دوران عاشقی (۴)

1400/03/23

...قسمت قبل

سلام دوستان. ممنونم از توجه شما و اینکه دلگرمم میکنید. تا اونجا گفتم که رفت مشهد و روی دستمال برام بوسید. هر روز یواشکی چت میکردیم دیگه انقد واضح مثل هر شب نمیشد.اما من به همونم راضی بودم. یه شب برام یه عکس فرستاد.یه مغازه بزرگ زده بود رستوران امیر.کنار رستوران عکس گرفته بود و بقیه مطلبو تایپ کرده بود.دوست دارم.من نگاه میکردم قشنگ پیامشو فهمیدم.امیر دوست دارم.از این کارا معمولا زیاد میکردیم. هفت روز و هفت شب رفت مشهد واسه من هفتاد سال گذشت.هر جا فرصت گیر میاورد زنگ میزد. یواشکی و با پچ‌پچ. جوون جوون دلم برات یه ذره شده. جون جون مگه گیرم نیفتی.توی لعنتی چه بلایی سرم آوردی من خودم اینجام روحم پیش تو.خلاصه عقب نموندیم از عشق بازیمون. هر روز عکسامونو میدیدم انقد میبوسیدم که هر کی میدید فکر میکرد خودش پیشمه. انقد روش حساس بودم و غیرت داشتم باهیچکس حتی یه کلمه هم درد دل نکردم. یه روز مونده بود بیاد. سر از پا نمیشناختم. چندتا پسر اومدن سفارش دادن. غذاشونو دادم داشتم چت میکردم.یه هو یکیشون گفت توگفتی اینجا واسه یه دختر خوشگله س.کو؟ وای وای من گوشی از دستم افتاد.اومدم سر میز.گفتم یه بار دیگه بگو .گفت چیو؟ نفهمیدم چی اومد دستم.همچین زدم تو سرش افتاد.دعوا شد.۴ به یک.فقط ب خودم اومدم دیدم مامورا ریختن مارو بردن. مغازه رو سپردم به همسایه رفتم. اونا تهدید میکنن من فحش میدم. یه هو یادم افتاد مغازه دوربین داره.الان عشقم میبینه دلنگران میشه.خدایا چه غلطی کردم.تو کلانتری تعهد دادیم اومدیم بیرون.سه چهار ساعتی علاف شدیم.چون منو میشناختن چند بار پیشم غذا خورده بودن هر جوری بود حل و فصل شد.اومدم. دیدم پنجاه بار زنگ زده.بهش زنگ زدم تا گفتم الو گفت خدا رو شکر خوبی؟ بغض گرفته بود و میگفت هنین الان ببند برو خراب شده رو‌. از خودت عکس بگیر ببینم.وای بحالت اگه چیزیت شده باشه‌. همین جوری اشک میریخت و میگفت اگه به تو چیری شه من میمیرم همینو میخای.چه حسی داره لعنتی وقتی یکی اینجوری دوست داره. وقتی من عرق میکردم با دستای خوشگلش عرق منو پاک میکرد و با همون دست غذا میخورد. من از هیچکس همچین چیزی ندیدم. کسی که منو یه جوری بغل میکرد فشار میداد سلولای بدنم عشقشو حس میکرد.جمعه غروب برگشت.من زخم و زیلی.داغون.ولی چی مهم تر از اینه که کفترم برگشته. اومد تنها نبود پنج دقیقه موند و آقای شریفی شریفی کرد و رفت.مجبور بود پیش بقیه فامیلیمو صدا کنه.فقط سی ثانیه رو پله تنها شدیم پشت یخچال بغلم کرد و شاید ده ثانیه نشد انگار جون برگشت تو بدنم.دقت کنبد ده ثانیه یکی بغلت کنه ده ساعت بهش فکر کنی‌.بوی عطرش چسبید به تنم. حدایا خودش بود؟ کفترم بود؟ گفت جون جون سوغاتیاتو بعدا میدم حسابتم بعدا صاف میکنم دارم برات.خنگول. رفت.رفت و من خود ب چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.شب شد بستم مغازه رو رفتم زیر پنجره.آنلاین موندم تا بیاد.سلام عشقم جونم نفسم قربون امیرم بشم کجایی؟ گفتم ب نظرت کجام؟ گفت زیرپنجره! گفتم اره.گفت فدات شم اومدم. تو حال خودم تو اون ناریکی دارم بالارو نگاه میکنم یه ذره بلکه ببینمش از همون بالا یه کاسه آبو ول گرد رو سرم.او دیوونه یخ زدم.گفت اینم تنبیهت.چقد خندیدیم .نمیدونم چه حسیه وقتی عاشق یه نفری هر بلایی سرت بیاره ناراحت نمیشی هیچ.کیف میکنی.من یه قطره آب از دست یکی بچکه روم دیوونه میشم یه کاسه آبو ریخت رو سرم خندیدم. هر بلایی بگید سرم آورد آخر خودش به زبون اومد گفت یه ذره ناراحت شو من ببینم خو.گفتم اگه دنیارم روم هوار کنی من از تو نمی رنجم.تمام زندگیمو میدم پنج دقیقه سرم رو پات باشه دستای خوشگلت لای موهام.از چی برنجم؟ از تو؟ تا چهار صبح چت کردیم.انگار ده ساله ندیدیم همو.گفت دورت بگردم خسته ای برو بخاب.خستگی؟ من؟ گفت جون جون یکشنبه ببندیم بریم؟ گفتم کجا گفت بماند . فردا بیام کارامونو بکنیم و یکشنبه بریم. بریم که من دیگه طاقت دوریتو ندارم. مرسی از شما دوستای گلم.ادامه هفته دیگه. دنبال کنید که تلخی تو راهه. شب و روزگارتون خوش.

ادامه...

نوشته: امیر


👍 3
👎 0
4001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

814983
2021-06-13 04:42:48 +0430 +0430

من خوشم اومد، حس واقعی بودن یا نبودن مهم نیست واسم همینکه با داستان بتونی حس بگیری کافیه.
خسته نباشی

0 ❤️

815029
2021-06-13 13:01:59 +0430 +0430

زود سر و تهش رو جمع کردی

0 ❤️

815041
2021-06-13 14:50:42 +0430 +0430

از داستانت لذت بردم
به شدت منتظر ادامش هستم
اگر شد زودتر قسمت بعدیو آپلود کن لطفا
موفق باشی

0 ❤️

815562
2021-06-16 21:20:45 +0430 +0430

Sallam

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها