دکلته ماکسی برای مشتری

1392/10/30

سلام
من پسری با سن طویل مجرد و اصلا قیافه ندارم قد بلندم 185 و وزنم 86 بدنم پر اما شکم ندارم کارم طراحی لباس زنونه است خودمم واسه بعضی از مشتریام لباسو میدوزم
این خاطره به چند سال پیش بر میگرده من زیاد سکس نداشتم یعنی کسی بهم پا نمی داد واسسه همین سرم تو لاکم بود به کسی کاری نداشتم .
تابستون بود هوا گرم که یکی از مشتریام تماس گرفت گفت شماره تونو دادم به یه خانم اگه تماس گرفت خودت ادرس بده که واسه کار بیاد پیشت چند دقیقه بعد گوشیم زنگ زد یه صدا تقریبا دورگه گفت :اقای… گفتم:بفرمایید گفت فلانیم واز خانم … شماره تونو گرفتم لطفا ادرسو واسم اس ام اس کنید . درد سرتون ندم ادرس دادم وگفتم تا ساعت هفت کارگاهم .
داشتم کم کم تعطیل میکردم همکارام {2نفر} زودتر رفته بودند که صدا زنگ ایفون اومد درو باز کردم بی اونکه بپرسم کیه فکر کردم همکارمه چیزی جا گذاشته .
صدای در زدن اومد منم درو باز کردم …مات مونده بودم خشکم زده بود …اقای…-بلللللللله بفرمایید
اومد داخل شروع کرد از کارم تعریف کردن که تو تن این اون دیده بود شربت درست کرده بودم تعارف کردم برداشت فت ممنون موقع خوردن بهش زل زذه بودم که بایه خنده کوچیک گفت چیزی شده بد موقع مزاحم شدم؟گفتم نه راحت باشید لیوانو برداشتم بردم تو اشپزخونه برگشتم سرم پایین بود سوال کردم حالا چی مد نظرتونه توضیح داد که {من پشت میز طراحی پشتم بهش بود میترسیدم نگاش کنم }
میخام دکلته ماکسی پشت باز با رنگ مشکی چون سینه هام بزرگه {80}کمرم باریکه 38 و باسنم هم یه کم بزرگه لباس اماده به تنم نمی خوره راستی شما کار اماده ای اینجا دارید امتحان کنم ؟گفتم بله بلند شدم برم کارو بیارم که دوباره بهش نگاه کردم تو دلم میگفتم تو با این هیکل مانکنی هر چی بپوشی بهت میاد .کارو اوردم گفتم میتونه تو اتاق کار بپوشه وقتی از دستم کارو گرفت با دستش بهم خورد دستمو کشیدم اخم کرد رفت لباسو بپوشه لباس یه مدل حصیری {پیزو} با رنگ ابی براق بود …
وقتی برگشت تو اتاق …یا للهول چی میدیدم اولین بار تمام هیکلشو دیدم من همیشه اعتقاد داشتم مشتری نونه نباید به چشم دیگری دیدش ولی …بند به اب داده بودم یه زن با پوستی سبزه اندام کشیده موهای مشکی بلند ابروهای کشیده لبهای به رنگ قرمز ملایم انگار لباس برای تن خودش بود شونه های گرد دستای کشیده سینه های سفت …کم کم بهش نز دیک شدم وقتی روبروش رسیدم احساس کردم صدای قلبمو میشنوه یه لبخند کولو زد گفت شما حالتون خوبه گفتم راستش نه … داشتم بازوشو میگرفتم که به پشت بچرخونم تا لباسو کامل ببینم که دیگه نتونستم جلوی سیخ شدنشو بگیرم اروم چرخید وای چا باسنی چه پا هایی گفت بخاطر من حالت بده گفتم راستشو بگم اره من تا الان به هیچ زنی اینجوری نگاه نکردم کاش زودتر میومدین که همکارام باشن
یه دفه چرخید به سمتم گفت خیلی ازتون از چشم پاکیتون تعریف شنیدم اصلا باورم نمیشه اینجوری باشین .
عذر خواهی کردم رفتم یه لیوان اب خوردم با قیافه مضحکم دوباره شدم همون ادم سنگی اندازهاتون نمیخاد بگیرم سایز همین لباس براتون میدوزم …
نگاش نمی کردم گفت از دستم ناراحت شدین گفتم نه کاری نکردین من نباید اینجوری میشدم گفت زن نداری گفتم نه کدوم زنی با این قیافه لذت میبره که بیاد زن من بشه گفت زنها اولین نگاشون قیافه است اما بلافاصله به هیکل و قد بالا نگاه میکنن ما ش… شما هم که کم ندارین باورم نمیشد اینقدر بهم نزدیک شده بود برگشتم سمتش دستامو گرفت کشید سمت خودش نمی دونستم باید چکار کنم همینطور ایستاده بودم گفت دوست داری بغلم کنی گفتم چجوری خندید دستاشو دور گردنم حلقه کرد گفت تو هم بغلم کن داشتم دستامو میاوردم بال که گفت دور کمرم بغلش کردم ولی دیگه هیچی بلد نبودم خودش شروع کرد منو بوسیدن لباش که لبام نزدیک شد سرگیجه گرفتم دستام میلرزید دستمو کشید سمت مبل گفت بشین منم نشستم کمر بندمو وا کرد .درش اورد گفت وای اینو چند وقت زندانی کردی شروع کرد به خوردنش نمیدونستم چکار کنم فقط رخوت عجیبی تنمو گرفته بود سه دقیقه نشد ارضا شدم مثل مار بخودم پیچیدم بنده خدا ترسید گفت اولین بارت بود گفتم اره تعجب کرد گفت میدونی همشو ریختی تو دهنم گفتم ببخشید گفت نوبت تو شد لباسشو جلوم دراورد کافی بود حلقه هارو از شونه اش رها کنه لباس پخش زمین شد دوباره شهوت سرا پامو گرفت سیخ شد دراز کشید رو زمین گفت میدونم بلد نیستی ولی اول یکم باهام حال کن من میگم تو انجام بده شروع شد سینه هاشو مثل کودکی که شیر میخورد میمکیدم زبونمو رو پوست تنش میکشیدم کم کم میومدم پایین درو نافشو لیس زدم وبا زبونم روش کشیدم داد میزد بیشتر میخاست من داشتم به اوج می رسیدم کاملا بی مو بود عطر خوبی داش رونای کشیده قشگشو از هم دور کرد اولین بار کامل دیدم یه غنچه سفید با گلبرگ قرمز زبونمو کشیدم روش یکم مکیدمو خوردم گفت میخاد بذارم توش اومدم بذارم پاهشو بلند کرد گفت اروم منم هرچی گفت گوش کردم توش گذاشتم اروم جلو عقب میکردم که کنترل از دستم رفت تندش کردم گفت بزن تندتر تندتر تندتر صداش تحریکم کرد تمام تنم لرزید بخودم پیچیدم اونم پیچید با صدای بلندی گفت اهههههههه رو هم افتادیم خسته خسته …
ببخشید طولانی شد

نوشته: سام


👍 2
👎 1
46185 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

410606
2014-11-18 08:13:02 +0330 +0330
NA

همم چه جالب

0 ❤️

581332
2017-02-27 03:45:56 +0330 +0330

اولین داستان واقعیه بنظرم و اولین داستانیه ک فقط سه نفر خوندنش ک سومیش منم و شایدم کسایی دیگه خوندن ولی نخواستن نظر بدن (clap) ?
درهرصورت ب خودت افتخار کن اولین نویسنده‌ای ک هنوز فحشت ندادن 🍺

0 ❤️