دوبار ترکم کن

1395/11/03

هوووف … ته مونده ی بطری و یه نفس سر کشیدم و پشت بندش اخرین پک و با همه وجودم درون ریه هام فرستادم …
نگران سلامتیم باشم که چی ؟بیشتر زنده بمونم که چی ؟ اونکه نفسم بود رفت دیگه من نفس بکشم که چی ؟
سرمو تیکه دادم به مبل پاهامو انداختم روی میز تلوزیونو خاموش کردم و کنترل و پرت کردم رو زمین سکون بود و سکوت
نور کمی از اتاق خواب میومد و فقط سایه ای از اشیا رو میدیدم
همین که یک نفر از دور لباسش شبیه تو باشه همین که تو مسیر من یه گل فروشی پیدا شه بازم یاد تو میفتم
همین که عصر یک جمعه ادم تو خونه تنها شه همین که یک نفر اسمش شبیه تو باشه بازم یاد تو میفتم…

غرق شدن تو گذشته کار هر روزم بود تنها کاری که هنوز تو این دنیا بهم لذت میداد فکر کردن به اون بود حتی فکر کردن به حماقتام هم برام ناراحت کننده نبود
با اهنگی که دوست داشتی تموم کافه ها بازن تموم شهر همدستن منو یاد تو بندازن
… تو نیستی سرد و یخبندون تموم فصلا پاییزه گذشتن از تو واسه من گذشتن از همه چیزه

سرد بود و فقط پیرهنی که ازش یادگاری گرفته بودم تنم بود یه پیرهن مردونه ی آبی روشن با راه راه های سرمه ای که توش گم شده بودم یقه اشو میگیرم تو دستم و با تموم وجودم ته مونده ی عطرش رو بو میکشم
همین که عکس تنهایی کنار دریا میگیرم بدون شب به خیر تو به خواب گریه ها میرم بازم یادتو میفتم
با هر بارون با هر برفی که میشینه رو این کاجا میرم هرجایی تو شهر میرم هرجای این دنیا بازم یاد تو میفتم

تنها بودن یه چیزه تنهایی و احساس کردن یه چیز دیگه … من تنهایی رو تو هر لحظه ام احساس میکردم و باهاش زندگی میکردم…

از اخرین همآغوشیم سه ماه میگذشت و از اخرین خودآغوشی یه هفته … دستمو روی رونم حرکت دادم به لای پام رسیدم اومدم بالاتر انگشتمو روی شورتم حرکت میدادم
چشامو بستم… تنمو رها کردم …صدای زنگ در اومد زود دستمو کشیدم و پریدم پشت در از چشمی نگاه کردم… خدای من خودش بووود
واااای…
درو باز کردم اومد تو زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم چی بپرسم همه چی و از چشام خوند بغضم گرفت. دستامو محکم گرفت لبامو باز کردم بگم بی معرفت کجا بودی تا حالا… زود گف هیس …هیچی نگو… دلم برات تنگ شده بود … بغضمو قورت دادم … حالا چشمام میخندید از بودنش… دستمو بردم تو موهای پر و نیمه بلندش … صورت استخونی و چشای مشکیش جادوم کرد رو نوک پاهام بلند شدم بزحمت لبامو به لباش رسوندم سرشو خم کرد و رقص لبامون شروع شد دستشو گذاشت روی باسنم و فشارم میداد به خودش از زیر پیرهنم رفت بالا سوتینمو بدون باز کردن داد بالا و سینه مو تو دستش گرفت لعنتی با لمس سر انگشتاش روی بدنم بهم شهوت سوزاننده ای منتقل میکرد … یهو همه وجودم پر شد از خواستن … ازش جدا شدم دستشو گرفتم و کشوندم سمت اتاق خواب … دستشو ول کردم تکیه دادم به در اتاق … موهای موج دارم روی شونه هام رها بودن… زاویه دید ِ چشمای عسلیِ روشنم حالا پر بود از حجم خوشبوی اون
یه قدم اومد نزدیکم چسبیدم بهش لباشو رسوند به گردنم ماهرانه بوسه هاشو میکاشت ماهرانه منو دیوونه میکرد … شروع کرد باز کردن دکمه های پیرهنم ساکت بودم و تماشاش میکردم وقتی پیرهنو از تنم دراورد سینه هامو تو دستش گرفت نگاهش به سینه هام بود که دستمو گذاشتم زیر چونش و سرشو اوردم بالا نگام کرد صورتشو اوردم نزدیک … زبونمو بدون تماس لبام اول ر وی لب بالاییش و بعد هم پایینیش کشیدم میخواست ببوستم ولی لبامو اروم گاز گرفتم و سرشو به سمت سینه هام هدایت کردم
نمیتونستم بی حرکت باشم دستمو به برجستگی شلوارش کشوندم زیپ جین آبی روشنشو باز کردم و واااای خودشه … دست یخ زدم همین گرما رو میخاست خیلی تقلا کردم دکمشم باز کنم نتونستم سرشو اورد بالا : هنوزم عجولی عزیزم ؟

