دومین گی

1397/08/10

سلام
من اولین خاطره خودمو چندوقت پیش تعریف کردم.
امشب میخوام دومین خاطره رو تعریف کنم.
گی
گی
گی
من یک پسر هستم که از دوازده سیزده سالگی حس درونیمو کشف کردم.
فهمیدم که وقتی مال کسی باشم, تو بغل کسی باشم, در اختیار کسی باشم, احساس ارامش میکنم.
رابطه اولم با اینکه با یه پیرمرد بود, اما همیشه برام لذتبخش بود.
پس از اون پیرمرد و دوستش و ماجرایی که از اون اتفاق تعریف کردم, امشب یهو به یاد خاطره رابطه خودم با یکی از بستگانمون افتادم.

سوم راهنمایی بودم و البته تابستون بود.
ما تو یه شهر مازندران زندگی میکنیم.
من پنج تا دایی دارم که با دایی بزرگه که بچه هم ندارن خیلی ارتباط خوبی داشتیم.
همیشه دایی و زندایی خونه ما و ما خونه اونها بودیم
یه طوری شده بود که دیگه برادرخانمای دایی و بچه هاشون و بعضی از فامیلای زنداییم هم با ما رفت و امد داشتن.
تابستون بود و من رفتم خونه داییم توی امل.
برادرزاده زنداییم هم از تهران اومده بود اونجا
ما از قبل همدیگه رو میشناختیم و چون اونها دورتر از بقیه بودن, کمتر همدیگه رو میدیدیم و زیاد صمیمی نبودیم.
عرشیا و من دو روز اول در حد سیگار کشیدن یواشکی و بازی کردن تو خونه و بستنی خوردن تو کوچه و … بودیم.
شبها هم باهم تو یه اتاق تا صبح حرف میزدیم.
طوری که بعد از دو روز دیگه یخامون اب شد.
روز سوم بود که داییم و زنداییم میخواستن برن تهران واسه عمل چشم مادر زندایی و منم باید بر میگشتم خونه و عرشیا هم میرفت پیش پدربزرگش
زندایی پیشنهاد کرد حالا که عرشیا اومد و تنهاست و باهم دوست شدین, تو هم باهاش برو خونه پدرم و دایی و عرشیا هم حرفشو تایید کردن.
خودم هم دلم میخواست برم و با عرشیا باشم. واقعا پسر خوبی بود.
زندایی گفت: فقط حتما روزی یکی دوبار بیاین به مرغا سر بزنید و غذا بدین
همه چی اوکی شد و اونا رفتن تهران و ما هم رفتیم تو روستا خونه پدربزرگ عرشیا
تا شب تو باغ هلو و خیار و سیب خوردیم و شب رفتیم یه مرغ گرفتیم و کباب کردیم.
کنار اتیش تو حیاط منتظر بودیم پدربزرگ عرشیا بخوابه تا ما هم یه سیگار یواشکی بکشیم و بریم بخوابیم.
اون شب تا دم دمای صبح منو عرشیا از هر دری حرف زدیم.
فردا هم خوابیدیم تا ۱۲
بیدار که شدیم عرشیا رفت سر کیفش و لباس و حوله برداشت و گفت بریم رودخونه شنا کنیم.
من از اونجایی که پوستم خیلی سفید بود تو افتاب میسوخت و قرمز و ملتهب می شد گفتم نه. نمیام
اون خیلی اسرار کرد و من قبول نکردم.
تااینکه پیشنهاد کردم بجاش بریم حموم دوتا روستا بالاتر که قدیمی هست و ابمعدنی هم داره که ادمو ارامش میده.
با عرشیا رفتیم حموم و لخت شدیم و رفتیم تو
همه جا بخار گرفته بود و چند نفر هم تو حموم مشغول شستن خودشون بودن.
حموم یه سالن عمومی داشت با چندتا دوش.
ما هم مثل بقیه رفتیم و مشغول شستشو شدیم.
اونجا رسمشون بود هرکی میومد یه هم تعارف میزدن که پشت همدیگه رو لیف بزنن.
یه بنده خدایی حدود چهل و پنج تا پنجاه میشد که اومد و گفت کی هستین و امار گرفت و گفت پس نوه فلانی هستین پس من پشتتونو لیف بزنم.
تا بخوایم مخالفت کنیم یه ظرف اب ریخت رو سرم و مشغول شد.
منو حسابی کف مالی کرد اومد پشتم نشست. اولش عادی بود. ولی یواش یواش حس کردم داره با شیطنت پیش میره. دستشو میکشید زیر گردنمو زیر بغمل و میومد سمت سینه هام.
چندبار هم نوک سینه هامو لمس کرد.
چند بار هم رفت رو کمرم و موقع شستن میرفت روی چاک کونم . خیلی نامحسوس کارشو میکرد و منم با رضایت نشسته بودم.
چندبار هم کاملا حس کردم که کیرش میخوره به تنم و دیدم شرتش باد کرده بود.
خلاصه منو تموم کرد و رفت سمت عرشیا
اونم شروع کرد به لیف زدن که من رفتم زیر دوش
خودمو زیر اب دوش ول کردم و با چشمان بسته خاطرات اولین رابطمو مرور میکردم.
حس خوبی بود.
حموم تموم شد رفتیم ناهار و استراحت و باید میرفتیم خونه دایی واسه سر زدن به مرغا
رفتیم اونجا و کارا رو رسیدیم و طبق معمول رفتیم سر نفری یه سیگار یواشکی که دیدیم کبریت نداریم.
رفتیم تو خونه و دنبال کبریت.
عرشیا گفت همیشه زندایی پول خورد میذاره زیر فرش.
نظرت چیه یه کم برداریم دوتا سیگار دیگه هم بخریم؟
گفتم من پول دارم دیگه
گفت نه. اینجا هست و برمیداریم.
رفت گوشه فرش رو کنار زد و برخلاف تصور چندتا اسکناس هم بود و گرفت
گفت برم بقیه فرشارم ببینم شاید بازم باشه و فضولیش گل کرد.
یهو صدام زد بیا تو اتاق خواب
وقتی رفتم دیدم دوتا کاندوم دستشه و گفت اینا زیر فرش بود.
گفتم بذار سرجاش بریم تابلو میشه
گفت یکیو برمیدارم
هرچی گفتم فایده نداشت
یکیو گرفت اومدیم تو حیاط
منو عرشیا تنها و یه کاندوم تو دستمون
یهو یه حسی اومد سراغم.
گفتم عرشیا عجب حمومی بودا
گفت اره خیلی به اون یارو حال داد.
هردو خندیدیم و گفتم چطور؟ گفت ندیدی کیرش راست شد و داشت باما لاس میزد؟
گفتم متوجه نشدم که گفت من فهمیدم داره باهامون حال میکنه, اومدیم بیرون واسه تلافی کیفشو زدم
گفتم عوضی تو دیگه چه ادمی هستی و باهم خندیدیم.
با خنده گفتم تو کون نداده مزدتو گرفتی!
گفت تو کون میدی مزدتو نمیگیری. من کون نمیدم و پول میگیرم.
خندیدیم و گفتم من کون بدم حتما پولشم میگیرم.
اونم یه چشمک انداخت و گفت خوبه من پول دارم. مشکلی نیس.
بعد گفتم حالا که یه کاندوم داری هروقت خواستی کون بدی پول کاندوم هم از طرف بگیر.
اونم گفت تو کونت سفیدتره. همه تو کف تو هستن. حتی خودم.
گفتم کون من سفیدتره چون کیرم هم سفیدتره و همه تو کف کیرم هم هستن.
خلاصه کل کل ما بالا گرفت عرشیا گفت اندازه میکنیم مال هرکی بزرگتر بود اون یکیو بکنه
گفتم با کاندوم؟ گفت باشه با کاندوم.
یه کم به هم تعارف زدیم سر پایین کشیدن که اول عرشیا کشید پایین.
کیرش بدجور سیخ شده بود. یه کم کج بود و منم کشیدم پایین.
گرفتیم کنار هم
عرشیا با دستش کیرمو گرفت کنار کیر خودش و اندازه میکرد. هی میگفت دیدی مال من بزرگتره و …
که یهو گفتم ولش کن ابم میاد.
گفت عمرا
اول باید اب من بیاد و شرط رو باختی و …
یهو اون حس درونیم کاملا بیدار شد و با یه عشوه ای گفتم عرشیا
گفت جانم
گفتم بغلم کن
عرشیا بغلم کرد و موهامو نوازش میکرد و گردنمو میبوسید.
من سرخ شدم و بیحال افتادم تو بغلش
چند دقیقه ای ادامه داد و بزور منو با کمکش برد داخل خونه
فوری لختم کرد و خودشم لخت شد.
افتاد روم و شروع کرد به بوسیدنم
طبق معمول همه ادما
فوری تف انداخت و تلاششو واسه کردنم شروع کرد.
اروم دم گوشش گفتم عرشیا کاندوم بذار
گفت باشه و فوری برگشت و کاندوم رو کشید رو کیرش
دوباره خواست بیاد روم که گفتم عرشیا میخوام اول بخورمش
بلند شدم و نشستم
شروع کردم به لیسیدن
از گردنش شروع کردم و رسیدم به زیر تخماش
گفتم بلند شو برو رو مبل بشین
اونم رفت و نشست و یه سیگار روشن کرد و شروع به کشیدن کرد.
منم زیرش نشستم و به لیسیدن و خوردن تخماش و کیرش مشغول شدم
دهنم بی حس شده بود.
خیس عرق شدم که افتادم رو زمین و اونم اومد نشست کنارم
تف انداخت رو سوراخم و شروع کرد با انگشتش اروم بازم کرد.
بعد رفت اون کاندوم رو از زیر فرش گرفت و دوباره کشید رو کیرش و دوباره افتاد روم
درد و سوزش رو تحمل کردم تا اروم اروم شروع کرد ب عقب جلو کردن
منو محکم بغل کرد و میبوسید.
من همینجاشو میخواستم
بهش میگفتم عرشیا محکم بغلم کن
محکم
محکم
اونم منو گرفت تو بغلش و با شدت بیشتری میکرد تو کونم
یه لحظه خودشو ول کرد رو من و حس کردم دیگه کونم کامل باز شد و کیرش هم تا ته رفته بود توم
لذت عجیبی بود. فقط اونایی که حس منو دارن درک میکنن
ابم یهو ریخت و فرش و تمام شکممو خیس کرد.
حرکت عرشیا رو من اروم شده بود و منم غرق در اب خودم که همه بدنمو میکشید رو فرش خیس
عرشیا دیگه تا ته میکرد تو و درمیاورد.
بهش گفتم عرشیا ابتو بریز رو من
بریز رو صورتم
که با حرفام تحریک شد و محکم تر میزد تو کونم
صدای برخورد بدنمون تو اتاق میپیچید.
حدود ده الی پونزده دقیقه عرشیا رو من بود و من زیرش فقط ناله های حشری کننده ای میکردم.
یهو دیدم بلند شد و کاندوم رو کشید و شروع کرد با دستش ور رفتن که منم تا برگشتم ابش پاشید رو صورتم و رو موهامو و روی لبم
تا جایی که میتونستم با دستم پاک میکردمو و نذاشتم بره توی چشمم
عرشیا بی حال شد و افتاد کنارم و منو بوسید و گفت عجب گوشتی هستیتو سکسی
من از اینکه مال عرشیا بودم احساس رضایت و ارامش داشتم.
هردو راضی و بیحال نیم ساعتی کنار دراز کشیدیم و بعدش رفتیم یه دوش گرفتیم . برگشتیم خونه پدربزرگ عرشیا.
ادامه خاطراتمو مینویسم.
فقط
دوستانی که مثل من نیستن براشون عجیبه که چطور یه پسر میتونه احساس دخترونه داشته باشه! ولی خوب واقعیتی هست که ما اگرچه جسممون پسر هست, ولی احساسمون همیشه مونثه

نوشته: سامان


👍 4
👎 3
8760 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

727660
2018-11-01 21:04:16 +0330 +0330

باز خوبه بحث کاندومو اوردی توی داستانت.

1 ❤️

727668
2018-11-01 21:13:09 +0330 +0330

هر بار که یکی میبینتت میخواد کیونت بزاره
چک کن خودت جلو آینه ببین رو پیشونیت ننوشته شده کیونی :d

1 ❤️

727683
2018-11-01 21:33:31 +0330 +0330

اون پسری که احساس دخترونه داره ترنسه و اون پسری که به پسر حس جنسی و عاطفی داره همجنسگراست
پس نه اسم همجنسگراهارو بد نام کن نه ترنس ها تو فقط یه کونی ای همین و بس …

4 ❤️

727818
2018-11-02 13:28:12 +0330 +0330

هرچی ساسی میفرمایند

1 ❤️

727841
2018-11-02 16:22:13 +0330 +0330

خیلی ممنون که روح عمو کاندومی رو در این نوشته شاد کردی

0 ❤️

727871
2018-11-02 20:33:36 +0330 +0330

تو داستان بعدیت
سومین گی
برام از اب معدنی بگو که آدمو آرامش میده

0 ❤️

728040
2018-11-03 19:09:20 +0330 +0330

خوش بحال ارشیا هرچند که دروغ بود

0 ❤️