اشنایی منو اون مربوط میشه به ۱.۵ سال پیش سر یه مسخره بازی با ماشین تو خیابون داشتم واسه خودم میچرخیدم که دیدم یه ۱۳۲ سفید آینه به آینه رد کرد و راهنما میزنه منم شروع کردم دنبالش رفتن دیدم یه دختر خانومه که از لحاظ فیس میتونستم نمره ۲۰ بهش بدم خلاصه بعد یکم ماشین بازی جلو یه مغازه پارک کرد رفتم پایین و شمارمو گذاشتم رو برف کن ماشینش داشت از تو مغازه نگاه میکرد وقتی اومد سمت ماشین انگار که ندیده برخورد کردو شمارو نگاه کرد یه نگاه بهم انداخت با اشاره گفتم برشدارو اونم گرفت یهمدتی منتظر بودم که تماس بگیره دیگه بیخیالش شده بودم که که دیدیم بعد دو ماه و نیم تماس گرفت
دانشگاه بودم اولش اذیتم کرد یه نیم ساعتی حرف زدیم این قدر زبون ریختم که خودم تعجب کردم که گفت کجایی میخوام ببینمت گفتم دانشگاه گفت ده مین دیگه اونجام با ماشین اومده بود دنبالم. معلوم بود تونستم مخشو بزنم ازش پرسیدم این مدت چرا تماس نگرفتی که بهم داشبردو اشاره کرد تو داشبرد یه اعلامیه فوت بود که تاریخش مربوط میشد به سه روز بعد اون شماره دادن که فهمیدم اعلامیه فوت باباشه خیلی ناراحت شدم
بعد اون روز تقریبا هر یک روز در میون با هم میرفتیم بیرون یه روزمن ماشین میاوردم یه روز اون میرفتیم سینما یه روز کوه یه روز کافی شاپو…
تا اینکه خواهرم مریض شد یه چند باری خواهرم با مهسا تلفنی صحبت کرده بودن مهسا گفت بریم عیادت گفتم باشه دوتایی رفتیم عیادت
خواهرم مهسارو که از نزدیک دید چشماش گرد شده بود اخه مهسا واقعا خوشگله باهم خیلی شوخی کردن و اون روز هم گذشت
هر روز که میگذشت نگاه من به مهسا عاشقانه تر میشد با یه حس خاصی نگاش میکردم
یه سری گشت مارو گرفت با ماشین من بودیم کار داشت به جا حساس میکشید اخه افسره خیلی گیر بود مهسا گریه میکرد و من دیگه داشتم قاطی میکردم که یاد خواهرم افتادم یه زنگ زدم بهش اونم به جواد دامادم گفت دامادم تو نیرو انتظامیه دامادم سروانه خودشو رسوند خیلی حال کردم
یه ده ماهی گذشت و من و مهسا بیشتر بهم وابسته شدیم باهم شوخی زیاد میکریم و خیلی همدیگرو نازو نوازش میکردیم ولی هیچ وقت تو فکر این چیزا نبودیم
یه سری که باهم رفتیم کوه دیدیم یه جور دیگس این مهسا مهسا همیشگی نیس یهو یادم افتاد چند روز دیگه ساله پدرشه بدون این که بهش چیزی بگم رفتم سمت سر خاک باباش که دیدم با تعجب گفت مگه قرار نبود بریم کوه گفتم میریم ولی قبلش یه جایی باید بریم وقتی رسیدیم سر خاک تعجب کرد اونجا که رفتیم خیلی اروم شد خیلی گریه کرد منم تو بغلم گرفته بودمش دلداریش میدادم بعد انجا رفتیم کوه خیلی خوش گذشت اون روز
رسوندمش موقغ پیاده شدن دست که بهش دادم منو کشید سمت خودشو لبشو گذاشت رو لبم نفهمیدم چی شد انگار دنیارو بهم دادن یه چند دقیقه ای همون حات بودیم ازش جدا که شدم تو چشمام نگاه کردو گفت سامان دوست دارم نتونستم هیچی بگم لبخند زدمو اون رفت
چند بار با هم رفتیم خونه خواهرم یه بار ناهار یکی دو بار هم همینجوری البت همیشه خواهرم بود
تا این که بهم گفت سامان میخوام باهات… گفتم باهم چی ؟؟ دیدم سرشو انداخته پایین و میگه دلم میخواد ماله خودم باشی نگاش کردم گفتم برعکس شده اینو من باید بگم با حرص گفت سامان اینقدر جلبک نباش بگیر دیگه
خندم گرفت و گفتم باشه بذار سر فرصت نگاش و انداخت سمت بیرونو با یه حالتی خاص گفت یعنی وقتش نشده بعد یک سال نگاش کردمو گفتم عزیزکم منظورم اینه بذار موقعیتش جور کنم نگام کرد و گفت مکان میخوای خونه ما هستا بر گشتم نگاش کردم گفتم پرووو خودم جورش میکنم یه یه هفته ای گذشت هر بار مهسا رو میدیم با عتش بیشتری میومد سر قرارا و خیلی باهام ور میرفت ولی خیلی احساسی اینکارو میکرد
یه روز رفتیم بیرون اون روز با ماشین اون بودیم اون راننده بود یه لحظه هواسم رفت به گوشیم با جیغ مهسا سر اوردم بالا بله یه پاترول از بغل زد به ما از سمت راننده پیاده شدم اخه زده بود سمت شاگرد در سمت شاگرد داغون بود شیشه هم شکسته بود افسر اومد و برگه کوپن کند راسی تغصیر کار پاترول بودیهو مهسا گفت پشتت چی شده که دیدیم سر شونه سمت راستم خونیه اصلا نمیدونستم چیه مهسا نگاه کرد گفت بریم دکتر گفتم نمیخواد بریم خونه ساناز یکاریش میکنم
رفتیم زنگ زدم دیدیم جواب نمیدی با تلفن زنگ زدم که دیدیم میگه اره خونه مامان اینام کاری داری گفتم نه خواستم ببینم خونه ای بیام پیشت که گفت نه … این چیزا قطع که کردم با کلید درو باز کردم مهسا چپ چپ نگام کرد و گفت کلید داری مثل اسکلا وایسادیم خندم گرفت گفتم حالا بریم تو مهسا جلوم رفت تو رفتیم تو بهش گفتم تو کابینت اولی اون کیف کمکهای اولیرو بیا من پیراهنو در اوردم دیدم مهسا گفت سامااااااااااااااااان گفتم چیه گفت کلا خونیه داغون شده چون خودم نمی دیدمو حسی نداشتم نگران شدم گفت وایسا خونارو پاک کنم یه دسمال اورد با یه ظرف اب شروع کرد به پاک کردنه خونه پشتم خیلی با این کارش حال کردم تو همین حین گفت سامان خیلی نامردی گفتم چرا گفت بدنت خیلی خشگله کفتت بشه
خندیدمو گفتم حسودی ؟؟؟ نوچ نوچ که اروم پشت گردنمو بوس کرد و گفت دوست دارم عزیزم گفتم ذار زنده بمونم بعد
با حرص گفت بی ذوق در ضمن یه کوچیک بیشتر نیس گفتم چی ؟؟ گفت بریدگی گفتم اها خندید گفت جلبک ۳ تا چسب زخم زد و گفت حله
اومد جلوم نشست دیدم داره نگام میکنه و لبو لوششو یه جوری میکنه گفتم هان چیه چته
یهم پرید روم شروع کرد به لب گرفتن گفت الان وقتشه نتونستم چیزی بگم اخه دوس نداشتم باهاش سکس کنم چون دوس دارم باهاش ازدواج کنم شروع کرد لبمو خوردن منم همراهیش کردم همزمان دکمه مانتشو باز میکردم مهسا موهای خیلی نازی داره یه دستمو کردم تو موهاش با دست دیگم کل بدنشو لمس میکردم به نفس نفس افتاده بودم زیر مانتوش یه تاپ همرنگ مانتوش بود قهوه ای رنگ اونو اروم از تنش در اوردم همه جاشو بوس میکردم اونم با دستاش بازو و همه جامو میمالیدو بوسم میکرد نمیدونم چطور گذشت که فقط من شرت پام بودو اونم شرتو سوتین جفتش سفید بود ست بود یه لحظه ازش جدا شدم تا خوب تماشاش کنم نمیتونم بگم چه حای داشتم انگار داشتم پرواز میکردم اخه با جونو دل دوسش دارم اروم سوتینشو در اوردمو بوسش میکردم با دستام سینهاشو میمالیدم اروم با بوس اومدم رو سینشو شروع کردم به خوردن سینش گاهی هم سر سینشو گاز میگرفتم اونم به خودش می پیچید و اروم اه میکشید از سینه هاش جدا شدمو امدم از رو شرت با دماغم با کسش بازی کردم شرتشو در اوردمو بدون معطلی شروع کردم به خردنو لیسیدنش مهسا واقعا تمزه حتی یه خال مو نداشت نه این که تمیز کرده باشه نه میتونم در نیاورده این قدر با ولع این کرو میکردم که بازوهامو فشار میداد ومیگفت سامان مردم و به خودش می پیچید دیدم لرزید و یه اهی از ته دل کشید اروم با بوس اومدم سمت صورتش به لباش که رسیدم یه لب خشگل گرفتم گفت سامان دوست دارم یه دستی به صورتش کشیدمو گفتم من عاشقتم نگاه کردم لبشو چسبوند بهم یه غلط زد جوری که من رفتم زیرش گفت نوبت منه شروع کرد گردنمو خوردنو با بوس پایین رفتن با دستاش کیرمو میمالوند شرتو از پام در اورد شروع کرد خوردن من که خیلی وقت بود سکس نداشتم داشتم بیهوش میشدم یه چند مین که خوردش بهم گفت سامان بیا شروع بذار خندیدمو گفتم پروووووو چشماشو خمار کردو گفت کی من؟ نگاش کردمو گفتم فدات شم بغلش کردم و خابوندمش یکی از بالشتکای مبلو گذاشتن زیر شکمش اروم کیرمو که کامل خیس کرده بودم گذاشتم در سوراخ کونش به زور سرشو دادم تو که دیدیم داره درد میکشه رفتم از تو اتاق کرم اوردم با انگشتام با سوراخش بازی کردم یکم که باز شد کیرک با فشار فرستادم تو دیدم مهسا داره از شدت درد مبلو گاز میزنه گفتم میخوای بکشم بیرون اروم با یه صدا خیلی اهسته گفت خفشو کارتو بکن من کم کم شروع کردم به تلمه زدن با دستام از زیر سینه هاشو گرفته بودمو پشتشو بوس میکردم که دیگه اونم دستش رو دستام بودو قربون صدقم میرفت دیدم داره ابم میاد بهش گفتم گفت بریز همون تو ابم که اومد اونم همزمان باهام ارضا شد برش گردوندم لباشو میخوردم نازش میکردم یه ۲ ساعتی تو همون حالت بودیمو همدیگرو نازو نوازش میکردیم
تو این یه ماهی که از اون روز میگذشت ۳ بار دیگه هم باهم سکس داشتیم که هر بار از دفعه قبل شیرین ترو زیبا تر بوده
امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: سامان
اگه در عوض اون 8 سالی که دفاع شخصی کار کردی تا بدنت رو پرورش بدی، 8 ماه هم املا و نگارش کار میکردی و مغزت رو پرورش میدادی، آبروی دانشجوهای الکترونیک رو نمیبردی:
از لحاظ فیس میتونستم نمره ۲۰ بهش بدم . . . میتونستم نمرۀ بیست به چهره/ صورتش بدم (لابد «فیس» یه تکنولوژی جدیده که هنوز توی فارسی براش معادلی نداریم!!)
دیدیم یه جور دیگس . . . دیدم یه جور دیگه اس/ است (دیگس یعنی چی؟!! آخه عامیانه نوشتن هم حدی داره)
موقغ پیاده شدن . . . موقع پیاده شدن
مهسا واقعا تمزه . . . مهسا واقعاً تمیزه
با ولع این کرو میکردم . . . با ولع این کار رو میکردم
نمیتونم بگم چه حای داشتم . . . نمیتونم بگم چه حالی داشتم (ولی من میتونم بگم حالم از این همه غلط به هم خورده)
همون حات بودیم . . . همون حالت بودیم (ظاهراً دکمۀ «ل» کیبوردت گیر داره و بعضی وقتها نمیزنه!)
البت همیشه خواهرم بود . . . البت؟؟؟؟؟؟؟
ماله خودم باشی . . . مالِ خودم باشی (اینی که تو نوشتی، «ماله» است و در بنایی به کار میره پروفسور!!)
با عتش بیشتری میومد . . . با عطش بیشتری میومد (این قدر عطش داری و توهم زدی که معلوم نیست با دستۀ «طای دستهدار» چیکار کردی!)
یه لحظه هواسم رفت به گوشیم . . . یه لحظه حواسم رفت به گوشیام (شوخی کردی گفتی دانشجویی، آره دیگه شیطون؟!)
راسی تغصیر کار پاترول بود . . . راستی تقصیرکار/ مقصر پاترول بود (نخیر؛ تقصیر جاسبیه که این قدر توی هر کوچه پس کوچهای دانشگاه آزاد زده که تو هم تونستی بری دانشگاه)
رفتیم زنگ زدم دیدیم جواب نمیدی . . . رفتیم زنگ زدیم دیدیم جواب نمیده (ترکی و فارسی رو قاطی کردی؟!)
اون کیف کمکهای اولیرو بیا . . . اون کیف کمکهای اولیه رو بیار (کیف کمکهای اولی رو بیا؟!!! حالا کیف کمکهای دومی رو بیا! آهااااااااا . . . آفرین، حالا باباکرم بیا . . . بیا وسط مهندس!)
شروع کرد به پاک کردنه خونه پشتم . . . شروع کرد به پاک کردن خونِ پشتم (پشتت خونه است؟! فکر کردم چون دامادت نیروی انتظامیه، پشتت کوهه!!)
کفتت بشه . . . کوفتت بشه (آمین!)
لبو لوششو یه جوری میکنه . . . درستش رو برات نمینویسم که بچهها خودشون هر جوری صلاح میدونند، بهت بخندند!
یهم پرید روم . . . یهم یعنی چی؟ یِهم؟ یُهم؟ یَهم؟ این چی هست مهندس؟!
با دماغم با کسش بازی کردم . . . ایییییییییش. لااقل میگفتی با بینیام که فکر نکنم انگشت کردی توی دماغت و یه چیزی از اون تو کشیدی بیرون و شروع کردی باهاش بازی کردن!
یه غلط زد . . . یه غلت زد (یه غلط زد؟!! تو که هزار تا غَلَط زدی آی.کیو!!)
یه چند مین که خوردش . . . برو همون فارسیات رو یاد بگیر؛ نمیخواد به دقیقه بگی مین!
بغلش کردم و خابوندمش . . . بغلش کردم و خوابوندمش (با قطعیت میتونم بگم که در این نقطه تقریباً ریدی!!!)
راستی چرا اسم داستان رو گذاشتی «دختر ماشین باز»؟ چون دختره یه 132 سفید داره (ای جوااااااااااااااااااد)؟ آرزو داری یه دختری رو تور کنی که یه پراید داشته باشه، نه؟!
امیدواری خوشمون اومده باشه؟! خودت چی حدس میزنی؟
خدايا داد از اين دل داد از اين دل هزاران داد و فرياد از اين دل… نميدونم چي بگم !آخه مرد نا حسابي چرا اينجوري با اعصاب مردم بازي ميكني اون معرفي اول داستان چه ربطي داشت!دانشجو هستي بدرك ما كه نديديم. پفيوز كدام دانشجو اينجوري ميرينه؟دفاع شخصي كار كردي به تخم آدمين.مگه اينجا باشگاه رزمي هست يا ميخواي از لات بازيهات بگي… خواهرت كس كشي تو رو ميكنه !به كير خر به ما چه؟صد دفعه گفتم اينم صدويكم:بچه كوني اينقدر جلق نزن مغزت ميپوكه…اگه مغزي برات مونده باشه! :T :T :T :T :T :T :T :T :T
هی واییییییییییییی. این سینائو پوست می کنه ها! من که فک (به قول شما فکر) میکنم دیگه کسی خایه نکنه داستان بنویسه از ترس U (یا به قول ایرونیا توووو)
یه اشکالی که بچه های اینجا دارن اینه که تو اول داستان میخوان همه چیز رو معرفی کنن. به جای اینکه بگی من فلانم و بیسار و از خودت و زیدت تعریف کنی، سعی کن اینها رو تو متنِ داستان بیاری. مثلا، به جای اینکه بگی دفاع شخصی کار میکنم، توی متن یه جایی میگفتی “یه روز که از باشگاه بر میگشتم خونه…” و فلان…
ضمنا، اشکال دوم هم اینه که بعد از نوشتن، سعی کنید حداقل یک بار دیگه متن رو مرور کنید تا از اینهمه اشتباه تایپی و املایی که دوستمون تو کامنتای قبلی گفت جلوگیری بشه… موفق باشید… :)
واقعا" این مزخرفات رو که میخونم حالم بد میشه.
من یه مدتیه داستان گذاشتم ولی رو سایت نیومده.
دلیلش رو نمیدونم.شاید درصد مزخرفیش کم بوده.
sinaoo7
دستت درد نکنه.نویسنده امیدوارم مرده شور ببرت با این داستانت.بازم دخترا مردن واسه پسرا؟؟بازم تو یک سال باهاش بودی اونوقت بهش چشم نداشتی؟؟؟حالا توافق و رضایت خواهرت به چه دردی خورد این وسط؟؟؟نظر دختره چی بود واسه این که داستانشو نوشتی؟؟؟؟
نمیدونم این همه قدرت تخیلو از کجا میارید کثافت کثافت مگه ما مسخره توئیم اخه
وقتي يه بچه توهم ميزنه و در اوج ناراحتي يهو كلي حال ميكنه اين داستانها بعيد نيست ازش
ايران فرقش با جاهاي ديگه برخورد ارگانهاي نظامي و اداريش هست
گشت شما رو گرفته يهو چطوري زنگ ميزني به خواهرت من موندم
خدا به همتون كس تنگ نصيب كنه تا ديگه اين همه توهم نزنيد
چه بد بختيه ها گفتيم مهر ميشه اين بچه كودكستاني ها ديگه مشقاشونو نميارن اينجا از بخت بد جمعه شنبه هم تعطيل شد حالا بايد دو روز ديگه هم تحمل كنيم
خدايا به انان كه دوست ميداري بياموز سكس بهتر از جق زدن و به انان كه بيشتر دوست ميداري بياموز جق زدن بهتر از داستان نوشتن و فوحش خوردن است!!!
چه جالب یک داستان تو این سایت نقد می شه.
کلا نویسنده رو می کنن.
salam man kari be rast o dorogh o ghalat emlaee nadaram vali be nazar manage mofasalta sex tozih midadi behtar bod akharesham dafe bad bego ezdevaj kardi ya na
یکم که باز شد کیرک با فشار فرستادم تو
کیرک=کیر کوچک
اینو sinaoo7 یادش رفته بود.
کلا سوتس تو ئاستانت زیاد داری (یه خال مو نداره) داستانت با سوتی هات یه تنظی واسه خودش=((:((
=)) =)) نظر 4 جالبتر از داستان بود… =)) =)) =)) =)) =)) =))
چرا ما پسرا بعضیامون اینهمه برا خودمون کلاس میذاریم؟؟؟؟؟!!!
رشته: الکترونیک!!!
بدن: ورزیده اونم بخاطر ورزش رزمی!!!
اشتهای سکس: -صفر- !!! اونم با یه دختر شاخ…
دختر مورد علاقه:20 !!!
واقعا چرا؟؟؟؟؟!!!
حالا تو زندگی شخصیش همیشون اگه بوی یه دختر از 600 متری به مشامش برسه احتمالا ارضا میشه و از هوش میره…
درضمن طبق متن داستان خودشون خیلی خیلی خیلی … بیشتر از دختره عشق ماشین هستن…تابلو هستش!!! ولی اسم داستان رو میذاره دختر ماشین باز!!!
آخ داداش گفتی
واقعا حال کردم
اینقدر بدم میاد از اینا که سیکل هم ندارن و می آن می گن دکتر و مهندسیم
آقا حالا گفتی دانشجوی الکترونیک، که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرسی Sinaoo جون
دمت گرم
واقعا که از بس که جلق زدی موخت جلبک بسته
آگهی ویزه دانشجوهای الکترونیک
عاموزش علفبای فارصی رایگان سد در سد تزمینی
اینقدر از ایت تهرونیای خالی بند بدم میاد.عین این بچه خرگوشا راه میرن.اه اه
یکم که باز شد کیرک با فشار فرستادم تو
کیرک=کیر کوچک
اینو sinaoo7 یادش رفته بود
من فکر میکنم تا اونجا که دختره اومد خونه و حتی کفشش رو در نیاورد درست بود. بعد حاضر به سکس با نو نشد و تو یه سکس دهنی توی تخیلت باهاش انجام دادی و هنوزم ازش کینه داری و داری خودت رو سرزنش میکنی.
اما من از این طریق به MR_SAEED بگم که اگه تو شیراز هیچ دختری بهت پا نمیده از بی عرضه گی خودته یا قیافت خیلی چولوفته که هیچکی حاضر نیست محلت بزاره. بجای نشستن پای کامپیوتر و جق زدن برو یه کم به خودت برس و سری به خیابونها بزن و دختر بازی کن.
در کل نظرات بچه ها خیلی باحالتر از داستانهای آدمای عقده ای هست و من کلی میخندم.
به اندازه کافی ریدن بهت دیگه حرفی برا گفتن نمونده ولی یه سوال تو که انقدر جق میزنی چطوری 8 سال رزمی کار کردی
به نظرم میتونستی خیلی بهتر صحنه های سکسی را تعریف کنی. خیلی سریع تمومش کردی. راجب خودت و رابطت با مهسا بیشتر گفتی تا سکس. در داستان بعدیت سعی کن که طوری صحنه سازی کنی که مخاطب حس تو رو بفهمه.