دختربازی تابستانی و تور کردن پریسا

1393/12/08

سلام به بچه های گل شهوانی من حسامم 18 ساله از شیراز چیزی که میخوام براتون تعریف کنم توش سکس و جرش بده هو نمیدونم کونشو گذاشتمو از اینا نداره نه بعد نظر بزارین مثلا کیرم تو کله ات کونی یا …
این خاطره یکی از مهمترین اتفاقات زندگیمه طولانیم هست کاکام مرسی از اینکه داری اینو میخونی اخرشم فحش نمیدی این قضیه مال تابستون سال دوم دبیرستانمه که با معدل 17 قبول شدیم یعنی میشه سال 92، آقا گفتیم سینا تابستون شروع شد ما از اون روز به بعد صبح تا لنگ ظهر میخوابیدیم بعد عصر تیپ میزدیم ساعت 7 چمران تا 10 شب دختر بازی بعدش شام میخوردیم میومدیم خونه آقا هفته دومی ما اونجا با چهار تا دختر اشنا شدیم بنام پریسا راضیه نازنین فاطمه،من و سینا وقتی دیدیمشون لامصب راضیه از همشون خوشگل تر بود بعدشم پریسا که پریسا خیلی قرتی بودی موهاشو بوکسوری زده بود هههههه هی خدا اقا کلی جر و بحث کردیم که کی با راضیه دوست شه اونم افتاد رو سینا گفتیم باشه داداش بریم اقا رفتیم اشنایی دادیمو اینا شماره گرفتیم بعدش رفتیم کافی شاپه لامصب چیزایی که میفروخت خیلی گرون بود هر چی تو جیب بود خرج کردیم اخرشم مجبور شدیم از عابر بکشیم بعد رفتیم خونه زنگ سینا زدم صحبت و خنده و اینا گفتیم خیلی پامون افتاد ولی ارزششو داشتن کسشونو که نمیتونم بکنیم ولی کون توپی دارن بعد گفتم فقط خودتو سنگین بگیر که هم مزحکه دستشون نشیم زیادم اس ندیم زیادم اس نده پر رو نشن

بعد اون شب بش زنگ زدم و اس و اینا ما قصدمون اول یه دوستی بود بعد ایکه کونشونو بزاریم چون راحت پا دادن و کسی که بت میگه عشقم برات میمیرم دفعات قبل زیر پای 40 نفر دیگه جر خورده این تیکه کلامش شده بعدم اینا فنچ نبودن پریسا از من 3 ماه کوچیکتر و راضیه هم17 سالش بود ولی ریزه میزه بود آقا من خو تموم هفته باشگاه بودم سینا هم هر رو میرف باشگاه من سر همین قضیه بیلیارد روزای زوجو انداختم صبح سینا هم برنامشو کرد روزای فرد ما که روزای زوج هر روز میرفتیم بیرون تقریبا شیرازو دور کامل زدیم ههههه شنبه ها و چار شنبه ها با اینا میرفتیم بیرون ولی دوستاشونم جلبکا میومدن ولی خداروشکر بالا شهری بودن دنبال شارژو برام چی بخر اینا نبودن خلاصه ما یکم یکم بشون نزدیک شدیم تا اینجایی که باشون صمیمی شدیم بحث سکسو یکم یکم اول تو قالب جک فرستادن براشون کشیدیم وسط بعد راجبش صحبت کردیم که بعد پیشنهادشو بدیم

