دروغ و ازدواج

1391/08/09

سلام
من
الناز هستم، داستاني كه ميخوام براتون بنويسم بيشتر يه تجربه هست تا داستانه سكسي، خيلي طولانيه و فقط به درده اونايي ميخوره كه الان ارومن و حشرشون نزده بالا
اما بهتره دخترا بخونن تا براشون درسه عبرت بشه،
داستانه من مربوط ميشه به دوراني كه من خيلي ساده و پاك بودم اما اين روزگار كاري كرده كه با عذابه وجدان ادامه بدم
توي محله ما يه پسري پيدا شد كه يه دل نه صد دل عاشقه من شد
منم كه خيلي مغرور بودم اصلا بهش توجه نميكردم تا اينكه اون بالاخره شماره موبايله منو گير اورد و از همون روز اس ام اس دادناش شروع شد
تا اينكه بعد از مدتي از من دلبري كرد منم كه خيلي تنها بودم خيلي زود بهش عادت كردم
رابطه ي خوبي داشتيم اما با مشكلايي كه خواهره حسودم برام درست ميكرد ارامش نداشتيم
مثلا به مامانم در مورده رابطه ي من و ارمان دروغ ميگفت و اين باعث ميشد كه مامانم نذاره رابطمو ادامه بدم
اما من عاشقه ارمان شده بودم
كم كم ما با هم راحت شده بوديمو راجبه مثايل سكسي باهم حرف ميزديم، من تحريك ميشدم اما اين حس تو وجودم برام غريب بود و نميدونستم داره چه اتفاقي برام مي افته و
(چون اون دانشجو بودو من يه دختر مدرسه اي اطلاعاته كاملي داشتو به منم ياد ميداد)
يه روز كه طبقه معمول مدرسه رو دودر كردمو با ارمان با ماشينش اومد دنبالمو رفتيم بيرون اون منو برد يه جاي خلوتو بهم پيشنهاد داد لب گرفتنو امتحان كنيم
اين كارو كرديم و برا من خيلي لذت داشت
كم كم رومون تو رويه هم باز شد تا اينكه اون كم كم داشت زياده روي ميكرد
يه چادره مسافرتي توصندوقه عقبه ماشين جاستز كرده بود، يه روز با هم رفتيم همون جاي خوش ابو هوا اطراف تهران كه خيلي هم خلوت بود وقتي رسيديم ديدم كه چادر مسافرتي رو در اورد ازش سوالي نكردم تا خودش توضيح بده اونم گفت كه ميخواد راحت باشيمو افتاب اذيتكون نكنه قبول كردمو رفتيم داخل چادر
احساسه سنگينيه نگاهش اذيتم ميكرد
نزديكم شدو شروع كرد به دستمالي كردمه من هم بدم اومد هم حسري شده بودم
لباسمو دراوردو شروع كرد به خوردنه سينه هام
يكيشو ميخورد و با اون يكي دستش سينمو ميماليد
منم از تعجب شاخ دراورده بودم
تااون زمان نه فيلمه سكسي ديده بودم نه از ابن كارا
شده بودم عروسكه دسته اون
هركاري ميخواست كرد تا اينكه رسيد به شرتم اما ديگه نذاشتم ادامه بده اونم قبول كرد اما حسابي كيرش شق شده بود
منو بلند كردو نشوند رو كيرش
از اينكه كيرشو با فشار از روي شرت ميماليد به كسم لذت ميبردم…
شب وقتي تو خونه ميخواستم برم حموم شرتم خوني بود و از كسم يه اب با خون اومد بيرون
بله همون موقه فهميدم كه پرده ي بكارتم از بين رفته
شكه شده بودم
هم ترسيده بودم هم تعجب كرده بودم
اما اين اتفاق افتاده بود…
سريع به ارمان خبر دادام اونم قبول كرد
اون واقعا عاشم بود و بهم ثابت كرد
خلاسه مدتي بعد خانواده ي ارمان رفتن شمال و من به بهانه ي كلاس گيتار رفتم خونشون
تا از در رفتم تو لب گرفتن شروع شد
بعد اون شروع كرد به دراوردنه لباساي من
منم مخالفتي نداشتم چون هم دوسش داشتم هم كلي نقشه براي ايندمون كشيده بوديمو مطميا بودم ماله هميم
لباسامو در اوردو شروع كرد به خوردنه تنه من
تا اون روز كيرشو تو كسه من نكرده بود
كم كم به شرتم رسيد و ازم اجازه گرفت منم قبول كردم
اونم دفعيه اولش بود كه كس ميديدو ميكرد
بدونه مقدمه كيرشو برد سمته كسه منو اروم فرستادش تو
ميسوختو درد ميكرد اما لذت هم داشت…
اروم شروع كرد به تلمبه زدن منم حال ميكردم تا ابش اومد و سريع ابشو ريخت رو دستمال
اون روز ما ٣بار اين كارو تكرار كرديمو بعد باهم رفتيم حموم
ديدنه خونه زندگيشون برام قابله باور نبود در صورتي كه ميدونستم فقيرن به خدا قسم
كله خونشون اندازه ي اتاق خوابه منم نبود
گذشت…
دوسش داشتم
اون خواهرم كه حسود بود شروع كرده بود به موش دووندن
دايم به ارمان اس ام اس ميداد كه من دارم بهش خيانت ميكنم
در صورتي كه من از عشقه اون داشتم ميسوختم اون به من بي اعتماد شد
يه روز كه سرزده رفتم محله كارشو گوشيشو ازش گرفتم ديدم اسمه منو ًًگربه صفت ً سيو كرده و اسمه خواهرمو الميرا!!!
من خشكم زده بود خدا ميدونه چه روزاي خوشي كه باهم نداشتيم
ما ١سال با هم بوديمو من با همه چيزش كنار اومدم اما اون با من اين كارو كرد…
بعد از مدتي بهش ثابت كردم كه من خيانت نكردم…
از اون التماس كه برگرد از من انكار
بد جور از چشمم افتاده بود ٢-٣ماهي التماس كرد اما جواب ندادم كه ندادم تا اينكه دست بردار شد…
تو خيابون ميديدمش اما محلش نميذاشتم اونم ميسوخت
٧-٨ ماهي گذشت…
ما تصميم داشتيم خونمونو عوض كنيمو يه جايه بهترو ارومتر بريم
من هر روز براي پيدا كردنه خونه ميرفتم روزنامه ميخريدم تو راهه روزنامه فروشي يه مغازه بود كه صاحبش بد جور دلمو برده بود
اتفاقا مشتريشم بودم
يه پسره ورزشكاره فوق الاده خوش استيلو خوش برخورد كه هر روز بوي عطرش منو ديوونه ي خودش ميكرد
عشقم يه طرفه بودو روز به روز بيشتر عاشقش ميشدم
هر شب خوابشو ميديدم خلاسه داشتم از عشقش ميمردم تا اينكه ما يه جايه خونه خريديمو بايد ميرفتيم
اما بابام خونه قبليمونو نفروخت چون نه به پولش احتياج داشت نه طاقته دوري از اون محلو چون اونجا سرشناس بود
يه روز از رويه شيطنتم شماره موبايلي كه رو دره مغازه بود تا در صورته بسته بودن با اون تماس بگيرنو برداشتم،
…ما از اون محل رفتيم اما هنوز اونجا رفتو امد داشتيم،
بعد از رفتن خيلي ناراحت بودم كه روزايه خوبم تموم شدو زياد نميتونم ببينمش برا همين تصميم گرفتم مزاحمش بشم
اول يه اس دادم “سلام”
اون جواب نداد
٧روز بعد دوباره اس دادم كه اون جواب داد و خواست بدونه من كي ام
منم اوسكلش كردم ادامه داشت تا٤-٥روز بعد كه فهميدم اون شماره ي دوستشه نه خودش
اس ام اس دادنو قطع كردم وگفتم كه اشتباه كرده بودم
اس داد كه بگو دنباله كي هستي قسم ميخورم كمكت ميكنم
منم نشوني هاشوگفتم و ديگه اس ام اسي نيومد
دانشگاه قبول شدم رشته ي مهندسي
روزه جمعه بود كه موبايلم زنگ خورد يه شماره ي غريبه
جواب دادم
چي ميشنيدم؟
اين صدايه همون بود كه دلمو برده بود
تمامه تنم يخ كرده بود
باهاش حرف ميزدم با همون كه عاشقش شده بودم
بهش گفتم من دختره بدي نيستم نميخواستم مزاحم بشم
خلاصه از خوابايي كه ميديدم براش تعريف كردم اما هنوز خودمو معرفي نكرده بودم
خيلي دلش ميخواست بدونه من كي ام منم ميترسيدم شايد از من خوشش نياد
اما چشمامو بستم با غرور خودمو معرفي كردم
باورش نميشد،
درست شبه اوله دوستي به من گفت دوسم داره، اصلا خوشم نيومد احساس كردم داره دروغ ميگه
شبه دوم حرفايه شهوتي زد بازم خوشم نيومد
ميخواستم بهم بزنم كه دلم نيومد
هفته ي اول صبحه زود قراره صبحونه داشتيم تو مغازش
خورديمو اون دستماليم كرد…
مردا خيلي كثيفن
ماه ها بعد كه روش باز شد از كون ميخواست
انقدر اصرار كرد تا راضي شدم
تو مغازش يه اتاق داشت كه خودم بعد از دوستيمون توشو درست كردم قبلش انباري بود
اون تا اون روز نميدونست كه من دختر نيستم
ليدوكايين بهم داد تا كونمو سر كنم
منم اين كارو كردم
بعد از عشق بازي و لب بازي كيرشو برد سمته كونم
ازش خواستم لامپو خاموش كنه
كيرشو اروم كرد تو كونم دردم نيومد كامل سر بود شوروع كرد به تلمبه زدن اول اروم بعد كم كم محكمش كرد
هي در مياورد و ميكرد توش
احساس كردم كونم داره خون مياد دست كشيدم ديدم بله خونه
سريع تصميممو گرفتم
داد زدم اخ واي كيرتو اشتباه كردي تو كسم واااااي ببيننننن داره حون مياد
پردمو زدي…
اون كرد تو كونم منم كردم تو كونش…
باورش شد كه شد كه شه
٢سال همينطورگذشت
اون واقعا عاشقم شده بود منم هر وقت ميخواست بهش ميدادم
اومدن خواستگاريم و با اسراره من خانوادم راضي شدن
الان ٢ماهه عروسي كرديمو الان اون كناره خانم مهندس خوابه!!!
ساعت٧:٣٤صبحه يكشنبس و منم خوابم مياد از ديشب نخوابيدم!!!
ديدين يه دختره ساده چطور يه اشغال ميشه تو اين جامعه
الان شوهرمو دوس دارم اونم دوسم داره اما يه راز بينمونه كه فقط ًتوً ميدوني!!!

