    خشکم زده بود به اندازه ای خوشجال بودم که حد و اندازه نداشت. بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم تو اتاق. خیالم از بابت مامانم راحت بود
    به خودم می گفتم: تا 5 دقیقه دیگه داری کس سمیرا رو لییس می زنی. دیگه مثل 5 سال پیش نبود. من الآن کلی فیلم سوپر دیده بودم و کلی داستان و خاطره خونده بودم.
    رفتم تو اتاق دیدم سمیرا رو صندلی نشسته و یه صندلی هم رو به روش گذاشته. ازم خواست بشینم
    منم نشستم روبه روش. دستشو گذاشت رو شونم و بهم گفت: ببین حسین من مثل خواهر بزرگ تر تو می مونم، اگه باحات راحتم واسه اینه که من و تو با هم بزرگ شدیم و تو رو برادر خودم می دونم. من نامتو پاره می کنم و به کسی هم نمی گم. و فرض می کنیم که اصلا اتفاقی نیفتاده…
    من فکر کردم داره مثل همیشه مزه میندازه و منو دس میندازه. واسه همین صورت بردم تا نزدیک تا ازش لب بگیرم که محکم یه سیلی بهم زد. خیلی محکم. اشک تو چشمام جمع شد بهم گفت: احترام خودتو نگه دار عوضی… همه چی دور سرم می چرخید. سمیرا پاشد و رفت بیرون.
    دو ساعت تمام اونجا نشستم و خشکم زده بود و تو فکر بودم.
    چرا همچین کاری رو کزد؟؟
    از اون روز تا الآن من باهاش قهرم و روابطمون به صورت خیلی محسوسی تیره شده.
    همه فامیل هم متوجه شدن.
    بلی دوستان این بود خاطره من و دختر عمه نامردم
    بعد از اون ماجرا من کلی در موردش تحقیق کردم و فهمیدم که او تهران حسابی خلاف شده و چندتا دوس پسرم داره و حتی بعضی شبا اونجا می خوابه.
    آخه چرا باید دختری که به این همه آدم حال میده به من که اولین خاطره سکسیمون باهم بوده نده؟؟؟

نوشته: حسین


👍 0
👎 0
44358 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

282865
2011-05-23 05:12:51 +0430 +0430
NA

یه خایه دار نمیره وبلاگ من و ببینه اونی که میگه21ساله فلسفه نمیفهمه بگید بره.هرکس یه استعدادی داره عمو.

0 ❤️

282866
2011-05-23 05:28:04 +0430 +0430
NA

نویسنده می گوید:
1-بعد از گذشت چند ماه نمی دونم چی شد که یهو به یه چشم به هم زدن دیدم سال دوم دبیرستان هستم. در این جا ممکن است نویسنده خواسته باشد با هنرمندی سیر داستان را به جلو ببرد.
2- خیلی به کس احتیاج داشتم ولی همون طور که گفتم من در یک شهرستان کوچیک زندگی می کنم و تو این خراب شده هیچ غلطی نمیشه کرد. (البته یه خورده بی عرضگی خودمه)نویسنده در اینجا با تواضع غزیادی خود را بی عرضه می دان هرچند در سن 13 سالگی توانسته یک دختر را لخت و سینه های اورا ببیند و از همسالان خودش جلوتر باشد.
3- و با جیغ خیلی بلندی که کشید بابام بیدار شد و پرید تو اتاق. . بالاخره بابام رفت. در اینجا ما اوج اعتماد پدر به پسر را شاهد هستیم که در نوع خودش قابل تقدیر می باشد.
4-میرا اومد تو پذیراییی و یه نگاه بهم کرد و بلند خندید و خواست یه چیزی بگه ولی نتونست از بس داش می خندید. بعد از چند دقیقه اومد نزدیک من و گفت تو اتاق منتظرم و رفت تو اتاق در اینجا ما باقدرت عجیب قلم آشنا می شویم سمیرا بلند می خندد و در ادامه کار به سیلی زدن هم می رسدبطور قطع سمیرا دوگانگی شخصیت دارد و نویسنده با قلم پرقدرت خود اینرا به کنایه عنوان کرده است.
5- نویسنده همچنین با تحقیقات فوق تصور آمار کلی از دختر عمه اش بدست می آورد و بیان می کند:آخه چرا باید دختری که به این همه آدم حال میده به من که اولین خاطره سکسیمون باهم بوده نده؟؟؟ در اینجا یک ایهام ظریف بوجود می آید که واقعن چرا؟ چرا یک دختر عمه به غریبه بهد و به من نه ؟ واقعن چرا؟

0 ❤️

282867
2011-05-23 05:47:15 +0430 +0430
NA

به دختر عمتو خودت فعلا کارندارم
اومدم یه شعر در وصف عمت بگم داستانو که خوندم نظرمو میدم

کسه عمت ناز داره لذت پرواز داره
قرمزی کسش رو شراب شیراز داره

0 ❤️

282868
2011-05-23 05:58:59 +0430 +0430
NA

اولا که داستان کپی بود یه جادیگه هم خونده بودم مرتیکه پفیوس
بعدش یه جای داستان میگه یه دفعه بابا عمو و بقیه اومدن وقتی کاغذرو میگیره ازش بابا عموشو بقیه میرن ریدم تو طرز نوشتنت یکی به من بگه
باباش عموش وبقیه نقش چیو اینجا داشتن؟؟؟
الف)خایه باقر
ب)hovahshatare
ج)نویسنده جلقی میباشد

0 ❤️

282869
2011-05-23 06:00:51 +0430 +0430
NA

اوووو !! پس دختر عمت از همان ابتدا خلافکار تشریف داشتن اما نیست تو شهر کوچیک بودی نمیشد کاری کنه مجبور شد با تو که راحت بود ور بره تا اینکه تهران قبول شد و اونجا عقده های چندین و چند سالشو خالی کرد، آبشو نبود وگرنه شناگر ماهریه !
تو هم از توهم بیرون بیا اون الآن ۵۰ دست گشته آره داداش

0 ❤️

282870
2011-05-23 06:05:17 +0430 +0430
NA

بچه جون 17 سالته نه 18 سوم ریاضی . ادمین جونم باز بچه ها اومدن داستان نویسی؟
برو 1سال دیگه برگرد ما همینجا هستیم منتظر میمونیم 18ساله شی :D
NASTARAN- پرفکت . موافقم

0 ❤️

282871
2011-05-23 06:05:22 +0430 +0430
NA

اتفاقا منم دختر عمتو يه بار كردم

0 ❤️

282872
2011-05-23 06:25:37 +0430 +0430
NA

بچه ها پیشرفت کردن
داستان از 1سایت دیگه کپی میکنن میارن اینجا میذارن
واقعا جای تبریک داره

0 ❤️

282873
2011-05-23 07:05:58 +0430 +0430
NA

باید دختر عمتو یه جا گیر میاوردی جوری زوری می کردی که صداش تا هفت آسمون بره

خاک بر سرت انتظار داشتی باور کنیم؟

0 ❤️

282874
2011-05-23 07:22:39 +0430 +0430

سلام.
به اين داستان تكرارىكارىندارم اما2نكته:
1-دكترجون آدرس بده تابريم ويادت باشه مودب باشي!
خايه داريعنىچه؟ آدم محق كه جوش نميزنه وتوهين نميكنه عزيزم.خيلىجلوىخودموگرفتم كه به سبك اصفهانيهاجواب ندم!
2-خطاب به نويسنده ودراصل كپىكننده:
گر برخيزم برنهمت، گوئىچه؟
ور كير به كون درنهمت، گوئىچه؟
ور مادرتو زدور فرياد كند
كير در كس مادر نهمت، گوئىچه؟!
برقرارباشيد.
فعلآ.

0 ❤️

282875
2011-05-23 07:24:52 +0430 +0430
NA

mahyar jan kiram dahanet ba in nazaret dadash

0 ❤️

282876
2011-05-23 07:37:47 +0430 +0430
NA

سلام بنظرم نچسب بود داستانت
منو که نتونست متقاعد کنه تا آخر بخونمش
در هر حال مرسی
feri151
عزیرم باحال بود نقدت بازم بنویس

0 ❤️

282877
2011-05-23 07:47:11 +0430 +0430
NA

joone to layeghe kardanam nisi =))
akhe copy bardari mikoni koskhol hala dah bar roosh jagh zadeha

0 ❤️

282878
2011-05-23 07:50:24 +0430 +0430

shahryar84عزيز
1-چرا؟
2-چرا دهنتوباز ميكني،كير ازش ميادبيرون؟
3-نگوكير، كونت لب ورميچينه!
4-تواگه كير داشتي باانگشت كوچيكت ماست نميخوردي!
5-. . .
اينم چند جواب به سبك اصفهاني!
بسه يا بازم ميخواي؟
وقتي يكي چيزي نميگه، فكرنكنيد بلد نيست؛ شايد. . .
درضمن عزيزم به دلت نگير،به يك وجب زيردلت بگيركه حال كنيم!!!
برقرارباشيد.
فعلآ.

0 ❤️

282880
2011-05-23 09:32:48 +0430 +0430
NA

Bacheha 1 kar konid
1saite dustyabi bezarid bax beran unja .
Ya 1chatrum 2rost konid
Qesmate nazarato be lajan nakeshid dg

0 ❤️

282881
2011-05-23 09:54:52 +0430 +0430
NA

او سریع اومد تو اتاق من و در رو بست و بدون مقدمه کیرمو گرفت، و منو پرت کرد رو تخت و شلوارمو …
این تخیل نامه چند سال پیش در سایت آویزون درج شده بودوخیلی ایراد داشت .
اگر می خواهید کپی کنید حداقل داستانهای سکسی خارجی را ترجمه وویرایش نمایید.