  • تو منو بی تاب میکنی
  • بریم رو تخت تا بی تابیتو به اوج برسونم دلربای من
    اخرین تکه ی لباسشم دراوردم و خوابیدم روش دستمو به سینه ی ستبرش می کشیدم و بازوهاشو نوازش میکردم .پایین تنه ی لختمو به آلتش میکشیدم هربار میخاست منو وروی آلتش بشونه خودمو باالا میکیشدم … اونقد خودمو مالیدم بهش که لای پام کاملن خیس و لغزنده شده بود … دیگه طاقتش طاق شده بود با دستای قوی و پر رگش کمرمو گرفت و کیرش رو به طرف کسم هدایت کرد با اون همه لغزندگی لای پام بازم حس میکردم دیواره های کسم دارن بسختی از هم جدا میشدن و کمی سوزش داشتم …آه بی ارادم نشون از این مخلوط درد و لذت بود …دستامو گذاشتم رو دستاش و به چهره ی دوست داشتنیش نگاه میکردم دلم میخواست دستمو بفرستم تو موهاش و لبامو به لباش برسونم خم شدم… اونم زانوهاشو کمی خم کرد کیرش اومد بالا تر همچنان بشدت کمر میزد بوسه هامو از گردن و چونه به لباش رسوندم . با ضربه ی عمیق و محکمی که به کسم زد ناخواسته لباشو گاز گرفتم
    همیشه بهم هشدار میزد با پوست گردن و لباش ملایمت داشته باشم تا ردی ازین همخوابی نمونه و نگاهای خیره ی همکاراش رو حس نکنه … میدونستم وقتی موقع رفتن خودشو تو اینه نگاه کنه حتمن اخماش قلبمو به درد میاره
    هردومون بعد ازین مدت طولانی حسابی داغ و تشنه بودیم خودمم شروع کردم به حرکت دادن کمر و باسنم …
    نزدیک بود… دوباره ریتم کردنش و تند کرد همزمان دستشو رسوند به کسم و بیشتر دیوونم میکرد آه کشدارش در گوشم دیوونم کرد … بیرون امدن ابش و داغیش باعث شد منم بلرزم و ارضا بشم …
    تو حالت خلصه بودم چشمامو باز کردم خودم بودم و خودم …دستمو از کسم برداشتم خودآغوشی دلچسبی بود خیالتم مثه بودنت میتونه منو سیراب کنه لعنتی

حولمو برداشتمو بعد یه دوش کوتاه یه چایی ریختم و نشستم روی میز دستامو روی لبم که کبود شده بود میکشم … چقد محو خیالت بودم که نفهمیدم لب خودمو گاز گرفتم … اگه میفهمیدی که فقط با داشتنت… فقط با بودنت کنارم با چایی خوردن کنارت …فقط با قدم زدن کنارم با نفس کشیدن کنارت … خودمو خوشبخت ترین زن دنیا میدیدم میموندی و میدیدی که چطور برات فدا میشم … کاش اون روزی که میبینی هیچکی قد من باورت نداره اون روزی که میفهمی تنها دختری که بابودنت خوشبختیو حس میکنه منم دیر نباشه …کاش اونروز که از همه خسته میشی و دلت یه دستی رو میخواد که بدون هیچ توقعی دستتو بگیره… من زنده باشم .

یه وقتایی همه چی هست ولی اونی که باید نیست …دوبار ترکم کن مردن به این اسونیاهم نیست

نوشته: sssaye


👍 33
👎 2
11216 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

575521
2017-01-22 20:58:59 +0330 +0330

داستان يسري اشكال جزئي داشت اما غرق شدن توي خيالاتت انقد عميق بود ياد خودم افتادم
خوب بود لايك

1 ❤️

575532
2017-01-22 21:25:24 +0330 +0330

فقط با قدم زدن کنارم با نفس کشیدن کنارت … خودمو خوشبخت ترین زن دنیا میدیدم…
این جملتو دوس داشتم

1 ❤️

575535
2017-01-22 21:38:03 +0330 +0330

دل پر دردی داشتی 😢

1 ❤️

575544
2017-01-22 21:52:59 +0330 +0330

خوب بود.دوس داشتم.

1 ❤️

575555
2017-01-22 22:47:38 +0330 +0330

عشقو ديديد از طرف ما يه سلامي هم برسونيد بش

1 ❤️

575572
2017-01-23 00:20:53 +0330 +0330

اینقدری خوب بود ک مخاطبت رو با خودت بردی تو خیالت و همراهش کردی

اما ی نکته داره داستانت
ب صدا دراومدن زنگ در هم نقطه عطف داستان و هم نقطه منفی داستان بود

نقطه عطف بود چون با این حقه راحت مخاطبت رو گول زدی و بردی تو خیالت
و نقطه منفی بود چون صدا هیچوقت وارد خیال نمیشه
ینی میشه از فضای خیالی با صدای زنگ وارد فضای رئال یا واقعی شد اما برعکسش امکان پذیر نیست

در کل خوب بود
موفق باشی
#امضا_چرکولک

1 ❤️

575576
2017-01-23 04:47:52 +0330 +0330

عالی بود… ترکیب انشا و داستان پردازی قوی بعلاوه توصیفات سکسی جذاب… ممنون که نوشتی… خوش باشی…

1 ❤️

575603
2017-01-23 11:19:02 +0330 +0330

برخلاف خیلی از داستانا که تا وسط هم نمیخونم این داستانو 4بار خوندم

1 ❤️

575606
2017-01-23 11:30:11 +0330 +0330

واااای خیلی قوقول بود
دقیقا مثل زندگی من… 😢 ;)

1 ❤️

575648
2017-01-23 20:11:06 +0330 +0330

بی نظییییییییییر

0 ❤️

575651
2017-01-23 20:28:49 +0330 +0330

سایه جان داستانت رو دوست داشتم و چند بار خوندم، مخصوصا قسمت آهنگ رو،
من نه داستان نویسم و نه داستان شناس، ولی بنظر میومد
بیشتر از دلتنگی، منتظر سکس بوده دختر دلتنگ

1 ❤️

575652
2017-01-23 20:32:49 +0330 +0330

مخاطب گمشده ، تا از در وارد میشه ، میگیره و میبره به اتاق و شروع به…
یکم طولش میداد و بغضشو میشکست و دلخوریشو سر یارو خالی میکرد ، اینجوری کشش داستان بیشتر میشد
آرزوی موفقیت روز افزون

1 ❤️

575655
2017-01-23 20:53:48 +0330 +0330

چه جایگزین مناسبی واقعا ! خود اغوشی
اوایل داستان رو خیلی خوب شرو کردید اما راستش اواسط یخورده نا امیدم کردید و ارتباط خوبی نمیتونستم با متنتون برقرار کنم بدلیل کمبود اطلاعات در مورد شخصی ک یهو وارد داستانتون شد و مستقیما وارد سکس با زن داستان شد
ایکاش به این ک تاحالا کجا بوده برا چی رفته چی باعث شده برگرده و‌‌‌‌‌… اشاره میکردید
اما خب اخر داستان شگفت زده شدم ازینکه همهی این چیزا توی یه خیال اتفاق میافته و یجورایی جواب سوال هامو هم گرفتم
"نیاز " اون چیزی بوده ک باعث شده دخترک مستقیم شرو به رویاپردازی با معشوقه ی سابقش بکنه
لایک ب داستانتون !
اگه میشه یه توضیحی هم درباره اسم داستانتون بدید…(دوباره ترکم کن ؟؟؟؟ )

1 ❤️

575716
2017-01-23 23:26:18 +0330 +0330

بسیار زیبا قلمت رو خیلی دوست داشتم داستانت روان جوری که خواننده رو با خودش میبره همزاد پنداری خواننده با شخصیت داستان و تشبیهات زیبایی که استفاده کرده بودی واقعا عالی بود ممنون ازت

1 ❤️

575747
2017-01-24 05:20:46 +0330 +0330

واوووووو بسیار عالی سایه

داستا روح اسنانو میکشونه تو خودش و میشه
همچیزورو دید…
خدای هیچکسو از هم جدا نکن
یا اگه قراره جدا بکنی با هم اشنا نکن

امیدوارم هیچ دلی نشکنه …

1 ❤️

575820
2017-01-24 17:36:22 +0330 +0330

بابا چه عجبببببببب
راضی م ازت

1 ❤️

576313
2017-01-27 09:28:15 +0330 +0330

میتوانم تمام عمر
در شبهای بی شمار تنهایی
آخرین بوسه ی تو را
به یاد بیاورم
کجای این جهان دلگرفته ای نازنین!

یه لایک ناقابل در نهایت عشق و احترام تقدیم شما

1 ❤️

580296
2017-02-20 05:45:38 +0330 +0330

داستان های مریم خانوم همیشه عالیههههه…

0 ❤️

580320
2017-02-20 10:22:29 +0330 +0330

کامنت من حذف شد فقط؟؟؟

1 ❤️

980656
2024-04-21 21:18:43 +0330 +0330

خیلی زیبا فوقالعاده دلچسب

0 ❤️