نوشته: الناز


👍 0
👎 0
37369 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

340954
2012-10-30 23:28:27 +0330 +0330
NA

ارمان بکارتتو چه جوری زد؟

من نمی فهمم دوست عزیز .یعنی شوهرت انقد خر بود نفهمید داخل کدوم سوراخ کرد؟

والا نمی دونم فکر کنم خر فرض کردی مارو.

هر چی فکر می کنم به عقلم نمی رسه ارمان چه جوری بکارتتو زده.

0 ❤️

340955
2012-10-31 00:42:40 +0330 +0330
NA

سلام چي بگم عزيزم!
خوشبحالت كيرمال شدي پردت پريد،من بيچاره بانگاه هيز دختريم ازدست دادم،اونم نگاه هيز،كسي كه اصلأ نديدم!راستش از اول معلوم بود رفتي توحس خاستم بزنم راگوزت ببندم،گفتم بيخيال.
قربون كله پوكت بشم خواهرت چرا باهات لج داشت؟وجدانن جنابعالي براش ان بازي درنياوردي؟
كسخول نيازي به كون دادن نبود
از اول ميگفتي اين اتفاق افتاده يا ميرفت،يا قبولت داشت،پات واميساد،الان خودت عذاب وجدان داري.هيچ وقت از راست گفتن نترس چون فكرت مشغول سرپوش گذاشتن روي دروغ گفتنهات نميشه.عجب اوسگلي بوده شوهرت از اوناييكه امسال انگشت كن چندسال بعد بفهمه؟يا از اون كسخولهايي كه دارن باشك زندگي ميكنن؟ يا شاس گولي كه توبگي ف بره فرحزادوبياد،فقط چون دوستت داره،بهت حرف نزده؟اين مورد آخرباشه خوب كونش پاره كن چون دوستت داره!
هرچي بود،سعي كن ديگه دروغ نگي ببين من راستم راسته راست،چرا بدنگاه ميكني؟بي ادب،مگه خودت شوهرنداري؟همين نگاه هيزبود پردم پريد.

0 ❤️

340957
2012-10-31 01:27:30 +0330 +0330
NA

کوس گفتی ای کوس گفتی (دوستان لطفا دست بزنن همراهی کنن)
مثل یه کوس خل گفتی …کوسهای عالی گفتی…کونده بودی کوس گفتی
اخه کیرممم نه نه کیرم حیفه کیر سگ تو دهنت یه بار بخون غلطای املایش رو بگیر لااقل
جنده دروغ گفتی مثل سگ مثل خرس تنبل توهم زدی
خخخخخخخخ تف تو کون ادم دروغگو

0 ❤️

340958
2012-10-31 03:07:15 +0330 +0330
NA

ادم داستانایی مثل اینو که می بینه به نویسندگی امیدوار میشه

0 ❤️

340959
2012-10-31 03:28:05 +0330 +0330

Heyf az vaghti ke baraye khundane in charandiyat gozashtam.

0 ❤️

340960
2012-10-31 04:02:12 +0330 +0330
NA

کوس شرات بد نبود بانمک بود …

0 ❤️

340961
2012-10-31 04:38:43 +0330 +0330
NA

تو رو باید داد دست اکبر همسایه مون که کون پسرا میزاره تا یه کونی ازت بزاره که دیگه داستان تعریف کردن یادت بره

0 ❤️

340962
2012-10-31 05:48:22 +0330 +0330

خانم مهندس دیکته در حد اول ابتدایی…تو که شورت پات بود پس چطوری آرمان پردتو زد!!!خیلی دروغ گفتی و چرت نوشتی.در ضمن یادت باشه خودت با رضایت به شوهرت کون دادی پس تو کون اون نکردی،جواب دروغ و نامردیت رو یه روز روزگار بهت میده…

0 ❤️

340963
2012-10-31 06:37:59 +0330 +0330

تو جنسیت تو شک دارم!!
کل چیزای که نوشتیم واقعی بنظر نمیاد!
یک نکته دیگم وسطای نوشته ات دیدم خاموش کردن لامپ معنیش چیه؟
اگه داشتی اون قسمتی از فیلم ممل آمریکائی رو تعریف میکردی اونجا بهروز وثوقی به خانم گوگوش میگه می خوام لامپتو روشن کنم!خانم گوگوشم از خداخواسته میگه من از خدامه
:D
!!
به هرحال من خاموش کردن لامپو نفهمیدم!

0 ❤️

340964
2012-10-31 06:47:03 +0330 +0330
NA

کاری به قصه و متنش ندارم…
اما موضوعی که مطرح کردی یه چیز شایع هستش، چند تایی رو میشناسم که همینطوری با دروغ زندگی رو شروع کردن
شاید هم دارن ادامه می دن کارشونو
شاید نشه اسمشو گذاشت زنده گی چون صداقتی وجود نداره…
… شاید بشه گفت مرده گی ( اینکه روزهای عمرتو بگذرونی حالا با هر شرایطی…)

0 ❤️

340965
2012-10-31 08:56:24 +0330 +0330
NA

خالی بندی بود
پرده بکارت درسته زود از بین میره ولی از روی شرت دیگه از بین نمیره
من فحش نمیدم چون شخصبتم بالاتر از فخش دادن هستش
ولی الکی ننویس خب مگه دلت سکس میخواد به من پیام بده خودم میکنمت و دلتو نمشکنم

0 ❤️

340966
2012-10-31 10:13:58 +0330 +0330

اگه راست گفتی که خوب اوسکلی و پیدا کردی … باحال بود خندیدم

0 ❤️

340967
2012-10-31 11:54:47 +0330 +0330
NA

:O =)) بــــــه جون خودت خیــــــلی خنده دار بود!یـــــــعنی خوشم اومد ازت…فقط در گیـــــر این جملتم.(.اون كرد تو كونم منم كردم تو كونش…) یعــــــنی تا این حد …!ا

0 ❤️

340968
2012-10-31 12:25:54 +0330 +0330
NA

شماها به منم شك دارين؟
دوساعت ميگم پردم بانگاه هيز كسي كه وجودخارجي نداشته پريد،من كه دروغ نميگم،باور كنيد اين طفلك راست ميگه وقتي كيرمال شده پريده ديگه.تازه كون كن هم هست چه دليلي روشن تر از اين؟
دلتون صاف كنيد شك بي مورد نكنيد،شايد خواب بوده لولو اومده برداشته برده،هرچند لولو فقط ممه ميبره،خب شايد لولو مست،چت يا كسخول بوده.پيام دوستي وسكس ندين ،حالا چه غلطي كردم بي پرده باهاتون حرف زدم.

