سلام
داستان امروز من برای 1 سال پیشه - من و برادرم تنها فرزندان خانوادمون هستیم و من از برادرم 5 سال کوچکترم ولی هیکلم درشته و تقریبا مثل داداشم میمونم – یه بار که پدر و مادرم رفته بودین اصفهان خونه داییم من و برادرم مونده بودیم خونه چون من درس داشتم و برادرم سرکار میرفت - برادرم طبق معمول از این فرصت استفاده کرده بود و تا من دبیرستان بودم دوست دخترشو آوورده بود خونه و حسابی به خدمتش رسیده بود - اون روز کلاس دوم ما که فیزیک بود چون دبیرش نیومده بود تشکیل نشد و کلاس سوم مون هم که آز فیزیک بود پرید - من که تو کونم عروسی بود زودی اومدم خونه - وقتی رسیدم دیدم حفاظ در بازه – با خودم گفتم حتما داداشم اومده خونه – درو که باز کردم یه بوی عطر زنونه تمام خونه رو گرفته بود – با دلهوره رفتم تو – توی پذیرایی و آشپزخونه که کسی نبود – از راهرو که گذشتم به سمت اتاق خودم باید از جلوی در اتاق داداشم رد میشدم – دیدم در بستس و صدای برادرمو شنیدم که به یکی میگفت من میرم نهار بگیرمو بیام – یکدفعه یه فکری از سرم گذشت – پریدم از خونه بیرون و کفشامو که پشت در بود رو با دست برداشتم و پا برهنه دویدم روی پشت بوم – از روی پشت بوم دیدم که برادرم با ماشینش رفت – منم بلافاصله پا برهنه رفتم پایین و درو باز کردم و از پشت قفل کردم بعد پریدم در اتاق داداشمو باز کردم – دیدم کسی تو اتاق نیست – با خودم گفتم شاید داشته با تلفن صحبت میکرده بابا توام دیوونه ای – که صدای سیفون دستشویی اومد – ریدم به خودم – اولش فکر میکردم پس یکی از همکاراش رو آوورده بوده خونه تا با هم نهار بخورن – ولی جاتون خالی همزمان با باز شدن در یه کس لخت هیکل ردیف با پوست گندمی رنگ رو جلوی خودم دیدم که تو در توالت وایساده بود – دختره وقتی منو دید از ترس چنان جا خورد که جیغ کشید و گفت تو کی هستی ؟ - یه دستش روی دو تا سینه هاش بود و یه دستش رو کسش - من خودم از تپش قلب داشتم میمردم – ولی نمیدونم چی شد که بازوشو گرفتم و کشیدم سمت خودم – گفتم تو خونه ما چیکار میکنی ها ؟ - با تته پته گفت این نقشه حسام که تو رو فرستاده تو خونه ؟ گفتم هر جوری که میخوای فکر کن الان مال منی – گفت بزار برگرده درستش میکنم – گفتم هر گهی میخوای بخور الان مال منی – بعد حولش دادم روی کاناپه و زیپ شلوارمو کشیدم پایین – کیرمو درآووردم و گفتم بخورش – بهم خیره شد – کیرم نیمه راست شده بود – با یه دست موهاشو گرفتم و سرشو کشیدم سمت کیرم – اونم با اکراه شروع کرد به خوردن و منم گاهی کیرمو فشار میدادم تو دهنش – همینطور ادامه میداد که آبم اومد - یه مقدار از آبم پاشید تو دهنش – امونم حالش بد شد و اونو توف کرد و نا خوداگاه بقیه آبم پاشید روی دهنش – من از ترس اینکه داداشم از راه نرسه – همون جوری با یه دستمال کاغذی کیرمو پاک کردم و زیپمو کشیدم بالا – بهش گفتم خوش گذشت – اونم بهم فحش داد – پریدم بیرون و در رو روش قفل کردم – رفتم بالای پشت بوم و کفشامو پوشیدم – میخواستم از خونه برم بیرون که صدای دزد گیر ماشین داداشم اومد - منم رفتم روی پشت بوم خونه کنارمون که خونه دوست و همکلاسیم امیربود و پشت دیوار خرپشتشون مخفی شدم – به موبایل دوستم زنگ زدم و ماجرا رو بهش گفتم – اونم اومد رو پشت بوم و من رفتم پاین و فلنگ رو بستم - جاتون خالی – با امیر رفتیم شیر موز زدیمو به ماجرا خندیدیم – بعد هم با اعتماد به نفس اومدم خونه .
نوشته: احسان
نه جدا جواب بده بقول عزیزی که بالا پرسیده به کس ننت بخندیم؟
یا چه میدونم مثلا آبجی نداشته ات؟شایدم عمه جونت؟
تکلیف مارو روشن کن دادا !!:D
خسته نباشی ؛ اونوقت خوشحالی که نامردی کردی به دادتشت ؟
دوست داری دادشت هم با دوست دخترت اینکارو بکنه ؟
البته اگه داستانت راست باشه ؛ خوش باشی
کل کلام من و دوستم با یه سوال بیان کرد.
الآن به کس ننت بخندیم آیا؟ نه واقعا
هی می خواستم نگم ولی نمیشه، خوب الان به کُس ننت بخندیم، یا چی؟؟!
الان به کس ننت بخندیم؟
نخندیم؟
تورو خدا تعارف نکن