0 ❤️

282883
2011-05-23 10:56:50 +0430 +0430
NA

halalamkon بدو برو سر درسو مشقت 1 سال دیگه بیا تو سایت وقت امتحاناسا

0 ❤️

282884
2011-05-23 11:15:02 +0430 +0430
NA

نظرات همه رو خوندم و دیگه داستانو نخوندم نتیجه گیری هم چرت بوده هم کپی بوده

0 ❤️

282885
2011-05-23 11:49:10 +0430 +0430
NA

سلام به همه بر و بچ باحال سایت
این اولین نظر منه
بابا این تکراری سایت آویزون خدا بیامرزه به کپی کنندش فحش ندین
در ضمن مخلص فریجاب عزیز هم هستم
با نظرات حال کردم یه کس نامه نوشتم اگه چاپوندنش بیا روش نظر بده ببینم میشه بعدیشو بهتر کنم

0 ❤️

282886
2011-05-23 12:15:30 +0430 +0430
NA

سلام
از امروز من هم به جمع دوستان پیوستم
امیدارم بتونیم کنار هم خوش بگذرونیم فقط کسی نیس که دست منو بگیره این اطراف رو نشونم بده؟؟؟

0 ❤️

282887
2011-05-23 13:16:42 +0430 +0430
NA

خوش اومدین بچه ها
تخمتون شنگول

0 ❤️

282888
2011-05-23 13:22:28 +0430 +0430
NA

siavashe aziz kiram dahanet

0 ❤️

282889
2011-05-23 13:52:14 +0430 +0430
NA

bebin kocholo.man dastaneto nakhondam.chon malome cherte.chon nakhondam fosh nemidam.motmaenam ke hame foshet dadano midan.hala biya 100tomano begir boro badkonak bekhar bazi kon

0 ❤️

282890
2011-05-23 16:27:41 +0430 +0430
NA

قسمت سکسیش زیاد نیست… پس برا چی اینجا گذاشتیش ها؟

0 ❤️

282891
2011-05-23 17:04:18 +0430 +0430
NA

he he he
ta omad shalvaresho darbiyare
pesaraye hamsaye goftan:
samira biya shoma bekhoresh.
samira did male in yedole
vase ona kire ino dige hesab nakarde.kiresh karde

0 ❤️

282892
2011-05-23 17:14:03 +0430 +0430
NA

خاک تو سر آدمین.

داستان 6 سال پیش شهوات سرا بود .

با این داستانای کیریتون

0 ❤️

282895
2011-05-23 17:47:06 +0430 +0430
NA

به خاطر اینکه پسر خوبی بودی و معدلات بالا بوده اجازه میدم دوست پسرم تا دسته بکنه تو کونت

0 ❤️

282897
2011-05-23 18:33:22 +0430 +0430
NA

كسخل دروغگو اولا كه داستان كپي بود.وقتي كه تو اول راهنمايي بودي دختر عمت سوم راهنمايي بود.وقتي كه تو دوم دبيرستان بودي دختر عمت بايد پيش دانشگاهي باشه.
آخه كسخل وقتي يه داستان رو ميخواي بدزدي اول بخون شايد به ننت فحش داده باشن!
دختر نديده ,در ضمن دختر سوم راهنمايي سينه هاش افتاده نيستن.!!

0 ❤️

282898
2011-05-24 02:53:53 +0430 +0430
NA

فقط میتونم بگم کس کش دزدی ادبی نکن.

0 ❤️

282899
2011-05-24 06:36:46 +0430 +0430
NA

بابا این طفلی که گناهی نکرده
هر سایتی رفته دیده این داستان هست گفته اینجا هم بذاره بی نصیب نمونین
هم تو سه کاف بود هم آویزون هم شهوت سرا
ناراحت نباشین احتمالا تا چند روز دیگه داستانای قدیمی همین سایتم بدزدن به اسم خودشون بذارن
فقط عزیزم الان وقت درس خوندنته نه فحش خوردن

0 ❤️

282900
2011-05-24 07:29:48 +0430 +0430

biqarar nazaret kheyli bahal bud k0li khandidam damet garm.

0 ❤️

282901
2011-05-24 07:36:11 +0430 +0430
NA

Shahriyar 84
کیر منم دهنت عزیزم.

0 ❤️

282902
2011-05-24 14:10:43 +0430 +0430
NA

سایت توپ توپ توپ www.teaner.com

0 ❤️

282903
2011-05-25 04:56:16 +0430 +0430
NA

كسشعرنگو دكترسروش

0 ❤️

282904
2011-05-25 08:54:50 +0430 +0430
NA

ص

0 ❤️

282905
2011-06-06 08:54:55 +0430 +0430
NA

فقط خواستم بگم کیرم تو کس مادرت . همین .

0 ❤️