در دام شهوت

1397/01/09

رامین خان صاحب کارگاه و رئیس ما بود. یک جوان 35 ساله هیکلی و جدی. من 3 سال بود که اونجا کار میکردم از 20 سالگی و دقیقا بعد از سربازی. شش ماه قبل برای رهن و اجاره خونه ای که با مادر و دو تا خواهرام توش زندگی می کردیم مجبور شدم پول جور کنم. وقتی ازش 25میلیون قرض خواستم و با خوشرویی این پولو به من داد فقط در قبال سفته چون ادم معتبر و کاردرستی بودم توی محیط کار و البته پشت سفته رو هم یکی از دوستان محترم قدیمی پدرم امضا کرده بود.
اما شش ماه تموم شده بود و باید پولو بر میگردوندم.
درخواست کردم بهم فرصت بده. ولی انگار شده بود یک آدم دیگه.

ــ مگه من رو گنج نشستم. دادی که چه بهتر ندادی سفته هاتو میزارم اجرا

من از کجا این همه پول میاوردم.
چرا یهو انقدر عوض شد این آدم؟
هر چی واسطه فرستادم. فایده نداشت. نهایتش یک هفته وقت داد.
به هر دری زدم که پول جور کنم. نشد که نشد.
.
.
.

سرانجام توسط کارگری که همیشه باهاش بود وخیلی نزدیک بود بهش پیامی برام فرستاد که از تعجب شاخ درآورده بودم.

  • اگر یک شب با رامین خان باشی. شش ماه دیگ فرصتت تمدید میشه!
    .
    .
    چی میشنیدم. یعنی باید تن فروشی می کردم.
    بغضم گرفت. تمام بدبختیهام اومد جلوی چشمم.
    پوست سفید و صورت کم مو، لبهای برجسته و اندامم ظریفم داشت کار دستم میداد.

فرداش سرکار نرفتم.
تو خیابونها بی هدف پرسه میزدم.
گاهی گریه میکردم. گاهی عصبانی میشدم و داد میزدم
ولی فایده ای نداشت. هیچ کسی رو نداشتم که به دادم برسه. اگر میوفتادم زندان چه بر سر مادر و خواهرام میومد. هزار تا چشم ناپاک و افکار پلید راه میوفتادن دنبالشون!
مجبور بودم قبول کنم.
آبروی خودم میرفت بهتر بود از این بود که کسی به ناموسم دست درازی کنه.
.
.
.
فردای اون روز برگشتم. سر کار و به اون واسطه خبر دادم که حاضرم.
.
.
دو روز بعد- ساعت 8 شب. 14 بهمن 1388
.
.

هنوز خودم هم باور نداشتم که دارم به چه سمتی میرم. حسی مثل عصبانیت توام با نگرانی و خجالت داشتم. کاملا گیج بودم.دلم میخواست به یکباره از خوابی سنگین بیدار میشدم و همه چیز تمام شده بود. مثل یک اعدامی بودم که دارن میبرنش پای چوبه دار.
زنگ زدم. از آیفون گفت بیا طبقه 4 و در را باز کرد . پاهام می لرزید هر لجظه برام یک ساعت میگذشت. در آپارتمانشو زدم :
-سلام رامین خان

  • سلام عزیزم بفرمایید.
    دوباره اون لبخند شیطنت آمیز روی لبهاش بود
    هیکل ورزشکاری با اون بازوهای کلفت و عضلات سفت. در مقالبش من با اندام ظریف دخترونم مثل یه بچه بودم. یه شلوارک پاش بود و تی شرت سفید.
    گفت بشین تا برات یه نوشیدنی بیارم.
    لحظه ای بعد با یک لیوان آب پرتقال اومد. شده بودم مثل یک بره که میخوان سلاخیش کنن و دارن بهش آب میدن.
    نشست کنارم شروع کردیم به صحبت کردن. توی دلم می گفتم کاش زودتر تمام بشه دارم از ترس و هیجان می میرم. رامین خان عادی بود. اصلا انگار یک ملاقات معمولیه. نیم ساعتی گپ زدیم. خیلی معذب بودم .
    منتظر بودم زودتر بره سر اصل ماجرا و از اونجا رها بشم و برم دنبال بقیه بدبختیهام.
    .
    .
    .
    دستام گرفت و بلندم کرد. با لبخند گفت بریم تو اتاق. مطیع و حرف گوش کن راه افتادم و باهاش رفتم بدون یک کلمه حرف اضافه. بله زمانش رسیده بود.

