دختری در اتوبوس

1393/03/27

ریتم ملایم آهنگ توی سرم پبچیده بود و توی دنیای خودم بودم که با صدای خنده دختری به خودم اومدم. رد صدا رو دنبال کردم. چشماش هم مثل صداش جذاب بود. چند قدم اخر رو تند تر برداشت و چنتا صندلی اونطرف تر کنار مادرش نشست. نمیتونستم نگامو ازش بگیرم. زیبا و جذاب بود و به همون اندازه باوقار. وقتی اتوبوس اومد خدا خدا میکردم جایی بشینه که بتونم ببینمش. مطمئن بودم حتی بهم نگاه نمیکنه. فقط دیدنش برام کافی بود ولی وقتی نگاهش به نگاهم گره خورد یه حسی بهم گفت اون مال منه. با هر سختی ای که بود شمارمو بهش دادم . الان دیگه نگاهم به چشماش نبود. فقط دستاشو نگاه میکردم که شمارمو دور میندازه یا نه.

نمیتونستم برم خونه. توی کوچه قدم میزدم که گوشی توی دستم لرزید. یه شماره ناشناس. انگار دنیا رو بهم دادن. چند ماه گذشت و احساس بین من و ناهید هر روز شدت میگرفت. چند ماه هر روز و هر روز باهم بودیم بدون اینکه دستاشو لمس کرده باشم. اما دیگه نمیتونستم احساسمو خفه کنم. به خودم جرات دادم و دستشو محکم تو دستام فشار دادم. منتظر هر واکنشی بودم جز اینکه خودش رو بهم نزدیک کنه و جوری نفس بکشه که بفهمم از من داغتره. نزدیکترین راه رو به طرف ماشین انتخاب کردم. دیگه نباید صبر میکردم. شیشه های دودی ماشین و تاریکی هوا جراتم رو بیشتر کرده بود. چشماشو تا حالا اینقدر مست ندیده بودم. وقتی لبام به لباش رسید خودشو عقب کشید. چشماش برق میزد. با یه لبخند ازم قول گرفت که تا ابد باهم باشیم و خودشو در اختیارم گذاشت. یک ساعت بعد جلوی در خونه بودیم. چند روزی بود که خانوادم مسافرت بودن. مستقیم رفتیم به اتاق خودم. بغلش کردم و بوسیدمش. میدونستم که مال منه و همیشه با همیم. حتی در مورد مراسم ازدواج هم صحبت کرده بودیم. پس دلیلی نداشت بیشتر ازاین صبر کنیم. مقنعه مشکیش رو دراوردم. کش موش رو باز کردم و دستمو کردم تو موهای مشکیش. بعد از بیست و چهار سال اولین باری بود که دختری رو لمس میکردم. گردنش رو می بوسیدم و دکمه های مانتوش رو دونه دونه باز میکردم. ترکیبی از همه احساسات توی وجودم میجوشید. عشق، شهوت، ترس. وقتی مانتوش روی زمین افتاد و بدن سفید و جذابش رو دیدم بی اختیار بغلش کردم به خودم فشارش میدادم. سگک سوتینش رو باز کردم و کمکش کردم سوتین و شلوارش رو در بیاره. دستمو روی سینه هاش و بازو هاش حرکت میدادم. وقتش رسیده بود که خودمم اماده بشم. لباس هامو دراوردم. دستشو گرفتم و بردم سمت شرتم. بازی انگشتاش توی شرتم دیوونه کننده بود. دست منم از پشت توی شرتش بود و بدنش رو چنگ میزدم. بغلش کردم و بردمش سمت تخت. حرفی نمیزد. خوابوندمش و کنارش دراز کشیدم. سرشو گذاشت روی بازوم و باز دستشو برد توی شرتم. لبامون از هم جدا نمیشد. نوبت رسیده بود به دراومدن شرت ها. روی شکم خوابید و لبه تخت رو محکم گرفت. نمیخواستم اذیت بشه. خودمو پشتش جا دادم و ازش خواستم کم کم خودشو بهم فشار بده. هرچی دردش بیشتر میشد انگار حریص تر میشد. وحشی شده بود. صدای ناله هاش منو هم وحشی میکرد. من تکون میدادم و اون ناله میکرد. ازم خواست بخوابم و خودش نشست روی من. مث دیوونه ها بالا و پایین میشد. سینه هاشو چنگ میزدم و خودمو بهش فشار میدادم. هر دو به نفس نفس افتاده بودیم. یه لحظه بدنشو سفت کرد و بعد اروم شد اما من هنوز ادامه دادم تا منم اروم شدم. توی بغلم اروم گرفت و چشماشو بست. با دستام بدنش رو نوازش میکردم . چند ساعت بعد تنها روی تخت به این فکر میکردم که دفعه بعد چطوری توی بغلم بگیرمش و الان که دو سال میگذره تنها روی همون تخت به این فکر میکنم که ناهید من الان روی کدوم تخت و تو بغل کیه.

