دختر عمو و کلنگ وجدان

1393/02/18

سلام داستانی که براتون مینویسم داستان سکسی من با دختر عموم هست امیدوارم لذت ببرید . من محمود 23 سالمه و دختر عموم هم 29 ساله شه من از بچگی تو کف این بودم یعنی منتظر بودم کوچکترین جای بدنش رو ببینم و برم کف دستی بزنم با شامپو. خلاصه گذشتو بزرگ شدیم و دیگه اون ازدواج کرد و منم بیخیالش شدم چون بالاخره ناموس مردم بود دیگه . 1 روز مادر بزرگم به من گفت که شب میای با من بریم خونه دختر عموت اینا ؟ منم که کفم بریده بود گفتم اونجا چیکار؟ گفت: تنهاست شب بریم پیشش بخوابیم آخه از شهرستان آمده پسر بچه تهران که باهاش ازدواج کرده . گفتم مگه شوهرش نیست ؟گفت: نه بردنش کمپ خوابوندنش منم که دیگه 2 زاریم افتاده بود که چی شاه دوماد عملی از آب در آمده بعد به مامان بزرگم گفتم من بیام چیکار اونجا؟ گفت: بالاخره باید یکی اونجا باشه اگه کاری چیزی داشتیم من که با این مریضیامو پا دردم نمیتونم کاری کنم تازه 2 تا زنه تنها بالاخره باید یکی باشه دیگه منم اولش اصلا تو فاز سکس نبودم و اصلا حواسم نبود قراره کجا برم خلاصه یه ذره بهونه و اینا آوردم که کار دارمو نه و درس دارمو خلاصه قبول نکرد آخرش قرار شد شب بریم اونجا خلاصه شب رفتیمو بعد از شامو ماهواره و اینا به من گفت : که آقا محمود جای شما رو تو اتاق پهن کردم نمیدونم چرا یه دفعه نگاهامون چند ثانیه محو هم شد بعد یه دفعه من با گفتن خیلی ممنون زحمت دادیم دو تا مون رو از حس در آوردم بعد اون رفت سمت آشپزخونه و مامان بزرگم هم که جاشو انداخته بود کنار بخاری و قرصاشو خورد و خوابید دختر عموم هم که بعد چند دقیقه رفت سمت اتاق خودشونو در رو پیش کرد و برق رو خاموش بعد من دیدم که من موندمو حوضم :0 منم ماهواره رو خاموش کردمو رفتم بخوابم تا رفتم تو جامو یه ذره اینور اونور کردم یه دفعه یاد بچه گیم و کف دستیامو این دختر عموی نازم افتادم که چه قد دید میزدمش یه دفعه یه فکر احمقانه از سرم رد شد اینکه برم تو اتاقشو رویای کف دستی زدنم رو تموم کنم تا این فکر یه سرم رسید وجودم رو گرمای شدیدی فرا گرفت انگار گر گرفته بودم شهوت سراسر وجود من موج میزد گفتم الان که نمیشه بذارم یه ذره خواب مادر بزرگم سنگین شه بعد 2 ساعت اینا تو لاحاف چرخ زدم بعد آروم بلند شدم از اتاق رفتم بیرون رفتم سمت اتاقش در و هل دادمو رفتم تو آروم درو پشتم پیش کردم وااااااااااااااااااای خدای من چی میدیدم دمر خوابیده بود یه ملحفه هم روش آروم رفتم جلو و ملافه رو کشیدم دیدم پاهاش مثل ماه شب چارده میدرخشه از یه طرف شهوت تمام وجودم رو پر کرده بود از یه طرف هم میترسیدم بیدار بشه خلاصه دلم رو زدم به دریا رفتم آروم پشتش خوابیدم آروم با دستم دستش رو گرفتم خیلی ترسیده بودم گفتم ممکنه هر آن بیدار بشه با خودم گفتم سینه هاشو لمس میکنم اگه قرار باشه بیدار شه بیدار میشه آروم رفتم که سینه هاشو بگیرم دیدم یکی دستمو گرفت و نذاشت تکون بخورم اون وجدانم بود که یه دفعه مثل کلنگ خورد تو سرم که داری چیکار میکنی این ناموس مردم شوهر دار و بعد بلند شدم و از اتاق زدم بیرون تا صبح فکر کردم که کار خوبی کردم یا نه ؟ هنوزم که چند ماه میگذره به جواب نرسیدم . اینم داستان من ببخشید اگه سکسی خیلی سکسی نبود ولی واقعیت بود منم میتونستم یه سری کسو شعر بنویسم آخرشم برم حموم ولی ترجیح دادم واقعیت رو بنویسم بای .

محمود


👍 0
👎 0
62608 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

417994
2014-05-08 08:35:15 +0430 +0430
NA

دروغه !

0 ❤️

417984
2014-05-08 10:12:53 +0430 +0430
NA

ﺳﻤﺖ ﺍﺗﺎﻕ
ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﺩﺭ ﺭﻭ ﭘﯿﺶ ﮐﺮد
ﺩﺭ ﻭ ﻫﻞ ﺩﺍﺩﻣﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﺩﺭﻭ
ﭘﺸﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﮐﺮﺩﻡ
ميشه بكي بيش يعني جي

0 ❤️

417985
2014-05-08 10:26:32 +0430 +0430

کيرتو وجدانت

0 ❤️

417986
2014-05-08 12:26:15 +0430 +0430
NA

عجبـــــــــــــــــ!
:D

0 ❤️

417987
2014-05-08 15:50:04 +0430 +0430
NA

اقا من همیشه به خودم و دوستان توصیه میکنم.
که از چیزی که دارید صحبت کنید.
حالا ببین داری یا نه؟
تخم نه…وجدان…

لت وپار

0 ❤️

417989
2014-05-09 03:51:04 +0430 +0430
NA

درو پشت سرت پیش کردی؟
پیششششششششش؟

این پیش چیه؟
همون بستن در منظورته؟
پیش؟

0 ❤️

417990
2014-05-09 06:09:40 +0430 +0430

کلنگ تو حلقت :-D

0 ❤️

417991
2014-05-09 10:36:47 +0430 +0430
NA

كير تو واقعيتت كير تو داستانت كير تو وجود با وجدانت كير تو وجدانت. تو توي توهماتتم يه وجدان بيدار داري. خب ننويس اكه وجدان داري.

0 ❤️

417995
2014-05-09 12:32:30 +0430 +0430
NA

یعنی قفل

0 ❤️

417992
2014-05-09 15:27:24 +0430 +0430
NA

پیش کردن = به حالتی اطلاق میگرد که در، به چهارچوبش بسیار نزدیک گردد، اما کاملاً بسته نشود…!

0 ❤️

862343
2022-03-05 19:53:10 +0330 +0330

جقی

0 ❤️