یک تخت دو نفره با رو تختی قرمز. نور آروم و ملایم چراغ خوابها و یک موزیک لایت بدون کلام. باید به هرکسی آرامش میداد این شرایط ولی من ترس و نفرت وجودمو گرفته بود. نا خودآگاه به پاش افتادم. توروخدا بیخیال بشید رامین خان. خواهش میکنم. من واقعاً این کاره نیستم
از رو زمین بلندم کرد. گفت ما حرفامونو زدیم و باید کار انجام بشه به نفع خودته که بدون مقاومت با من باشی. بلند شو. قول میدم ضرر نکنی پسر جون.
چاره ای جز اطاعت نبود. این التماس هم مثل آخرین التماسهای یک اعدامی پای چوبه دار بود.
بلندم کرد. پاهام می لرزید. تی شرتشو درآورد. وای عجب هیکلی… اوه
پیرهنو منو هم در آرود. بدن سفید و بدون موی من حسابی تحریکش کرد.انداختم روی تخت و بدون معطلی افتاد روم و شروع کرد به لب گرفتن. داشتم زیر اون هیکل گنده له میشدم.
لب میگرفت. گردنمو میلیسد.
سینه هامو خورد با ولع. مثل یک دیو گرسنه شده بود.
سینه هامو میخورد و از روی شلوار کیرمو فشار میداد.
ده دقیقه ای همه جای بالا تنه بدنمو لیسید. شکم و سینم خیس بود.
بلند شد شلوارکو شورتشو کشید پایین. کیر کلفت مردونش افتاد بیرون. اوف چی بود این!!
ضخیم و با رگهای برآمده. این کجای من جا میشه… وحشت به جونم افتاد دوباره.

به پشت خوابید رو تخت و پاهاشو باز کرد. گفت بلند بخورش بچه کونی… بلند شو که مادرت گاییده است با این کیر.
با ترس و اکراه بلند شدم. کیرش گرفتم دستم و مالیدم یک کم. چه داغ بود. سرشو لیس زدم
دور کلشو لیس زدم. دسته کیرشو لیس زدم. حس میکردم شدم یک جنده بی مصرف آشغال. بدجور حقیر شده بودم
مزه شوری آب اولیش رو حس کردم. گفت درست بخور کونی… سرشو ساک زدم براش.
عوضی آه و ناله میکرد و داشت لذت میبرد. بلد نبودم درست ساک بزنم ولی نهایت تلاشمو میکردم. با خودم فکر کردم اگر الان تحریکش کنم زود تموم میشه و بعدا کمتر اذیت میشم. با دقت ساک زدم براش.
نفس نفس میزد و حال میکرد. دور دهنم خیس شده بود و صورتم بوی کیر گرفته بود.
گفت کافیه. پاشو بخواب برو تخت.

مثل یه دختر بچه حرف گوش کن شده بودم بدون هیچ حرفی اطاعت میکردم.
شلوارمو تا زانو کشید پایین و دوباره افتاد روم و لب بازی شروع شد. دست می کرد تو شورتم همزمان.
هم ترسیده بودم هم شهوتم داشت میرفت بالا. یک حس عحیب که درست نمی تونم توصیفش کنم.
یهو شورتمو کشید پایین. خیلی خجالت کشیدم. دست گذاشتم رو چشمام. کیرمو گرفتو دو سه بار تو دستاش فشار داد. شورتو و شلوارم کامل درآورد.
لخت مادر زاد در اختیارش بودم. بدون هیچ اراده ای.
برم گردوند. به شکم خوابیدم. وای چه اتفاقی میخواست بیوفته. من تحمل ندارم. زیر کیر این میمیرم و هیچ کسی خبر دار نمیشه.
بلند شدم رو بهش کردم.

  • رامین خان. ازتون خواهش میکنم ولم کنید
    التماستون میکنم.
    منو نکنید. نمیتونم…منو نکنید خواهش میکنم

بدون اعتنا به حرفام به شکم خوابوندم و گردنمو محکم گرفت و شروع کرد به لیس زدن کونم. همه جاش لیسید. گاهی انگشتم میکرد. درد داشت … درد داشت…
انگشتم هم که میکرد درد داشتم وای به لحظه ای که اون کیر کلفت نکبتشو میچپوند تو سوراخ ظریف من.
افتاد روم و کیرشو به کمرم مالید. بعد با باسنام و و لای کونم
همش میگفت… جووون جوننن عجب جنده ای به تورم خورده. من عاشق کونهای ظریفم که جرش بدم. امشب باید دردی رو تحمل کنی که تا آخر عمر یادت بمونه.
.
.

  • رامین خان التماس میکنم. منو نکن. التماس میکنم بزار برم آقآ.

انگشتشو چرب کرد و فشار داد تو کونم.

  • آفرین پسر عجب کون فابریکی داری. اگر امشب زنده موندی قول میدم هر هفته که میکنمت کلی پول بابتش بهت بدم.

داشتم یواش یواش به انگشتش عادت میکردم که یهو با فرو کردن چیزی تو سوراخم دادم در اومد.
آییییی … آیییییی بسه نمی تونم
خندید گفت چیو نمی تونی … حالا کو تا کون دادنت صبور باش
اول فکر کردم کیشر چپوند تو… ولی متوجه شدم داره با یه دیلدو کارشو ادامه میده تا بازم کنه.

5 دقیقه ای با دیلدو سوراخمو کرد. راستش آخرش دیگه درد نداشتم.

سر کیرشو گرفت دستش و گفت: بهت یه نصیحت میکنم. الان سوراخت داره باز میشه. سعی کن خودتو خوب شل کنی چون به هر حال من تو را میکنم با این کیر. هر چی خودت بیشتر کمک کنی درد که نمیکشی هیچ شاید لذتم میبری.
بعد دو تا ضربه زد رو کونم و گفت قنبل کن جنده

باز هم چاره ای جز اطاعت و تسلیم نبود
سر کیرشو فرو کرد. نفسم بند اومد.
کل پاهام از کمر تا کف پا منقبض شد. وای چه درد وحشتناکی. مافوق تصور من بود.
ناخواسته فقط داد میزدم و کمک میخواستم.

دست گندشو گذاشت جلوی دهنم . دیگه نه صدام در میومد نه کسی بود که کمک کنه.
از درد و حس مظلومیت خودم گریه می کردم . اون هم فشار میداد… داشتم پاره میشدم.
حتما زیر این سکس میمردم. عجب غلطی کردم.
نمی دونم تا چقدرش رفت بود تو ولی یک لحظه دست نگه داشتو فشار نداد. دستشو از جلوی دهنم برداشت.

  • عزیزم خوبی یک کم دیگه تحمل کنی دردش قطع میشه.
    نمی تونستم حرف بزنم. گریه می کردم.
    انگار با گریه و التماس من بیشتر تحریک میشد.

باز شروع کرد به فشار دادن
نمی دونم اون لحظه دردناک و غیر قابل تحمل چقدر طول کشید
دو دقیقه
ده دقیقه
یک ربع؟

نمی دونم.
بالاخره شروع کرد به عقب و جلو کردن. آروم آروم
درد داشتم
هنوز خیلی درد داشتم ولی نه مثل اولش
بی اختیار مدام تکرار می کردم: آقا منو نکنید… کافیه… خواهش میکنم منو نکنید رامین خان غلط کردم… رامین خان التماستون میکنم

و رامین دیگه داشت تلنبه می زد. کونم باز شده بود. دردم داشت کم میشد.
یه حس خاص مخلوطی از
ترس
درد
تحقیر و آهسته آهسته لذت جنسی که داشتم درکش می کردم.
تلنبه ها سریعتر شد.

فدای کونت جنده خانوم… اوفف بده بده به مردت… آفرین دیگه جنده خودم شدی…
میگفتو می کرد. زمان از دستم در رفته بود.

برم گردوند به پشت. پاهامو داد بالا درست چشم تو چشم شدیم.
صورتش شده بود مثل یک دیو که عروسی زیبا رو دزدیده و داره بهش تجاوز می کنه.
مچ پامو گرفت و کیرشو گذاشت تو سوراخم دوباره
عرق کرده بود
تا ته می کرد تو و من مثل یک دختر کوچولو فقط آه آه می کردم و نفس نفس میزدم و کون میدادم.
میکرد با حرص با ولع با آخرین قدرتش
تندتر و تند تر
قشنگ حس جندگی پیدا کرده بودم. ناخودآگاه شروع کردم به جیغهای کوچیک زدن
آی آی… اوف آقا رامین آییی
گفت: آفرین دیدی رام شدی… باریکلا
حالا اگر میخوای زودتر تموم بشم عشوه دخترونه بیا برام

باز هم اطاعت کردم.
آه رامین خان… واییی عزیزم رامین…
آیی آیییی…
خانوم کوچولوتونو بکنید
من مال شما هستم… خانموتونو تا ته بکنید… آییییی

باورم نمیشد این حرفها داره از دهنم بیرون میاد.
بله داشتم واقعا لذت می بردم.
داشتم اوج می گرفتم
کیر کلفتش پروستاتمو تحریک کرده بود حسابی
مثل دیوونه شده بودم. نمی فهمیدم چی میگم.

رامین خان من در اختیار شما هستم. بکنید آقا… بکنید…
کیرتو میخوام رامین
اوف اوف
آخ آخ
این دختر کوچولو به کیرتون احتیاج داره.
لطفا بکنید منو
.
.
چی میگفتم. چرا مثل جنده ها شده بودم . من که تا نیم ساعت قبل التماس میکردم که بزاره برم. نکنه تو اون آب پرتقال چیزی ریخته بود…؟

ولی نه… کاری به آب پرتقال نداشت

واقعیتش این بود که داشتم حال میکردم منم. داشتم از کون دادن به این کثافت لذت می بردم.
هیچ وقت فکرشم نمی کردم.

پاهامو ول کرد. خودم پاهامو بالا نگه داشته بودم که بکنه.
شروع کردن همزمان با تلمبه زدن کیرم مالید. دو سه بار که مالید آبم زد بیرون. لذتش وصف نشدنی بود. هیچ وقت دیگه این تجربه را نداشتم.
من تموم شدم ولی رامین هنوز مشغول بود
کیرشو کشید بیرون و اومد جلو صورتم گفت یالا جق بزن برام
مالیدم کیرشو این بار با هیجان و رغبت کامل
نعره زد
آه کشید
فریاد کشید و …
آبشو رو صورتم تخلیه کرد تا لذت خودش و حقارت منو تکمیل کنه.
تا آخرین قطره

بعد بالافاصله بلند شد و رفت.
از خودم شرمنده بودم. از کلماتی که گفته بودم. از رفتاری که باهام شده بود.
از رفتار جنده گونه خودم در آخر این سکس کثیف
من کی بودم.
چه کار کردم.
ار فردا چطور تو صورت رامین نگاه کنم
چطور سرکار برم

به هر حال کابوس تمام میشد. لااقل نتیجش این بود که مدتی خودم و خونوادم از بدبختی رها شدیم.

بله کابوس تمام شد ولی بدبختی من نه!

ممنون که خوندید

نوشته: مهرداد خفن


👍 23
👎 5
5016 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

679589
2018-03-29 22:25:12 +0430 +0430

اگه بخوام عالي تصور كنم كه داستان بوده خوشحالم كه ذهنت تخيل عالي براي نوشتن داره
اما اگه ١ درصد واقعي باشه متاستفم
ميتوني بهم پيام بدي تا كمكت كنم

0 ❤️

679612
2018-03-29 23:56:25 +0430 +0430

کونیان پله های ترقی راباسرعت تمام طی میکنندتامیتوانی کون بده تاراه پیشرفتت هموارشودبااین شرایط درچندسال اینده ازقوم لوط هم جلومیزنیم.کونی بودن انتهای پیشرفت است

