دکمه باز مانتوی زنم (۲)

1398/02/01

در قسمت قبل, داستان باز شدن دکمه ی روی سینه ی مانتوی خانمم -شیرین- در سالن انتظار سینما و جق زدن پسرا با دیدن سینه ی لخت زنم را تعریف کردم و اینک ادامه ی ماجرا.:
اگر قسمت اول داستان 100% واقعی بود, این قسمت 70% واقعیه و اگر چه خطو ط اصلی ماجرا در دنیای واقعی اتفاق افتادن ولی 30% هم شاخ و برگیه که خودم بهش دادم.
من که دور از چشم خانمم, جا دکمه ای مانتوش را گشاد کرده بودم, بی صبرانه منتظر بودم تا دوباره بپوشتش و یک ماجرای سکسیه هیجان انگیز برای ما شروع بشه ولی متاسفانه خانمم اونقدر مانتو داشت که به این نوبت نمیرسید تا اینکه برای یک مهمونی شب لاک دست و پاش را زرشکی کرد و من مطمین شدم بزودی نوبت این مانتو میرسه و همین اتفاق هم افتاد.
یه پنجشنبه بود که هوس کرده بودیم بریم مرکز خرید پالادیوم هم دوری بزنیم و هم شاید خریدی کنیم. دیدم همسرم طبق معمول بدون سوتین مانتوی زرشکیش را که من دستکاریش کرده بودم پوشید و با شلوار استرچ برمودای سفید و صندل جلو باز و لاک های های زرشکیش آماده ی رفتن شده بود. اینقدر جذاب و سکسی شده بود که همینجوریش آدم راست می کرد ببینتش.
رفتیم پاساژ ولی هر چه من کشیک میکشیدم که این دکمه ی دومش باز شه, باز نمیشد. دیگه حتی وسوسه شده بودم که موبایلش رو زمین بندازم تا خم شه که از خیرش گذشتم ترسیدم بو ببره.
خلاصه ناامید بودم تا وقتی که 10 شب شده بود و سوار ماشین شده بودیم تا برگردیم خونه, یه دفعه دیدم که دکمه باز شده و نصف پایین سینه های سفید زنم عین یک گل که میشکوفه, افتاده از مانتوش بیرون.
کلی منتظر بودم توی پاساژ این اتفاق بیفته که نشده بود حالا توی ماشین شده بود. به خودم گفتم که درسته تو شاپینگ مال خیلی میتونست هیجان انگیز بشه ولی حالا اگه یه جای دیگه هم بتونم ببرمش شاید بشه یه ماجرای بامزه و تحریک کننده رخ بده و شهوت شب جمعه ی ما را تامین کنه.
بهش گفتم: عزیزم شام چی میخوری؟ از شانس من گفت : گرسنم نیست همون از ناهار هر چی مونده میخوریم.
دیدم رستوران بیا نیست, گفتم.: نه من مونده ی ناهار نمیخورم. بیا دو تا پیتزا از این پیتزایی سر راه بگیریم.
منظورم یک پیتزایی کوچیک توی فرعی بود که یه جورایی زیر پله ای و کوچیک بود و فقطم دلیوری داشت و جا برای نشستن نداشت.
خوشبختانه قبول کرد که سر راه بریم به لحظه بخریم و ببریم خونه بخوریم.
وقتی رسیدیم اونجا, دیدم جای پارک نیست بهانه کردم گفتم: عزیزم من باید ماشینو جلوی پارکینگ مردم بذارم, نمی تونم برم, تو میتونی یه دقه بری سفارش بدی و بیای؟
میخواستم بی من بره تا ببینم چی خواهد شد و با تصور اتفاقات احتمالی تحریک شم .
گفت : باشه عزیزم.
پیاده شد و رقت از پله ها پایین بره و وارد پیتزاییه که زیر پله ها بود بره. موقع رفتن دیدمش که دو تا سینه های تپل سفیدش تو تاریکی شب میدرخشیدن و خودم راست کرده بودم.
حدود پنج دقیقه طول کشید تا برگرده و موقع برگشتنش دکمش هنوز باز بود و سینه های لختش بیرون.
اومد و سوار شد و گفت : تا 10 دقیقه دبگه آماده میشه و تلفن دادم وقتی آماده شد زنگ بزنه.
من که ناامید شده بودم پرسیدم : خبری نبود؟ اتفاقی نیفتاد؟
گقت؛: نه مشتری نداشتن, یه پسر جوون پشت دخل بود و یه کارگره هم پیتزا ها را درست میکرد.
پیش خودم فکر کردم چقدر آدمها چشم و دل پاک شدن و نگاه به نامحرم نمیکنن. ولی باورم نمیشد کسی بتونه در برابر این صحنه و دو تا سینه ی زیبا و خوش فرم شیرین مقاومت کنه ونگاه نکنه. من که زنم بود و صد ها بار این سینه ها را تو دستم چلونده بودم بازم با دیدنشون راست کرده بودم.
