سلام خدمت تمام خوانندگان عزیزوگرامی
یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه:«هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه.»
این داستانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به یه اتفاق قدیمی و جاهلانه بنده.
بنده یه پسر 16یا17ساله تپل وتو دل برو هستم که ازنظر خودم بیریخت ولی از نظر اطرافیان نازم.اهل جلق نیستم .دوم دبیرستانم.خیلی زود آّبم میاد و این نقطه ضعف اصلیمه و اما داستان.
قضیه ازاین قراربود:
وقتی من ابتدایی بودم مسیر دبستانم از جایی بود که سر راه به یه دبیرستان دخترونه برمیخورد.منم ازاونجا که خیلی تپل ومپل بودم همیشه مورد هجوم دخترای دبیرستان که زنگ تفریح بیرون بودن قرار میگرفتم.کلی لپامو میکشیدن و نیشگونم میگرفتند منم خیلی بدم نمیومد.از میون اون دخترا دختری بود که خیلی توجهم روجلب میکرد.(همیشه پای یک زن درمیان است)ولی من اون موقع ابتدایی بودم ونمیدونستم دختر چه موجودیه.تا گذشت وپنجم ابتدایی شد و یکم بفهم تر شدم.سال آخر اون مسیرم بود و آخرای سال بود،یه روز که داشتم توخیابون خلوت به سمت خونه میومدم دیدم همون دختری به طوری که همش پشت سرشو نگامیکرد تا کسی نیاد از دبیرستان بیرون اومد ودوید سمت من.
نفس زنان گفت:
-سلام آقاپسر خوبی؟
-ممنون.خیلی متشکرم.
-اسمت مهدیه درسته؟
-بله
-آقا مهدی امسال کلاس چندمی؟
-پنجم
-حیف که سال آخرته و دیگه از این ورارد نمیشی که ببینمت.
-آره دیگه بلاخره میرم راهنمایی.
-خب آقا مهدی گل موبایل داری؟
(من تازه یه شماره گرفته بودم بایه گوشی ساده دو قرونی)
-بله.چطور؟
-گفتم شمارتو بهم بدی تا هر وقت دلم برات تنگ شد بهت زنگ بزنم.عیب که نداره؟
(من خر):نه بفرما.
-ممنون منتظرم باش.
بعد سریع دوید داخل.اون شب یه شماره ناشناس بهم زنگ زد جواب دادم دیدم خودشه.کلی باهم حرف زدیم بعدها فهمیدم اسمش الاهه س و دوم دبیرستانه و رشته انسانی.کلی بهم زنگ میزد و باهام دردودل میکرد ولی من بچه که چمیدونستم رابطه دختر و پسر یعنی چی.
یه روز بهم زنگ زد گفت بیا به این آدرسی که بهت میگم منم سریع از خونه جیم فنگ شد با دوچرخه زدم به دل کوچه ها تا آدرسو یافتم.زنگ زدمو اومد بیرون.خیلی از تو مدرسش قشنگ تر شده بود کلی هم آرایش کرده بود برام.بعد اومد بغلم کرد و لپمو بوسید.گفت بیا داخل گفتم چرا؟ گفت تو فقط بیا.رفتم دیدم داره زیپ کاپشنمو باز میکنه گفتم چرا این کارو میکنی؟گفت ساکت و فقط خودتو شل کن.
اون روز چشماش طوری دیگه بود و یه طوری حرف میزد.دستاشو گرفتم و هلش دادم اون ور.(فک کردم میخاد بلایی سرم بیاره چون اون وقتا بچه دزدی زیاد بود)دوچرخه رو برداشتم وسریع دور شدم.هی گریه میکرد و می گفت وایسا توروخدا.منم هی سریع تر میرفتم تارسیدم خونه از ترس تا شبش تو اتاق بودم.شب دیدم داره بهم زنگ میزنه. ترسیدم وقطع کردم سه روز به همین برنامه گذشت تا دیدم دیگه زنگ نزد که نزد. منم سرگرم درس هام شدم تا سال دوم راهنمایی با سکس و جلق و… آشنا شدم.من اون وقتا خیلی جلق میزدم ولی از وقتی اومدم دبیرستان خودمو کنترل کردم.بعضی وقتا خیلی میرفتم تو فکر ویادم میومد اون روزو که الهه چه قصدی داشته ومن چه چغندری بودم.