یکی از همین روزا من تنهایی با پریسا قرار گذاشتم پارک آزادی منتظر بودم رو صندلی درب شرقی پارک نشسته بودم که سه تا پسر اومدن گفت تو حسامی گفتم ها شما؟فحش داد گفت پریسا رو ول کن زد تو صورتم منم قاطی کردم ولی پسره میخورد 20 اینا باشه که کیرم تو کس ننش باشه درگیر شدیم اون دو تا یکیشون نقش مجسمه رو داشت اون یکی پنجه بوکس داشت ولی زور نداشت دعوا شدت گرفت از تو شلوارش قمه در اورد من او روز همینجوری تو پارک یه چاقو ضامن دار گرفته بودم از تو جیبم درش اوردم اونور پارک مامور بود یهو خدا یه فکر عاقلانه ای انداخت تو سرم گفتم الان اگه با کارد برم تو سینش اگه مرد گیرم میارن اعدامم میکنن اگرم بم بزنه باز میگیرنش ولی اثرش تا اخر عمر رو بدنم میمونه کشیدم عقب ولی هنو فحش میدادم رفتم سر ستاد تاکسی گرفتم تا خونه ایقد عصبی بودم که حتی به ذهنم نرسید پریسا چرا نیومد رفتم خونه کاکام خونه بود گفت چیشده گفتم هیچی رفتم مبارزه کردم گف پس کو پولت گفتم همشو باختم گف از کی تا حالا برا مبارزه لباس شیک میپوشن آقا دعوامون شد زدم از خونه بیرون رفتم پیش سینا تموم قضیه رو براش تعریف کردم بعد گفت گوشیتو در بیار بده گفتم میخای چیکار گف بده دیدم 20 تا میسکال با 8 تا اسمس که کجایی چرا جواب نمیدادی حسام دارم نگران میشم ج بده تورو خدا ج بده و گفتم نگاش کو جنده چطور خودشو زده به او راه زنگ زدم ده دقه داشتم سرش داد میزدمو فحش میدادم اونم اول ساکت مونده بود بعد داشت گریه میکرد بخدا تقصیر من نیست و اینا تا چند روز بش زنگ نمیزدم با داییم یه هفته رفتم ترکیه بعد که از ترکیه برگشتم اروم شده بودم حال و هوام کاملا عوض شده بود با سینا و راضیه یرو رفتیم بیرون کل قضیه رو برام تعریف کردن که اون پسره بنام حسین دوست پسر قبلی پریسا که باش بهم زده بوده بعد راضیه قسم میخورد میگفت من سه ساله با پریسا دوستم از همه چیش خبر دارم هیچوقت با اون پسره رابطه جنسی نداشته حالا این وسط قضیه زیر سر کی بود نازنین که پریسا قبل ایکه میخواسته بیاد پارک قضیه رو برا دوستاش گفته بوده نازنینم اینو فرستاده بوده سراغ من کس ننش biggrin قضیه رو فهمیدن پیرسا گرفت یه سیر زدش ما هم قرار دعوا گذاشتیم منو سینا و داداش بزرگم با اون و بقیه رفیقای الاغش البته تلفات زیاد دادیم پهنی قمه خورد زیر چشمم شکم حسینه 17 تا بخیه خورد سینا رو دستش خط افتاد او رفیقش دستش شکست منم دندونم شکست ولی زدیم خارشونه گوییدیم بعد او قضیه دیگه خداروشکر قضیه کاملا خوابید ما هم دوباره مث قبل میرفتیم بیرونو اینا یروز قرار گذاشتیم 4 تا مون اومدیم خونه ما فقط هر کی مال خودش تو یه اتاق جدا از خجالتشون در اومدیم واقعا چسبید پریسا که کون توپی بود ولی انگار راضیه هم چی توپی بوده خلاصه گذشت رسیدیم شهریور ماه تولد پریسا خانوم اون برا تولد من یه گردنبند P نقره گرفته بود من والا اوقد پول نداشتم گردن بند بخرم ههههه رفتیم عطر فروشی گفتیم یه عطر توپی بگیریم عطر 212 SEXY WOMEN که حالا مخروط مانند بود نقره رنگ شبیه کیر مصنوعیم بود شب بردیمش بیرون اول ایکه همه شام مهمون من هفت خان 140 تومن دوره ارزونیش بابت ورودی ازمون گرفتن رفتیم اونجا براش جشن گرفتیم اینو بش دادیمو اینا عکس گرفتیم و بوس و اینا من ویسکی گرفته بودم تو کیفم بود در اوردم بریزم بخوریم اونجا بود فهمیدم پریسا خانوم و راضیه اهل مشروب اینا نبودن گفتیم باشه قولم دادیم دبگه هیچوقت نخورم من همچین مشروب خوار قهاریم نبودم فقط زمانایی که ناراحت بودم یکم مست میکردم اونم میرفتم پیش داییم که مجرده گذشت و گذشت و گذشت تا ما یه سال یه رابطه خیلی خوبی باهم داشتیم 4 تا مونم خیلی به هم اعتماد داشتیم دیگه هیچ اتفاقیم نیفتاد تو اون مدت اهل سکس ضربدریو اینا هم نبودیم مثلا راضیه واقعا دیگه مث خواهرم شده بود هر دو ماه یبارم سکس داشتیم تا الانم با هم رابطه خوبی داریم نمیدونمم که تا کی ادامه داره فقط خدایا شیطون بینمون نیفته کاسه کوزمونو بهم بریزه مرسی خدا جون دوست عزیز مرسی که خوندی حد اقلش داستانم جوری نبود بشینم جق بزنم داستان بنویسم خاطرمو براتون نوشتم راسی با بچه های شیرازم تو کامنتای پایین نظر بزارن اشنا شیم بریم بیرون فدای همه بچه های شهوانی
حسام


👍 0
👎 0
37411 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

454581
2015-02-27 15:51:28 +0330 +0330
NA

منم میرم عابر یه کافی هم بعدش میخورم …

0 ❤️

454582
2015-02-27 17:28:25 +0330 +0330

اخ کس کش اینجا سایت شهوانی بعد تو جقو خاطره رمانتیک مینویسی،اخ دیوث پول تو دستت نبود 140تومن ورودی دادی!من بیام دهنتو تو همون پارک بگام؟پهنی قمه خرد زیر چشت چشت نترکید؟اخ چی بگم بهت من بر کشکتو بصاب کاکو

0 ❤️

454583
2015-02-27 17:52:41 +0330 +0330
NA

mosking چون همشهری هسی کاریت ندارم کاکو…

0 ❤️

454584
2015-02-28 01:31:03 +0330 +0330
NA

عابر بانك

  • من برم تا سر كوچه ، عابر بانك ، برگردم بيام.
  • اين الان چه ربطى داشت؟
  • نميدونم.حسم اينجوري بود
0 ❤️

454585
2015-02-28 07:37:14 +0330 +0330
NA

همشهریمی دیگه چکارت کنم. biggrin ولی. یه نصیحت به اونایی که تازه دبیرستانی هستن.تا میتونید شیطنتهایی که مخصوص سنتون هستو انجام بدین.اینده بزارین برای اینده.فکر پول دراوردن خوبه ولی به شرطی که جوری نشه که بعدش مثل من حسرت بخورین بگین کاشکی شیطنت کرده بودم.کارایی که همسن هام میکردنو میکردم.خونه و ماشین و پول هیچکدوم جای حسرتشو نمیگیره.فقط یه حسرت بزرگ واسه ادم میمونه.

