دوست دختر مهماندار

1395/09/24

سلام وقت بخیر اسم من شایانه یه خاطره به یاد موندنی داشتم که خیلی دوست داشتم با شما عزیزان به اشتراک بذارم .
20 سالمه و چهره خیلی معمولی دارم اما با اعتماد به نفس بالا .
دانشجوی رشته خلبانی یکی از دانشگاهای هوانوردی طهران هستم که تو این دانشگاها فقط رشته های هوانوردی آموزش داده میشه مثل ( خلبانی / مهمانداری / مکانیک هواپیما / اویونیک یا الکترونیک هواپیما و دیسپچری و … )
شروع این خاطره بر میگرده به بهمن ماه 94 که من ترم سه بودم و بعد از پایان دو ترم تازه پرواز هامون با هواپیما های فوق سبک و دو نفره شروع شده بود و بعد از گذروندن کلاس های تئوری و پاس کردن درس های پیش نیاز نوبت رسیده بود به پرواز چیزی که همیشه آرزوش و داشتم و عاشقش بودم بگذریم .
دانشگاه هر ترم برای رشته های مختلف دانشجو جذب میکنه برای نیمه دوم سال هم طبق روال این کار انجام شده بود و دانشجوهای جدید ثبت نام اشون تموم شده بود و نوبت رسیده بود به گردهمایی خوش آمادگویی و آشنایی دانشجو های جدید الورود با دانشگاه که طبق روال هر ترم همه دانشجو های ( جدید ) تو یک روز خاص تو سالن همایشات دانشگاه باید حاضر میشدن .
اواسط یا اواخر بهمن ماه بود که این گردهمایی تشکیل شد و از قضا من اون روز دانشگاه بودم و کار داشتم با بخش آموزش اما اون مسئولی که من باهاشون کار داشتم حضور نداشتن اون لحظه و همکاراشون گفتن به من تا دو الی سه ساعت دیگه میان منم تصمیم گرفتم منتظر بمونم اما از اونجایی که خیلی بیرون سرد بود تو آموزش هم خیلی شلوغ بود و نمیشد منتظر موند تصمیم گرفتم به کلاسای دیگه سر بزنم ببینم چه خبره همه کلاس ها استادای غریبه داشتن نمیشد برم بشینم سر کلاس جز یه کلاس که استادش استاد ترم پیش خودم بود که آیرودینامیک درس میداد رفتم اجازه گرفتم نشستم سر کلاس یه 20 دقیقه نشستم دیدم حوصله ام داره سر میره اومدم بیرون گفتم چیکار کنم چیکار نکنم که دیدم صدای سخنرانی میاد از سالن همایشات رفتم ببینم چه خبره دیدم گردهمایی ورودی جدیداست از هیچی بهتر بود هم با چهرهای جدید آشنا میشدم هم ازم پذیرایی میکردن :)
خلاصه رفتم و نشستم داخل پرانتز یه چی من بگم داخل دانشگاه دانشجو های خلبانی و مهمانداری فرم اجباری هستن یعنی همیشه باید با لباس فرم بیان ( به استثناء ورودی جدیدای اون روز ) لباس فرم تنم بود و تو جمع اونا خیلی تو چشم بودم و همه نگاه میکردن
در بین این جمع یه خانومی توجهم و خیلی جلب کرد یکی که خیلی سر به زیر بود نه خیلی شیطنت داشت مثه بقیه نه نگاهش دائم به دور و اطراف بود .
اون روز گذشت ( فک کنم خیلی طولانی شد . ببخشید خیلی ریز تعریف می کنم . سعی می کنم از اینجا به بعد یکم خلاصه تعریف کنم تا اذیت نشید )
خلاصه من از ایشون خوشم اومد و با یکی از خانوم های مهمانداری که هم ورودی ما بودن در میون گذاشتم باهم دوست معمولی بودیم و نشون اشون دادم گفتم از ایشون خوشم اومده ببین می تونی یه پل ارتباطی بین ما بزنی یه آیدی تلگرامی اینستاگرامی چیزی برام پیدا کنی . که ایشون هم زحمت کشیدن آیدی اینستاگرامشون و برام پیدا کردن . دل تو دلم نبود بهشون اول درخواست دادم بعد پی ام شروع کردم صحبت کردن و که آره من فلانی ام و اون روز تو سالن همایشات بودم و خودمو معرفی کردم شناخت خوشبختانه و ازش درخواست کردم باهم بیشتر آشنا بشیم
اولش یکم مردد بود اما در نهایت قبول کردو چت های ما تو تلگرام شروع شد یه دوماهی باهم تو تلگرام در ارتباط بودیم اسمش سارا بود خیلی دختره ناز و مهربون خوش برخوردی بود بهش شدیدا علاقه مند شده بودم ااما بروز نمیدادم اونم بهم علاقه مند شده بود یواش یواش باهم اوکی شدیم باهم بیرون می رفتیم میگفتیم می خندیدیم سینما / تئاتر / کافی شاپ خلاصه خیلی باهم خوب بودیم . خیلی راحت بودیم باهام درد و دل زیاد میکرد بهم می گفت شایان تو زندگیه من و عوض کردی باتو خیلی شادم سرحالم مرسی که هستی و اینجور حرفا ( سارا قبلا یه دوست پسر داشت که باهم چند سال بودن و پسره بعد از سکس با سارا میذاره میره خارج و این تا مرز افسردگی پیش میره خیلی سر خورده میشه ) تا اینکه سر و کله من تو زندگیش پیدا میشه و وضعیت روحی اش عوض میشه به گفته خودش …
خلاصه رسیده بودیم به ماهه 6/5 ام دوستیمون که تولد سارا بود مرداد ماه براش کلی تدارک دیده بودم ( اینجام خلاصه کنم )
اومدیم کافه نشستیم بعد از نیم ساعت / یک ساعت حرف زدن
من ازش اجازه گرفتم تا برم پائین سرویس بهداشتی ( کافی شاپ دو طبقه بود ما طبقه بالا بودیم ) اومدم پائین به صاحب کافه گفتم یه موزیک تولد بذاره کیک ام قبل از که فطیما بیاد گرفته بودم گذاشته بودم تو یخچال کافه یه دست گل خیلی خوشگل براش خریده بودم که 35 تا 40 تا شاخه گل رز قرمز داشت با یه سری کادوهای دیگه
کیک و دست گل و خودم دستم گرفتم باقی کادو هارو دوتا از شاگردای همونجا برام اوردن بالا ( هم زمان وقتی موزیک تولد پخش میشد ) باورتون نمیشه وقتی برگشتم بالا من و دید خوشحالی تو چشماش برق میزد احساس میکردم میخواد گریه کنه از خوشحالی خیلی حس قشنگی بود به نظرم خوشحال کردنه اونی که دوستش داری جزو قشنگ ترین کارای زندگیه . بغلم کرد محکم فشارم دادم گفت بهم کلی دوستت دارم . من خیلی خوشحال بودم که خوشحاله . از اون شب به بعد رفتارش یطور خاص شده بود صد برابر بیشتر ابراز علاقه میکرد همه اش ازم میخواست زود به زود هم دیگرو ببینیم دلش برام تنگ میشد خلاصه خیلی بهم وابسته شده بود
اواسط شهریور ماه بود باهم قرار گذاشتیم بریم خونه که باهم راحت تر باشیم ( اینم بگم اول یه دوباری توی ماشین و جای خلوت از هم لب گرفته بودیم اوایل اما من بهش گفته بودم خوشم نمیاد تو این شرایط و با استرس هم دیگرو ببوسیم بخاطره همین اصلا تو این مدت از هم لب نگرفته بودیم ) از اول قرار بود بریم اونجا یه چیزی بخوریم باهم صحبت کنیم اگر شد یه لبی از هم بگیریم و خلاصه بیشتر باهم باشیم قراره سکس نذاشته بودیم و در حقیقت منم بهش فکر نکرده بودم و برنامه نچیده بودم پیش خودم .
اما وقتی وارد خونه شدیم اول یه موزیک لایت گذاشتم بعد شروع کردم به پذیرایی کردن میوه و شیرینی و چای و …
بعدش گفت بیا لطفا پیشم بشین رفتم نشستم کنارش اول بغلم کرد بهم گفت خیلی دوستت دارم مهربون من مرسی که هستی و این حرفا ( من خیلی تعریف نمی کنم تا حالتون بهم نخوره :| شاید خیلیا دوست نداشته باشن حرفای عاشقانه رو ) خلاصه لبامون به هم جفت شد ( این همه مطالعه کردید که به اینجا برسید سعی می کنم خوب تعریف کنم تا لذت ببرید ببخشید طولانی شد یا اذیت شدید )
همینطوری که لبای هم دیگرو میخوردیم بهم گفت میشه بریم روی تخت بخوابیم ؟ من خوابیده راحت ترم .
گفتم باشه بریم رفتیم روی تخت ( مانتوش رو که همون اول در اورده بود با تاپ بود اما شلوارش و عوض نکرده بود که اول ازم اجازه خواست شلوارشم عوض کنه منم گفتم هرطور راحتی رفت از تو کیفش یه شلوارک در اورد و عوض کرد شلوارش و اومد پیشم دراز کشید از نو شروع کردیم لب بازی گوشش رو خوردم گردنش و میخوردم احساساتی شده بود تقریبا 10 دقیقه باهم لب بازی کردیم بعد ازم خواست ماساژش بدم ( خیلی ماساژ دوست داشت همیشه می گفت ) قبول کردم رو تخت برش گردوندم شروع کردم از کف پاش ماساژ دادن تا با بالا به کمرش خیلی حساس بود همین دست میکشیدم روش یه اهی از ته دل می کشید یکم ماساژش دادم بهم گفت اینطوری دوست ندارم میشه تاپ و شلوارکم و در بیام ؟
بهش گفتم راحت باش در اورد شلوارک و تاپش و یه شورت و سوتین کرم رنگ پوشیده بود لاغر اندام بود اما باسن خیلی عالی داشت تو پر هم بود دوباره بدنش و مالیدم که برگشت سمت من دوباره شروع کرد خوردن لبم همینطور که لباش رو میخوردم دستمم به کل بدنش می کشیدم از روی شرت دستم رو بردم روی آلتش شروع کردم مالیدن خیس بود کاملا لبم و گاز میگرفت خیلی هات بود
ازش خواستم سوتین اش و در بیاره که در اورد خیلی سینه های زیبایی داشت سایز 75 گرد سربالا سفت عالی بود شروع کردم خوردن واقعا لذت میبرد خودش دستم می گرفت میذاشت رو سینه اش می گفت فشار بده منم فشار میدادم خیلی آخ و اوخ میکرد که این کارش من و بیشتر تحریک میکرد یخورده که خوردم ازم خواست برام ساک بزنه ( از این کار خوشش نمی اومد و چندشش میشد ) اما برای اینکه خیلی داشت لذت میبرد از کارای منو میخواست عقب نمونه از من و یکاری کنه منم لذت ببرم ازم میخواست که اجازه بدم برام ساک بزنه اما من اول مخالفت کردم چون دوست نداشتم کاری و که دوست نداره انجام بده اما با اسرار زیاد اون قبول کردم یخورده برام ساک زد بلد نبود اصلا چیکار کنه همه اش دندون میزد منم برای اینکه ناراحت نشه به روش نمی اوردم و وانمود میکردم دارم لذت میبرم اما داشتم اذیت میشدم خلاصه تقریبا 3/4 دقیقه خورد خودم بهش گفتم بسه حالا نوبت منه .
خجالت می کشید اول اما راضی شد شروع کردم براش خوردن خیلی لذت میبرد اما هرکاری کردم نتونستم ارضاش کنم 1 ساعت بیشتر بود داشتیم معاشقه میکردیم جفت امون خسته شده بودیم اما نه من اون و ارضا کرده بودم نه گذاشته بودم اون من و ارضا کنه دوست داشتم اول اون ارضا بشه دوست نداشتم من و ارضا کنه بعد من خسته بشم دیگه بیخیال اون بشم اونم ارضا نشده اذیت بشه
خلاصه من شورتم و پوشیدم کمک کردم اونم شورت و سوتینش و پوشید اومدیم تو حال شایدم هال نشستیم رو مبل یه چیزی خوردیم یکم جون گرفتیم بعد بهم گفت شایان یه چیزی بهت بگم قسم میخوری ترکم نکنی ؟ گفتم چی میخوای بگی ؟ گفت اول قسم بخور ؟
بهش گفتم من تو رو دوست دارم از تو بیشتر وابسته نشده باشم کمتر نشدم بخوامم نمی تونم ترکت کنم چی میخوای بگی بگو ؟
یه ذره من و من کرد بعد گفت من پرده ندارم …
یه لحظه موندم عاخه قبلا نگفته بود .
بعد ادامه داد میخواستم قبلا بهت بگم اما میترسیدم از دستت بدم .
شروع کرد معذرت خواهی و از این حرفا بعد گفت الان با خودت فک می کنی من هرزم اما بخدا اینطوری نیست و من فقط با علیرضا ( دوست پسر قبلیش ) بودم و بخدا باهیچکس نخوابیدم و …
حرفش رو قطع کردم گفتم برای من مهم نیس مهم اینه من دوستت دارم با توجه به شناختی هم که ازت دارم میدونم دروغ بهم نمیگی ایراد نداره از نظر من خلاصه بغلم کرد بوسم کرد حالمون که اومد سرجاش رفتیم برای بار دوم بازم همون کارا رو انجام دادیم دوباره شرت و سوتینش و دراوردم شروع کردم به خوردن کل بدنش بعد از 10 دقیقه اینبار خودش گفت طاقت ندارم میشه از جلو بکنی ؟
بهش گفتم مطمئنی ؟
گفت آره لطفا
گفتم باشه شروع کردم آلت خودم و با آلت اون و با روغن بچه چرب کردن خوب که چرب شد آروم کردم داخل خیلی وقت بود سکس نکرده بود ( فقط یه بار سکس کرده بود از جلو با طرف اونم بکارتش از بین رفته بود ) یکم درد داشت آلتم و در اوردم سعی کردم با انگشتم داخل واژان اونم چرب کنم تا درد نکشه زیاد دوباره شروع کردم آلتم و داخل کردم بازم درد داشت یکم اما با یکم عقب جلو کردن بهتر شد و داشت لذت میبرد نمیدونم چند دقیقه شد فقط این و میدونم که دوبار داشتم ارضا میشدم وسط سکس که استپ کردم تا حالم بیاد سرجاش ارضا نشم تا اول اون و ارضا کنم نمیدونم چرا انقدر دیر ارضا بود واقعا اینا که میان مینویسن بهش دست زدم ارضا شد راسته ؟ این غیر طبیعیه یا بقیه دروغ میگن ؟
خلاصه فک کنم 5/6 دقیقه شد که داشتم از جلو میکردم تا اینکه کل بدنش یخ کرد گفت ارضا شدم منم شاید با 3/4 تا عقب جلو کردن بیشتر ارضا شدم و آلتم و کشیدم بیرون با دستم نگه داشتم رفتم تو سرویس بهداشتی خالی کردم و خودمو شستم اومدم کنارش خوابیدم نا نداشتیم بلند شیم خوابمون برد همونطوری خیلی لذت بخش بود اون خواب واقعا فک کنم یک ساعت یا یک ساعت نیم خوابیدیم بعد پا شدیم لباس پوشیدیم از خونه زدیم بیرون هنوز باهمیم خیلی هم دیگرو دوست داریم سکس هم باعث شده عالاقه بینمون دو چندان بشه . چون تو سکس هیچ کدوم خود خواه نبودیم
ببخشید سرتون و درد اوردم خیلی ریز تعریف کردم
امیدوارم خوشتون اومده باشه .

نوشته: شایان


👍 8
👎 8
46831 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

568707
2016-12-15 03:15:37 +0330 +0330

سلام دادا دمت گرم انشاالله که یکی از خلبانای خوب مملکتمون بشی من سال آینده میرمA&P فقط امیدوارم پارتی رو داشته باشی در نهایت
You are clrd to l/u and t/o rwy29L wind is calm happy flight captain

1 ❤️

568716
2016-12-15 04:14:03 +0330 +0330

جنسمون جور شد.فقط خلبان نداشتیم که اونم حالا داریم.

2 ❤️

568731
2016-12-15 08:53:52 +0330 +0330

خلبان موقع پرواز چی میزنی؟؟؟ 🙄
سارا ک شد فاطیما بقیشم معلدمه دیگه…
بپا یه وقت سقوط نکنی ?

0 ❤️

568815
2016-12-16 01:55:13 +0330 +0330

اگه از خودت دراوردي واقعاً يك مغز هستي تو، جدي ميگم
من شايدم بتونم دو خط از خودم كسشر بگم

0 ❤️

568846
2016-12-16 08:31:38 +0330 +0330
NA

سلام شایان جان!این یک گزارش بود یا داستان؟ البته اگر هم گزارش مینویسی سعی کن اسامی در سطرهای مختلف یکسان باشه

0 ❤️

568923
2016-12-16 21:45:05 +0330 +0330

on dste az koschetayi k dastano khob nmikhonn o mign sara o fatima ro eshtb gofte bgm k fatima doste sara bode …

0 ❤️

568924
2016-12-16 21:46:05 +0330 +0330

خلبان اون چیزی ک میزنی یه لحظه نزن مخت hijack میشه
اون موزیک لایت رو هم صداشو کمتر کن ک لامصب توی همه داستانا هست

0 ❤️

568925
2016-12-16 21:47:48 +0330 +0330

لیدیز اند جنتلمن! خلبان ریده جهت فرار شما ازین موقعیت دو تاکتیک پایین صفحه و دوتا کلیک بالای صفحه ماسکها رو بزنید و از موقعیت خارج شوید

0 ❤️

568926
2016-12-16 21:48:14 +0330 +0330

na mn bd khondm kir tosh (hypnotized)

0 ❤️

568981
2016-12-17 07:25:27 +0330 +0330

آلت شعر بود

0 ❤️

569030
2016-12-17 13:33:21 +0330 +0330

بدک نبود متوسط بازم بهتر از اون مذخرفاته …

0 ❤️

569063
2016-12-17 22:17:03 +0330 +0330

همه فقط دنبال آتو گرفتنین.
اینجا بعد فرستادن داستان ادمین با استفاده از برنامه ورد اسم هارو تغییر میده و اسم طرف این اقا فاطیما بوده که ادمین تغییرش داده به سارا. اما چون اونجا فاطیما رو اشتباه نوشته فطیما اون عوض نشده. وگرنه به نظر من که داستان خوب و واقعی بود. مرسی دادا.

1 ❤️

569068
2016-12-17 22:51:56 +0330 +0330

وقتی که توکافی شاپ بغلت کردومحکم فشارت داد زاااررررررتتتتت گوزیدی به خودت 🙄 بقیه اش بذارمن بگم بعدش داداش فاطیمایا سارا دید توروبغل کرده گرفت بردخونه آلتش رو چرب کرد وچپوند توماتحتت که ازشدت درد به زرررت وزورررت افتادی (erection)

0 ❤️