سلام.این یکی از خاطره های منه که واستون تعریف میکنم،برا شماهایی که هر روز شاه کس میکنید این داستان مالی نیست ولی خوب بدم نیست،خوب بریم سر اصل مطلب:یه روز من تو اتوبوس بودم و داشتم از مرکز شهر به سمت خونم میرفتم که وقتی به ایستگاه محلمون رسیدم پیاده شدم،پشت سرم دوتا پسر جوون هیکلی و قد بلند تقریبا 25 ساله پیاده شدند،از سمت زن ها هم یه دختر 19 یا 20 ساله خیلی جوون ،پیاده شد من اصلا تو فاز این حرفا و سکس اینا نبودم و به سمت خونه میرفتم که دیدم اونا هم کنار من با فاصله 10 متر از من دارن میرن،دخرته هم چند متر عقب تر از اونا بود،من اصلا شک نکردم و دلیلی هم نداشت که شک کنم،چون دو تا جوون با هم دارن راه میرن و از قضا یه دختر هم پشتشونه،این که دلیل نمیشه که آدم اون دختر رو جنده به حساب بیاره،رفتم و رفتم و نزدیک خانه شدم و اون دو پسره به سمت ساختمون نیمه کاره کوچمون رفتن و جلوش واستادن و با هم حرف میزدن،یه حسی بهم گفت این دو تا که تیپشون به کارگر نمیخوره،این خونه هم که از اینا نیست و مالک ساختمون رو میشناختم،گفتم پس ماجرا چیه…رفتم تو و پشت در واستادم و دو سه دقیقه بعد رفتم به سمت ساختمون،اینو هم بگم که محله ما پرجمیعت و شلوغ نیست و تو کل کوچه 5.6 تا خونه بیشتر نیست.رفتم و دیدم نه صدایی میاد نه هیچی،میخاستم برگردم که یهو یه آخ بلند شنیدم و دیگه هرچی شک کرده بودم برام مطمئن شد که اینجا یه خبرایی هست،یواش از پله ها رفتم بالا یواشکی پشت دیوار قایم شدم و سرک میکشیدم که ببینم در چه حالن…دیدم به به،چه چه ،سه تا جوونه رفتن تو قسمتی که از هیچ طرف دید نداره و پنجره نداره .متاسفانه به دلیل تاخیر نتونستم صحنه های لخت شدن و لب گیری رو ببینم.خوب بریم سر داستان،یکی از پسرا تو کون دختره کرده بود و اون یکی هم سینه هاشو میخورد،سینه های خیلی سکسی و رو فرم نه مثل بعضی سینه ها خیلی ریز و یا خیلی بزرگ که از بس بزرگ باشن تا زیر ناف افتادن و خیلی زشتن،یه سینه فک کنم سایز 80 که خیلی خوشگل بود،چون نور کم بود نمیتوستم دقیق ببینم و فاصله هم تقریبا زیاد بود،اون پسره که تو کونش کرده بود یه جوری کیرشو جلو عقب میکرد که با هر حرکتش انگار دختره از حال میرفت…اون یکی که سینه هاشو میخورد کیرشو کرد تو دهنش،هی تو دهنش جلو عقب میکرد،پسر اولی از کون کردن خسته شد و رفت سراغ کس لیسی ،دختره رو روی زمین پهن کردند و یکی کسشو میلیسید و یکی رو صورتش نشسته بود و کیرشو تو دهنش کرده بود و جلو عقب میکرد،پسرا با هم گفتن بیا با هم فرو کنیم،دختره تا اینو شنید گفت نه!!قرار ما یکی یکی بود،اگه با هم تو بکنید ، بی هوش میشم،نکنین این کارو،ولی پسرا این قدر حشری بودن که اصلا نمیشنیدن دختره بدبخت چی میگه،یکی رفت زیر دختره و کیرشو تو کونش گذاشت و یکی هم رفت روی دختره و کیرشو تو کسش گذاشت،تا هر دوتا کیر تو دختره فرو رفت همزمان،دختره یه جیغی کشید که خونه لرزید،پسره که تو کسش کرده بود زد تو دهنش و بهش گفت خفه شو جنده میخای ما رو هم به گا بدی؟اون که کونشو میکرد دستش رو برده بود رو سینه جنده هه و میمالید و اون که تو کس میکرد خیلی سریع تلمبه میزد،یه چند دقیقه ای بودن که اونی که تو کسش کرده بود در اورد و منی هاشو رو سینه دختره ریخت،به دوستش گفت:تو ارضا نشدی؟اونم گفت نه من اسپری زیاد زدم و هنوز میخام بکنم،دختر جنده میگفت بسه دیگه جر خوردم دیگه با شما نمیام،دیگه ولم کنین قرار نبود این قدر وحشیانه منو بکنین.البته حرفاشون هاشون دقیق یادم نیست ولی حرفاشون تو همین مایه ها بود.پسره از کون در اورد و رفت سراغ کس،یه چند دقیقه ای هم کس جنده رو کرد و آبشو ریخت تو کسش.دختره جنده منی ها رو روی سینش میمالید و با دستش کسشو یکم مالید و بعد برا اونی که زودتر از کردنش دست برداشت،یه ساک مجلسی زد و گفت اینم هدیه به تو،چون واقعا از تو خوشم اومد بعد اون پسره که دیتر از رو دختره پاشد بهش گفت شاش داری؟دختره گفت اره میخای بخوری ،پسره نشست گفت رو صورتم بشاش،دختره هم کسشو برد سمتش و بالای پیشونیش و شاشید و مثل اینکه یه سال نشاشیده بود،پسر یه مقداری از شاش ها رو خورد و بعد هم کسشو به ماچ حسابی کرد،شرتم خیس شده بود دوست داشتم منم بکنم،ولی خوب نمیشد.بعد چند دقیقه همه پا شدن و از آب بشکه ای که کارگرا باهاش سیمان و اینا درست میکردن،صورتاشونو شستن و بعد لباساشونو پوشیدن،یه باز قبل از اینکه بیان پایین با هم لب گرفتن و منم سریع اومدم پایین که منو نبینن،به فکرم رسید چطوره یکم اونا رو اذیت کنم وحال گیری کنم و بخندم،رفتم یکم بالاتر از جلوی خونه واستادم،اول دختره اومد بیرون و یه دقیقه بعد هم پسرا،تا میخاستن برسن به تو کوچه سریع راه افتادم به سمت ساختمون و بهشون خیره شدم،اونا منو نمیشناختن و از محله ما نبودن،فکر کردن من مالک ساختمونم،گفتم تو خونه من چکار میکردی؟شما دزدید؟رفته بودید چه کار؟وچند تا از این سوالا که خوب بترسونمشون،خایه کرده بودند نمیدونستن چی بگن،خیره شده بودن به من،بعد یکیشون گفت ببخشید حاجی،میخاستیم نقشه خونه رو ببینیم،ومنم گفتم دوست دارید زنگ بزنم به پلیس؟تا اینو گفتم به گه خوری افتادن و بهم التماس میکردن که ما کار بدی نکردیم و دزد نیستیم و… منم که ظاهرم عصبانی و درونم از خنده وا رفته بود بهشون گفتم باشه،دیگه اینجا نبینم شماهارو که دیگه ولتون نمیکنم،اونا هم قسم خوردن و سریع رفتن…امیدوارم خوشتون اومده باشه عزیزان.فداااا…

نوشته: امیر