بهس زنگ زدن و گفتن پیتزا آماده است و بیاین بگیرین. دوباره خانم من با سینه های بیرون افتادش راهی زیرپله شد.
باید زود برمیگشت ولی این دفه هرچی منتظر شدم نیومد. یه ربع شده بود که تماس کرفته بودن که پیتزا آماده است و منطقا باید سریع برمیگشت ولی هنوز نیومده بود. از هیجان می لرزیدم و هزار نا تصور تو ذهنم میومد ولی یک کم هم نگران شده بودم آخه دبگه چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه که بعد 25 دقیقه بالاخره خانمم اومد ولی ایندفعه با دکمه ی بسته.
تا نشست احساس کردم قیافش تغییر کرده و یهو زد زیر گریه. فهمیدم که باز از اینکه بدون اینکه بفهمه بدنش را غریبه دیده خجالت کشیده و گریش گرفته, اخه خیلی هم نازک نارنجی بود.
گفتم چی شده آخه؟ لابلای گریش داستان را برایم تعریف کرد که من از زبان اون برایتان تعریف میکنم.
گفت: رفتم زیر پله که پیتزاها را بگیرم که پسر پشت دخل بهم گفت : بیا این فیلم را ببین.
من یه دفعه تعجب کردم که چرا اینقدر این پسره صمیمی شده و منو اول شخص خطاب میکنه و تازه میخاد بهم فیلم هم نشون بده.
ازش گرفتم و دیدم ای وای فیلم خودمه که دوربین مداربسته ی اینجا گرفته بوده و دکمه ی مانتوی من باز بوده و سینه هام بیرون افتاده بوده و من که برای سفارش اومده بودم و روی منو خم شده بودم حتی نوک سینه هام هم بیرون افتاده بوده. قالی تهی کرده بودم و نمیتونستم حرف بزنم.
پسره بهم نگاه کرد و گفت: ببین خانم شیک وپیک, اگه خودت جنده ای و اومدی بدی که راحت بگو اگرم اون شوهر دیوثت تو رو اینجوری فرستاده تا ما را تحریک کنه وتشنه کنه که غلط کرده, ننشو میگام.
من لال شده بودم و فقط با لکنت گفتم: نه بخدا اتفاقی بوده, که پرید تو صحبتم و گقت؛: خفه شو جنده ی دروغگو, مگه میشه شوهر قرمساقت تو رو ببینه و نفهمه سینه هات بیرونه. حالا خوب گوش بده من قصد آزارت را ندارم ولی باید تنبیه شی. اگه کوچکترین لوس بازی دربیاری با حرکت انگشت من این فیلم آپ لود میشه و تو اینستا گرام پخش میشه و فردا انگشت نمای تهرانی.
نفسم بند اومده بود. ترسان گفتم چقدر پول میخای؟ گفت پول نمیخام حتی دست هم بهت نمیزنم ولی باید جبران کنی.
گفتم : چه جوری؟
گفت : میای اینور پیشخوان پیش من و زانو میزنی جلوم و بعد کیر منو میذاری لای سینه های خوشگلت و اینقدر میمالونی تا آبم بیاد. اینجا دوربین , دید نداره منم قول میدم بعدش فیلمت را پاک کنم و تمام.
من شوکه شده بودم و در جا شروع کردم به گریه و التماس که تو روخدا بگذر و فیلم رو پاک کن.
گفت: التماس بیخود نکن, تحریکم کردی باید آرومم کنی. اگه تا یه دقیقه دیگه نیای فیلمت را پخش میکنم.
با ناراحتی رفتم اونور پیشخوان و جلوش زانو زدم و دکمه ی بالایی مانتوم را هم باز کردم و سرم رو پایین گرفتم تا کیرش رو در آره که گفت: جنده دوزاری, برای من ژست نگیر, عین فاحشه های حرفه ای تو هستی, خودت زیپم را باز کن و شلوار و شورتم را بده پایین و همش هم رو به بالا و توچشمام نگا کن.
دیدم چاره ای نیس شلوار و شورتش را دادم پایین و کیرش را در اوردم. کیر بزرگ و کلفتی داشت و از مال تو به مراتب بزرگتر بود. گذاشتمش لای سینه هام و شروع کردم با دستام سینه هام را دو طرف کیرش بالا و پایین کشیدن. تو چشاش که نگاه می کردم میخندید و همین جور حرفای زشت بهم میزد. میگفت: جنده ی لکاته, خوب تمرین داری. چند تا مرد رو تا حالا اینجوری ارضا کردی. سگ کثیف مطمینم از کون مردا میخوری که بکننت.
خیلی حالم بد بود و دوباره از شدت تحقیر گریم گرفته بود. منی که عزیزکرده ی خانواده بودم و تو دوره ی مجردیم پسرای آنچنانی رو تحویل نگرفته بودم و بعدشم که شوهر کرده بودم, حالا زانو زده بودم جلوی یه پسر بیست ساله ی جنوب شهری و براش باسینه هام جق میزدم و تازه بهمم میگه جنده و لکاته.
