دیدن لزهای همسرم

1393/08/29

سلام بچه ها من آرش هستم 35 سالمه و همسرم نگار33…
چندسال پیش یه ضربدری داشتیم که نگار اصلا خوشش نیومد ولی همون شب با خانوم زوجمون لز کردو بیخیال ضربدری شدیم چند سالی گذشت و رفت وآمدهای یکی ازدوستهای مجردش تو خونمون زیاد شد …یه خورده ریزشدم واخرسرازش اعتراف گرفتم که جریان چیه ؟؟؟اونم گفت :که باهاش لزمیکنه…ناراحت نشدم …اتفاقا خیلیم خوشحال شدم که میتونه توسکس اون طوری که دوست داره ارضا بشه…کاری نداشتم تا اون موقع که دوستش ازدواج کرد و نگار وارد یه دوران افسردگی شد …اما خب روزگار ما دیگه کاریش نمیشه کرد به کسی هم نمیتونست پیشنهادبده …چون واقعا آدمی نیست که بتونه به هرکی حرف دلش رو بزنه…بگذریم…یه شب توسکسامون بهش گفتم میخوای کسی رو پیدا کنم …اوکی داد… امانه به این راحتی به هرحال اوکی داد(چون نمیخوام طولانی شه )من تو کاره خدماتم همون جورکه میدونید کارمافصلی معلوم نمیکنه که کی کارهست …بازم بگذریم شبها مجبوربودم که مسافرکشی کنم… یه شب حول حوش ساعت 9بودماشینم هم خالی بود…یه خانومی تقریبا25…26 ساله با یه دختر کناره خیابون وایساده بودن …بوق زدم ازم خواست تا به نزدیکترین آژانس برسونمش…سوارشد…تو ماشین گفتم میخوای من دربستی برسونمتون قبول کرد …حسن آباد قم بود 18 کرایه رو طی کردیم …تو حال وهوایه خودم بودم که موبایلش زنگ خورد دیدم شروع کرد گریه کردن…تماسش که تموم شد سرصحبت رو بازکردم باتعارف دستمال کاغذ دادن …گفت داره ازشوهرش طلاق میگیره ودرگیره طلاق وطلاق کشیه…رسیدیم در خونه خواهرش …یه 50درآورد داد که من خورد نداشتم نتونستم باقی پولش رو بدم …یهو گفت :میشه فردا هم بیاید دنبالم که به دادگاه برسونمش…12 تومان خوردداشت داد گفت بقیه اش رو فردا حساب میکنه منم برگشتم خونه…جریان رو به نگار گفتم و خوابیدم صبح ساعت 7 بیدارشدم ورفتم حسن آباد شد 8 صبح…سوارش کردم آوردم دادگاه …من جلوی در دادگاه بودم پیش خودم گفتم شاید کیس مناسبی باشه …به نگار زنگ زدم وجریان رو گفتم …اونم اوکی داد وقرارشد به بهونه ناهار خوردن ببرم خونمون…شانس من دادگاه یه نامه داد که ببره پاسگاه برای امضا …رفتیم کلانتری همشون واسه ناهار و نماز 1ساعت رفته بودن …من پیشنهادم رو اون موقع بهش دادم…خداییش باکلی تشکر قبول کرد…آوردم خونه و خودم زدم بیرون که احساسه راحتی کنه…اینم اضافه کنم دوتا کوچولو دارم 12و 10 ساله …بگذریم با خانومم دوست شدن و قرارشد بعدازکاراش بریم حسن آباد و کوچولوشو هم بیاره …
رفتیم ودخترش که 6 سالش بود آوردیم خونمون…من زدم بیرون تا راحت باشن ساعت 11شب خانومم زنگ زد واسه شام ازم خواست که ویسکی بگیرم وبیام خونه منم بیخیال مسافر کشی شدم و برگشتم خونه…ساغیم زنگ زدم و دوتا قوطی ویسکی گرفتم با مزه رفتم خونه …مریم هنوزنرفته بود جاخوردم… اسمه خانومه مریم …
