دو سه هفته به امتحانات پایان ترم خرداد 86 مونده بود که چهارشنبه رفتم به سمت فیروزکوه چون پنج شنبه صبح زود کلاس داشتیم و من باید به کلاس می رسیدم . قرار بود شب خونه چند تا از دوستان بمونم وقتی رسیدم رضا گفت بیا که بموقع اومدی یک شاگرد برای درس صنعتی داری !!! گفتم خوب کی هست ؟ گفت بیا تو تا خودت ببینیش .
دو سه هفته به امتحانات پایان ترم خرداد 86 مونده بود که چهارشنبه رفتم به سمت فیروزکوه چون پنج شنبه صبح زود کلاس داشتیم و من باید به کلاس می رسیدم . قرار بود شب خونه چند تا از دوستان بمونم وقتی رسیدم رضا گفت بیا که بموقع اومدی یک شاگرد برای درس صنعتی داری !!! گفتم خوب کی هست ؟ گفت بیا تو تا خودت ببینیش .
رفتم داخل و با تمام بچه ها سلام و احوالپرسی کردم تا به ساناز رسیدم (اسم دختری که اونشب اومده بود تا درس یاد بگیره ) ساعت حدود 11 شب بود بعد از شام ساناز گفت : از درس صنعتی اصلاً چیزی نمی فهمم . گفتم یعنی باید از اول بهت یاد بدم ؟ گفت : آره . یک کمی فکر کردم و بعد گفتم باشه ولی همش رو یک روزه تموم نمیشه خلاصه دو فصلش رو باهاش کارکردم بعد چند تا تمرین بهش دادم و گفتم برای امتحانات که اومدم این تمرینات را حل کن تا بقیه اش رو بهت یاد بدم . اون شب خیلی شلوغ بود و کار خاصی نمیشد انجام داد. گفت : اجرت درس دادنت رو هم میدم . من هم با خنده جواب دادم حتماً ازت میگیرم …… ( یادم رفت بهتون بگم که رضا با ساناز قرار گذاشته بود اجرت ساعتی 10هزار تومن و در صورت قبولی با نمره بالا 50 هزار تومن هم سوا بده )
موقع امتحانات شد و تو این چند روزی که خدمت شما نبودم رفته بودم پیش بچه ها برای امتحانات که دو روز به امتحان صنعتی مونده بود دیدم رضا صدام میزنه که تلفن کارت داره ، گوشی رو گرفتم دیدم ساناز پشت خطه میگه بقیه صنعتی رو بهم یاد میدی؟ گفتم : باشه ولی اول بیا فلان رستوران …. میخواهم ببینمت . گفت : نیم ساعت دیگه اونجام .
من هم رفتم اون رستوران …. حدود ظهر بود یک چیزی سفارش دادیم و خوردیم . بعد بهش گفتم : تمرینهات رو انجام دادی ؟ گفت : آره . بعد گفتم : برای درس خوندن چند تا موضوع رو باید بهت بگم . یکی اینکه باید جائی باشه ساکت و آروم . دوم اینکه اگه تنها باشیم بهتره و سوم اینکه اول اجرتش رو میگیرم . گفت : آخه تضمین میکنی که قبول شم . گفتم : اگه این سه موضوع رو ردیف کنی با نمره خوب قبول میشی . بعد گفتم من دارم میرم خونه و منتظر تلفنت میمونم .
ساعت 8شب بود که تلفن زنگ زد . ساناز بود گفت :میتونی امشب بیایی ؟ گفتم : میام . بعد قرار گذاشتیم سر سه راه شهرک و از اونجا رفتیم …. تو راه پرسیدم کس دیگه ای اونجاهست ؟
گفت : بچه ها (دوستای هم خونه ای اش ) رفته اند پیش یکی دیگه از دوستاشون تا درس بخونن اونها امتحان دیگه ای داشتند.
وقتی رسیدیم سرکوچه برای اینکه تابلو نشه من سر کوچه ایستادم و اون رفت تو خونه و درب را باز گذاشت تامن هم چند دقیقه بعد از اون با احتیاط وارد خونه بشم .
خلاصه خیلی آرتیستی با کلی احتیاط رفتم تو (آخه تو فیروزکوه خیلی سریع میفروشنت).
یک آپارتمان کوچیک نقلی بود حدود 50 متر یک خواب داشت و یک پذیرائی و یک آشپزخونه اوپن کوچیک که کنارش سرویس بود. نشستیم یک چای درست کرد و آورد . گفتم : تمرینهات رو بیار ببینم . بعد از دیدن تمرینهاش اشکالهاش رو بهش گفتم و وقتی دیدم درسهای قبلی رو خوب فهمیده ، گفتم : خوب قبل از شروع کردن بقیه درس اول اجرت جلسه قبلی رو بده .! رفت تو اتاق خواب که مثلاً بره کیف پولش رو بیاره ولی چند دقیقه ای طول کشید وقتی دیدم نیومد رفتم تو اون اتاق دیدم رو لبه تخت یک نفره ای که اون تو هست نشسته و منتظر منه !!! یک تاپ و شلوارک چسبون تنش بود پیشش نشستم گفتم چی شده ؟ گفت : پول ندارم . زدم زیر خنده …. بعد گفتم اگه هم میاوردی نمیگرفتم ولی به جاش یک شرط داره ، قبول می کنی ؟ گفت :چی ؟ گفتم : ببین یک بار با هم حال میکنیم هرکی زودتر ارضاء شد باخته ، اونوقت هر کی برنده شد از اون یکی هر چیزی میتونه بخواهد . گفت: باشه قبوله. هنوز کلامش تموم نشده بود که دستم دورگردنش حلقه شد و لبم رو لبهاش چسبید تو چشمهاش قبل از اینکه بیاد تو اتاق شهوت رو دیده بودم دستم رو سر دادم پایین تا به کمرش رسیدم بعد آروم دستم رو زیر تاپش به سمت بالا بردم همراه دستم تاپش بالا میومد و بدنش نمایان میشد ( ساناز دختری سفید با قد حدود 160 و وزن 50کیلو چهره خیلی زیبائی هم نداشت ولی الحق کون خوبی داشت و من تو کفش بودم)چند لحظه طول نکشید که تاپش رو درآورده بودم یک سوتین نباتی رنگ تنش بود که سگکش رو باز کردم تا از تنش در بیاد. دوتا سینه قشنگ کوچیک با نوک قهوه ای سفت رو به بالا پیش روم بود تو همین احوالات اون هم بیکار نبود و داشت با کیرم بازی میکرد و دکمه و زیپ شلوارم رو باز کرده بود و از روشرت داشت با کیرم ور میرفت لبهامون به هم گره خورده بود و زبونهامون تو دهان همدیگه رو جستجو میکرد آروم با چند بوسه ریز لبهام رو از لبهاش جدا کرده و به سمت پایینتر رفتم از روی گردنش شروع کردم و بطرف سینه هاش پیش میرفتم به نوک سینه هاش رسیده بودم با نوک زبون نوک سینه هاش رو بازی میدادم و مک میزدم و دورش رو زبون میزدم و با یک دستم سینه دیگه اش رو میمالیدم دست دیگم هم دنبال کار خودش بود و از رو شلوارک با کوسش بازی میکرد. گفتم : صبر کن اینجوری نمیشه بقیه اش رو دربیار و شلوارک و شرتش رو با هم یهو درآوردم و اون هم با آرومی شلوار و شرت و پیرهنم رو در آورد . کسش سفید سفید بدون حتی یک تار مو (معلوم بود از قبل خودش رو آماده کرده بوده!!! ) یک عطر خوبی هم بهش زده بود . بعد بهش گفتم میخواهم حالت 69 بشیم که گفت باشه حالا کوسش جلو صورت من بود و کیرم جلو صورتش .
اون شروع کرد به ساک زدن برام و داشت سعی میکرد که کیر من رو تا ته بکنه تو دهنش ولی خوب جانمی شد. کوسش خیس شده بود معلوم بود خیلی داره حال میکنه شروع کردم به لیسیدن کس کوچولوش با زبون با چوچولش بازی میکردم صدای آخ و اوخش بلند شده بود اینقدر حشری بود و من سریع بازبونم داشتم بهش حال میدادم که توان اینکه برام ساک بزنه رو دیگه نداشت حدود 6 ، 7 دقیقه ای شد ، تو این حالت بودیم که دیدم داره رونهاش رو به دو طرف سرم فشار میده و با یک لرزش شدید گفت دیگه تحمل ندارم و دارم میام و به اورگاسم رسید من هم دور کوسش و لبه هاش رو بوسیدم و بلند شدم دیدم بی حال رو تخت افتاده . رفتم از تو یخچال دو تا آبمیوه خنک آوردم و خوردیم تا حالش جا بیاد بعد گفت خیلی ازت ممنونم خیلی بهم حال داد . با خنده گفتم : تو که شرط رو باختی و حالا این من هستم که می گم چه کار بکنیم …!!! ولی اگه چیزی که من میخواهم انجام بدی مطمئن باش درس رو بخوبی بهت یاد میدم .
نوشته: شهروز
همونطور که دوستمون گادلس گفت فیلم زیادی روت تاثیر گذاشته کونی چاقال دفعه اول رفتی خونش میدونستی چیا دارن تو یخچال بعد کیرتم تو دهنش جا نمیشد یا کیرش تو دهنت جا نمیشد؟ بیخ دیواری قاشقی معنی این دوکلمه رو هم خواستی بیا بهت بگم
اقا معلم توی نگارش دبیرستانت مشکل داری حتما باید باهات نگارش کار کنم مزدشم اول میگیرم
آقا معلم
میای با منم شرط ببندی ؟
ولی با حکم من
من میکنمت اگه بیشتر از دو دقیقه تحمل کردی و سینه خیز نکشیدی زیرم ، قول میدم مراعات کنم نزارم دردت بیاد ولی اگه سینه خیز کشیدی باید جور کنی مامانتو بکنم
قبوله ؟
خوبه سکوت علامت رضاست
رون هاشو ب دو طرف سرم فشار داد و با یک لرزش گفت من دیگه تحمل ندارم دارم میام!!!
اینجا رو خوندم یاد این شعره افتادم که میگفت…
دارم میام پیشت جاده چه همواره…
هوا چقدر بوی عطرو تورو میده…
کیرم تو فرق سرت جقی
آخه تو با این تخیلات چرا اینجا موندی! الان باید ناسا سوار موشک سیاه آمریکایی میشدی ، کیر خر تو اون مخیلاتت
مغزت بخاطر جق زیاد به گا رفته دلارم داره ارزون میشه برو زودی عوضش کن
شانس اوردی مسترجقی یه واحد باهاش برداشتی اگه چن تا درسو تدریس میکردی کل خاندانشم جوابگو نبود
یکی از طرف من بهش دیس بده نمیدونم چرا هرچی میزنم ثبت نمیشه خخخخ
مهرااااااان نویسنده رسوایی بیغیرتی من نسبت ب خواهرم. بابا بعدیشو. بذار گاییدیمون
شما کمتر جق بزن بقیه درسم بیا بهم بده تا بهت بگم
گوساله ابله اومدم بگم از کجا میدونستی تو یخچال خونش آبمیوه هست که دیدم دوستان یخچال رو کردن تو کونت . گاومراد جقی . انتر
آقا من اومدم بخونم تعداد دیسلایک ها رو که نگاه کردم کاملا معلومه که چه شاهکاری هست به همین خاطر نخونده دیسلایک ۳۵ رو تقدیمتون کردم اینشالله مبارکتون باشه
رضا جان بیا برام یه ساکی بزن شاید خوشت اومد
جووون چه ساکی میزنی
کونم بده
جووون چه کونی میدی
به همین سادگی به همین خوشمزگی
مسلمان خلق شده اول برای شکم و دوم برای زیر شکم . انتظار دیگری به جز این دو از یک مسلمان نداشته باشید . ههه
دیس اول رو بگیر بذار تو یخچال خونه دانشجوییه دختره که رشتش صنعتیه