پنج شیش دقیقه که براش حق زدم احساس کردم داره منفجر میشه و یه دفه گفت : جنده داره میاد روت و همون لحظه آبش پرید بیرون و روی گردن و بالاتنم پخش شد. خوشحال شدم که تموم شده بود و پسره هم یه دستمال بهم داد وگفت: آفرین جنده ی بالاشهری, کارت رو خوب انجام دادی. پیش من یه انعام هم جایزه داری.
کثافت , بددهن بود و ول کن هم نبود. سریع گفتم : پس تو هم فیلم را همین الآن پاک کن.
درست همین موقع سر و کله کارگره پیدا شد و گفت: پس خانم سهم ما چی میشه.
اشهدم را گفتم. به پسره گفتم: این دیگه چی میگه
خود کارگره کفت: هیچ راهی نداره اگه میخای بی دردسر و با خیال راحت بری بیرون باید منم راضی کنی.
دیگه واقعا به التماس افتاده بودم. حاضر نبودم به این کارگر بوگندوی کثیف هم سرویس بدم. هی خواهش کردم ولی تاثیری نداشت.
پسره میگفت : ببین جنده اگه ما مهربون نبودیم الان همینجا ترتیبت داده شده بود. دیگه قدر بدون و همکاری کن.
دیدم چاره ای نیست. شلوار چرب و شورت کثیف کارگره را دادم پایین و دیدم یه کیر کلفت و چاق که خیلی دراز نبود با یک عالمه موی بلند پیچ خورده ی پایین تنش و بوی تعفن اومد بیرون.
میخواستم بالا بیارم ولی خودم را کنترل کردم و کیر کثیفش را گذاشتم لای سینه های برگ گلم و هی براش مالوندم تا آبش بیاد. خیلی داشت حال می کرد و انگار توی بهشت بود. فکر می کنم تو تمام عمرش هم نمی تونست دستش حتی به طور اتفاقی به یه دختر مثل من بخوره چه برسه به اینکه دختره باسینه هاش براش جق بزنه.
حس کردم بزودی آبش میاد که یه دفعه کارگر بیشعور دستش را گذاشت روی سرم و سریع کیرش را آورد, بالا و چسبوند به دهنم و فشار داد و من طوری غافلگیر شده بودم که نتونستم مقاومت کنم و کیرش شق شدش رفت داخل دهنم و صورتم چسبید به موهای کثیف زیر شکمش. تا به خودم بیام دیدم گفت جون, جون و آبش پاشید ته حلقم و داخل دهنم را پر کرد وریخت از اطراف کیرش بیرون.
دیگه نمی تونستم جلوی گریه ام را بگیرم. ضجه میزدم. کارگره دست کثیفش را یه لحظه به گونه ام کشید و گفت: خیلی چسبید, آفرین جنده. یه سیب زمینی تنوری هم اضافه جایزه پیشم داری.
من دیگه حتی حرف هم نتونستم بزنم و راه افتادم اومدم پایین, طرف ماشین پیش تو.
از اینجا به بعد دوباره داستان را از زبون خودم برایتون تعریف میکنم.
زنم خیلی داغون شده بود. فکر نمی کردم کار به اینجاها بکشه. دلم به حالش سوخته بود. شلوار سفیدش سر زانوهاش کاملا سیاه شده بود و قطرات حشک شده ی اب کیر اونا روی چانه و گردن و بالاتنش خشک شده بود.
به خودم گفتم اگه واکنشی نشون ندم میفهمه منم در جریان باز بودن دکمش هستم پس خودم را ناراحت و در هم شکسته نشون دادم و گفتم: همینجا بمون تا من برم ببینم چه خبره.
با خجالت رفتم زیر پله و تا چشمم به پسره افتاد نگذاشت حرف برنم و گفت: مرتیکه دیوث, آدم زنش رو با سینه ی لخت می فرسته تو خیابون. جاکش , خجالت نمی کشی.
تو هم باید قبل از اینگه فیلم را پاک کنم تنبیه بشی . من تا اومدم چیزی بگم گفت : خفه شو دروغ گو. بیا این سطل و پارچه را بگیر خوب کف زمین را بشور.
چاره ای نبود, من با این همه پول و شخصیت اجتماعی ,زانو زدم و کف پیتزافروشی اینها را شستم و سرتون را درد نیارم بعدشم بخاطر کارگره مجبور شدم توالت بوگندوشون رو هم بشورم و خلاصه تاوان این شیرین کاری خودم را دادم.
شیرین زن من اینقدر ضربه روحی خورده بود که اصلا نمی تونستم بهش نزدیک شم و نا بهش دست میزدم به یاد اون شب میفتاد و عق میزد و منم با تصور صحنه های جق زدنش برای اونا هر,شب جق میزدم. سیب زمینی تنوری جایزه را هم هیچکدوم نتونستیم بخوریم.

