دوستت دارم فروغ

1399/12/04

پنج سال پیش من یه پسر ۳۰ ساله بودم.مهندس هستم و راجع به مشکلات محیط زیست ایران وبلاگ می نوشتم که دو بار دستگیر شدم.تصمیم گرفتم ایران رو ترک کنم،راستش دیگه طاقت فشارهای بیشتر رو نداشتم.خانواده و کارم رو در سازمان محیط زیست رها کردم و به مقصد شهر ازمیر ترکیه از کشور خارج شدم.
قرار بود یک قاچاق بر از ازمیر من رو به یونان و سپس به ایتالیا ببره.هتل گرفتم و منتظر پیام قاچاق بر برای زمان رفتن بودم.دو روز که گذشت تصمیم گرفتم شهر رو بگردم.در لابی هتل اما غافلگیر شدم!فروغ را دیدم و او هم مرا دید.فروغ همسر رضا یکی از دوستان دوران دانشگاه بود و البته به علت مشکلات چند سالی بود آنها را ندیده بودم.فروغ جلو آمد و سلام داد و دعوت کرد که در لابی بنشینیم و گپ بزنیم.فهمیدم او هم مانند من برای رفتن به یونان و سپس بلژیک به ازمیر آمده تا به رضا در بروکسل ملحق شود.پیشنهاد کردم اگر هنوز اتاق نگرفته به صورت اشتراکی از اتاقی که من گرفته بودم استفاده کنیم و او هم برای صرفه جویی در هزینه ها پیشنهادم را پذیرفت.به اتاق رفتیم و او را تنها گذاشتم تا دوش بگیرد و استراحت کند و من هم به شهر رفتم.
غروب برگشتم.در زدم و فروغ در را باز کرد.غذا نخورده بودم و فروغ هم آماده بود تا به رستوران برود.به اتفاق به رستوران رفتیم و غذا سفارش دادیم.بعد از اتمام غذا کمی صحبت کردیم.من از دلایل مجرد بودنم گفتم و فروغ از روابطش با رضا که کمی شکراب بود اما گفت دوست دارد پیش رضا برود.فروغ به تراسِ رستوران رفت تا سیگار بکشد و من مشغول خواندن اخبار روز در تبلت شدم.متوجه شدم فروغ در حال گفتگو با خانم و آقایی در تراس است.فروغ برگشت و به طرز عجیبی به من خیره شد.پرسیدم:چی شده؟
گفت:اون آقا و خانم رو می بینی؟
گفتم:همونا که باهاشون سیگار می کشیدی؟
گفت:آره.اونا پیشنهاد عجیبی به من و تو دادن.
پرسیدم:چه پیشنهادی؟
فروغ لبش رو گزید و در حالی که نیم نگاهی به اونا داشت گفت:اونا فکر کردن من و تو زن و شوهریم و ظاهرا ما رو در راهروی هتل دیدن.اونا به من پیشنهاد یک لذت عجیب رو دادن!
گفتم فروغ جان لطفا واضح بگو.
فروغ یه نفس عمیق کشید و گفت:پیشنهادشون اینه که در ازای پنج هزار دلار سکس ضربدری کنیم!
من خیلی جا خوردم،به اون زوج نگاه کردم و دیدم اونا منتظر جواب من هستن.از طرفی به این فکر کردم فروغ متاهل هست و البته پنج هزار دلار هم در این وضعیت پول زیادیه.از فروغ پرسیدم نظر تو چیه؟
فروغ یه لبخند زد و گفت فقط سکسِ دیگه و البته نفری دو هزار و پونصد دلار!
بهش گفتم اگر تو راضی باشی من مشکلی ندارم اما رضا…!؟
فروغ گفت:تو چیزی نگو،منم همینطور!
فروغ با سر به اون زن و مرد اشاره کرد که من راضی هستم و اونها هم اومدن سر میز ما.
ایرانی بودن و ساکن قبرس و البته بسیار متمول.واضح بود که به این نوع سکس اعتیاد دارن و مشخصا براش پول هم خرج می کنن.
مدت کوتاهی صحبت کردیم و قرار گذاشتیم و قرارمون شد برای فردا شب در سوییت اونها در طبقه بالای هتل.
به اتاق خودمون برگشتیم.ساعت نه و نیم شب بود.وقتی وارد اتاق شدیم هر دومون فهمیدیم هرگز اون آدمهای یک ساعت پیش نیستیم.فروغ اولین بار از صبح منو به اسم صدا کرد.
گفت:مسعود؟الان چی می شه؟یعنی فردا قراره با دو تا غریبه سکس کنیم؟گفتم:نگران رضا نیستی؟
گفت:من و رضا مدتهاست طلاق عاطفی گرفتیم.
گفتم:جالبه،من و تو امروز صبح بعد از سالها اتفاق همدیگه رو دیدیم.غروب زن و شوهر قلابی شدیم و الان داریم بی پرده راجع به سکس حرف می زنیم در حالی که تا حالا با هم سکس نکردیم.
فروغ گفت:دلت می خواد بغلم کنی؟
گفتم:آره!
فروغ رو بغل کردم.و موهای کوتاهِ مشکیش رو توی دستم گرفتم.دلم سکس می خواست.صورتش رو بوسیدم و دستم رو روی بند سوتینش کشیدم.احساس کردم ضربانش تند شده.سرش رو روبروی صورتم گرفت و من لبم رو نزدیک لباش بردم.بوی نفس هاش اینقدر گیرا بود که احساس کردم داره بیهوشم می کنه.لباش رو آروم بوسیدم.
بعد از چند ثانیه خودش رو از من جدا کرد.دکمه های پیرهن سورمه ای قشنگش رو با کُندی باز کرد.سوتین سورمه ای رنگش پیدا شد.تیشرت منو درآورد و اصرار من برای اینکه قبلش دوش بگیرم بی جواب موند.پیرهنش رو درآوردم.دستم رو زیر بغلش کشیدم و سعی کردم بوی عرق زنونش رو به مشام بکشم.گِردیِ زیبای سینه هاش و رنگشون که به خوش رنگیِ گندم بود بهم حکم کرد که ببوسمشون.