ولی دوباره به خودم میومدم وبا درس هام خودمو سرگرم میکردم،کلا بچه کم رویی بوده وبعد اون قضیه دیگه هیچ دختری رو از نزدیک ندیده بودم وهمیشه در مواجه بادخترا سرخ میشدم وسرمو مینداختم پایین.اینو هم بگم من خیلی تو بحث فلسفه و دینی استاد بودم .قشنگ میدونستم عذاب گناه هایی مث چش چرونی و جلق و زنا چیه اما انسان جایز الخطاس.
همه بچه های دبیرستان منو میگفتن:«تپل پاستوریزه»
خلاصه روزگار میگذشت تایه روز دیدم یه شماره ناشناس داره زنگ میزنه منم جواب دادمو یه صدای دلبرونه اون طرف بود وبا من من میگفت:
-الو؟
-الو بله بفرمایید.
-آقا مهدی؟
-بله خودم هستم.امرتون؟
-منو میشناسی؟
(من بد بختم باخودم گفتم من که تو زندگیم هیچ دختری نبوده این دیگه کیه؟)
-شرمنده خیربه جا نمیارم.
-بابا الهه هستم.
(یاقمربنی هاشم خودش بود ولی یعنی خودش بود.خودمو زدم به اون راه)
-ببخشید کی؟
-حق داری نشناسی.صد درصد منو یادت رفته.
(میخواستم بگم هرکیو یادم بره تو یکی که حسرت زندگیمی یادم نمیره)
-بازم شرمندم به خاطرنمیارم.حالا امرتون؟
-این جوری نمیشه بگمت باید ببینمت.
-باشه کجا ؟
-گفت فلان رستوران حاشیه شهر ساعت 8شب.
-چشم خداحافظ
قضیه روبه یکی از بچه های دختربر دبیرستان گفتم گفت من بودم صد درصد میرفتم تا جون داشت میذاشتم توش.منم میدونستم حرف مفت زیاد میزنه ولی اگه نرم دوباره حسرت میشه به دلم.
یه کاپشن سیاه با خطای قهوه ای وکرم پوشیدم با یه شلوارسیاه وکفش سفید که خیلی تو چشم بود.
توکل به خدا رفتم سرقرار.
در رستوران رو باز کردم رفتم داخل دیدم تمام میزها زوجی هست به غیر یکی.رفتم پای میز دیدم یه خانوم جوونه که منو جلوی صورتشه.وقتی متوجه حضورمن شد منو رو گذاشت رو زمین و بلند شد و دستشو دراز کرد و گفت سلام آقا مهدی.من که هنوز سرم پایین بود(آخه شرم حضورداشتم)دستمو گرفتم جلو سینم وگفتم علیک سلام.
دیدم دستشو عقب کشید وصدای خندش اومد:تو اصلا عوض نشدی هنوز همون مهدی خجالتی هستی،بشین.
وقتی سرموبالااوردم فکم خورد روزمین.
(باخودم:یا پیر دریابٌر.این دیگه کیه یعنی این همون الههس.واقعا که الهه ای شده بود برای خودش.خوشگل تر از سلناگومز و اما واتسونو و کریستین اسوارتو کل هالیوود.)
دوباره صداش اومد:گفتم بشین.
منم نشستم.
یه دختر دوروبر20 ساله بامو های مشکی مشکی چشای مشکی روبه قهوه ای لبای جمع و جور وصورتی که برق میزدن بایه مانتوی کرم تنگ که سینه هاش از زیرش معلوم بود.
توهمین موقع پیش خدمت اومد وگفت:چی میل دارین؟
الهه گفت:چی میخوری؟
(به مولا قسم میخواستم بگم خودتو ولی جلوخودمو گرفتم)
گفتم:ممنون.من سیرم.
به پیش خدمت گفت:لطف کنین دو قهوه داغ با شیر و شکر.
روبه من کرد و گفت:
واقعا اصلا عوض نشدی هنوزم همون مهدی کوچولوی خودمی.هنوز تپل و بانمکی(کمترکسی از تپلیم تعریف میکرد)خب از خودت بگو چه خبر از درسا آلان چندمی؟رشته چی؟
گفتم:
خبر که سلامتی.آلان دوم دبیرستانم ورشته ریاضی.
توهمین حین قهوه ها هم رسیدن.
وقتی لیوان قهوه رو بااون دستای سفید مثل گلش برمیداشت و نزدیک لبای نازکش میبرد تنم مورمورمیشد.
(یکم خودموپررو گرفتم)خب تو بگو الهه خانوم.تو چه خبر؟
منتظرنظرات منصفانتونم
نوشته: A & S
نظر خاصی ندارم
حس نقد داستنم نیس
خوشم نیومد
اقای تپل. اون کریستین استوارت
خیلی هم خوب قشنگ بود خدا به ما هم از شانسا بده چون من هم اخلاقم ععین تو با حال بود :-*
حمید 25 سالمه یه شریک جنسی میخوام از مشهد خونه و ماشینم دارم
عالی بود.اگه داستانت واقعی باید بگم که پسرباحالی هستی ازت خوشم اومد
یه درصدشم باور نکردم
کدوم دختر دبیرستانی میخواد یه بچه خپل کون گشاد بکنتش،برو داداش رویاهاتو بلغور کردی
خیلی با نمک بود داستان اغفال شدنت
چه حوب که بهش یاداوری کردی پسری وگرنه با دختر اشتباه میگرفتت و اون وقت معلوم نبود چه بلایی سرت بیاد
من کلاس پنجم بودم
ذوق نوشتم با خودکار هنوز تو وجودم بود
ای خدا. خودت شاهدی
من تا ب حال ندیدم دختری از ی خیکی خوشش بیاد ی بار با رفیقم ی خورده چاق و چله س رفتیم بیرون دو تا مخ بزنیم یعنی دخترا اینو می دیدن فرار میکردن
وااای خداعاقبت مارو بخیرکنه با این بچه ها!!!من تا اول دبیرستان نمیدونستم زن ومردباهم چیکارمیکنن و بچه چجوری بدنیامیان.!!!گودزیلا
این الهه هم حالش خراب بوده ها!خب بعدش چی شد؟ باهم موندید یا نه؟
عجب… پس دستشو دراز کرد دست بده تو هم دستتو گذاشتى رو سينت و گفتى عليک…
چلغوز فک کنم کله کير خورده تو سرت…
آرزوی همه بچه های جلقوی مردنیه زشت و خجالتی همینه که یکروز یکی از اون دخترای سکسی که اینا براش جلق میزنن خودش خود بخود بدون هیچ دلیلی بیاد مجانا باهاشون سکس کنه!!ولی این آرزو رو به گو ر میبرن متاسفانه یا خوشبختانه!
بدون شرح …
فتم:آخه الهه من این همه پسرتودنیا هست که میتونه تو از هرلحاظ راضی نگه داره.چرامن؟
گفت:آخه من تاحالاهیچ پسری رو به مهربونی و نازی تو ندیدم ونمیبینم.میدونم که دلت پاکه و اهل کلک نیستی.
اینوکه گفت انگاریه ستون50 متری بتنی زیردلم رفت و بلندش کرد.دیگه نمیترسیدم وقوت قلب داشتم.
:))))=))=))
بااااز إي إلهه ي باززز.
با كير من بسااااااز.
اين كير جانكداز.
كف دستي ميخواااهد.
بااااز ميكنم كير خود را بسويت دراااااز.
بيا تا كس تور با رازونياز,
تا ته من بكايم.
داستان تو دوس داشتم .منم یه غصه واقعی مثل تو اشتم اما به سکس ختم نشد دوس دختر منم ازم 6 سال بزرگتر بود .رابطمون در حد sms سکسی موند.همیشه دلم می خواست باهاش رابطه داشته باشم اما نتونستم.به قول تو این وجدان لعنتی نگذاشت.
موندم چرا همش اول دختره پيشنهاد داد؟
كار ندارم راست يا دروغ اما اگه ميگفتي مخشو زدم بهتر بود ولي دركل خوب بود
ای تپل مپل ناغلا :D داستان مضحکی بود بعد دقیق نظر میدم الان هنوز گیج خوابم فقط یه
یه ضرب المثل قدیمی چینی هستکه خیلی قدیمیه
کسی به اون صورت یادش نیست
حتی خود چینی هام فراموشش کردن
چه برسه به من که واستون بگم
اما خیلی اموزنده بوده !