در پشتی

1395/10/30

من یه دیوونه ی سکسم که به این معناست که معمولا کارایی رو انجام میدم که نباید بکنم. بعنوان مثال خدا نیاره اون روزی رو که حشری بشم وکیری دم دستم نباشه، اونوقت دیگه هیج کسی از دستم در امان نیست. از دوست پسرای خواهرم گرفته تا دوستای دختر خودم و همسایه ها و خلاصه هرکسی که بتونم باهاش حالی بکنم. البته منکرشم نمیشم که این لیست برای یه دختر 18 ساله زیادی افراطی به نظر میرسه!
البته این بین نهایت تلاشمم میکنم که سراغ مردای متاهل نرم ولی خب بعضی وقتا واقعا اوضاع از کنترلم خارح میشه.
این اتفاق آخرین بار با “دیک”، رئیس سابقم، افتاد. البته این اسم شناسنامه ایش بود ولی خودش دوست داشت ریچارد صداش کنیم. ولی خب همه اونو به چشم یه دیک (خایه به انگلیسی) میدیدن و به همین اسم صداش میکردن. البته نه تو روش.
بعد تموم کردن کالجم فرم استخدام اینجا رو پر کردم و برای مصاحبه رفتم که ازم خوششون اومد؛ چون اساسا از اون تیپ افرادی نبودم که یه روز اینجا کار کنم و فرداش برم جای دیگه. هرچند خودم ترجیح میدادم که اینطوری باشم تا بتونم کمیم خوش بگذرونم و بعد چند وقتم کارمو با کمی خرت و پرت و مردایی دل شکسته پشت سر بذارم و سراغ کار دیگه ای برم.
من تو بخش اداری یه گاراژ کار میکردم و شغلم رسیدگی به کارای دفتری و حتی به نوعی بازاریابی تلفنی واسه خدماتشون بود. همه ی مکانیکا منو بخاطر سینه های بزرگتری که نسبت به همکارم داشتم و رئیسم بخاطر جیغ ججیغو بودنم دوستم داشتن. مشتری ها هم به نوبه ی خود بخاطر سرویس خوبی که تو زمان انتظار برای تعمیر ماشین بهشون میدادم هلاکم بودن. به حدی که یکیشون سه روز پشت سر هم ماشینشو واسه تعمیر همون قطعه ی سابق آورد که حرص مکانیکشو با این به ظاهر عن بازیش بدجور دراورده بود. “بابی” از دست منم بدجور کفری بود که با کارام باعث همچین اتفاقی شده بودم.

  • من خیلیم شیطنت نکردم. فقط یه چندباری براش جق زدم که هربارش اصرار داشت براش ساکم بزنم.
    باب دستشو بلند کرد و منتظر بودم که یه کشیده بیخ گوشم بخوابونه. ولی پشیمون شد و جق و جق کنان دستشو پایین آورد؛ چون از اونجایی که صنمی نداشتیم میدونست که من براحتی از اینکارش نمیگذرم و براش خیلی گرون تموم میشه.
  • وقتی که من داشتم اون پایین کون خودمو واسه پیدا کردن عیب اون ماشین کوفتی پاره میکردم سرکار خانوم اینجا داشتن با تخمای اون حروم زاده ور میرفتن. واقعا که.
    -من کاریو انجام میدم که برای کسب و کارمون خوبه.
    شونه هامو از سر بی اعتنایی بالا انداختم و به دنبالش تکونی به سینه های درشتم دادم که بابی رو محو خودش کرد. درسته که حسابی از دستم شاکی بود ولی نرم نرمک عصبانیتش جاشو به حشر میداد.
  • سوالی که مدت ها ذهنمو به خودش مشغول کرده اینه که سرویس دادن تو تنها به مشتریا محدود میشه؟
  • البته که نه دیوونه
  • پس ثابت کن
    میخواست منو سر لج بندازه و یه حالی به خودش بده. پس کرکره ی شیشه ها رو به کل بستم و اونو به اتاق پشتی بردم.
  • اگه نمیخوای لباسای مامانیت روغنی بشه بهتره که خودت درشون بیاری.
    پس قبل اینکه خودش سراغم بیاد و لباس کارمو کثیف کنه شروع کردم و مشغول درآوردن لباسام شدم. اول سراغ پیراهنم رفتم و دکمه هاشو یکی یکی باز کردم که باب رو حسابی سر ذوق آورد. ولی عملا تا زمانی که سینه هامو نشونش ندادم کارمو جدی نگرفت و خایه نکرد کیرشو از قفسش آزاد کنه.
  • اوووووووف. کیرم توش. یعنی خاک بر سر بی حیات آنجلا
  • فک نکنم نشون دادن دوتا سینه اونقدرام خجالت آور باشه.
    پیرهنمو دور کمرم گره زدم و مشغول دراوردن دامن و جورابم شدم. کارم که تموم شد بابی به سمتم و اومد سینه های درشتمو توی دستاش گرفت و چنتا بوسه از نوکشون چید ولی ظاهرا آدمی ممه ای نبود و انگاری فقط میخواست مهری سیاه روی سینه های سفیدم جا بذاره و بره؛ چون سریع بیخیالشون شد و سر وقت کسم رفت و اونو با حرکت زبونش به رگبار بست. ولی الحق که تو کس لیسیم مثل تعمیرکاریش یه دونه بود و با جون و دل برام میخورد. مخصوصا تکنیک "T"ش که خودش ابداع کرده بود (اول یه لیس گنده از پایین تا بالای کسم میکشید تا به کلیتوریسم برسه و بعدش با حرکت افقی زبونش اونو به چپ و راست میبرد) بی نظیر و بود و لذتی وصف ناشدنی داشت.
    یه بار آروم و یه بار محکم. دوباره یه بار آروم و باز دیگه محکم. این شل کن سفت کنش علیرغم اینکه روی اعصابم بود بدجور حال میداد و هرلحظه عطشمو بیشتر و بیشتر میکرد. از طرفی اینجور با برنامه پیش رفتنش باعث میشد که بتونم حرکت بعدیش و همچنین لذتی که قراره ببرم و پیش بینی که کنم و احساس قدرت شدیدی بهم دست بده هرچند اینجوری نمیتونستم ارضا بشم ولی لذتی که میبردم به حدی بود که اگه چند دقیقه ی دیگه ادامه میداد شک نداشتم که از شدت شهوت بیهوش میشدم.
    من خودمو برای یه کس دادن فوری آماده کرده بودم ولی اتفاقاتی که در جریان بود فراتر از هرسکس دیگه ای که داشتم به نظر میرسید و باعث میشد که لال بشم و نتونم بهش بگم که میخوام هرچی زودتر کیرشو توی کسم حس کنم. احساسی که اون لحظه داشتم به قدری فوق العاده بود که دست داشتم روزها و هفته ها نان استاپ و توی اون وضعیت باشم و محال بود که از این لذتی که عایدم میشد خسته بشم.
  • چرا کسی اون تلفن لعنتی رو جواب نمیده؟
    تا بحال دیک رو توی اون وضعیت ندیده بودم. بقدری عصبانی بود که هرآن احتمال داشت دهن جفتمونو بگاد.
  • یعنی کیرم توش.
    بابی این کلمات رو درحالی ادا کرد که آب کسم همچنان از سر و صورتش می چکید و از طرفیم شدیدا دستپاچه شده بود و تقلا میکرد که تا قبل رسیدن ریچارد دم خروسشو توی شلوارش جا کنه.
  • بابی یعنی واقعا داری بهم کیر میزنی؟ مرتیکه من برای این کثافت کاریا بهت اون همه حقوق میدم؟ لال نشو و جوابمو بده. من برای چی بهت اون همه حقوق میدم؟
    -تعع … مممییر ماشینا
  • دقیقا. تعمیر اون ماشینای لعنتی. ولی من اینجا ماشینی نمی بینم.
    نگاهی به آفیس انداخت و مشغول گشتن کمد پرونده ها شد.
  • اینجام هیچ ماشینی نمی بینم.
    در ادامه سراغ دراور رفت و تک تک کشوهای اونم باز کرد.
  • می بینی؟! اینجام خبری از ماشین نیست. بابی تو چطور؟ میتونی چیزی ببنی؟!
  • نه ریچارد
  • کاملا درسته باب. پس ما ماشینا رو کجا میذاریم؟ دقیقا کجا؟
  • جلوی در
  • افففرین . اینم درسته. میذاریمشون جلوی در.
    صداشو کاملا پایین آورد و این بار با لحنی ملایم تر شروع به حرف زدن کرد.
  • با این تفاصیل فک میکنی یه مکانیک دقیقا باید کجا باشه؟
  • جلوی در
    ریچارد سکوت کرد و حرف دیگه ای نزد تا اینکه بابی تکونی به خودش داد و سوسکی محل حادثه رو ترک کرد. بابی که پیچیده بود و ظاهرا حالا نوبت من بود تا از خجالتم در بیاد. پس خیلی عادی و انگار که اصلا لخت نیستم به طرفم برگشت و نگاهی از سر بی تفاوتی به سینه و رونای روغنیم انداخت.
  • اصلا معلومه داری چه گهی میخوری؟
  • داشتم سعی میکردم بهش انگیزه بدم.
    جواب مضحکی بود ولی اولین باری نبود که ریچارد مچمو میکرفت و میدونستم تنها راه نجاتم وارد شدن از در شوخی و اینجور کسشعراس.
    از شدت حرص دندوناشو به هم فشار میداد و هرلحظه ممکن بود منفحر بشه و دهنمو سرویس کنه. ولی جلوی خودشو گرفت و چیزی نگفت که باعث شد سکوتی مطلق بر فضا حاکم بشه. ظاهرا نمیخواست دهن باز کنه؛ چون ممکن بود حرفایی بزنه که بعدا خودش از گفتنشون ناراحت بشه.
    دقیقه ای چند به همین منوال گذشت تا اینکه بالاخره سکوتو شکست و لب به سخن باز کرد.
  • میدونم که این مسوله توی شرح وظایفت نبوده و در موردشم آموزشی ندیدی ولی واقعا به دردیم میخوره؟
  • به درد که میخوره ولی بشرط اینکه بعدش اینطوری ریده نشه به حالم که آبم بند بیاد و علیرغم حشر بالا تو خماری بمونم.
  • خجالتم خوب چیزیه. شرم نمیکنی که هیچ داری ازم میخوای که بهت حالم بدم؟کم و کسری دیگه ای که نداری؟
    باز نشونه های عصبانیت توی صورتش هویدا شد. یعنی کارد میزدی خونش در نمیومد.
  • مگه کار بدی کردم؟ ریچارد فک کنم بد نباشه چنتا کتاب هنر فروش بخونی. شایدم بهتر باشه چشاتو باز کنی و ببنی که ماجراجو های سکسی من داره بیزینستو میچرخونه و نه اون چنتا ضیقی که اون پایین کاشتی و دلت خوشه که بهترین مکانیکای شهرو داری.
    کسشعر تلاوت نمیکردم و واقعا در این مور حق با من بود؛ چون تو خیلی از کتابا این مطلبو خونده بودم که امروزه دنیا حول این محور میچرخه که چه کسی میتونه بدون اینکه مشتریا رو مجبور به پرداخت هزینه ی بیشتری کرده باشه، خدمات بیشتری بهشون ارائه بده.
  • می بینی ریچارد جونم؟ من دارم این همه برات زحمت میکشم و اونوقت تو اینطوری جوابمو میدی و حتی حاضر نیستی به خاطر من ذره ای تو زحمت بیفتی.
  • منظورت زحمتی از جنس همون زحمتیه که خودت برای بیزینسم میکشی؟ ظاهرا فراموش کردی که من متاهلم
  • نه فراموش نکردم
    منتظر جوابش نموندم و قبل اینکه بتونه حرفی بزنه به سمت در رفتم و قفلش کردم. اونم سرجای خودش میخکوب شده بود و با نگاهی موشکافانه اطرافو میپایید تا احیانا کسی در حال دید زدن نباشه و یا دوربینی اون حول و حوش کار نذاشته باشم.
    هنوز تو هنگ بود و جلوش زانو زدم و زیپ شلوارشو باز کردم.
  • فک کنم این تو یه گندشو برام نگه داشته باشی.
    در ادامه میزو به سمت خودمون کشیدم و روش دراز به دراز افتادم و لنگامو هوا کردم تا بدونه که با چه معجزه ای طرفه و چیکار باید بکنه.
  • دستت درد نکنه دیگه. حالام میخوای منو دست بندازی. سریع خودتو جمع و جور کن ببینم.
    علایم اضطراب روی صورت دیک نقش بسته بود. شاید اون حرفای کرمکیش از سر عصبانیت بوده و واقعا دوست نداشته باشه که به زنش خبانت کنه؟ یا شاید از سکس با من خوشش نمیاد؟ تو همین افکار بودم که بهم نزدیکتر شد و کیرشو که کم کمک داشت شق میشد با کسم مماس کرد. ظاهرا بالاخره تونسته بودم کرممو بریزم و حالا دربست تحت اختیارم بود. پس وقتو تلف نکردم و کیر درازشو با دستم گرفتم و به سمت سوراخ کس تنگ و داغم هدایتش کردم تا اکتشافاتشو شروع کنه.
  • اووومممممم.چه کیریییییییی
    ناله ای کردم و خودمو به سمتش کشیدم تا کیرشو تو قسمتای عمیقتری از کسم حس کرده باشم و به دنبالشم پاهامو دور کمرش حلقه کردم به سمت خودم کشیدمش تا بهم نزدیکتر بشه و بخش بیشتری از کیرشو توی کس تنگم بکنه.
  • فقط کارتو ادامه بده و نگران هیچی نباش.
    تا اینجای کار جسارت به خرح داده و پا به پای من جلو اومده بود ولی مهمترینش قسمتش از اینجا به بعد شروع میشد و معلوم میشد که چند کرده حلاجه؟
    نگاهی به پایین انداخت و به منظره ی فوق العاده فرو رفتن کیر کلفتش توی کسم خیره شد.
