دوستی که غافلگیرم کرد (۲)

1399/12/11

...قسمت قبل

سلام. من همون سامانم. متولد ۱۳۷۸ در تهران
همونی که تعریفی نبود. نه خیلی سفید بود و نه خیلی بی مو. یه پسر معمولی معمولی. مثل خیلیا.
تو داستان قبلی گفتم که چطور با سروش آشنا شدم و چطور برای اولین بار منو با کیر آشنا کرد. بعد از اون اتفاق، تلاش کردم یه مدت ارتباطمو با سروش کمتر کنم. چون اولین رابطم، خیلی با اون چیزی که تو ذهنم بود متفاوت بود. آسیب دیده بودم اونم از شخصی که فکر میکردم دوست منه. یه ماهی به همین منوال گذشت تا اینکه اذیت های سروش تو مدرسه شروع شد. جلوی بقیه یهو انگشتم میکرد و چشمک میزد. با اینکه نیمکتمو عوض کرده بودم که نزدیکش نباشم، اومد و درست پشت سرم نشست. دیگه اینکه کونم سر کلاس توسط سروش مالیده یا انگشت بشه یه چیز روتین شده بود. وقت و بی وقت و هرطوری که دلش میخواست منو حرص میداد. درسم تو مدرسه افت شدیدی پیدا کرده بود. طوری که مشاور مدرسه منو خواست و گفت مشکلی پیش اومده که درس نمیخونی سامان جان؟ ادامه این روند واقعا شدنی نبود. نه میتونستم رو درسم تمرکز کنم و نه از اذیت و آزار های سروش راه فراری بلد بودم. از ترس اینکه خانوادم راجبم چه فکری بکنن، به اونا هم نمیتونستم چیزی بگم. احساس تنهایی و بی پناهی عجیبی داشتم. پیش خودم گفتم شاید تنها راه حل حرف زدن با خود سروش باشه. بلکه بتونم از این برزخ خلاص بشم. یه روز بعد از مدرسه بهش گفتم پایه ای بریم فلافل بخوریم مهمون من؟ خیلی تعجب کرد و گفت آفتاب از کدوم طرف دراومده که تو واسم فلافل میخری؟ گفتم میخوام حرف بزنیم. قبول کرد و رفتیم فلافلی. اونجا ازش پرسیدم سروش تو از جون من چی میخوای؟! چشماش برقی زد و گفت پس بالاخره اومدی دنبالم :) من فقط میخوام بازم مثل یه پسر حرف گوش کن زیرم بخوابی و خندید. گفتم اون یه اتفاق یه مرتبه ای بود که قرار نیست هیچوقت هم دوباره تکرار شه. گفت پس مدرسه هم همینه که هست. نمیتونستم باور کنم چه اتفاقی داره میفته. من همینجوریش آدم تنهایی بودم که هیچ دوست و رفیقی نداشت. این اتفاقات اخیر وضعیت رو بدتر هم کرده بود. ادامه اون وضع غیر قابل تحمل بود. گفتم به یه شرط. گفت چی؟ گفتم هیچکس نباید بویی ببره. گفت درسته تو مدرسه جلوی بقیه انگشتت میکنم، اما روت غیرت دارم و نمیذارم کسی به عروسم دست بزنه. ته دلم یکم خوشحال شدم از اینکه دست کم قرار نیست جنده مدرسه باشم و هرکسی دوست داشت بکنتم. حتی حس کردم دوستم داره و برام ارزش قائله. به همین راحتی خر شدم دوباره :) گفت خب بعد فلافل بریم خونه ما؟ گفتم میشه فردا بیام که آمادگیشو داشته باشم؟ گفت قربون خانومم بشم که انقدر به شوهرش اهمیت میده…
اون شب با یه حس عجیب رفتم حموم. حس اینکه یعنی واقعا فردا قراره دوباره زیر سروش بخوابم؟… همه بدنمو شیو کردم و نذاشتم هیچ مویی باقی بمونه. نمیخواستم ناراحت یا عصبیش کنم. شب هم به بهونه دل درد، فقط یکم چایی نبات خوردم و خوابیدم. دوست نداشتم شکمم خدای نکرده پر باشه. هرچند صبحشم خودمو کامل شستم و رفتم مدرسه. تو مدرسه اصلا حواسم به درس نبود. هرچند سروش دیگه اصلا اذیتم نمیکرد. اما خودم همش تو حال خودم غرق بودم. زنگ خورد و با سروش رفتیم خونشون. خونوادش بطور غیر منتظره ای خونه بودن. با دیدن من خیلی خوشحال شدن و گفتن کم پیدایی سامان جان. خیلی یهویی گفتم یه مدت درگیر بیماری پدربزرگم بودم و نمیتونستم سر بزنم. بعد یه لبخند مصنوعی زدم و دنبال سروش رفتم طبقه بالا. تا رسیدیم بالا گفت زود برو دستشویی خودتو بشور و بیا که اصلا وقت ندارم. باز تغییر کرده بود. لحن دستوری و خشنش برگشته بود. وقتی برگشتم تو اتاق، دستش یه کاندوم دیدم. اون اولین باری بود که از نزدیک کاندوم میدیدم. قبلش فقط تو فیلم سوپرا دیده بودم. درو قفل کرد و بهم گفت لباسامو دربیارم، زانو بزنم و مشغول شم. لخت شدم. ایستاده بودم پیشش و تو آینه اتاقش بدنامونو مقایسه میکردم. انگار نه انگار که من ازش چند ماه بزرگتر بودم. (من نیمه دومی بودم و سروش نیمه اولی) انگار فهمید به چی فکر میکنم. یه خنده ای کرد و گفت به جای این فکرا بیا کیرمو بخور. بعد منو رو زانوهام نشوند و کیرشو گذاشت دهنم. همه تلاشمو میکردم که خوب ساک بزنم. اونم تشویقم میکرد و میگفت داری راه میفتیا کونی. بعد از چند دقیقه کیرشو کشید بیرون و کاندوم و داد بهم که بکشم رو کیرش. گفتم چرا از کاندوم استفاده میکنیم؟ گفت چون تو الان دیگه باکره نیستی. من نمیدونم ممکنه به کیا کون داده باشی. اما دفعه پیش مطمئن بودم سوراخت آکبنده. خیلی از این حرفش ناراحت شدم و بهم برخورد. کاندوم و با ناشیگری گذاشتم واسش و قمبل کردم. شروع کرد به انگشت کردن کونم. وقتی اندازه ۳ تا انگشت بازم کرد، گفت وقتشه که بکنمت کونی جون. کیرشو گذاشت رو سوراخم. قبل از اینکه بکنه تو، یه لحظه کیرشو با دستم گرفتم. گفتم سروش میشه دیگه بهم نگی کونی؟ من همیشه فقط و فقط به خودت میدم. دستمو محکم از رو کیرش برداشت، کیرشو فشار داد تو وجودم و گفت: تو خانوم خودمی سامان.

ادامه...

نوشته: Samii_1999


👍 12
👎 2
16301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

794391
2021-03-01 02:20:39 +0330 +0330

sms bod???

0 ❤️

794453
2021-03-01 10:17:02 +0330 +0330

نظری ندارم . فقط اگه واقعا راست بود و دوست داشتی به این کار ادامه بدی حداقل با کسی باش که شخصییت رو زیر سوال نبره ! البته اگه خرد شدن شخصیت برات مهمه !

3 ❤️

794515
2021-03-01 16:24:37 +0330 +0330

متاسفانه شما بی عرضه هستید و کون شما میخارد.

1 ❤️

795178
2021-03-04 19:12:58 +0330 +0330

میشه به من هم بدی خواهشا

0 ❤️

835336
2021-10-02 02:04:44 +0330 +0330

با تیزی دنبالش میکردی خایه نمیکرد سمتت بیاد

1 ❤️

890664
2022-08-17 03:53:45 +0430 +0430

خدا آدم باجگیر و عوضی سر راه کسی نذاره🙃🤦🏻‍♂️

0 ❤️

908741
2022-12-30 05:52:22 +0330 +0330

چجوری نیمه ی دومی از نیمه ی اولی بزرگتر میشه ؟
اشکال نداره ! کصی بود که تفت دادی 😉😉

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها