ديدار تلخ با عشق نافرجام و حامله من...

1397/05/09

این داستان سكسی نیست
شاید سخت ترین لحظات زندگیم رو دارم میگذرونم،نمیدنم به كی بگم،انقدر فشار رومه كه فقط پناهم نوشتنه،نمیدونم چرا اینجا مینویسم…
١١ سال پیش سال ٨٦ بود كه تو مهمانی دیدمش خیلی برام جذاب به نظر اومد،موهای چتری،زیبایی كه بی نظیر بود و اخلاقی كه با تمام دختر هایی كه دیده بودم فرق داشت خیلی سخت تونستم بهش نزدیك شم و سر صحبت رو باز كنم،نمیدونم چرا اولین كلامی كه پرسیدم این بود:
شما هم مهندسین؟
بله چطور؟
اینطوری سر صحبت بین ما باز شد
اون مهمونی تمام زندگی من رو تغییر داد ، جمعی از بچه های معماری بودیم كه بعضی هامون ترم ٢ بعضی ترم ٦ و بعضی هم فارق التحصیل شده بودم
تا پایان مهمونی تونستم شماره نهال (اسم غیر واقعی)رو بگیرم و ارتباطمون رو شروع كردیم اون موقع من دانشجو بودم و اختلاف سنیمون ٢ سال بود و نهال از من بزرگ تر بود، زیبا ترین روز های زندگی من همون دوران بود اكثر روزها با هم بودیم و خوش و شاد،خانواده هامون كاملا تسبت به ما آشنایی داشتن و قرار ما ازدواج بود ٣ سال به همین منوال گذشت تا در آخر رابطه ما سر دعوا های پوچ تمام شد،روز های وحشت ناكی برای من بود هر كاری شد كردم ولی دوباره نشد وصل شیم،روزگار گذشت و گذشت و گذشت،من كار خودم رو راه انداختم و تونستم به موفقیت برسم و برند سرشناسی كه شما ها حتماً اسمش رو شنید
ید رو راه انداختم،نهال هم به كار ساختمانی پرداخت و با اینكه رشتش معماری بود معماری داخلی هم انجام میداد تا كارش گرفت و نسبتاً معروف شد،دیگه ازش خبری نداشتم جز اینكه شاید سالی یك بار در ماه نامه ها و یا… میدیمش تا ١ هفته پیش،شركت من تو خیابان ولی عصر هست تو اسانسور بودم به سمت پاركینگ كه آسانسور تو طبقه ٧ وایستاد و منم سرم پایین بود در باز شد عطر خوشی توجه منو به خودش جلب كرد وقتی نگاه كردم نهال بود شك شدم باور نمیكردم نهال رو بعد از ٨ سال دیدم از نزدیك در حد ٤-٥ ثانیه گذشت كه نگاه نهال هم به من افتاد سكوت بود بین ما تا چشمم به شكمش افتاد كه دیدم بارداره
،دنیا رو سرم خراب شد تپش قلب داشتم ،مثل همیشه مغرور و با وقار بود فقط بهش گفتم:
زندگیت بدون من بهتره؟
روزگارت چی؟
و دیدم با بغض خیلی سنگسنی گفت خوبم تو خوبی…
اشكم قدرتش بیشتر از من بود و فقط نگاهش كردم و گفتم تا خوب رو چی معنا كنی
رسیدم به پاركینگ و اومد بیرون بهش گفتم اشتباه اومدی پاركینگ و گفت نه ماشینم همین جاست،من بهش رانندگی رو یاد داده بودم…
گفتم ازدواج كردی؟
گفت آره تو چی
از لب خند تلختم فهمید كه نتونستم كسی رو جاش بزارم
وقتی گفت آره دنیا رو سرم خراب شد با اینكه میدونستم
گفت من برم دستشو آورد جلو و دستش رو گرفتم محكم تو دستم فشار دادم یهش گفتم باهات یك دنیا حرف دارم به اندازه تمام این سال ها
فقط سكوت كرد و رفت…
اون روز بد ترین روز زندگیم بود انقدر تلخ كه الان هم چشمام تر شده دوباره
فردا ساعت ١٠ بود تو جلسه بودم با وارد كننده های مواد شیمیایی كه منشی اومد داخل و گفت خانمی بیرون منتظر شما هستن اصلاً فكرم سمت نهال نرفت نمیدونم چرا گفتم برو بگو تو جلسم خانم رحمانی رفت به ١٠ دقیقه نكشید كه تو دهنم گفتم نكنه نهال باشه با عذر خواهی برای چند دقیقه جلسه رو ترك كردم و اومدم بیرون گفتم كو ؟
منشی گفت این دسته گل رو گذاشتن و رفتن گفتم كی بود گفت از اول هرچی اسمشون رو پرسیدم نگفتن دوربین شركت رو چك كردم و دیدم نهال بود با یك مانتو جلو باز مشكی و پیرهن آبی روشن لعنتی بود كه به خودم فرستادم و رفتم سر جلسه تمام جلسه فكرم درگیر نهال بود از جلسه هیچی نفهمیدم و تمام شد
لعنت به این روزگار تا ساعت ١٢ شب دفتر نشستم بلكه بیاد اما نیومد
فردا ساعت ٧:٣٠ خودم در رو باز كردم به خانم منشی و ٢ نفر دیگه كه اونجا كار میكردن گفتم اون روز رو نیان ساعت نمیگذشت تو دلم منتظرش بودم ساعت ٢:١٥ بود كه دیدم زنگ در خورد از بس حول بودم عطر رو به چشمم زدم و رفتم دم در…
نهال بود باور نمیكردم ازش استقبال كردم ولی بغض ته گلوم بود
گفتم چی شد كه اومدی اینجا
دسته گل رو بهم داد و گفت بزار برسم میفهمی
براش آب آوردم حتی توان پذیرایی نداشتم
بی هیچ مقدمه ایی شروع كردم…
چقد تلخ از من دل كندی
چقدر تابستون سردی بود اون سال
نهال درد غیرت نكشیدی كه بفهمی شكم كسی كه عاشقش بودی از كسه دیگه بیاد بالا…
عصبی شدم داد كشیدم
اون بچه باید بچه من میبود نه اون فلان فلان شده
كه خندش گرفت گفت مگه میشناسیش؟
گفتم نه
گفت چرا میشناسیش
داشت دنیا رو سرم خراب میشد
خلاصه بگم فهمیدم با هم دوره ایی مون ازدواج كرده و زندگی آنچنان خوبی انگار نداره
اون مردك هم برای اینكه پابندش كنه خواسته بچه دار شن و …
بد ترین حس دنیا بود و عذاب آور ترین حس
بعد از صحبت هامون ازش خواستم دیگه به اینجا برنگرده چون نهال من آدم خیانت نبود و اینطوری داشت به … خیانت میكرد
از اون روز شب روزم به هم پیوند خورده
هر شب خواب اون دوران رو میبینم
فكر نابودم میكنه كه كه اون عوضی هم وقتی میبوستش نفسش بند میاد؟
كسی كه قرار بود خانم من شه و بچه من تو شكمش باشه الان…
من بعد از نهال نتونستم با كسی باشم الان ٣٢ سالمه مجرد زندگی میكنم ولی نمیتونم با هیچ زنی ارتباط بگیرم هم از ارتباط میترسم هم دلم نمیكشه
تمام خونه من عكس از دورانیه كه با نهال بودم
من هنوز همون دانشجوی مهندسیی ام كه در مقابل نهال ضعیف بود و با دیدنش دلش رفت انگار نه انگار كه ١١ سال از اولین باری میگذره كه دیدمش
فقط یك چیز:
*هیچوقت عشقتون رو ترك نكنید و برعكس اجازه ندید عشقتون بره چون اونكه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد و در آخر تا عمر دارید با اندوه زندگس میكنید
من حاضرم تمام داراییم رو بدم و فقط بدون نهال مجرده و میشه با هم باشیم
از شما فقط یك خواهش دارم فحش ندید بیشتر از این نابودم نكنید من هنوز رو عشقم غیرت دارم
توان بیشتر نوشتن رو ندارم یا حق

نوشته: حامی


👍 6
👎 6
14692 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

706827
2018-07-31 20:49:00 +0430 +0430

سلام
سرگرشت تلخی بود

دنیا پستی و بلندی زیاد داره

به نظر من میتونید با تمرینات روانشناسی از ذهنتون بیرونش کنید و یه زندگی تازه بسازید چون هنوز سنتون بالا نیست

موفق باشی

0 ❤️

706868
2018-07-31 21:46:27 +0430 +0430

اون دوستی که گفته یه آدم ۳۲ ساله نمیاد اینجا اینارو بنویسه،ببین آدما خیلی متفاوتن،دیگران رو با متر خودت نسنج.
منم تقریبا همچین سرگذشتی دارم،وقتی دلم میگیره یه تلسکوپ ورمیدارم آسمونا میبینم.بزرگیه دنیا و اینکه ما چقد کوچیکم و …آرومم میکنه.نمیدونم چرا کامنت گذاشتم ولی خاستم بگم درکت میکنم رفیق (:

1 ❤️

706913
2018-08-01 00:10:32 +0430 +0430

بازم میگم قرار نیست هر کی اینجاست مشکلی داشته باشه. رفیق جان خودتو با دیگران مقایسه نکن. هر کسی جوری میبینه. تو که نمیدونی چرا دیگران اینجان پس خیلی درگیرشون نشو.

2 ❤️

706938
2018-08-01 04:18:53 +0430 +0430

الان اگه بهش رسیده بودی عمرا انقدر عاشق نبودی این اولا
دوما با این سن اینکارا بچه بازیا چیه اینا همه از بی دردیه بخدا وگرنه به قول معروف گشنگی عاشقی رو از سرت میپروند

1 ❤️

707008
2018-08-01 09:35:32 +0430 +0430

دقیقا داری میگی یکی بیاد مخشو بزنی پول هم که داری ملت یکی بره که نمود خودشو

0 ❤️

707066
2018-08-01 14:37:03 +0430 +0430

زااااااااااررررتتتتتتتتتت

0 ❤️

707067
2018-08-01 14:46:16 +0430 +0430

از یه مهندس 32 ساله که صاحب یه برند معروفه بعیده که ندونه وحشتناک سرهمه و فارغ التحصیل درسته. زیادیم شبیه فیلمای هالیوودی بود.

1 ❤️

707077
2018-08-01 16:24:30 +0430 +0430

تن مرد ونامرد یکیست،*
روزها گذرد تا بدانی مرد کیستو نامرد کیست.

مرد آنست که در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب باشد.

مرور زمان داروی توست دوست عزیز.

0 ❤️

707101
2018-08-01 19:23:49 +0430 +0430

اصلا نمیتونم قضاوت کنم ک این داستان واقعی بود یا نبود چون قضاوت ازآن خداست ک خودش میدونه هر کدوممونو با چه متری قضاوت کنه.ولی فقط میخوام دو چیزو بگم یکی اینکه من خیلی خیلی خیلی زیاد میبینم اینجا وقتی یکی دردودل میکنه یا کلا چیزی مینویسه ک ربطی ب سکس نداره خیلیا بهش جیگن حاجی اینجا جاش نیست اینجا همه یه مشت جقین یه مشت دودول تو مغزن اقا خداوکیلی چرا توهین میکنید؟!اتفاقا اینجا ادم حسابیم داره(منظورم اصلاااا ب خودم نیست من خودم دارم میگم اقا من گننندترین انسان رو زمین)ولی خدایی بهم احترام بزاریم و بدونیم همه جا خوبو بد قاطی وجود داره
دومم خواستم در مورد این داستان بگم ک واقعا باز میگم کاری ب راستو دروغش ندارم ولی واقعااا هستن کسایی ک سنشون از سی و چند سالگیم میگذره ولی همیشه تو فکر اون کسی هستن ک عاشقش بودن و ب هر دلیلی از دستش دادن حتی شاید خیلیییم خوشگل و پولدارم باشن ولی کلا عشقو مقدس میدونن سرکوچه عاشق نمیشن ته کوچه فارغ…

0 ❤️

707110
2018-08-01 20:27:15 +0430 +0430

سلام
اول از همه از بقیه دوستان خواهش میکنم انقدر فحاشی نکنید یا نگید که اینجا جاش نیست .
درضمن دلیلی نداره که توی شهوانی ادم محترم یا حسابی وجود نداشته باشه .
من نمیدونم این داستان واقعیت داره یا نه ولی از ته دل میخوام با نویسنده همدردی کنم چون زندگیه منم دقیقا مثل زندگیه شماس . همین اتفاقات دقیقا برای منم افتاده .

قدر عشقتون رو بدونید و نزارید از دست بره.

0 ❤️

707171
2018-08-01 23:23:57 +0430 +0430

حامی جان انتخابت از اول اشتباه بوده دختری که دو سال از شما بزرگتر است اصلا شمارو از نظر عقلی قبول نداره چون خودش عقل و شعورش حتی از پسر هم سن اش بیشتر است، نمونه اش هم همون دعوایی که باعث جدایی تون شد تازه اگه بهش خیانت نکرده باشی که نمی خوان قضاوتت کنم
شما تازه الان سن ازدواجت است سربازی را حل کردی و شغل هم داری شما هشت سال دیگه اول چهل چهلیته و ایشون اونموقع چهل و دوسالشه میدونم موارد نادری هست که زن بزرگتره و تا دم مرگ باهم عاشقانه زندگی می کنند ولی فکرشو نکن دیگه اون یه دوستی بود تمام شد تجربه کسب کردی برای اینکه از این اوضاع خارج بشی یه نگاهی به اطرافت بکن حتما موردای جوانتر و مناسبی پیدا می‌کنی موفق باشی دوست من

0 ❤️

707175
2018-08-01 23:37:21 +0430 +0430

اشکال از تو هم نیست این مشکل اغلب ما مردها در ایران است با اولین دختری که وارد رابطه جدی میشیم میخوایم باهاش ازدواج کنیم فکر میکنیم ازین بهتر دیگه نیست وااای اگه به این دختر نرسم دیگه هیچکس واویلا
منم اولین بار که عاشق شدم عاشق یه دختر هم سن و سال خودم شدم درصورتیکه وقتی اون ازدواج کرد من در حال گذراندن خدمت مزخرف سربازی بودم
منم اذیت شدم خیلی بهش فکر میکردم هنوزم گاهی عکسای خودش و همسر و بچه شو تو اینستاگرام میبینم ولی با واقعیت کنار آمدم ما قسمت هم نبودیم با اینکه پدرامون خیلی باهم دوستن وقتی مثل من با دختر بعدی که حتما جوانتر خواهد بود آشنا شدی خواهی فهمید که این دنیا قشنگی های دیگری هم دارد بیا بیرون از فکرش و بیش ازین به روح و روان خودت آسیب نزن فقط یه نصیحت بهت میکنم با دختر بعدی که آشنا شدی یا چیزی از نهال نگو یا نهایتا در حد یک خط بله بوده یه هم دانشگاهی که قسمت هم نبودیم در همین حد ، آیا باهم تماس فیزیکی هم داشتید؟ خیر
تمام

0 ❤️

707218
2018-08-02 08:23:06 +0430 +0430

چیزی نمیتونم بگم.یعنی چیزی ندارم که بگم.دلی که شکسته آروم کردنش کار راحتی نیست.به قول خودت فقط نوشتنه که آدما یه کم آروم میکنه.پس فقط بنویس.

0 ❤️

707296
2018-08-02 19:01:59 +0430 +0430

خاصیت عشق همین بوده و هست… عشق یعنی نرسیدن، حسرتشو خوردن، غم وغصه، شب بیداری… کدوم عاشق و معشوقی تا حالا بهم رسیدن که ما دومیش باشیم

1 ❤️