  • که انگیزه؟ ها؟
    بالاخره تکونی به خودش داد و با کسم ور رفت تا کیفیت کار دستش بیاد و به دنبالش مشغول فرو کردن کیرش شد تا اینکه درنهایت همشو اون تو جا کرد.
  • اررره. انگیزه ای فوق العاده
    عضلات کس تنگم کیر دیکو در آغوش گرفته بودن و القا کننده ی لذتی باورنکردنی بودن. با هر تلنبه شروع موجی از لذت رو حس میکردم که از کسم نشات گرفته و تو کسری از ثانیه کل تنم رو در برمیگرفت. هرچند کس لیسی بابیم جادویی بود ولی اون فقط فرصت کرده بود که به ظاهر قضیه دستی بکشه و حالا این ریچارد بود که با کیرش به عمق قصیه پی میبرد.
    چنگی به کپلای کونم زد و با یه حرکت منو 180 درجه چرخوند و به حالت دمر روی میز خوابوند. از قدرت بدنیش خوشم میومد و از طرفیم از حس کردن سنگینی بخشی از تنش روی خودم لذت خاصی میبردم.
    حالت چهره ی دیک عوض شده بود و مثل کس ندیده ها کیر خرکیشو یه ضرب توی کس تنگم کرد که باعث شد ناله ای از شدت دردی عجین با لذت سر بدم. ضربه های قوی و محکمش ناله هامو بیشتر میکرد و لذتی بی نهایت رو به کس محتاجم هدیه میداد.
    همچنان به سختی تلنبه میزد که کونمو چنگ زد و لمبراشو از هم باز کرد. ظاهرا همون قدر که بابی عشق کس داشت، جناب رئیسم خراب کون بود و هیچ جوره نمیتونست ازش دل بکنه؛ چراکه کمی بعد انگشت شستشو به سوراخ ریز کونم رسوند و مشغول مالیدنش شد. میتونستم ذهن کثیفشو بخونم و خدایی از فکر کردن بهش هیجان زده میشدم.
    احتمال میدادم زنش راضی نمیشه که اینکارو براش بکنه و شایدم این کاری بوده که قبلا براش انجام میداده و الان چند وقتیه که موقعیتش پیش نیومده و حالام با دیدن کون خوش تراش من باعث شده که تحریک بشه و بخواد دوباره اینکارو امتحان کنه.
    هنوز نوک انگشتشم تو کونم نرفته بود که لذتی مضاعف از ناحیه ای متفاوتو حس کردم و ناله ی جانسوزم بلند شد! کار کثیفش کمی دردناک بود و در عین حال لذتی فوق العاده رو برام به ارمغان میاورد.
    دیک در حین گاییدن من کمی شلوارشو بالا کشید و بعدش تلنبه هاشو با شدت بیشتری ادامه داد. هردومون بدون توجه به دنیای خارج از کرکره های پنجره های آفیس ناله میکردیم و از این غریضه ی حیوانی نهاین لذتو میبردیم. لذتی شیرین که در عین حال به طعم گناه آلوده بود. ولی اون هر تفکر دیگه ای در مقابل عظش سیری تاپذیرمون رنگ میباخت.
    حس میکردم ریچارد به ارگاسم نزدیکتر شده و لازم بود کاری کنم که این اتفاق هرچه زودتر بیفته تا با فوران آب داغش کس تشنکو سیراب کرده و منم ارضا کنه.
  • فکرشو بکن چه حالی میداد اگه الان کیرت توی کون نااااازم بووود. میتونی تنگی و داغیشو غیر قابل وصفشو تصور کنی؟
  • فاااااک
    تلنبه هاش سنگین تر شد بود و بی انقطاع فریاد میکشید.
  • دارمممم میشممممم
    حرکات کیرش دقیقا مثل لحظات اول شروع سکسمون شده بود و با قدرت و سرعت هرچه تمام تر توی کسم می کوبید تا بالاخره با ناله ای ارضا شد که منم به دنبالش و همزمان با فوران آب کیر خیانت کارش به ارگاسم رسیدم. ولی یه بار ارضا شدن به دردی نمیخورد و باید چندباره و عملا تا زمانی که دیک کششش رو داشت تجربش میکردم.
  • انگشتاتو تا جایی که میتونی تو کونم بکن.
    دستمو به بین پاهام رسوندم و هماهنگ با انگشت کردنای رئیس جونم مشغول رقصوندن چوچول خوردنیم شدم که حسابی باد کرده بود. تصمیمی جسورانه گرفته بودم که از بیان کردنش ابایی نداشتم.
  • میخوام موقع ارگاسم بعدیم کیرتو توی کونم حس کنم.
    ریچارد در طول چند دقیقه ای که با کونم ور میرفت تونسته بود دوباره راست کنه . منتظر بود تا با اشاره ای کونمم فتح کنه که به محض تموم شدن جملم بی معطلی سر کیرشو به یوراخ کونم چسبوندن شروع به فشار دادنش کرد ولی کار ساده ای به نظر نمی رسید.
  • اینجوری سختمه. لوبریکانت لازم دارم.
  • ما همه نوع لوبریکانتی تو گاراژ داریم.
    ازم فاصله گرفت و مشغول گشتن شلفا شد تا شاید بتونه یکی گیر بیاره.
  • لوبریکانت آنال چطور؟
  • راستش آنالشو نداریم!
    خودمو از میز پایین کشیدم و به طرف کیفم رفتم.
  • نگران نباش. خودم یکیشو از خونه اوردم.
  • برام جالبه که علتشو بدونم. نکنه اینم جزو خدمات جدیدت به مشتریاست؟
  • آره. ولی نه خیلی جدید!
  • اهااا. پس بگو چرا بچه ها بین خودشون در پشتی صدات میکنن!!!

ترجمه: Saam


👍 7
👎 6
28947 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

575055
2017-01-19 22:02:55 +0330 +0330

ترجمه روونی بود ولی بعضی جاها ریده بودی :/

1 ❤️

575069
2017-01-19 23:11:57 +0330 +0330

سکسیرو
یعنی من کشته کامنت های تو هستم!

1 ❤️

575093
2017-01-20 04:00:13 +0330 +0330

🙄
درپشتی خیلی باحال بود

0 ❤️

575098
2017-01-20 05:06:56 +0330 +0330

من مامانم ۳ بار شوهرکرده

0 ❤️

575103
2017-01-20 05:42:36 +0330 +0330

دیگه خودت گفتی ديوونه ای زحمت خوندنش نکشیدم ?

0 ❤️

575108
2017-01-20 06:50:49 +0330 +0330

شبيه كس و شعراي وطني بود و اين بيانگر اينه كه ادم كسخل همه جا هست

0 ❤️

575114
2017-01-20 08:02:10 +0330 +0330

از شما تا حالا چند تا ترجمه دیدم و تقریبا خوندم. ترجمه کار پرزحمتیه. اما ترجمه داستان سکسی اون اندازه روی خواننده تاثیر نمیزاره که یک نوشته ی سکسی ترجمه نشده. چیشنهاد من اینه که این ترجمه ها رو با کمی دستکاری و تغییر اسامی و مکانها و از این قبیل به داستان سکسی وطنی تبدیل کنی که هم برای خودت لذت بخش تر و خلاقانه تره و هم برای خواننده ها.

0 ❤️

575116
2017-01-20 08:10:27 +0330 +0330

خخخخخ راهبه جان بعضی جاها شخصیت بخرج میدم ولی متاسفانه وسطاش شخصیتم تموم میشه

1 ❤️

575118
2017-01-20 09:02:01 +0330 +0330

دیک ینی کیر :/

0 ❤️

575156
2017-01-20 15:25:34 +0330 +0330

ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﯿﻦ 14 ﺗﺎ 25 ﺳﺎﻟﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺒﺎﺱ ﯾﺎ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﻗﺸﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﺍﺳﺶ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﻫﻢ ﺧﺮﺝ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎﯼ ﻣﻄﻠﻘﻪ ﻫﻢ ﺟﺎﯾﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﺩﺍﺭﻥ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﺎ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﭘﯿﺎﻡ ﺑﺪﻩ

0 ❤️

575157
2017-01-20 15:36:16 +0330 +0330

ساامی منم دلم برای قلمت و بیشتر خودت تنگ شده بود

1 ❤️