0 ❤️

340969
2012-10-31 12:37:21 +0330 +0330
NA

عبدول درست میگی منم الان به ایـــــن پی بردم…عجب داستانی شده…

0 ❤️

340970
2012-10-31 13:07:50 +0330 +0330

داستان نمیخونم یعنی هر داستانی رو دوستان هرچی بگن منم همونو میگم رفیق

0 ❤️

340972
2012-10-31 19:05:37 +0330 +0330
NA

iiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiههههههههههههههههههههه هو هو من دیگه چیزی ندارم بگم اخه بچهای گل جا منم گفتن ولی یه مطلب اینکه عجب پرده بکارت نازکی داشتی که با چشم چرونی طرف زده شد خر خودتی دیگه از این کس شعرا نگو

0 ❤️

340973
2012-10-31 20:25:24 +0330 +0330
NA

خلاسسسه! به هر حال سرنوشت خانوم مهندس! ختم به خير شد, مهم همينه!
عزيزم يه خانوم مهندس كه اشغال نميشه. ميگن براي مهندسين هيچ بن بستي وجود ندارد. يا راهي خواهند يافت.يا راهي خواهند ساخت… شما نمونه ي بارز اين حرفي.
باريكلا كه اينقد تيزي. خوشم به هوشت كه در لحظه پلوتيك زدي ,اونم به اين تميزي كه هيچكس هم شك نكنه!!! نه تو اشغال نيستي…

0 ❤️

340974
2012-11-02 17:42:43 +0330 +0330
NA

واقعا خیلی زبلی کیر زدی به زندگیت خانم مهندس شوهرت دکه روزنامه ایه؟؟؟؟ تک خاله پسرارو زدی پس
جنده جون دنیا ارزش نداره 1کلمه دروغ بگی / متاسفم براتون

0 ❤️

340975
2012-11-03 20:02:59 +0330 +0330
NA

كوني جان منظورم از لامپو خواموش كن چراغ بود
مثله اينكه فيلم زياد ميبيني

0 ❤️

340976
2012-11-03 20:17:14 +0330 +0330
NA

خوب حالا من اومدم برينم تو دهنه اونايي كه ضره زيادي زدن
كوس كشايه كونيا اگه من كه اين كارو كردم الان به كوريه چشمتون با شوهرم كه تنها عشقه زندگيمه دارم از زندگي لذت ميبرمو گذشتم نه برا اون مهمه نه برا خودم
من ١اشتباه از رو بچگي كردم
من فقط ١٧ سالم بود
پس به اونايي كه ميان تو همين سايتو مينويسن با سگ سكس داشتنو با برادر شوهرو پدرشوهرو خواهرو برادرو پدر و مادر سالمو پاكن اما من كه جونمو واسه شوهرم ميدم جندم؟
كوسه خواره ًسياوشً كه ميشناسمشو خودش كونيه
انه شوهرم تو دهنه اونايي كه از كونم خوردن
و
ممنون از اونايي كه ازم دفاع كردن

0 ❤️

340977
2012-11-03 20:34:33 +0330 +0330
NA

حالا خودمونيما اين اكبر همسايتون چندبار كرده تو كونت كه ميدوني بعدش آدم داستان نوشتن يادش ميره كوني؟

0 ❤️

340978
2012-11-03 20:52:30 +0330 +0330
NA

اولا كه خر خودتي
حالا ميخوام جوابه سوالاتو بدم
چون سوراخه كسه من به تنگيه كونمه و اونجا تاريك بودو من به صورته چهاردستوپا بودم شايد نفهميد!
شايدم فهميده اما هيچي نگفت!!!

0 ❤️

340980
2012-11-09 02:15:31 +0330 +0330

شما ادبیات گفتاری فوق العاده ای داری!
با این لحن حتما یک خانومی!!
والا از اون اول تا آخر از ک و ن شما فیض برده شده
:D
حالا وصله ای که به تو بیشتر میاد!به من می چسبونی
=))
اگه اون بالا به زن بودنت شک داشتم،با این در و گوهری که ادا فرمودی،فهمیدم یک زن نمای بیش نیستی!
عزیزم!اگه با جنسیتت مشکل داری،برو دکتر،اینبار بگو از بیخ از جاش دربیارن،خلاص!
=))

0 ❤️