بچه ها خواب بودن …شام خوردم و نشستم پای ماهواره داشتم فیلم نگاه میکردم …اونا هم تو آشپزخونه صحبت میکردن …اصلا بخدا توفکرشون نبودم یهو نگاراومد بساط رو پهن کرد منم خیلی ریلکس برخورد میکردم مریم هم خداییش همه جوره پایه بود نشستیم شروع به خوردن کردیم و3…4تا پیک زد و کشید کنار دمش گرم حال کردم با این مرامش میخواست آماره خودش رو داشته باشه واقعا دمش گرم …من ونگار مست کردیم …نگار هرموقع میخوره ازخودش درمیاد خیلی سخت میشه کنترلش کرد تموم شد مریم بساط رو جمع کرد…اومد نشست روبرومون منم نشستم رو کاناپه …نگارخودش رو کشوندنشست رو پام دستام رو گرفت گذاشت رو سینه هاش منم همراهی میکردم به جان جفت بچه هام اصلا به مریم فکر نمیکردم فقط پا بودم ببینم چیکارمیکنه…مریم هم همین طور داشت نگاهمون میکرد…یه خورد لب و لوچه گرفتیم زوری بلند شد یه پتو انداخت و 3 تا بالش آورد…دراز کشیدم من …نگاروسط …مریم هم اون ور …همین جوری با من ور میرفت مریم هم داشت باهاش صحبت میکرد…که دیگه رفت سراغه مریم …مریم خودش رو جمع و جورکرد منم خودم رو کشیدم کنار یه سیگار روشن کردم مشغول سیگارکشیدن شدم…
درگوشی صحبت میکردم که بعدا فهمیدم نگار داشت راضیش میکرد …
دیگه با مریم شروع کردن اما اصلا مریم کاری نداشت …نگار داشت باهاش حال میکرد منم تو حال خودم بود چرخیدم جالب بود منو مریم داشتیم به کارهای نگار نگاه میکردیم که یهو اومد سراغه من شلوارمودر آورد شروع به وررفتن کرد یه خورده خورد و نشست روش …یه آهی کشید جالب بود مریم فقط داشت نگاه میکرد بالا و پایین کردن نگار و… دوباره رفت سراغه مریم همین که داشت میرفت منم کشوند طرفه خودشون مریم ترسیدمنم سریع خودم رو جمع . جور کردم وفاصله گرفتم نگار ازم خواست موقعی که داره واسه مریم رو میخوره منم بکنمشمنم شروع کردم…رو زانونشستم از پشت کردم تو کس نگار وبه همین صورت جفتمون ارضا شدیم کل این برنامه تا 5 صبح ادامه داشت …
عاشق صحبتهای تو رختخوابم …سه تایمون درد و دل کردیم …واقعا شب باحالی بود سه تایمون لخت اما دیگه کاری بهم نداشتیم ازنگار درمورداین گرایشش پرسیدوما از زندگیش …خدایشش من حتی بهش دست هم نزدم …
فقط و فقط صحبت کردیم البته اینو هم بگم نگار به مریم پیشنهاد داد اما مریم قبول نکرد که بامن سکس کنه…
که فرداش فهمیدیم همون موقع که داشته واسه مریم رو میخورده ومن هم داشتم سکس میکردم …ارضا شده …یعنی یه سکس 3 نفری و ارضا هم زمان 3 تاییمون… خیلی حال داد…
ساعت 5 صبح خوابیدیم من به زور و با صدای کوچولوها ساعت 9 بیدارشدم رفتم کله پاچه خریدم و صبحونه خوردیم …ناهار هم پیش ما بود …
ساعت 5 بعدازظهر بردمش خونه خواهرش…
اینم اضافه کنم که دامادشون معتاد شدیده وبا خواهرش نداره کامل…
وبه بهونه خونه اون یکی خواهرش پیش ما موند…
دیگه از اون به بعد ندیدیمش …
یه سئوال تو ذهنم همیشه باقی میمونه که چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ممنون که خوندید …وممنون میشم دلیل نیست شدنش رو بهم بگید کجای کار ما اشتباه بود…


…دم همتون گرم…

نوشته:‌ آرش


👍 2
👎 3
230992 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

444613
2014-11-20 16:48:49 +0330 +0330
NA

blush ﭼﻪ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﺮﺩﻱ, ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ,

1 ❤️

444615
2014-11-20 17:02:00 +0330 +0330
NA

ساعت 9 صبح کله پاچه مگه میشه؟؟؟؟؟؟ nea

1 ❤️

444616
2014-11-20 18:48:58 +0330 +0330

jaleb bood faghat enemidoonam chtor tu un halo hava nazashte to bash hal konio erza ham shode!!
b har hal khoob bood

0 ❤️

444617
2014-11-20 19:52:26 +0330 +0330

سلام آرش! با اینکه قبلا خونده بودم داستانت رو ولی باز هم برام جالب بود!
به نگار جان هم سلام گرم!

0 ❤️

444618
2014-11-20 23:53:50 +0330 +0330

بابازنتوبیارخودم حشرشومیخوابونم کاری بهش میکنم ک فکر لز رو هم نکنه خواستی خبرم کن خواشحال میشم کمکتون کنم

0 ❤️

444619
2014-11-21 02:44:14 +0330 +0330
NA

ولی خدایی خاک تو سر این مردای زمانه که میزارن زناشون با هر کی راحت ارضا میشه ورزش کنن تف تو غیرتشون

0 ❤️

444620
2014-11-21 04:38:01 +0330 +0330
NA

همش تو یه شب بود.
مودبانه بگم کیرم تو کون خودت و زنتوو ابجیت…ٔ و…الی اخر.

0 ❤️

444621
2014-11-21 07:19:33 +0330 +0330
NA

خانمت مال اونو میخورد اونم فقط نگاه میکرد چه زن سفتی بود یه کم به واقعیت نزدیکش کن

0 ❤️

444622
2014-11-21 09:02:31 +0330 +0330

من موندم ساعت 9 صبح از کجا کله پاچه گرفتین؟

1 ❤️

444623
2014-11-21 13:41:58 +0330 +0330
NA

بدبخت فردا پس فردا که همجنس گرا شد و ازت طلاق گرفت میخوای با دو تا بچه جق بزنی
یاد یه بنده خدا افتادم گفت من میخوام دو تا زن بگیرم
گفتن چرا
گفت اونا لز کنن من نگاه کنم جق بزنم
biggrin

1 ❤️

444624
2014-11-21 14:17:56 +0330 +0330
NA

بچه برو جقتو بزن به تو نیومده این کسشعرا رو تلاوت کنی :|
الاغ تا 7 خط تونستم بخونم :|
بدبخت مجلوق ننویس :|

0 ❤️

444625
2014-11-21 15:15:57 +0330 +0330

hosele nadaram fosh bedam bache ha hastan

0 ❤️

444626
2014-11-21 16:59:52 +0330 +0330

چی میشن بچه های شوما ??? گفتی دختر بودن 10و 12ساله ??? خدا بهشون رحم کنه با همچین پدر و مادری !!! داریم کجا میریم ای ملت کسی میدونه ???

0 ❤️

444627
2014-11-22 00:16:14 +0330 +0330
NA

با عرض پوزش! به نظر من دروغ محض بود…
acute

0 ❤️

444628
2014-11-22 07:36:07 +0330 +0330
NA

salam
be arashe aziz va dostani ke nazarate ajib gharib midan
benazaram khobe ke ghezavat nakonim
inja fazaye majazie va yeki az khobihash ine ke mishe zehn ro bedone saghf o mahdodiyat be parvaz daravord
khoda midone hamin matrah kardane fanteziya jeloye che khiyanat ha ya … gerefte banabarin khoshemon nemiyad az chizi ya hata agar motmaenim dorogh mige vali be rosh nayarim
bezarim hame hal konan inja
khodemonam hal konim

arash jan eyval hal kardam
kasani ke hamrahe hamsareshon sex haye gheyre orfo tajrobe mikonan shahamat o tafahomeshon bish az baghiyas
bahat hese moshtarak daram
id:bkiyarash

0 ❤️

444629
2014-11-22 08:46:01 +0330 +0330
NA

Az tehran ye dokhtar biad 23 salame

0 ❤️

444631
2014-11-23 21:13:16 +0330 +0330
NA

بی ناموس توف تو غیرتت کیر تو کس زنت
زنت رو بیار تمام بچه های شهوانی بکنن توش

0 ❤️

444633
2014-12-02 18:05:31 +0330 +0330
NA

تک راری بودش و بو دارررر

0 ❤️

444635
2015-05-16 18:11:15 +0430 +0430

داستانو بد ننوشتی,اما…زن بچه دار,اونم با بچه اش,تو جلسهء اول نشست جلوی شما دوتا سکستونو نگاه کرد؟؟؟!!! اینجا اروپاست یا آمریکا ؟! help

0 ❤️