نوشته: نادر


👍 0
👎 0
169189 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

422791
2014-06-17 04:15:57 +0430 +0430
NA

احسان هات میفرماید:

خوب بود نادر جان. میتونستی بیشتر بپرورونیش. اما خوب بود. ادامه بده :)

0 ❤️

422792
2014-06-17 04:23:24 +0430 +0430
NA

بد بود ولی اخرش متاثر شدم نمیدونم چرا

0 ❤️

422793
2014-06-17 04:56:40 +0430 +0430
NA

قشنگ بود ولی اخرش غمناک بود …درضمن همگی صلوات بفرستین احسان هات ادم شده biggrin

0 ❤️

422794
2014-06-17 05:52:50 +0430 +0430
NA

خوب بود حال کردم…ادامه بده

0 ❤️

422795
2014-06-17 06:39:28 +0430 +0430
NA

واقعی بودش؟خداییش بگو.یا تیکه بود؟؟درضمن یعنی تو باعث شدی ی دختر جنده بشه؟؟واسه چی؟؟
من شنیده بودم اگه پسری دختریرو بکنه و ولش کنه دختره جنده میشه برعکسش نشنیده بودم…حالا چطوره؟یعنی دیگه اصلا گیرش نیوردی؟؟؟ممنون میشم به همش جواب بدی

0 ❤️

422796
2014-06-17 06:56:43 +0430 +0430
NA

خو چرا آخرش میزنی تو ذوق…؟؟؟؟!!!

0 ❤️

422797
2014-06-17 07:34:04 +0430 +0430
NA

Eshtebahet bara hamon yebar bod

0 ❤️

422798
2014-06-17 10:52:12 +0430 +0430

دراخرین جمله باید می نوشتی (یهومامانم ازخواب بیدارم کردوگفت پاشوعزیزم مدرست دیر شد)

1 ❤️

422799
2014-06-17 10:55:14 +0430 +0430
NA

قشنگ نوشتی.

0 ❤️

422800
2014-06-17 12:26:12 +0430 +0430
NA

اژگفتن کير و کص و کون بدت مياد؟داستان سکسى اين قرتى بازى هارو نداره

0 ❤️

422801
2014-06-17 18:33:35 +0430 +0430
NA

ب داستان شرت
دستم تو شرتش کردم شرتشو مالوندم
دستشو کردتو شرتم شرتم رو ماليد
شزتش رو درآورد زير شرتش همون بود که وقتی دستم تو شرتش بود داخل شرتش پنهان شده بود.ديگه شرتهامون رو بهم نزديک کرديم.شرتم رو لاى شرتش کردم.

0 ❤️

422802
2014-06-17 18:56:07 +0430 +0430

برادر خیلی اسلامی نوشتی نفهمیدم از پشت گذاشتی تو کسش یا کونشو مورد عنایت قرار دادی.
ولی یه دوست دختر داشتم مث تو اسلام گرا بود حتی دست هم نمی داد.می گفت دختری که دست بده کونشم میده.حالا سوال من اینه این دخترایی که کون میدن آخرش به کجا میرسونن.

0 ❤️

422804
2014-06-18 02:59:18 +0430 +0430
NA

خیلی ادبی بود

0 ❤️

422805
2014-06-19 07:59:51 +0430 +0430
NA

جالب بود

میگم نویسنده بشی بهتره ها biggrin

0 ❤️

422806
2014-06-20 05:40:42 +0430 +0430
NA

بعدمدت ها یه داشتان که بشه خوند رو یکی نوشت…
آفرین خوب بود.
آقا مسی ادامه داستان شب زده رو ندیده؟؟؟

0 ❤️

422807
2014-06-20 19:24:31 +0430 +0430
NA

ایول.
عالی بود.
دمت گرم

0 ❤️

422808
2014-06-21 09:07:26 +0430 +0430
NA

سگ تو روهت
پکیدیم از خنده

0 ❤️

422809
2014-06-21 09:08:27 +0430 +0430
NA

بهترین نظری که میتونم بدم اینه عزیزم
خیلی رمانتیک بودی ولی خودت کوس خولی
به قول بچه ها صدات خوب بود ولی خیلی کیریه باید بگردی چنتا شرت برزنتی پیدا کنی
یه نسخه واست دارم سعی کن حتما تهیه کنی

  1. 2تا گی یکی صبح یکی شب
  2. 24تا فاعل هر ساعت یکی
  3. یه امپول تی بل هم میدم بزن تو سوراخ امادت
    در ضمن جریمه هم باید از روی این کس شعر 9999 بار بنویسی
    هزاران گی فدای کش شرتت هزاران تف ازان دست راستت
    در اخر احمد مولا هم وصییت کرده قبرش رو شیب دار بسازن تا بچه ها برن روش سرسره بازی کنن
    پیشنهاد میکنم یه سری بزنی
    ناراحت نشو عزیزم خواستم بخندی
    ولی در کل خیلی کیری بود
    اخه کسی که با یه نگاه پاش میسره چطور میشه که بره که بره
    ما هم گوش شیطون کر داریم
    العان 4ساله که میکنمش که هر دفه میگه گووووووووووووووه خوردم
    ولی العان که بوشهرم یه هفته در میون میاد
    البته دیگه دانشگاه تمام شد
    شاید واسه ارشد بگیره
    البته دعا میکنم بگیره
    وسلامون علینم وعلیکم اسلام
0 ❤️

422810
2014-06-21 10:20:01 +0430 +0430
NA

نمیدونم چطوری داشتی مینوشتی ولی با اینکه مصنوعی بود(خیالی یا واقعی بودنش با خودت)ولی منو که به یاد عشقم انداخت
که با اینکه همو میخواستیم ولی حیف که خانوادش نذاشتن
اگه وقت کردم داستان سکس با اون عشقمو براتون میذارم

0 ❤️

422811
2014-06-22 15:59:43 +0430 +0430
NA

خوشم اومد عزیزم… ادامه بده

0 ❤️

422812
2014-07-07 21:18:57 +0430 +0430

خوب بود بد نبود حداقل از قبلیا بهتر بود :)

0 ❤️

422813
2014-07-12 08:16:08 +0430 +0430
NA

delam sookht sare khdamam oomade

0 ❤️