0 ❤️

454586
2015-02-28 17:59:54 +0330 +0330
NA

اصل داستانت:
سلام به بچه های گل شهوانی, من حسام رو 18 ساله پیش از دس دادم در اثر تصادف مثل بویایی ساک ایی لامسه و جالقه و …
مثلا الان وقتی منو انگشت میکنن خیال میکنم دارن اون تو دنبال پیچ و مهره اضافی میگردن.
خاطرتون جمع باشه این رویایی که الان براتون مینویسم کاملا واقعیه و از ضمیر ناخوداگوه من استپ ناخداگایید ببخشید ناخوداگاهم تراوش نکرده و همش واقعی واقعیه.وای این چی بود چرا یهویی دماغم دراز شد.بیخیال فک کنم بخاطر آلرژی جلقیه, تازه گیا به گلنار حساسیت شدید پیدا کردم.دکترا بهم میگن:جقکوپ کردی مصرفت روزانه تو بیار پایین!.
بیخیال براتون بگم:من خیلی کفی هستم یعنی همیشه یا من کف میکنم یا با کف منو میکنن یا منو همون کف میکنن.واسه همین استعداد درخشان بود که آغاجون از بچه گی بهم میگفت:گف گیر بابا
راستش من ازوناش نیستم که از خودم الکی تعریف کنم که اینم و اونم ولی هرروز که میخام برم سرچهارپایه معذرت سر چهارراه و دستمال پهن کنم از بس ناز و قشنگم که خانواده م قبلش برام اسفند دود میکنند و پشت سرم یه کاسه آب میریزن که چشم نخورم. وقتایی که بابام اینا خونه نباشن, همسایمون بهمن منو میکنه و آبشو پشتم میریزه و با چشم منو میخوره و بعد میزاره برم, به همین علت تا الان خوب موندم و بحث تعریف نباشه کار و کاسبی خوبه ولی جدیدا نمیدونم چرا خرج بواسیرم زیاد شده؟
مثل یابو از شغلم راضیم (هه هه خودمم نمیدونم شغل شریف یابو چیه !) بهرحال نون و آب توش زیاده! مخصوصا وقتی مامورهای شهرداری سرمیرسن, یهویی آبش بیشتر میشه.منو میبرن اون پشت مشتا فکر بد نکنید کاکا.من فقط به درد دوول هاشون گوش میدم. هرچه باشه نون بازوی شکسته خودمو میخورم.چیه مگه: از دیوار مردم بالا نمیرم که, فقط گه گاهی از دار بعضیاشون میرم بالا.جدیدا میرم شیراز تا واسه بقیه هم بکنم عشوه و ناز.
بعضی وقتا با اتوبوس میرم بعضیا وقتام که نمیرسم اون تو بوس میدم!!!
گاهی هم با تاکسی میرم و با اکبر آقا برمیگردم . البته این اواخر اکبر آقا به کون تپلم دست میکشه و ازم میخواد واسش بچه بیارم ولی من منظورشو نمیگیرم , هرچند تا خود شیراز من زیرشو میگیرم و میمالم. البته فقط واسه اینه که مچ دستمو یه کم نرمش بدم.ماشین اکبر آقا با بقیه ماشینایی که دیدم فرق اساسی دراه. مثلا دو تا دسته دنده داره که نمیدونم چرا همیشه یکیشون تو شرت اکبر آقاست. تا سوار میشم میگم:ببخشید دیرم شده, اونم جنگی زیپ شلوارشو میکشه پایین و زرت دسته دنده ش میزنه بیرون میگه:اگه میخای زودتر برسیم تو هم این دنده رو بگیر و عوض کن و من تا خود شیراز با اون یکی دنده ور میرم.معمولا نزدیکای شیراز روغن دنده ش با فشار میزنه بیرون و اکبرجون به من میگه:دیدی دنده را بد جا زدی؟! منتظر چی هستی زود باش روغنشو عوض کن.و منم که خیلی مدیونشم همشو یه جا میخورم. آخه نمیخام ماشینش کثیف شه .تقریبا هر روز من 4 بار براش روغن عوض میکنم اینقد ازم خوشش اومده که بهم میگه:روغندان اکیر
کی میدونه این هنر تعویض روغن شاید یه روزی بدردم بخوره, هرجند فعلا فقط به درم میخوره و صاف میره تو.

2 ❤️

454587
2015-03-01 01:52:57 +0330 +0330
NA

باتمام خلی هایی که بستی معلوم بچه با مرامی هستی.دمت گرم.

0 ❤️

454588
2015-03-01 09:58:03 +0330 +0330

داش خیلی اکشن بود حال کردم اگه میخوای قرار دعوا بذاریم پیام بده هرجای ایرانم بخوای هستم lol
من موندم قرار دعوا گذاشتین و کلی تلفات دادین و تو خیابون با دختره ویسکی میخوری
پس نقش پلیس این وسط چی بود زاخار این نیروی انتظامی مادرقحبه فقط بلده مارو تو این موارد بگیره nea

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها