دوران بمباران عراق

1393/09/03

سالهای اخر جنگ بود من اونموقع 18 سالم بود . عراق داشت شهرها رو بمباران میکرد . ما تو یکی از شهرهای غربی کشور زندگی میکردیم . شهر ما چندین بار مورد تهاجم هواپیماهای دشمن قرار گرفته بود دیگه شب و روز نداشتیم همش تو استرس و ترس سپری میکردیم مادرمخیلی میترسید . تصمیم پدرم و داییم و شوهر خالم براین شد که که یه خونه توی روستاهای نزدیک شهر اجاره کنیم خوانواده موقتا بریم تو روستا زندگی کنیم و همینطور هم شد … مدرسه ها هم نیم تعطیل بود … مدرسه ها باز بود ولی هر کسی تو خونه درساشو میخوند و بعضی وقتا میرفتیم و مشکلات درسی رو از معلمون میپرسیدیم . کلا دوران به یاد موندنی بود. من هفته ای 3.4 روز میومدم خونه به بهانه های مختلف . یه دختر دایی داشتم به اسم نگار 15 سالش بود . یه دختر خاله هم داشتم به اسم پریسا 13 سالش بود اینا هم بعضی وقتا با من میومدن شهر میرفتن مدرسه برگشتنی باهم میومدیم ده .

یه روز که من نگار اومده بودیم مدرسه برگشتنی قرار بود بریم خونه ما و یه کم وسایل ببریم ده … وسایلو خونه رو هم جمع کرده بودیم تو زیرزمین ونمون و درش قفل کرده بودیم . من ونگار رفتیم خونه ما نگار دختر شیطون و خوشگلی بود تازه سینهاش برجسته شده بودو همش جلو من رژه میرفت بعضی وقتا هم تو شوخیا من اون و دستمالی میکردم . من واون که رسیدیم من و نگار همین که رسیدیم خونه ما من قلبم داشت از سینم کنده میشد نگار هم از چهرش معلوم بود تو ذهنش چی میگذره .سرخ شده بودو صداش میلرزید . نگار اصرار داشت من سریع وسایلی رو که میخوام بر داریمو بریم . من سریع رفتم زیر زمینو وسایلی رو که میخواستم ور داشتم داشت کارم تموم میشد که دیدم نگار داره با احتیاط میاد پیشم زیرزمین تاریک بود و فقط با یه لامپ کوچیک روشن میشد همین که نگار بهم رسید غرغر میکرد که چیکار میکنی زود باش بریم دستم دراز کردملامپ رو خاموش کردم نگار یه جا خورده بود و از طرفی راحت تر میتونست خودشو بهم بچسبه از رو شیطنت خودشو چسبوند بهم و میگفت میترسه و من و میزد . من هم که واقع باورم شده بود سریع چراغ رو روشن کردم و ولی نگار ول کن نبود با مشت میزد رو سینمو خودشو لوس میکرد که من ترسیدم و فحشم میداد . من هم گرفته بودمش بغلمو ازش معرت خواهی میکردم . تو همین حال و هوا بودیم که من دستمو بردم پشت نگار و شروع کردم پشتشو نوازش کردن همین که چشامون به هم خورد دیگه من نتونستم خودمو کنترل کنم شروع کردم به بوسیدن نگار نگار نگار که اینگار منتظر این لحظه بود اون هم شروع کرد به بوسیدن من دیگه هر دوتامون شروع کردیم به عشق باری سریع دستمو کردم تو لباسایه نگارو دستمو رسوندم به سینهای کوچیک و سفتش رو گرفتم نگار هم که اولین بار بود دست یه پسر به سینهاش میخوذد از خود بی خود شده بود سریع لباساشو در اوردم سینهاشو شروع کردم خوردن با دست دیگم شلوارشو با شرتشو گشیم پایین دیگه وقت نداشتم کیرمو در اوردم سریع خیسش کردم گذاشتم رو سوراخ نگار فشار دادم هم سوراخ کوچیک بود هم نگار سختش بود چند بار دیگه هم سوراخ نگار و خیس کردم هم کیرمو هر طور بور کیرمو کردم تو نگار هم مثل مار زخم خورده داشت به خودش میپیچید بالاخره ابم اومدو ریختم توو … نگار هم اینگار ارضا شده بود چند تا بوسم کردو سریع لباسش پوشید سریع برگشتین ده دیگه بعد اوناحساس زناشویی میکردیم . ولی اصلا نه موقعیت پیش میومد نه میتونستیم پیش بقیه خونواده به هم ابراز محبت نیم ولی حواس دوتامون به موضوع اون روز بود …