نوشته: آرش


👍 6
👎 48
136657 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

762813
2019-04-21 20:31:34 +0430 +0430

ک س ک ش یذره پول بیشتر بده جنس بهتر بخر

حروم زاده این ک س شعرا چجوری به مغز عن گرفتت میاد

چجوری روت میاد بنویسی
ممه هاش تو دوربین مدار بسته افتاده بود بیرون خودش نمیفهمید? حساسم بود رو پوشش??

من میخام ١٠٠ درصد مادرتو ب گ ام هفتاد درصد خودم میگام سی درصد بقیه بچه ها


762817
2019-04-21 20:34:11 +0430 +0430
NA

این حد از کوس شعر نوبره بدبخت اینقدر جق زدی رد دادی حیف درد زایمان ننت

1 ❤️

762839
2019-04-21 21:01:20 +0430 +0430
NA

قسمت اولش کو؟!
لینکش؟

0 ❤️

762844
2019-04-21 21:06:00 +0430 +0430

کیر تو ناموست توی کونی همون باید دستشویی بشوری ریدم تو اون بابایی که تورو تربیت کرده فانتزیای کصشعر موقع جغ زدنت هیچ جذابیتی برا ما نداره میای اینجا مینویسی پلشت

4 ❤️

762871
2019-04-21 21:49:55 +0430 +0430

جان ننت فلان فلان شده ات ادامه نده عقده ای پایین شهری

1 ❤️

762881
2019-04-21 22:27:44 +0430 +0430

به جان خودم اگه پیدات کنم جوری میکنمت که ندونی از کجا خوردیش!
کثافت تخم سگ جنده ی عوضی کس کش بی غیرت کره خر!
حیف اون زن که دادنش به تو!
تو باید میفتادی دست من تا بهت میگفتم دنیا دست کیه؟!

2 ❤️

762931
2019-04-22 04:35:30 +0430 +0430

چرت ترین داستانیکه خونده بودم تا حالا این بود

3 ❤️

762965
2019-04-22 07:53:58 +0430 +0430

خیلی کسخلی ??

1 ❤️

762975
2019-04-22 09:07:14 +0430 +0430

واقعا جای تاسف داره تا این حد ادم کونی وکس کش باشه اخه یه ادم تا چه حد میتونه کس کش وبیغیرت و بی شخصیت باشه

1 ❤️

762990
2019-04-22 11:15:23 +0430 +0430

من نمی دونم چرا هر کی اینجا داستان می نویسه
خریداش و ‌پالادیوم می کنه و دور دوراشون شب جمعه کون اندرزگو رو پاره کرده
حتما اونیکه می ره بازار رضا خرید می کنه و شاه عبدالعظیم بستنی قیفی لیس می زنه منم دیگه…

1 ❤️

762995
2019-04-22 11:38:59 +0430 +0430
NA

خيلي اخرش مزخرف بود

1 ❤️

763000
2019-04-22 12:33:00 +0430 +0430

من دومین داستانیه که نظرمیدم ناموستوگاییدم چطوری این کسپرتها تومخت میاد ؟جنسش چیه سنتی باصنعتی قاطی داره داداچ خارکونی مشخصافقیری بیش نیستی گشنه گدا حمال مادرتو چیز چیز

1 ❤️

763056
2019-04-22 19:14:49 +0430 +0430

دو خطشو خوندم فهمیدم نویسنده حاصل یه رابطه نامشروعه

1 ❤️

763069
2019-04-22 19:55:18 +0430 +0430

برچسب و عنوان کافیه که دیسلایک بدم

خودت چند تا فحش رکیک هم اضافه کن

حوصله ندارم

0 ❤️

763134
2019-04-22 21:49:16 +0430 +0430
NA

تو خودت فح ش نامو سی هستی، مطمئن هستم ح روم زا ده ای،

0 ❤️

763170
2019-04-23 01:29:11 +0430 +0430

خیلی ک‌س شعر بود. در ضمن مگه بچه جنوب شهر چجورین؟

0 ❤️

763194
2019-04-23 07:30:55 +0430 +0430

چقدر فوش بدیم تا این کصشعرات رو ننویسی؟فهمیدم یک عدد ملجوقی که نیاز به فحش داری.خاک برسر بیغیرت.بیمارید شما

0 ❤️

763207
2019-04-23 09:52:02 +0430 +0430

اون همسر بینوا هر شب از اون تجاوز حالش بده و عق میزنه و‌شما بجای اینکه ببرینش پیش روانشناس برای درمان ضربه ای که خودتون بهش زدین, به یاد این تجاوز جق میزنین؟؟!!! خدایا مگه داریم مگه میشه؟
بعدم بجای اینکه برین با مشت و لگد بیفتین به جون اون دوتا بیشرف دیوث،رفتین براشون کار کردین؟
مگه شما چه شخصیت معروفی بودین که پخش کردن فیلمتون اینقدر مهم بود؟
فوقش به پلیس فتا شکایت میکردین.
واقعا به اینهمه حقارت خودتون و خانومتون می ارزید؟
بعدم خانومتون یه ریع دیر کرد نباید میرفتین دنبالش؟!

0 ❤️

763256
2019-04-23 17:06:59 +0430 +0430
NA

کی ر تو ک ون خودت و زنت ک س کش خالی بند

0 ❤️

763280
2019-04-23 19:07:26 +0430 +0430
NA

تمیدونم چی بگم تو‌کشور ما تو یه‌پیتزا فروشی کوچیک چه اتفاق هایی که نمیوفته دارم شاخ در میارم

0 ❤️

766138
2019-05-08 02:11:56 +0430 +0430

ریدم دهنت حرومی

0 ❤️

789155
2021-01-30 14:39:20 +0330 +0330

کمتر چرند بنویس‌‌شما پسرها چی خیال کردید که برای خودتون با بی شعوری تمام چرندیات ذهنی خودتون و‌مینویسید انگار که زن آلت دست هست بتونید اینطوری بازیش بدید . تو نوشتی که زنت رفته زیر پله و‌اون پایین رفته بود پیتزا بگیره چطور شد که وقتی زنت نوشته که میخواست بیرون بیاد گفته آمدم پایین سمت تو که شوهرش مثلا هستی . کمی اول فکر کنید که اینطور تابلو‌سوتی مسخره ندی .حالم بهم خورد از این نوشته اشتغالی

0 ❤️

897653
2022-10-01 21:40:58 +0330 +0330

من اصلاً نخوندم از اولش معلوم بود کوسشعره

0 ❤️