دود از کنده بلند میشه!

1388/10/10

حدود 26 سالم بود چند وقتی بود که دانشگاه و سربازی رو تموم کرده بودم به چند نفر سپرده بودم واسم کار جور کنن .همینجور یلره تلره میزدیم و با برو بچه ها قرار میزاشتیم و از کارها دیگه خسته شده بودم کارم شد بود خواب خوراک، کتاب . بهر حال یکر وز توسط یکی از دوستای بابام یک کار تو شرکت واسم پیدا شد .شرکت کار فرهنگی و تبلیغاتی میکرد و من چون مهندس الکترونیک بودم و از کامپیوتر هم چیزایی حالیم بود بعنوان پشتیبان فنی استخدام شدم. تو دفتر کارمون که یک آپارتمان سه خوابه بود یک اتاق به من و خانم مبارکی اختصاص داشت و بقیه اتاقها آرشیو و آتیله و اتاق مدیر عامل بود همکار من یک زن حدود 50 ساله گرافیست تجربی بود که با وجود سن بالاش خوب خودشو نگه داشته بود . کارمون از صبح ساعت 8.5 شروع می شد تا 10 شب بجز روزهای تعطیل .

چند روز اول من خیلی با احترام و سنگین برخورد میکردم تا اینکه یکروز صبح که بیکارتر بودیم سر صحبت رو باز کرد و شروع کرد درد دل کردن راستش از زندگیش گفت که حدود 30 ساله مجرده و یک بار ازدواج کرده و چون بچه دار نمیشده و اشکال کار هم از اون بوده از شو هرش جدا شده و دیگه ازدواج نکرده الان هم تو یک آپارتمان شخصی تنها زندگی میکنه و... از من پرسید و من هم از همه چی گفتم تو حین صحبتها بهش دقیق شدم . بزارید بگم از چه تیپ زنهایی بود : صورت گردی داشت چشماش هم درشت بود و معلوم بود تو جونیش زیبا بوده لباش غنچه ای بود و با توجه به سن بالاش تنها زیر چشاش یکمی چروک بود یک خال گوشتی سیاه کوچولو هم درست روی خط لبش سمت چپ بود مثل اینکه اشکی میخواد بچکه عینک میزد و صورتش رو هم بر نمیداشت یعنی معلوم بود چند وقتی آریشگاه نرفته و یک کرک مشکی دور لب و چونش بود هیکل پری داشت از اون تپل های که اصلا چاق نبود خلاصه همیشه با چادر و مقنعه مشکی و خیلی با حجاب میاومد .ما ظهر ها یک آنتراکت 2.5 ساعتی برای نهار و استراحت داشتیم که معمولا درب شرکت رو می بستن و بچه ها استراحت میکردن معمولا همه یک چرتی رو صندلی کار میزدن .

کم کم با من صمیمی شد و من به چشم مادر بهش نگاه میکردم خوب یادمه یک روز تو حین صحبت ازم پرسید تا بحال با دختری هم خواب شدم ؟ منم چون میدیدم سنش بالاس و اعتمادمو جلب کرده بود بهش گفتم آره و گفت: جریانشو برام تعریف میکنی ؟ من هم جریان دوست شدن با دوست دخترامو می گفتم تا جای اصلیش که ادب مانع اون میشد ادامه بدم ولی برخلاف ظاهرش خیلی مشتاق بود که جا های اصلیشو براش توضیح بدم ومن از شرم از اتاق بیرون رفتم .ظهر تابستان بود کارها اون روز سبک تر شده بود من داشتم چرت میزدم که اومد تو و درب رو پشت سرش قفل کرد این کار طبیعی بود و موقع استراحت غالبا درب رو میبستیم صندلیشو از پشت میز بهم نزدیک کرد و نشست .. گفت بیداری گفتم آره و بلند شدم گفت ادامه داستان خودتو شهلا رو نمیگی ؟ گفتم : گفتم دیگه تموم شد ! گفت نه که چه جوری ترتیبشو دادی !خجالت کشیدمو خواستم بلند شم دستشو گذاشت رو پام و مانع شد گفت : من مثل مادرتم بگو دیگه کشتیم !

گفتم : زشته بابا روم نمیشه اونقدر اصرار کرد تا بلاخره راضی شدم و گفتم همین یکدفعه ... و ماجرای ساک زدن و از کون کردنشو کامل گفتم تو همین حین دیدم چشاش شهلا شد و هی عینکشو جابجا میکنه دستم رو میز بود و با خودکار بازی میکردم که دستشو گذاشت رو دستم چقدر لطیف بود یکم جابجا شدم و اون دستمو نوازش میکرد یک دفعه دستشو سر داد روی شلوارم و همونطور نشسته شروع کرد از رو کیرمو مالیدن نمیدونستم چکار کنم محسور شده بودم دستمو بردم که دستشو پس بزنم دیدم دستمو برد روی سینه هاش هیچ حرفی رد و بدل نمیشد بخودم اومدمو و گفتم : خانوم مبارکییییییی !!!!! نهههههههههههه چادرشو کنا ر گذاشت و دکمه متانتوشو باز کرد و دستمو بردتو باور نمیکنید سینه اش مثل سنگ بود سفت سفت ! عرق سردی رو پیشونیم نشسته بود مانتو رو باز تر کرد و تاپ شو داد بالا دو تا پستان سفید و مرمری تو کرست مشکی از یک طرف کیرم داشت نا خوداگاه بلند میشد روم نمیشد نگاش کنم سینه های درشتشو در آورد و دستمو گذاشت روش دوتا هاله قهوه ای با نوک کاملا برجسته بدون چین و چروک نمیدونستم باید چکار کنم روم نمیشد اگه دختر بود تا حالا 3 بار کرده بودمش ...

روم کم کم باز شد و شروع کردم به مالیدن که سرشو آورد نزدیک لباش رو گذاشت رو لبم و شروع کرد به بوسیدن تو همین حین زیپ شلوارمو کشید پایین و با زحمت فراوون کیرمو و تخمامو از شورت و شلوار آورد بیرون و نوازش کرد همونطور که کیرم تو مشتش بود سعی میکرد زبونشو تو دهنم بکنه بدم اومد ولی انقدر با سر کیرم بازی کرد تا دهنم باز شد و اون زبونشو کرد تو دهنم و وشروع کرد لیسیدن زبونم کاملا حشری شده بودم خم شدم سینه اشو که تو دستم بود و چنگ میزدم گذاشتم تو دهنم و نوکشو و هاله دورشو می مکیدم و می لیسیدم بوی خوبی میداد یواش آه و یواشتر و .. میگفت یکهو گفت کندیشون بسه ! و خم شد و همونطور رو صندلی کیرمو کرد تو دهنش راستش گرمای دهنش که به کیرم خورد ولو شدم رو صندلی و شروع کرد به ساک زدن باور کنید حتی مقنعشو در نیاورده بود و با همون حالت ساک میزد و چنان با ولع می خورد که احساس کردم که از صد تا کوس بهتره ! سینه هاشو ول کردمو دستمو بردم سمت شلوارش مانتوش مزاحم بود اون رو بالا داد و شلوارشو شل کردو یکم کشید پایین و دستمو برد روی کس تپلش دیدم دستم لزج شد برخلاف قیافش تمیز تمیز بود و حتی یک تار مو زیر دستم نیومد دستم انقدر خیس بود که در اوردم با دستمال کاغذی روی میز پاکش کنم سرشو بالا آورد و دستمو لیسید تو تمام این مدت کیرم تو دهنش بود و اون فقط میلیسید و میمکید دستشو دراز کرد یک کاغذ گذاشت زیر پاشو رو دو زان رو زمین زانو زد جلوی صندلی چنان غرق لذت بودم که داشتم با انگشت کسشو میکندم سرشو آورد بالا و با شهوت گفت : موقش که شد بگو ...! تو آسمونها بودم و خیلی لذت داشت دیدم طاقتم تموم شد و تمام آب بدنم داره میاد بیرون دهن گرمی داشت موقع ساک زدن لباش و خالش خیلی شهوتناک بود گاهی کیرمو به خالش می مالید و کرکای لبش تنم مور مور میکرد با دست با خال لبش بازی میکردم و اون هیجانش بیشتر میشدآب بدنم حرکت کرد و اونو تو آلتم حس کردم .گفتم درش بیار داره آبم میاد گفت : منم شیر میخوام زود باش شیرتو بده مردم از تشنگیییییییی دیدم سرعتشو بیشتر کرد و مکیدن رو ادامه داد داشتم منفجر میشدم که آبم با گرمای سیالش بیرون ریخت تمام کیرمو تودهنش کرده بود میترسیدم خفه بشه جرعه جرعه تو دهنش جمع می کرد و قورت میداد و من از شدت لذت تمام موهای تنم بلند شده بودو از رو صندلی نیم خیز شده بودم تا آخرش تو دهنش بود و بعد شروع کرد لیسیدن سر کیرم بسختی از خودم جداش کردم از 10 تا دختر باکره بیشتر بهم حال داده بود خصوصا هیجانش زیاد بود بیحال رو صندلی ولو شدم ..بلند شد و شلوارشو کشید بالا و پستانهای خوشکلشو داد تو و خودشو درست کرد دهنش کف آلود بود و سفیدک زده بود یکهو خم شد و زبونشو داد تو دهنم شور بود گفت : خوب بود ؟! هیچی نگفتم گفت خیلی لذیذ بود میدونی چی رو میگم !؟ و با شیطنت بهم چشمک زد ازاون با سن بالاش بعید بود زبونشو در اورد و رو لبشو تمیز کرد و اووووووووووووومی گفت بنظرم زیباتر شده بود گفت :دلم نمیاد طعم شیرت از دهنم بره ولی دهنمو بشورم بیام .. مثل فیلمهای ماهواره شد نه!؟........ومن هاج و واج نگاهش میکردم.
خلاصه اونروزفوری خودمو جمع و جور کردم و بعد که از دستشویی برگشت ، شده بود همون خانوم مبارکی قبلی جدی و آروم و دیگه از شیطنت خبری نبود . منم بروی خودم نیاوردم رفتم یک دوری تو شرکت زدم دیدم همه دارن چرت میزنن و قضیه 3 نشده .در طول هفته یکی دو بار صحبت کردیم و از گذشتش گفت که بیشتر از 2 سال با شوهرش نبوده و تو زمان شاه شوهر عیاشی داشته که هر شب میرفته عرق خوری و مست میامده و خوشحال بود که ازش جداشده میگفت تو تمامی این سالها فقط پولاش رو جمع میکرده و از مردها متنفر بوده و خودشو با رویای سکس ارضا میکرده با اینکه خواستگار زیاد داشته ولی دیگه نمیخواسته کسی رو به زندگیش راه بده و حالا هم که دیگه ازش گذشته.... سعی میکردم ظهرها کمتر تو اتاق بمونم و به بهانه های مختلف میزدم بیرون ، از آبروم میترسیدم هر چند کسی به ما شک نمیکرد.