1 ❤️

679620
2018-03-30 00:56:28 +0430 +0430

سلام.اسم دخترونم تمناست و اسم پسرونم ماهان.ترنس ام تو اف♡از نظر ظاهری خشگلم و چهره ام دخترونس و اندامم تا حدود زیادی دخترونس بجز اون یه قسمت لعنتی …رنگ پوستم گندمی.قد بلند و لاغر و فیت .پر احساس و کاملا دخترونه ام…و داخل رابطه ی لزبین شخصیت دخترونه تر از طرف مقابلمو فکر میکنم داشته باشم .خونه ی پدر بزرگ و مادر بزرگم قم هست و خیلی وقتا قم هستم و بعضی روزای هفته هم تهران.پس مشکلی ندارم اگه فرد مورد نظرم از قم یا تهران باشه.ولی راه دور واقعا برام سخته.
دنبال یکی هستم که لزبین باشه و یا خانمی که به ترنس علاقه داشته باشه.سنش برام مهم نیست فقط پخته باشه و بتونیم همو درک کنیم .دنبال آرامشم نه رابطه ی پر از استرس. دلیل این خواستمم شاید اذیت و آزاراییه که آقایون به سرم اوردن و میارن هرروز.شاید برای اینه که ازشون میترسم و نمیخام باهاشون وارد رابطه بشم…الانم دنبال یه آدم و یه اتفاق جدیم تو زندگیم تا همیشگیه هم باشیم.در ضمن خواهش میکنم کسی دنبال فانتزیای ذهنش روی من نباشه چون من عروسک کسی نیستم …کسی هم دنبال اینکه من مرد یا دوست پسرش باشم نباشه و منو همینجور با تمام احساساتم و دخترونه بودنم دوست داشته باشه .لطفا آقایون پی ویم نیان و کسایی که فیکن.خواهشا به همدیگه احترام بذاریم و بزاریم اتفاقات قشنگی توی زندگی هم بیافته و هرکسی به اون چیزی که میخاد برسه.ممنونم از همتون♡

*ام تو اف:پسری که روحیات و شخصیت کاملا دخترونه داره و مغز و قلبش دخترونه تصمیم میگیرن.

1 ❤️

679644
2018-03-30 07:24:44 +0430 +0430

موضوع داستان اصلا با اسم نویسنده سازگار نیست. برام خیلی جالب بود این موردش ?

0 ❤️

679656
2018-03-30 09:09:42 +0430 +0430

متاسفم ک لذتم میبری از گناه کبیره

0 ❤️

679658
2018-03-30 09:28:36 +0430 +0430

یا نویسنده مازوخیسم داره، یا واقعا اتفاق افتاده. میتونستی اینو از خودش بپرسی که میخاد باهات بخابه ، بعد جوری که نفهمه با گوشیت صداشو ضبط میکردی ازش شکایت میکردی :) ایجوری مجبور نمیشدی کون بدی.

0 ❤️

679679
2018-03-30 13:34:19 +0430 +0430

صدادرمحکمه قابل استنادنیس بعدش مطمئنن اگرحس گی بودن نداشته باشی اینقدتحریک نمیشدی چون مثل ادم گرسنه که غذایی رودوس نداره میخوره ولی لذتی ازش نمیبره فقط میخوادسیربشه

0 ❤️

679683
2018-03-30 14:11:56 +0430 +0430
NA

اونجای پروستاتت باحال بود کلا کاری به راستو دروغش ندارم
داستانه دیگه اسمش روشه ،داستان

0 ❤️

679702
2018-03-30 18:12:38 +0430 +0430

کون دادن که تعریف و داستان سازی نداره کونی

0 ❤️

679916
2018-04-01 05:51:19 +0430 +0430
NA

باور کنید اینقدر من احساسی ام طب بدنم گرم تا اخر داستان شورتمم خیس میشه

0 ❤️

690148
2018-05-27 15:08:18 +0430 +0430

سکسی بود. قشنگ نوشته بودی. هرچند که یه خرده تغییر شخصیت از یه آدمی که اصن اهل این کارا نیس به یه کسی که این جوری آخ و اوخ میکنه عجیب بود.
چیزی که خیلی دوس داشتم این بود که خیلی خوب موقعیتو تشریح کردی، این که بدهکاری داره و بعدش هم نیم ساعت مجبورن تو خونه حرفای معمولی بزنن تو حالتی که راوی کاملن معذبه، به نظرم توصیف خیلی قوی ای بود.

0 ❤️