دکمه های شلوارش رو باز می کردم و همزمان زبونم رو زیر سوتینش می کشیدم.در تمام مدتی که فروغ زیبایی بالاتنه خودش رو به من بخشیده بود ناله می کرد،کم صدا اما زیبا.
دکمه هایشلوار جینش رو باز کردم و مردد بودم باید به فاقِ قشنگش نگاه کنم یا لباس زیرش!
خودش رو از دستم آزاد کرد و شلوارش رو درآورد.منم شلوارم رو درآوردم.کیرم دیگه زیر شرتم جا نمی شد.فروغ با چشمای سیاهش به من خیره شد و آروم رفت پایین.شورتم رو درآورد و دستای ظریفش رو روی کیرم کشید.آروم دهنش رو باز کرد و کیرم رو بدون اینکه لیس بزنه کرد توی دهنش.چشمام رو بستم و فقط سعی کردم نفس بکشم.هیچ صدایی تو اتاق نبود غیر از صدای برخورد کیر من با زبون و لبهای فروغ!
دیگه طاقت نداشتم.بلندش کردم و به نشانه تشکر لبهاش رو بوسیدم و از زمین بلندش کردم.روی تخت گذاشتمش و آروم شورتش رو درآوردم.کُس فروغ زیباتر از چیزی بود که انتظار داشتم.نه خیلی برجسته و نه خیلی تیره.سرم رو نزدیک کسش کردم و بو کشیدم.بوی کس یک زن بود که دلش می خواست یک سکسِ نامتعارف داشته باشه.با زبون برجستگیِ کوچیکِ بالای کسش رو لمس کردم.سرعتم رو بیشتر کردم و بعد از چند ثانیه فروغ بود که تقلا می کرد.سوراخ کونش رو زبون می کشیدم و ازش قول گرفتم اجازه بده آبم رو تو کونش بریزم.کیرم به اندازه کُس فروغ آماده یک لذت بزرگ بود.سرِ کیرم روی دهانه کسش گذاشتم و ازش خواستم در تمام مدتِ وارد شدنِ کیرم چشماش به چشمام خیره باشه.کیرم رو فشار دادم و چشمهای فروغ رو نگاه کردم.
فروغ در همین لحظه گفت:مسعود می خوام یه جوری بکنی که از کسم خون بیاد و ادامه داد:می تونی آبت رو بریزی تو کسم.“آ یو دی” دارم و نگران نباش.از شنیدن اینکه می تونم آبم رو بریزم توی بدن فروغ خیلی خوشحال شدم.
به فروغ گفتم:سوتینت رو باز نکن،دوست دارم این بندهای سورمه ای روی بدن خوشگلت ببینم.در حین کردن،بندِ سوتین فروغ رو دادم پایین و نوک سینه اش رو بوسیدم.سینهای کوچولو و نوک کوچیک قهوه ایش به غایت زیبا بودند.
فروغ از من خواست بره روی زانوهاش و از پشت بکنمش.چرخید و کونش رو داد عقب و رفت روی زانوهاش.
باز کیرم رو کردم توی کسش و شروع کردم به کردنِ کس دختری که هرگز فکر نمی کردم یه روز دستم روی کونش باشه و کیرم توی کس کوچیکش.
فروغ تا انتها کمرش رو خم کرد و احساس کردم خشونت بیشتری می خواد تا ارضا بشه.پس من هم روی ارضا کردن فروغ متمرکز شدم و محکمتر و سریعتر کیرم رو توی کس فروغ حرکت می دادم.از آروم شدنِ نفسهاش بعد از ثانیه هایی فروغ گفت:کسم آب غلیظ تو رو می خواد مسعود!یه لحظه احساس کردم انقدر هیجان دارم که شاید نتونتم آبم رو بیارم.فروغ رو چرخوندم.سوتینش رو درآوردم و حالا هر دو کاملا برهنه بودیم.داشتم دختر زیبای دانشکده فنی رو بعد از سالها می کردم.لبای منو می بوسید و من سینه هاش رو توی پنجه هام فشار می دادم.اتاق لبریز از بوی عرق هر دومون و ناله های زیبای فروغ بود. 
یه لحظه چشمای فروغ رو دیدم و اونم فهمیدم یک ثانیه بعد آبم میاد.بهم گفت:جونم عزیزم،آبت رو بریز تو کُسم مسعود!و آب من میومد تو کس دختر قشنگی که با موهای کوتاهِ خوشگلش و چشمای سیاهش به من خیره شده بود و پاهاش رو باز نگه داشته بود تا من وسط پاهاش جا بشم.آبم اومد و من نای بلند شدن نداشتم.فروغ بغلم کرد و گفت از روی من بلند نشو مسعود.به وَزنت نیاز دارم.گفت:به بوی تنت نیاز دارم.فروغ گفت: وقتی سینه هام رو می خوردی و کیرت تو بدنم بود احساس آرامش می کردم.سرم رو بلند کردم و لبای قشنگش رو بوسیدم و بهش گفتم:تمام احساس قشنگی که داشتی در وجود من هم جریان داشت.بهش گفتم بوی تند زنونه تنش اینقدر خوبه که الان دلم می خواد تنِ پر از عرقت رو با  زبونم تمیز کنم.ازش پرسیدم:واقعا دلت می خواد با اون دو نفر سکس کنیم؟فروغ گفت:مسعود،به پولش نیاز دارم.مقداری پول برای قاچاقبر نیاز داشتم که واقعا نمی دونستم چطور باید اونو تهیه کنم.
رفتیم حمام و آبم رو می دیدم که از لای پای فروغ بیرون میومد و با همدیگه به این تصویر می خندیدیم.
ماجرای شب بعدش رو براتون یه خورده بعدتر تعریف می کنم.

نوشته: مسعود


👍 36
👎 6
68801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

793199
2021-02-22 00:56:01 +0330 +0330

جالب بود ، آفرین

2 ❤️

793213
2021-02-22 01:14:57 +0330 +0330

اگر قاچاقچی بیارتش که قیمتش مشخصه قبلا داده اگرم قانونی داشت میرفت پول بیط و اینا بازم مشخصه. یعنی مسعود زنشو بدون پول ول کرده بود گفته بود خودت بیا؟

1 ❤️

793218
2021-02-22 01:19:52 +0330 +0330

نه به زن شوهر دار

5 ❤️

793228
2021-02-22 01:52:52 +0330 +0330

احسنت

0 ❤️

793230
2021-02-22 02:13:41 +0330 +0330

بابا تورو خدا آدرس این هتلایی که بدون شناسنامه راتون میدن و بهتون اتاق مشترک میدن به ما هم بدین ثواب داره

4 ❤️

793243
2021-02-22 04:49:43 +0330 +0330

مسعود منم رضا،ببینمت ننتو میگام

2 ❤️

793254
2021-02-22 05:44:00 +0330 +0330

مردم چقد راحت کس میکنن

من چن‌ماهه تهرانم

ولی جز نگاه کردن کاری نتونستم بکنم🤣

5 ❤️

793296
2021-02-22 13:58:32 +0330 +0330

دارم فکر میکنم اگه میشه کسی درگیر طلاق عاطفی باشه اما بازم بخاد بره پیش طرف؟ 🤔🤔🤔🤔

2 ❤️

793316
2021-02-22 22:15:25 +0330 +0330

مردم چقد راحت پیشنهاد میدن اونم به غریبه
چقد زود صمیمی میشن و تبدیل به زن و شوهر قلابی میشن
چقد زود دست میکنن تو موی همدیگه و همدیگرو بغل میکنن

توروخدا انقد لاشی نباشین اگه انقلاب شده بگین تا ما هم اقدام کنیم

2 ❤️

794455
2021-03-01 10:52:40 +0330 +0330

خسته نباشی دلاور .زیبا و جذاب بود داستانت

0 ❤️

794694
2021-03-02 14:47:08 +0330 +0330

منم خیلی دوست داشتم خانمم به صمیمی‌ترین دوستم بده ولی چند بار غیرمستقیم گفتم قبول نکرد. حتی یه بار به دوستم گفتم برو تو نخش و اگه پا داد بکنش طوریکه مثلا من خبر ندارم امیر اولش فکر کرد دارم امتحانش میکنم ولی دید جدیه قضیه ترسید خانمم پا نده و به خانمش بگه. دیگه بیخیالش شد کلا.

0 ❤️

795706
2021-03-07 10:56:23 +0330 +0330

منم خیلی دوست داشتم خانمم به صمیمی‌ترین دوستم بده ولی چند بار غیرمستقیم گفتم قبول نکرد حتی یه بار به دوستم گفتم برو تو نخش و اگه پا داد بکنش طوریکه مثلا من خبر ندارم امیر اولش فکر کرد دارم امتحانش میکنم ولی دید جدیه قضیه ترسید خانمم پا نده و به خانمش بگه و بیخیال قضیه شدیم.

0 ❤️

879131
2022-06-13 00:49:50 +0430 +0430

خیلی زیبا بود
با خواندنش جق زدم آبم اومد

0 ❤️