بالاخره موعد مقرر پیش اومد قرار بود منو نگار بریم شهر و به مدرسمون سربزنیم همین که به شهر رسیدیم و باباهامون رو پیچوندیم هر دوتا باهم مدرسه رو پیچوندیم و رفتیم خونه ما دیگه هیچ کدوم تو راه حرف هم کم میزیدیم همین که رسیدیم خونه همون که از در وارد شذیم من نگار رو گرفتم بغلمو با یه بوس از لباش دستامو انداختم وسط باسنشو بلندش کردم تو اتاق دیگه هر کدوم داشتیم لباسای اون یکی رو در میاوردیم دوتامون لخت لخت تو بغل هم داشتیم اون یکی رو میخوردیم زبان و گوش و سینه ئسط پای نگار رو خوردمش کیرم داشت میترکید . سز کیزو جیس کردم با چند بار فشار کردم تو . نگار داشت زمینو چنگ میزد یه کم که کیرم جا باز کرد شروع کردم تلمبه زدن نگار داشت التماس میکرد قربون صدقهم میرفت دیگه ابم هم داشت میومد ازش که پرسیدم هیچی نگفت فقط میگفت دوست دارم هر کار دوست داری بکن من هم همشو ریختم تو . نگار که داغی ابمو تو خودش حس کرد اون هم یه لرزش کرد و شل شد هر دوتا ارضا شدیم …بغد سکس اولین سکس کاملمون تو بغل هم دراز کشیدیم .یه ساعتی خوابیدیم بعدش سریع خونه رو مرتب کردیم خونه رو ترک کردیم بعد از اون روز کارمون شده بود به جای مدرسه خونه ما … یادش بخیر اون روزا دوران دفاع مقدس …این بود داستان من امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نوشته: کامبیز


👍 0
👎 0
80414 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

444949
2014-11-24 14:39:56 +0330 +0330
NA

خوب بود

0 ❤️

444951
2014-11-24 18:46:29 +0330 +0330

Tavajoh tavajoh
Alamati ke mishenavid
… …

0 ❤️

444952
2014-11-24 23:17:56 +0330 +0330
NA

تا حالا نديدي كسي از كون راضي بشه؟اولا مگر همه ميان جلو تو كون ميكنن كه ببيني؟ دوما همچنان ميگي كه انگار تا حالا صد تا كون كردي و آمار گرفتي. از عكست بر مياد كه هنوز دهنت بو شير ميده، از كامنتت هم بر مياد شاشت كف نكرده.

0 ❤️

444953
2014-11-25 02:06:39 +0330 +0330
NA

کل خط مقدم جبهه و کیره همه بسیجیا تو کووونت . خووب بود داستانت جقووول

0 ❤️

444954
2014-11-25 02:10:44 +0330 +0330
NA

باهم بحث نکنید همه اومدیم اینجا باهم بخندیم بی خیال شید…

1 ❤️

444955
2014-11-25 02:44:55 +0330 +0330

آخه کی با کون دادن ارضا میشه؟؟؟

1 ❤️

444956
2014-11-25 02:46:17 +0330 +0330

برو تو قفست بابا

0 ❤️

444957
2014-11-25 03:49:46 +0330 +0330

نوش جونت جای ماهم خالی

0 ❤️

444958
2014-11-25 05:29:30 +0330 +0330

دوستان راست میگن.اولا کسی از کون ارضا نمیشه.دوما:ارضا شدن زن که به همین سادگی نیست باید اینقد لبو گردونو وسینه را در حال تلمبه زدن بخوری اونم شاید ارضا شه .بستگی به طرف مقابلت هم داره اینکه کیر ندیده باشه یا با تجربه.
در کل داستانای شهوانی از 100تاش فک کنم 10تاش راست باشه.

1 ❤️

444959
2014-11-25 06:25:41 +0330 +0330
NA

خسته نباشی مجاهد …هرچی بگی قبول…هیچی تو این دنیا غیر ممکن نیست

0 ❤️

444960
2014-11-25 06:53:16 +0330 +0330
NA

پریسا اینجا چیکاره بود؟؟

1 ❤️

444963
2014-11-25 09:45:15 +0330 +0330
NA

کیر کجم راست تو کونت …

0 ❤️

444964
2014-11-25 14:10:55 +0330 +0330
NA

جدیدا از کون ارضاء میشن
ت

0 ❤️

444965
2014-11-26 04:49:35 +0330 +0330
NA

خخخخخ… میگم چطوری دوبار ارضا شد؟؟؟ هربار که یه دختر بخواد ارضا بشه حداقل 10 دیقه وقت میگیره…تازه اگه خیلی ماهر باشی، نه اینکه بکنی تو کون!!!
یعنی ریدیا…

1 ❤️