آخر هفته بود شرکت ظهر تعطیل شد اومدم خونه بعد ناهار یک چرتی زدم بلند شدم رفتم حموم و داشتم آماده میشدم برم بیرون مادرم گفت : تلفن باهات کار داره گفتم : کیه گفت : یک خانوم محترم با تردید گوشی رو برداشتم دیدم خانوم مبارکیه سلام و احوال پرسی فکر کردم کاری تو شرکت پیش اومده ولی گفت: امشب رو به من افتخار میدی شام در خدمت باشیم گفتم: بخدا کار دارم و الکی خواستم زیرش در برم هی بهانه اوردم ولی اونقدر اصرار کرد و قسمم داد تا راضی شدم گفتم : اگه شد میام آدرس داد و تلفن خونش و خدا حافظی کرد منم رفتم یلری تلری با بچه ها و یکمی چشم چرونی و .... آخر شب زنگ زدم خونه گفتم نمیام عادی بود دیگه همه میدونستن من سر به راه شدم مثلا سربازی رفته بودم .!تو راه چند شاخه گل گرفتم که مثلا دست خالی نباشم رسیدم سر کوچه و پرسان پرسان آدرسشو پیدا کردم یک خونه قدیمی سه طبقه که طبقه دوم مال اون بود زنگ زدم با آیفون درب رو باز کرد تو راه پله بوی کهنگی میاومد درب منزل زنگ زدم سایه ای آومد پشت در و درو باز کرد خودش بود از صداش شناختم چون تاریک بود رفتم تو ........چی میدیدم خانوم مبارکی با موهای قهوای روشن که موهای بلندش رو دم اسبی بسته بود با یک دامن کوتاه و ساق های کشیده و یک تاپ یقه باز که سفیدی خیره کننده و خط سینه های پرش دیونم کرد بیشتر به یک دختر 25 سال میخورد نه زن 50 ساله یک آرایش معمولی هم کرده بود و چشماشو با مداد مشکی حسابی کشیده بود یادمه بد جور محو چشاش شدم .خنده ای کرد و گفت: خوش اومدی تو خودت گلی گل واسه چی ؟و بلاخره تو هال نشستم خونه بزرگی بود .و تموم در و دیوارش با قابهای قدیمی پر شده بود حتی مبلها و ... نیز مال 40 سال پیش بود صدای آواز بنان بلند بود و ملایم میخواندرو میز جلوم میوه بود همین طور که گل هارو تو گلدون آب میزاشت تعارف کرد و من یک پرتقال برداشتم و محو ساق پاش و کونش شدم که خم شده بود تا بحال اینجوری بدون مقنعه و چادر ندیده بودمش کون درشتی داشت و بیشتر سفیدیش تو چشم میزد . گفتم :خانوم مبارکی گفت : که دیگه نگو مبارکی من اسمم که میدونی فهیمه است برگشت و گفت: بعد پرتقال یک موز هم بخور تا قویتر بشی ! و با وقاحت چشمکی زد و نزدیکم رو لبه مبل نشست و برام موز رو پوست کند یک قارچ برداشت و یک قارچ گذاشت تو دهنم .سر صحبت رو باز کرد و از هر دری گفت روم نمیشد بهش نگاه کنم آشکارا بازم ازش رودرباستی داشتم. خال لبش محسورم کرده بود وقتی حرف میزد عینکش رو در میآورد و دوباره میزاشت رو چشش اصلا با عینک زیبا تر بود یکهو دستشو گذاشت رو سینم و شروع کرد حین حرف زدن دکمه هامو باز کردن طلسم شده بودم من که خودم تا بحال مخ10 تا دختر مثل ماست زده بودم گنگ شده بودم بلوزم کاملا باز شد آهسته دستشو برد و با نوک سینه هام بازی کرد دستشو سر میدادو نوازش میکرد قلقلکم میاومد ولی خواهش رو تو تنم بیدار کرد دست انداختم دور گردنش و سرش رو جلو اوردم گفت : اول شام نمیخوری بی اختیار لبامو رو لباش گذاشتم و بوسیدمش لبخندی زدو گفت :من معمولا شبا شام نمیخورم ولی امشب شیر موززززز چرا! میمیرم براش !!!!بوی خوشی میداد چند تا نفس عمیق رو گردنش کشیدم نرم ولطیف بود نیازش داشتم آهسته سینمو زبون میزد سرشو بلند کردمو تاپ رو در آوردم اصلا شکم نداشت یکمی دنبه ای بود یک خال کوچولو هم رو سینه اش بود که سفیدیشو بیشتر نشون میداد از رو کرست براش سینه هاشو مالیدم و آهسته یکی یکی بیرون آوردم و مالیدم سرمو آورد پایین یعنی بلیسشون من هم اطاعت کردم و با ولع می مکیدم و می لیسیدم عجب سینه ای بود برخلاف دخترها درشت و سفت بود و گوشتی سیر نمیشدم سعی کرد کمربندمو باز کنه ولی نذاشتم خمش کردمو دامنشو زدم بالا و دستمو بردم زیر شورتشو آهسته کسشو مالیدم و با احتیاط اونرو در آوردم یک کس سفید بلوری درشت که شکاف اون بسته بود و برجسته شده بود بارونهای بزرگ بلندش کردمو رفتیم روی کاناپه به حال سگی برش گردوندمو شروع کردم کس لیسی خوش طعم بود و لزج بو نمیداد دیگه باید میکردمش گفتم: اجازه میدی گفت: مال خودته زودباش... سریع شلوارمو در آوردمو کیرمو که داشت میترکید هل دادم توش سرخورد و رفت تو تا ته چقدر لذت داشت شروع کردم تلمبه زدن ساکت بود و با سینه هاش ور میرفت نوک قهوهایشو فشار میداد و من هم خم شده بودمو گردنشو و زیر موهاشو میمکیدمو می خوردم و خالشو زبون میزدم بلند شدمو تو همین حال کونشو دیدم چقدر بزرگ و خوش تراش بود تو جوونیاش چه لعبتی بوده کسش هم معمولی بود نه تنگ و نه گشاد چشاشو بسته بود و عینکش افتاد رو زمین برش گردوندمو با شورتش لای پاشو و کیرمو خشک کردمو دوباره بزحمت هل دادم تو خیلی شیرین بود و لذت بخش احساس میکردی داری با فرشته این کارو میکنی کم کم شروع کردم لب و دهنشو بوسیدن و سعی میکرد با زبونم بازی کنه خالشو می مکیدم و اونم میلیسیدم گفت :یکدفعه تموم نشی گفتم: نه عزززیزم کم کم حرکتام سریع تر شد دستمو بردمو سینه هاشو گرفتم همین که نوکشو لمس کردم دیدم داره میاد گفتم :شیرم داره میاد گفت: زود باش بلند شو زود باش بزحمت از روش بلند شدم و کنار کاناپه ایستادم و اون بدون اینکه بلند شه به پهلو خوابید و کیرمو همونطور که لزج بود کرد دهنش تا بحال اینقدر حال نکرده بودم شروع کرد ساک زدن با دو دست پهلوی من رو گرفته بود و می مکید و می لیسید جوری که از دهنش بیرون نمی اومد داشتم تموم می شدم گفتم : داره میاد حرکت سیالشو حس کردم داشت میدوشیدم عین پستان گاو با دست زیر بیضه هامو چنگ میزد و من یک نگاه که به خالش کردم و لبای سرخش دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم تو آسمونها و با لذتی وصف نشدنی آبمو بیرون ریختم آه که تصورشم لذت بخشه اون همینطور می مکید و با زبونش در خالی شدنش کمک میکرد لعنتی آبم هم بریده بریده تو دهنش می رخت و نمیدونم چرا اینقدر سفت شده بودآبمو تا قطره اخر مکید و ازم جدا شد بلند شد و نشست من ولو شدم رو زمین دهنشو باز کرد و آبمو نشون داد عجب ! تو دهنش بود بریده بریده گفت: حیفم میاد قورتش بدم پسر چه شوره چقدر با نمکی و قورتش داد و بازم حمله کرد به کیرمو ساک بزنه. از خودم جداش کردمو گفتم: بزار برای بعد خندید و لباشو رو لبام گذاشت و بوسیدم خالشو لیسیدمو یک گاز کوچولو گرفتم گفت: که خوب شد خالمو عمل نکردم نیمدونستم جذابه و من بیشتر گازش گرفتم و بهش گفتم: ممنونم فهیمه تا بحال هیچ دختری اینقدر با لذت آبمو بیرون نکشیده بود بلند شدیم و لباسامونو ور داشتیم و کم کم پوشیدیم.

 


👍 3
👎 1
81318 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

263826
2011-05-17 06:56:55 +0430 +0430
NA

خدا رحمت کنه سایت آویزن را
وگرنه شما از کجامیخواستید داستان بیارید
تازه این هم نیمه کاره هست
یکم ازخدتون خلاقیت نشون بدین

0 ❤️

263827
2011-07-12 11:32:12 +0430 +0430
NA

خیلی جالب بود . فکر نکنید این مقنعه باعث میشه که احساسات رو بشه سرکوب کرد خدا نکنه کسی کیر بخواد زمین و زمون رو بهم میپیچونه تا بهش برسه خصوصا تو هم جوون و بکن اونهم سالها در حسرتش به تشک مالیده خوب همین میشه که شده فقط مواظب باش زیاده روی نکنی چون اون باین زودیها سیراب نمیشه و مرتب ازت میخواد تو هم بکنش اما باید بهت خوب برسه. موفق باشی باز هم برامون بنویس من رو که کمی تحریک کردی.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها